رئالیسم جادویی در اروپا
نویسنده: سیدمهدی طالبی، دبیرگروه جهانشهر ــ
سخنان مهم بورل دربارهٔ تغییر موازنهٔ قدرت در دنیا و زنگ هشدار برای اروپاییها تا حدودی واقعگرایانه است، اما آنها دوست ندارند علل این تغییر را درست درک کنند.
قدرت در درون خود توان ساخت واقعیتها را دارد، اما نکته آنجاست که علیرغم این مسأله، قدرت برتر از واقعیت نیست بلکه بخشی از آن به حساب میآید. غرب، به دلیل قدرت عظیم خود طی سدهها و دهههای گذشته، باعث ساخت واقعیتهای بسیاری در جهان، از جمله اشغال و استقرار جمعیتی انبوه در قارهٔ آمریکا شده است. این موفقیتها باعث شده تا غرب قدرت را با واقعیت یکسان بداند و همواره تلاش کند با اعمال زور جهان را آنگونه که میخواهد بسازد. در تمام این مدت، غرب و قدرتش در ساخت واقعیت نقش داشتهاند اما کل آن را تشکیل ندادهاند. با این حال، مستی قدرت درک مطلقی را بر افکار آنها چیره کرده است. درک این موضوع برای غرب طی روندی حاصل میشود که در آن ضرباتی را از دیگر اجزای واقعیت متحمل شود. این روند را میتوان در جریان سخنرانی روز جمعه (۱۴ اردیبهشت / ۳ مه) جوزف بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیهٔ اروپا دریافت. او با اعتراف به پایان هژمونی آمریکا، در معرض مرگ قرار داشتن اروپا و تهدید موجودیتی آن از سوی روسیه، و شکلگیری روند پرقدرت تکثر قدرت در جهان، نشان داد غرب درحال تطبیق با واقعیتهاست.
بورل اما یکدندگی غربی خود را حفظ کرده و همچنان در مواردی تلاش میکند طبق سنت پیشین با نادیده انگاشتن ریشهها، مسائل را طبق خواست ذهنی غرب تفسیر کند. اما در هرحال سخنان او پیشرفت بزرگی هستند و اروپا حداقل یک گام به واقعیت نزدیکتر شده است. بورل در قسمتی از سخنان خود، که به برآورد آمریکا از آرام بودن خاورمیانه آن هم یک هفته قبل از عملیات ۷ اکتبر اشاره میکند، بهنوعی بر مزایای واقعبینی و مصیبت بزرگ دید تنگ آمریکایی غرب تاکید دارد. در ادامه به بخشهای مهم سخنرانی بورل پرداخته شده است.
۱. انکار توسعهطلبی ناتو در اتهام به غیر
بورل میگوید روسیه بهرهبری ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور این کشور، به درک امپریالیستی بازگشته است. استفاده از واژهٔ درک امپریالیستی اشارهای به اقدامات روسیه برای الحاق سرزمینهای اطراف روسیه به خاک این کشور است. او میافزاید پوتین قصد دارد با الحاق سرزمینهای پیرامونی به خاک روسیه این کشور را به شکوه دوران امپراتوری تزاری و شوروی برساند، که در آنها روسها در جغرافیایی وسیع نفوذ داشتند. مسؤول سیاست خارجی اروپا حملهٔ روسیه به گرجستان در سال ۲۰۰۸ ـــ که منجر به تقویت دو جمهوری خودخوانده اوستیا و آبخازیا در داخل این کشور شد ـــ را همراه با الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴، دو نمونه از تکامل سیاستهای توسعهطلبانهٔ روسیه معرفی میکند. ادعاهای بورل زیبا و قابلتوجه بهنظر میرسند، اما کاملاً با واقعیت منطبق نیستند. او از جایگاهی خودپسندانه دست به تحلیل وقایع میزند و نمیگوید بهانه و دلیل اصلی روسیه برای حمله به گرجستان و اوکراین چه بوده است. فارغ از جزئیات این مساله و ابعاد منفی واکنش روسیه مانند الحاق سرزمینی، اصل واکنش مسکو اقدامی دفاعی در برابر توسعهٔ ناتو و ساختارهای غربی بوده است. اگر ناتو دست به توسعهطلبی نمیزد، نه گرجستان و نه اوکراین طعمهٔ جنگ نمیشدند.
