پاسخ «مهر» به برخی پرسشها، انتقادها و نگرانیهای رفقا (بخش اول)

Print Friendly, PDF & Email

از زمان آغاز کار دورهٔ سوم «مهر»، تنی چند از رفقا پرسشها و گاه انتقادها و نگرانیهایی را مطرح کردهاند که میکوشیم در این نوشته، در حد توان خود به آنها پاسخ دهیم. میکوشیم تا مسایل مطرح شده را نه یک بهیک، بلکه در قالب گروه سؤالات و نظرات مرتبط بهیکدیگر بازگو کنیم و بهتدریج به آنها پاسخ دهیم. در این بخش به دو گروه مشخص از مسایل مطرح شده از سوی رفقا میپردازیم.

۱ــ آیا هدف «مهر» ایجاد «تشکیلات موازی» است؟

رفیقی با بدبینی مطرح کرده است که «بهنظرم مهر قصد ایجاد تشکیلات موازی دارد.»

بگذارید از همین ابتدا، یکبار و برای همیشه، بر چنین تصورات نادرستی نقطهٔ پایان بگذاریم. ما رسماً و علناً در سند «کار ناتمام را از سر میگیریم» اعلام کردهایم:

«ما هیچیک از این اقدامات را مقابله با تشکیلات رسمی حزب تودهٔ ایران نمیدانیم و در این راه هیچ نقش سازمانی از قبیل «حزب سازی» و «رهبر تراشی» برای خود قائل نیستیم. ما همیشه تودهای بودهایم و خواهیم بود. برعکس، این برای ما بهمعنای اجرای اصل انتقاد و انتقاد از خود در جهت جبران کمبودهای جدی کنونی در حزب توده ایران است که تاریخ برای انجام آن فرصت چندانی برای ما باقی نگذاشته است.»

دور از انتظار نیست که برخی رفقا، بر اساس تجربیات منفی چند دههٔ گذشته، این گفتهٔ ما را باور نداشته باشند، و این البته حق طبیعی آنها است. اما در اینجا مسألهٔ باور یا عدم باور به این یا آن شخص و گروه نیست. باید بهدور از هرگونه پیشقضاوتی، به واقعیتهای تاریخی نگاه کرد. به چند وجه از این واقعیتهای تاریخی نظری بیاندازیم:

الف ــ از دیدگاه تاریخی، تودههایها هیچگاه به ایجاد تشکیلات موازی در مقابل حزب اعتقاد نداشتهاند، و ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. تجربه ثابت کرده است که چنین اقداماتی در میان تودهایها جایی ندارد و هرکس دست بهچنین کاری بزند در میان رفقا منزوی خواهد شد. برای تودهایها از نظر اصولی تنها یک تشکیلات رسمی میتواند وجود داشته باشد، و اگر اشکالاتی در آن هست، اول باید کوشید تا آن اشکالات برطرف شود.

ب ــ از نظر عملکرد تاریخی خود ما، در دوران اختلافات جدی ما با هیأت اجرایی در درون رهبری حزب، در فاصلهٔ زمانی میان تعلیق ما از کمیتهٔ مرکزی در پلنوم چهارم (آذر ۱۳۷۳) و تسویهٔ ما در پلنوم ششم (بهمن ۱۳۷۵)، برخی رفقایی که پیش از کنگرهٔ سوم از رهبری حزب تسویه شده بودند به ما پیشنهاد کردند تا به آنها بپیوندیم، جمعاً یک «کمیتهٔ مرکزی» جداگانه تشکیل دهیم و موجودیت آن را بهعنوان «کمیتهٔ مرکزی واقعی» حزب تودهٔ ایران اعلام کنیم. ما بهشدت با این پیشنهاد مخالفت کردیم، آن را یک حرکت ضدحزبی دانستیم، و از هرگونه همکاری با آن رفقا سر باز زدیم (ما در سلسله مقالات «آنچه در حزب گذشت» بهموقع خود در این مورد بیشتر توضیح خواهیم داد).

