آنکه گفت آری و آنکه گفت نه
برتولت برشت ــ
ترجمهٔ مصطفی رحیمی ــ
بهراستی که من در دورانی بس تیره زندگی میکنم.
پیشانی بی چین از بیدردی سخن میگوید.
آنکس که میخندد هنوز خبر دهشتناک را نشنیده است.
به دورانی، که سخن گفتن از درخت، همچون جنایتی است.
این خود، خاموش نشستن در برابر بسی جنایت های دهشتزاست.
آن کس که آرام از کوی میگذرد تا به خانهاش برسد
دیگر، بیگمان، دست دوستان به دامنش نخواهد رسید،
دوستانی که در شوربختیاند.
امّا من چگونه میتوانم بیاشامم و بخورم؟
هنگامی که میبینم آنچه را میخورم از گرسنهای چنگ زدهام،
هنگامی که میبینم تشنه را جام آبی نیست.
و با اینهمه،
میآشامم و میخورم.
من نیز دوست میداشتم که فرزانهای باشم
در کتابهای کهن نوشتهاند که فرزانه بودن چگونه است:
خویش را بیرون از مبارزهٔ جهانی نگاه داشتن،
و دو روز عمر را بیهراس بهسر آوردن،
قهر و خشونت بهکار نبردن،
و بهجای بدی نیکی کردن،
آرزوها را بر نیاوردن، که آنها را از یاد بردن.
چنین است راه فرزانه بودن.
با اینهمه،
این کار از من بر نمیآید.
بهراستی که من در دورانی بس تیره زندگی میکنم.
من به دوران آشوب، به شهرها پا گذاشتم
دورانی که گرسنگی فرمان میراند
خوردنی را در فاصلۀ جنگها خوردم
در میان مردمکُشها خفتم.
و بیپروا عشق ورزیدم.
و طبیعت را نابردبار یافتم.
چنین گذشت،
عمری که در زمین به من بخشیده بودند.
به دوران من راهها از مردابها سر بهدر آوردند
چنین گذشت، عمری که در زمین به من بخشیده بودند.
شمایان که از امواج سر بهدر خواهید کرد.
از امواجی که ما را در کام خود فرو برد،
بههنگامی که از ناتوانیها و عیبهای ما سخن میرانید،
به یاد آورید،
دوران تیرهای را که پشت سر نهادهاید.
که ما، امید از کف داده میرفتیم.
بیش از آنکه پایافزار نو کنیم، دیار نو میکردیم.
در میان جنگهای طبقاتی،
به دورانی که جز بیداد نبود، و طغیان نبود،
و با اینهمه،
با اینهمه، نیک میدانستیم:
که کینه بر ضد پستی
چهره را پرآجین میکند.
و خشم بر ضد بیداد
صدا را خشن میکند.
وای! ما، که میخواستیم جهان را به جهان مهربانان تبدیل کنیم،
خود نتوانستیم مهربان باشیم.
امّا، شمایان! بههنگامی که همه به منزلگاه رسیدند،
و انسان دوست انسان شد،
با گذشت از ما یاد کنید.