۲. تأیید مجدد پایان هژمونی آمریکا
سیاستمدار کهنهکار اسپانیایی وضعیت چین را درحال ارتقا به یک ابرقدرت توصیف میکند. او معتقد است چین طی ۴۰ سال گذشته اقدامی بینظیر در تاریخ بشریت انجام داده است. بهگفتهٔ وی، چین در مدت ۳۰ سال سهم خود از تولید ناخالص جهان (بر مبنای برابری قدرت خرید ـــ ppp) را از ۶ درصد به ۲۰ درصد رسانده، در حالی که در زمان مشابه سهم اروپا از ۲۱ به ۱۴ و سهم آمریکا از ۲۰ به ۱۵ درصد کاهش یافته است.
بورل تأکید میکند که چین تنها در اقتصاد رقیب آمریکا نیست، بلکه در کسب و توسعهٔ فناوری و همچنین قدرت نظامی نیز به رقیب واشنگتن تبدیل شده است. او برای هشدار بیشتر در خصوص قدرتگیری چین میگوید پکن در حال گسترش «دوستی بدونمحدودیت» با دیگر بازیگران از جمله روسیه است؛ اقدامی که بهزعم اروپا میتواند با همگرایی رقبای غرب، این مجموعه را در تنگنا قرار دهد. بورل در این بخش از سخنان خود به عمق گرفتاری غرب اشاره میکند: چین، در حالیکه بهتنهایی قادر به همتایی با قدرت آمریکا در ابعاد اقتصادی، فناوری و نظامی است، به همکاریهای عمیق با روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ دیگر روی آورده که نتیجهٔ این ازدیاد قدرت، بیمعنا شدن هژمونی آمریکاست.
۳. حلقهٔ آتش را چه کسی ساخت؟
بهگفتهٔ این مقام عالیرتبهٔ اتحادیهٔ اروپا، کشورهای قارهٔ سبز قصد داشتند در اطراف خود حلقهای از دوستان را ایجاد کنند، اما امروز آنچه نصیبشان شده حلقهٔ آتش در پیرامون این قاره است که از منطقهٔ «ساحل» و شمال آفریقا تا غرب آسیا، قفقاز، و اوکراین کشیده شده است. ادعای این مقام قابلباور نیست، چه اینکه در تمام این سالها اروپا از طریق گسترش اتحادیهٔ اروپا و ناتو، بههمراه کمک به براندازی نظامهای سیاسی و تخریب کشورها، از لبنان، سوریه و عراق در غرب آسیا گرفته تا لیبی و سودان در آفریقا، خود به گرفتاری و ایجاد حلقههای آتش کمک کرد. اگر معنای حرف بورل سیاست چندبُعدی اروپا باشد که در آن این قاره با وجود تلاش برای ایجاد التهاب، گوشه نگاهی نیز به دیگر مسیرها مانند دیپلماسی و دوستی داشته است، باید از خود بپرسد چه کسانی حلقههای آتش را دور گردن اروپا انداختند؟ بورل، که میگوید پس از رسیدن به مسؤولیت سیاست خارجی اروپا با دو جنگ یکی در اوکراین و دیگری در فلسطین اشغالی مواجهشده، باید از خود بپرسد عوامل غیراروپایی دخیل در این جنگها چه کسانی بودهاند؟ بیش از هرچیز دستان آمریکا و رژیمصهیونیستی در ایجاد التهاب پیرامون قاره سبز قابلتشخیص است.
۴. زیانهای شکست کابل
مسؤول سیاست خارجی اتحادیهٔ اروپا در سخنرانی خود میگوید که پوتین هنگامی که به اوکراین حمله کرد، اعتقاد داشت غرب قادر به واکنش نیست. او میگوید این برداشت پوتین بعد از سقوط کابل ایجاد شد. این واقعه، که به فرار آمریکا از افغانستان تبدیل شده و در نهایت به نابودی نظام سیاسی این کشور نیز منجر شد، برای غرب و متحدانش تکاندهنده بود. در تابستان سال ۲۰۲۱، در میان بهت همگان نیروهای طالبان شهر به شهر پیشروی میکردند و نیروهای آمریکایی نیز بهسرعت در حال تخلیهٔ این کشور بودند. سرعت فروپاشی بهمیزانی بالا بود که پیش از تکمیل خروج نظامیان و دیپلماتهای آمریکایی، کابل در ۲۴ آگوست سقوط کرد و نظام جمهوری وابسته به واشنگتن در این کشور به پایان رسید. این واقعه ناتوانی آمریکا در برابر ضربات یک گروه شبهنظامی مسلح به تسلیحات ساده و همچنین ضعف عمیق دولت و ارتش اشرف غنی، آخرین رئیسجمهور افغانستان، را بهرخ کشید. این واقعه به روسیه نشان داد که آمریکا توان ادارهٔ نبرد در اوکراین را نخواهد داشت و رژیم وابسته به واشنگتن در کییف نیز چندان دوام نخواهد آورد، یا قادر به تدبیر امور نخواهد بود.
۵. طعنه به شکست اطلاعاتی و ارزیابی آمریکا
وزیر خارجهٔ سابق اسپانیا برداشتهای اطلاعاتی و ارزیابی آمریکا از مسائل جهان را زیر سؤال برده است. او با طعنه به سخنان جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی دولت بایدن، اشاره میکند که یک هفته قبل از حملهٔ حماس به رژیمصهیونیستی در ۷ اکتبر گفته بود: «خاورمیانه هرگز تا این حد آرام نبوده است.» بورل میگوید با وجود ادعای سالیوان، مشخص بود که منطقه آرام نیست و این مسأله با نگاه انداختن به تحولات کرانهٔ باختری در آن دوره قابل درک بود. سخنان او البته دو رو دارد: یک روی آن افشای ضعف اطلاعاتی و درک عمیق نهادها و مقامهای آمریکایی است؛ و روی دیگر آن غرور بیجا و تکیهٔ کامل آنها بر زور را برملا میکند. مشاور امنیت ملی بایدن غرب آسیای ناآرام را آرام توصیف میکرد تا بگوید اعمال زور بیقاعدهٔ آمریکا در منطقه و رژیمصهیونیستی در فلسطین بهدلیل قدرت بالای واشنگتن از سوی دیگران تحمل خواهد شد. اما سالیوان اشتباه میکرد و دیگران بهجای تحمل فشارهای واشنگتن و تلآویو، علیه سیاستهای این دو شوریدند، که در عملیات ۷ اکتبر و حملات گروههای مقاومت به پایگاههای آمریکا در منطقه قابل مشاهده است.
۶. دیپلماسی ربطی به استاندارد دوگانه ندارد؛ اروپا دورو و ریاکار است
بالاترین مقام سیاست خارجی و امنیتی اتحادیهٔ اروپا اعتراف میکند که در هر سفر خود با اتهام «رفتارهای دوگانه»، که از چشم دیگران قاره سبز درحال پیگیری آن است، مواجه میشود. او میگوید بههمین دلیل به دیپلماتهای اتحادیهٔ آموخته که «دیپلماسی هنر مدیریت استانداردهای دوگانه است.» بورل در بخشی از سخنان خود دلیل این اتهام را نه روندی همیشگی بلکه بروز جنگ طوفان الاقصی در غزه معرفی میکند. وی میگوید آنچه اکنون در غزه اتفاق میافتد اروپا را بهگونهای بهتصویر کشیده که بسیاری از مردم آن را درک نمیکنند. بهگفتهٔ این سیاستمدار، افکار عمومی رفتار دوگانه اروپا را دیدهاند که چگونه سریع و با قاطعیت از اوکراین حمایت کرد اما درخصوص فلسطین رفتار متفاوتی را نمایش داد.
ریشهیابی بورل از برداشت رفتار دوگانهٔ اروپا نشان میدهد این دیدگاه بهشکل غالب طی جنگ کنونی در غزه ایجاد شده است. با این حال، او ناخواسته اعتراف میکند که این موضوع پدیدهای جدید نیست و اروپا همواره با این مشکل بهشکلی مواجه بوده است. او بر همین اساس در ادامهٔ اعتراف داوطلبانهٔ خود تأکید میکند که دستور همیشگیاش به دیپلماتها توجیه این دوگانگیها بوده است.
۷. استقلال استراتژیک اروپا
بورل یک سیاستمدار اروپاگرا است. او پیش از آنکه در اواخر دههٔ ۲۰۱۰ به جایگاه مسؤول سیاست خارجی اتحادیهٔ اروپا برسد، در میانهٔ دههٔ ۲۰۰۰ رئیس پارلمان اروپا بود. از اینرو، اروپای واحد و نقشآفرینی مستقل آن برای او بسیار مهم است؛ چیزی که با رشد قدرت چین و سوریه، و همچنین کاهش تعهدات امنیتی آمریکا به قارهٔ سبز، در معرض خطر قرار دارد.
مسؤول سیاست خارجی اروپا معتقد است این قاره بهدلیل اتکای امنیتی به آمریکا فراموش کرده بود باید دست به انباشت قدرت بزند زیرا کسی به طرف ضعیف احترام نمیگذارد. وی هشدار میدهد چتر امنیتی آمریکا همیشگی نیست و اروپا نباید امنیت خود را هر چهار سال یکبار به نتیجهٔ انتخابات آمریکا گره بزند. بورل بهشکل غیرمستقیم به مواضع ترامپ اشاره میکند که اعتقادی به حمایت گسترده آمریکا از اروپا نداشت؛ کسی که احتمال بازگشت خودش یا همفکرانش به کاخ سفید وجود دارد. بورل با شگفتی میگوید آمریکا نیز امروزه به اروپا توصیه کرده ظرفیتهای نظامیاش را توسعه دهد تا قادر به دفاع از خود باشد. این ایده اما مختص به بورل از جناح اسپانیایی اتحادیه اروپا نیست و امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، نیز طرفدار پروپاقرص آن است.
۸. روند تکثر قدرت
در روند تکثر قدرت، غرب دیگر تمام یا بخش عمدهٔ قدرت نخواهد بود. بورل، پس از آنکه به اهمیت ابعاد رشد قدرت چین و سیاستهای روسیه اشاره میکند، به کشورهایی میپردازد که آنها را قدرتهای میانی میخواند. او با اشاره به کشورهایی مانند هند، برزیل، عربستانسعودی، آفریقایجنوبی، و ترکیه بهعنوان کشورهای در حال ظهور که قدرتهای میانی هستند، تأکید میکند آنها همانند گذشته قصد وابسته بودن به ابرقدرتها را ندارند و در پی افزایش استقلال خود هستند. مسؤول سیاستخارجی اروپا دربارهٔ نوع رفتار این کشورها معتقد است آنها خواهان عضویت در بلوکبندیها نیستند، بلکه با سبک و سنگین کردن منافع خود گاهی از یک طرف و گاهی از طرفی دیگر حمایت میکنند. این قسمت از سخنان بورل توصیفی از روند تکثر قدرتی است که جهان را تحتتاثیر خود قرار داده است. جهان دیگر نهتنها تکقطبی و دوقطبی نیست، بلکه شکل چندقطبی آن نیز انعطاف بالایی دارد، بهگونهای که در آن قدرتها ردهبندی شده و پس از قدرتهای برتر مانند آمریکا، روسیه و چین، قدرتهای میانی مؤثری مانند برزیل، هند و آفریقایجنوبی نیز در صحنه حضور دارند.
منبع: روزنامهٔ فرهیخنگان، ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
http://fdn.ir/page/251521/