پ ــ از زمان تسویهٔ ما از ترکیب رهبری تاکنون، ما آگاهانه از علنی کردن اسناد و نامهنگاریهای متقابلمان با هیأت اجرایی و کمیتهٔ مرکزی خودداری ورزیدهایم. همهٔ این اسناد تاکنون در نزد ما محفوظ نگهداشته شدهاند. تنها سند ما که به بیرون راه یافته است، «تزهایی پیرامون اوضاع ایران و جهان» است که در آذرماه ۱۳۷۳ بهطور شخصی در اختیار رفیق خاوری قرار دادیم و این خود تشکیلات بود که پس از تعلیق ما از عضویت در کمیتهٔ مرکزی و بهدنبال پافشاری رفقای حزبی، با ارسال آن به حداقل سه سازمان حزبی، «تزها» را علنی کرد. تنها پس از علنی شدن این سند از سوی تشکیلات رسمی بود که ما آنرا در دورههای پیشین «مهر» منتشر کردیم. بدیهی است که اگر قصد تشکیلاتشکنی داشتیم طی حدود ۲۰ سال گذشته بهشکلی دیگر عمل میکردیم.

یکی دیگر از رفقا نیز در همین رابطه چنین مطرح کرده است که دیگر برای چنین اقداماتی دیر شده است و این کار میبایست خیلی وقت پیش، زمانی که این تسویهها انجام میگرفت و هواداران حزب داغ بودند، انجام میشد، نه حالا که مسایل سرد شدهاند.

گفتهٔ این رفیق پایه در واقعیت دارد. واقعیت این است که خط ایدئولوژیکی که ما از پیش از کنگرهٔ سوم تاکنون آن را نمایندگی کردهایم، بهشهادت اسناد، از حمایت اکثریت قریب بهاتفاق رفقای حزبی برخوردار بوده است. در زمان کنگرهٔ سوم، اکثریت سازمانهای حزبی در غرب در مواضع مشابه ما قرار داشتند و فعالانه در این مبارزات درون حزبی عمل میکردند. اگر ما به ایجاد تشکیلات موازی اعتقاد داشتیم، میتوانستیم پس از تسویهٔ خود از رهبری حزب، با تکیه بر این حضور فعال بدنه دست به اقدام جداییطلبانه بزنیم. اما بهچند دلیل مهم چنین کاری را نادرست دانستیم و از چنین اقدامی خودداری کردیم.

اولین دلیل ما، همانطور که در بالا آمد، عدم اعتقاد اصولی ما به چنینکاری بود. اما دلایل دیگری نیز داشتیم. مهمترین این دلایل آن بود که ما هیچگاه به حزبسازی در خارج از کشور و در مهاجرت اعتقادی نداشتهایم و نداریم. بهاعتقاد ما، یک تشکیلات حزبی تنها زمانی میتواند جوهر واقعی خود را بیابد که در ارتباط نزدیک با پایگاه طبقاتی خود در داخل کشور عمل کند. تجربهٔ مهاجرت برای هیچیک از تودهایها تجربهای مثبت نبوده است، و بهگفته رهبران بزرگمان که خودشان سالها از عمر خود را در مهاجرت گذرانده بودند، همهٔ بلاهایی که گربیانگیر حزب ما شده است از مهاجرت برخاسته است. بیهوده نبود که این رفقا، حتی با اطلاع از یورش احتمالی بهحزب، حاضر نشدند بار دیگر بهخارج مهاجرت کنند.

بهعلاوه، در مقطع اوجگیری اختلافات در درون رهبری، اطلاع رفقای داخل کشور از آنچه که در درون رهبری حزب در خارج از کشور میگذشت نزدیک به صفر بود. یک اقدام جداییطلبانه، آنهم در شرایط که جنبش کمونیستی در سطح جهان با گارباچفیسم دست و پنجه نرم میکرد، هرقدر هم با شعارهای درست ایدئولوژیک و سیاسی پیش میآمد، نمیتوانست اعتماد رفقای داخل کشور را، که یک نیاز تعیینکننده بود، جلب کند. آنها بر اساس تجربیات مبارزاتی حزب در درون کشور و از دیدگاه ضرورت وحدت حزب قضاوت میکردند، و در نتیجه چنین حرکتی را روی برنمیتابیدند. در چنین وضعیتی، هر حرکت جداییطلبانه میتوانست بهنتیجهای معکوس برسد و حزب را بیش از پیش تضعیف کند.

«سرد شدن» و کنارهگرفتن بسیاری از رفقا در یک روند طولانی، بهای اجتنابناپذیری بود که بهناچار میبایست پرداخت شود تا زمان لازم یا مناسب برای حل مشکلات حزب فرا رسد. تنها آلترناتیو فراروی ما در این مدت حرکت در چارچوبهای غیرتشکیلاتی با هدف دامن زدن به بحثهای ایدئولوژیک و سیاسی در میان تودهایها بود، که کوشیدیم این کار را، هرچند به شکلی ناپیوسته، از طرق مختلف غیرتشکیلاتی مانند انتشار دو دورهٔ «اخگر» و دورههای پیشین «مهر» انجام دهیم.

ما امروز هم معتقد به اقدام مستقل تشکیلاتی در خارج از کشور نیستیم و وظیفهٔٔ اصلی خود را بازگویی آنچه طی سیسال گذشته در درون حزب و رهبری آن گذشته است میدانیم، تا رفقا بتوانند بر اساس دادهها و اسناد تاریخی به قضاوت بنشینند، سره را از ناسره تمیز دهند، و تصمیمات لازم را برای اصلاح حزبمان اتخاذ کنند. این مهمترین وظیفهای است که دوره سوم «مهر» بر عهده گرفته است.

۲ــ مسألهٔ «عدول از ایدئولوژی» و «آبروی حزب»

رفیقی مطرح کرده است که تا زمانی که حزب رسماً از مارکسیسم ـ لنینیسم عدول نکرده است نباید به «افشاگری از رهبری» دست زد و «آبروی حزب» را برد. این رفیق از اینکه بتوانیم با اقدامات خود روی تشکیلات رسمی حزب تأثیری داشته باشیم اظهار ناامیدی کرده است و گفته است که چنین کاری نتیجهٔ معکوس خواهد داشت.

این رفیق ما بر نکات مهمی انگشت گذاشتهاست که به جنبههای مختلف آن در زیر میپردازیم:

الف ــ مسألهٔ عدول از مارکسیسم ـ لنینیسم: میپرسیم، عدول از مارکسیسم ـ لنینیسم را با چه معیاری میتوان تشخیص داد؟ اعلام رسمی عدول؟ تکهتکه کردن یک ایدئولوژی واحد و کنار گذاشتن بخشهایی از آن که دیگر مورد تأیید ما نیست؟ مخدوش کردن مرزهای مبارزهٔ ضدامپریالیستی؟ اتخاذ یک مشی سیاسی غیرطبقاتی، فراطبقاتی، و عکسالعملی در قبال رویدادها؟ عمده کردن عوامل ذهنی چون مذهب در مقابل عوامل عینی چون صفبندیهای طبقاتی؟ اتخاذ سیاست مبارزاتی جدا از توده؟ بهزیر پا گذاشتن اصول لنینی تشکیلاتی و نابود کردن دموکراسی درون حزبی؟ و …؟ کدامیک از اینها معیار ما خواهد بود؟ یکی؟ برخی؟ همه؟

متأسفانه، این رفیق عدول از مارکسیسم ـ لنینیسم را تنها در اعلام رسمی آن میبیند. و البته ما به نظر ایشان احترام میگذاریم. اما نظر ما این نیست. بهاعتقاد ما، مارکسیسم ـ لنینیسم یک ایدئولوژی واحد بههم پیوسته با ابعاد گوناگون است که تخطی از هر یک از ابعاد آن به تخطی از دیگر ابعاد میانجامد. ما این پدیده را در بسیاری از احزاب کمونیست پس از ظهور گارباچفیسم شاهد بودهایم. اول مرکزیت دموکراتیک را کنار گذاشتند، و از این طریق راه را برای قدرت گرفتن گارباچفیستهای سوسیال دموکرات در حزب باز کردند. بعد، همین عناصر بهتدریج اصل دیکتاتوری پرولتاریا، انترناسیونالیسم پرولتری، تحلیل طبقاتی و حتی مفهوم طبقهٔ کارگر بهعنوان نیروی اصلی محرک انقلاب را رد کردند. و در این میان، آخرین کاری که بهآن دست زدند اعلام رسمی عدول از ماکسیسم لنینیسم بود! آیا گارباچف بههمین شیوه بر حزب حاکم نشد و آن را نابود نکرد؟ آیا همهٔ این عقبگردها بهنام سوسیالیسم و پیشبرد آن انجام نگرفت؟ یک حزب در این مسیر تا کجا باید پیش برود تا آن را عدول از مارکسیسم ـ لنینیسم ارزیابی کنیم؟ آیا باید صبر کنیم تا همهچیز نابود شود تا بعد اقدام کنیم؟ آیا لیگاچف بهخاطر همین صبر نابودکننده از خود انتقاد نکرد؟ آیا لنین در برخورد به منشویکها چنین عمل کرد؟

ب ــ در مورد مسألهٔ «آبروی حزب»: صادقانه میگوییم که این مسألهای است که ما برای دو دهه بهآن اندیشیدهایم و با آن دست و پنجه نرم کردهایم. سؤال این است که چرا گفتن حقایق باید باعث رفتن «آبروی» حزب شود؟ مگر رهبری حزب چه کرده است که بازگو کردن آن باعث «آبرو ریزی» میشود؟ آیا این ابراز نگرانی بهمعنای اطلاع رفقا از عملکردهای معینی است؟ تا آنجا که ما اطلاع داریم، تمام درگیریهای درون حزب ناشی از مسایل ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی بوده است و هیچکدام نمیتواند باعث «آبرو ریزی» شود. قصد ما نیز از مطرح کردن مسایل، بردن «آبروی» این یا آن فرد، یا این یا آن ارگان حزبی، نیست. بههمین دلیل نیز با این عبارت که قصد ما «افشاگری از رهبری» است بههیچوجه موافق نیستیم و اعلام میکنیم که بههیچوجه چنین قصدی نداریم. ما میخواهیم مسایل را با کمک همهٔ رفقا، حتی آنهایی که در گذشته، مانند ما، دچار اشتباهاتی شدهاند حل و فصل کنیم و در حزبمان به یک وحدت اصولی برسیم. چنین کاری با ریختن «آبروی» دیگران شدنی نیست. آبروی حزب آبروی همهٔ ما است، و آبرو ریزی از حزب جز تبر به ریشهٔ خود زدن نیست.

آنچه ما بهدنبال آن هستیم آگاهی دادن به رفقا در مورد مشکلات موجود در حزب و یافتن راه خروج از آنها توسط خود تودهایها است و بس. آبروی حزب نیز از نظر ما زمانی حفظ میشود که خود بهمشکلات خود پی ببرد و خود آنها را رفع کند، نه اینکه به خطای خود ادامه دهد و قضاوت در مورد حزب و عملکرد آن را به غیرتودهایها و عناصر ناصادق واگذارد.

پ ــ در مورد تأثیرگذاری اقدامات «مهر»: ما بهاندازهٔ این رفیق نسبت به رفقای درون تشکیلات رسمی حزب ناامید نیستیم. هنوز رفقای بسیار زیادی در درون تشکیلات رسمی حزب هستند که به ایدئولوژی علمی و تاریخ انقلابی حزب تودهٔ ایران اعتقاد دارند و میتوانند در صورت آگاهی از خطراتی که حزب را تهدید میکند دست به اقدام اصلاحی بزنند. اما میدانیم که مبارزهٔ سیاسی را «بهشرط چاقو» نمیتوان پیش برد. ما بهآنچه اعتقاد داریم عمل میکنیم و امیدواریم که حرکت ما، در صورت درست بودن، تأثیرات لازم را داشته باشد. در عین حال، عمیقاً معتقدیم که دست یافتن به یک وحدت اصولی در حزب تودهٔ ایران تنها با شرکت همهٔ رفقای تودهای امکانپذیر است و لاغیر. بههمین دلیل بار دیگر از همه رفقایی که همچون ما قلبشان برای حزب تودهٔ ایران و طبقهٔ کارگر ایران میطپد درخواست میکنیم که ما را در این مسیر یاری کنند.

بهدیگر مسایل مطرح شده از سوی رفقا در بخشهای بعدی این نوشته خواهیم پرداخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *