دربارهٔ مصاحبه با آقای آزادگر: سایت مهر به کجا میرود؟

Print Friendly, PDF & Email

بینام آشنا ـــ

مصاحبه با آقای آزادگر مرا بسیار منقلب کرد. به دورانی برگشتم که در زیر شلاق بیشترین سؤالات در مغزم تکرار میشدند. از دلایل مصاحبهٔ رهبران رنجدیدهٔ حزب که در آن روزهای جهنمی اطلاعی از چند و چون آن نداشتیم، از حیرت رفتار برادران پاسدار و جبهه ضدامپریالیستی امام که در رفتارشان با ما روی فاشیستها را سفید کردند و از بهت ضربهٔ فراگیری که به تشکیلات وارد شده بود، در آن لحظات قادر به تحلیل این همه سیاهی و نکبت نبودیم.

در آن جهنم بهاندازهٔ کافی دلیل وجود داشت که رویت را برگردانی و خود را از مهلکه برهانی. اما چه گذشت که در آن جهنم لشکر بزرگی از اسیران بر باورهای خود پای فشردند و از گذشتهٔ خود روی برنگرداندند و حتی اکثر دوستان عزیزی که تاب شلاق و سختی را نیاورده بودند بهمحض اتمام فشارهای فیزیکی دوباره همراه شدند و بر باور و عشقشان به راهی که رفته بودند تأکید کردند. گمان میکنم یک باور عمیق من و امثال مرا از گرداب وازدگی و شکست رهانید. اینکه طرف مقابل که ابزار شکنجه در دست دارد محق نیست. اینکه من و ما و حزب ما حتی اگر در تحلیل، رفتار و همه داشتههایش مرتکب اشتباه شده است اما در سمت حق ایستاده است و زمان، زمان خالی کردن پشت رفیقان نیست. سؤالات و انتقادات و دعواها بماند برای بعد. لحظه، لحظهٔ تاریخی نبرد در میدان است و اگر شانه خالی کنی تا ابد باید در مقابل وجدانت و یاد یارانت پاسخگو باشی.

در آن روزهای سخت تصور میکردیم همراهانمان در بیرون از این دخمهها فریاد حقانیت و مظلومیت یارانشان را در سراسر دنیا فریاد میزنند. باور داشتیم که اگر ما در بند هستیم اما بسیار کسانند که در این لحظهٔ سخت تاریخی با تمام توان این بار گران را بر دوش کشند و روزی میرسد تا…. اگر فکر ما به هزار راه میرفت اما بهیقین هیچیک در مخیلهمان خطور نمیکرد که برخی از کادرهای با سابقهٔ مبارزاتی و دارای ردهٔ بالای تشکیلات درست در همان دورهٔ زمانی که زیر فشار جسمی و روحی بودیم نهتنها پشتمان را خالی کردهاند و عطای حزب را به لقایش بخشیدهاند بلکه در یک دگردیسی سیاسی و ایدئولوژیک به «راه کارگر» گرویدهاند.

راستی عجب دنیای بی عدالتی است. دوستانی که تماماً عشق و مهر به راهشان بودند و در زیر شلاق و فشار و هراس تاب نیاوردند را سرزنش میکنیم و خواهان مقاومتهای فوقبشری برای همه میشویم، اما در مورد کسانی که با اختیار خود و نه در زیر فشارهایی از آندست، در بزنگاههای تاریخی پشت رفیقانشان را خالی کردند، داوریهای روشنفکرانه داریم.

با این مقدمه، به سؤالاتی که پس از مصاحبههای اخیر برایم ایجاد شده است میپردازم: دوستان سایت مهر، ابتدای کار گفته بودید: «… هدف ما از این کار کمک به انسجام هرچه بیشتر هواداران پراکندهٔ حزب و دستیابی به درک مشترک ایدئولوژیک و سیاسی، هرچه نزدیکتر کردن گرایشهای رزمندهٔ تودهای به یکدیگر و تقویت روند وحدت در میان تودهایها است….» یا در جایی دیگر نوشتید «… ما آگاهی از آنچه از آغاز روند فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم تاکنون بر حزب ما رفته است را حق همهٔ تودهایها میدانیم. ما خواهیم کوشید تا این تاریخ را صادقانه بازگو کنیم و آمادهٔ هرگونه پاسخ، نفی و اعتراض باشیم….» همچنین به انتقاد و انتقاد از خود و اینگونه موارد اشاره کردید. من و امثال من هم از این کار استقبال کردیم، چرا که بخش بزرگی از علاقهمندان حزب اصلاً نمیدانند در دههٔ ۶۰ بر حزب در خارج کشور چه گذشته است که ماحصل آن اخراج و پراکندگی و انفعال نیروهای مؤمن و عاشق بوده است.

اما در جریان عمل این کار رنگ و بوی دیگری گرفته است. شما دو شماره با آقای آزادگر مصاحبه انجام دادید که چه روشن شود؟ اینکه نظرات ایشان چه بوده و الآن چه میفرمایند و چه میاندیشند؟ اینکه ایشان پس از خروج از کشور از خواب اصحاب کهف بیدار شدند و متوجه سیاست غلط و وابستگی و سایر موارد شدهاند؟ اطلاعات ایشان که استنادی هم برای آن وجود ندارد چگونه به ما کمک میکند که بدانیم بر حزب چه گذشت؟ در این مسیر ۷۲ ساله، چه بسیار دوستان که از حزب خارج شدهاند و مواضع دیگری اتخاذ کردهاند. آیا مسئلهٔ امروز ما این است؟ یا بهدنبال دلایل کنارهگیری معتقدان و مؤمنان به حزب هستیم؟ البته افرادی مانند آقای آزادگر هم نظرات و انتقادات و تجربیات خودشان را در تریبونهای خاص خودشان مطرح میکنند ودر صورت تمایل همه میتوانند از چند و چون باورهای ایشان مطلع شوند. اما آیا این سایت تریبون ایشان است؟

شاید تصور میکنید اطلاعات ایشان از برخی موارد تشکیلاتی ممکن است به کار ما بیاید. واقعاً چند مورد از فرمایشات ایشان جدید بود. نامههای رفیق آوانسیان به آقای خاوری یا دردنامهٔ شاندرمنی و نظایر آن خیلی شفافتر موارد را مطرح کردهاند. تفصیل حرفهای ایشان در کتاب بابک و آقای حیدریان و مقالات شیوا فرهمند و یادماندههای آقای خدایی و … آمده است. شما بهجای آنکه مروری بر این نوشته ها بکنید و خلاصهای از این گفته ها را ارائه دهید، یک روز با فرهاد، یک روز با ایشان، مصاحبه میکنید و خدا بعدی را بهخیر کند. در مصاحبهها بهدنبال جزئیاتی نیستید که تاکنون منتشر نشده و تازگی دارند، و مسیر مصاحبه را هم به سمتی میبرید که شاید مشغلهٔ ذهنی خودتان است و زیاد با اهداف اعلام شده همخوانی ندارد.

دوست عزیز آقای آزادگر پس از خروج از ایران کم کم در باورهایشان تردید راه مییابد و ایشان به راه کارگر میپیوندد، یعنی سازمانی که یکی از غیرمارکسیستیترین و بیپایهترین تحلیلها را از انقلاب و حاکمیت و مسایل مبرم آن دورهٔ زمانی ارائه داده است. امثال آقای شالگونی در رأس این سازمان از تمام تریبونهای ممکن، بی حد و مرز، دائم لاطائلات خود را میبافند و در جعل و تحریف تاریخ از تمام پیش کسوتانشان پیشی میگیرند و به طرز شگفتآوری بسیار فعال در تحریف و دروغبافی در رابطه با حزب یکهتازی میکنند. در واقع تا سروصدایی در داخل میشود ایشان ناگهان یاد وظیفهٔ اول خود و مبارزه با تودهایها و عقدهگشاییهای قدیمی میافتند و “«سخن» پراکنی میکنند. حالا شما فردی که از حزب به این سازمان «خوش»نام گرویده است، آنهم در دورانی که رفقای همرزم ایشان در زیر فشارهای شدید و شکنجه قرار دارند، و بهجای فعالیت و پر کردن جای خالی آنها فیلشان یاد هندوستان میکند و دوباره بهسمت دوستان قدیمشان برمیگردند، شما چنین فردی را برای روشنگری دربارهٔ آن دوره و وقایع حزبی بهعنوان سند دست اول مطرح میکنید!!!!!

چگونه شما انتظار دارید منِ نوعی بتوانم حتی در مورد رهنمودهای زمستان ۶۲ و یا هر مورد دیگر اعتباری برای این اطلاعات قائل باشم؟ ایشان که در زیر پرچم کسانی سینه زدهاند که دائم به ما و تاریخ ما خنجرهای زهرآگین زدهاند و در مقابل این تحریفها سکوت کردهاند را بهعنوان منبع برای بررسی مشکلات حزب در اولویت قرار دادهاید؟ آیا همهٔ تودهایهایی که از تشکیلات رسمی کنار هستند اما روح و روان و وجودشان تودهای است ناپدید شدهاند؟

من هنوز منتظرم تا بهطور مستدل بدانم چه گذشت که به اینجا رسیدیم. در تشکیلاتی که یکی از افتخاراتش دراز کردن دست وحدت و دوستی بهسمت سایر نیروهای انقلابی بوده است و کمترین انشعاب را طی ۴۲ سال فعالیتش تا سال ۱۳۶۲ تجربه کرده بود (خلیل ملکی ـــ طرفداران چین) چه رخ داد که این پراکندگی ایجاد شد در تشکیلاتی که طی تاریخش امثال رفیق اخگر با وجود مخالفت شدیدش با مشی حزب از سال ۶۰ به بعد، در ارگان مرکزی هر روز قلم میزد و سیاست جاری حزب را ترویج میکرد و تا پای جان نیز از حزب دفاع کرد؛ در تشکیلاتی که امثال آقای اسکندری یا صفری علیرغم چند دستگیها، که در یک کار سیاسی میتواند قابل فهم باشد، همیشه در چارچوب تشکیلات باقی ماندند. این چه نیرویی بود و چه گذشت که معترضان با این سرعت یعنی دو سال بعد از ضربه به حزب و فروریزی جلال و شکوه آن ۴ سال اول انقلاب، ناگهان عنان از کف دادند؟

اینها که تاکنون گفتند و نوشتید برای منِ نوعی مطلقاً روشنگر نبود. من میدانم که برخوردهای بسیار بدی صورت گرفته اما بازتاب حرفهای این دسته از جداشدگان از تفکر تودهای، تنها بهنفع رهبری آن دوره است. خواهش میکنم اگر توان هدایت این بحث مهم را ندارید، به بیراهه هدایتش نکنید. قبلاً هم گفته ام که شما میتوانید تمام اسناد معترضان و پاسخهای تشکیلات حزب را در یک مجموعه گرد آورید و خلاصهای از آن را ارائه دهید، و هر جا لازم است به نکاتی از گفت و شنودهای خود با آقایانی چون فرهاد یا آزادگر اشاره کنید. سایت خود را تریبون تبلیغ نظرات ایشان نکنید . این کار نادرست است.

با درود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *