غزّه! غزّه!
غزّه! غزّه! سرزمین مرگ و و یرانی، دیار مقاوم و ایستا، که بیش از هفتاد و پنج سال است در هرگوشه و کنار خاک پاکت، بر سر مردمان شریف و صبورت از زمین و آسمان جور و ستم و تحقیر میبارد.
ای بزرگترین زندان روباز جهان! ای سرزمین محروم از هرگونه آزادی! اکنون بیش از شش ماه است که دژخیمان، زندگی ساده و بیآلایش زندانیان ستمکشیده و سخت کُوشَت را هم بر خاکت به خاکستر کشیدهاند.
دیار بلاخیز غمگین! چگونه میتوان نام انسان بر آنان گذاشت در حالی که حتی کودکان شاد و بازیگوشت را هم که در عین همهٔ محدودیتهای ممکن صدای زندگی بخششان و خندههای بیپروایشان دمی قطع نمیشد، در خانه و مدرسه و بیمارستان، و در کوچه و خیابان به گلوله بستهاند وبمباران میکنند!
سرزمین انسانهای «محروم از حق زندگی»! شش ماه تمام است صدای ضجهٔ زنانی که هنوز به تیر بلای جانوران انساننمای صیهونیست از پا نیفتادهاند، نهتنها فضای تو را مه آلود و گریه آور کرده است که بخش بزرگی از انسانیت را در سراسر گیتی علیه این همه بیعدالتی، قساوت و سنگدلی، و آنچه بر سر زنان، کودکان و مردانت آوردهاند، به حرکت و تکاپو واداشته است.
دیار غمگین غزّه! سرزمین عزت و افتخار، چگونه میتوان دلداریت داد در حالیکه بیش از سی و سه هزار نفر از کودکان شاد و بازیگوشت، و زنان وفادار و مردان دلاورت را به خاک و خون کشیدهاند و بیش از هفتاد و شش هزار نفر را زخمی و مصدوم کردهاند و هنوز هم پس از این همه خون آشامی، تشنهاند و به پشتیبانی حامی خود، جهانخواری چون آمریکا، مانند گرگی زخمی میچرخند، میکشند و خراب میکنند. آیا میتوان این همه جنایات هولناک و وحشیانه را دید و دم برنیاورد! آیا تاریخ معاصر میتواند چنین قساوتی را بر ما ببخشد و یا فراموش کند!؟
* * *
این روزها در فضای مجازی ویدیوئی دست به دست میشود که هشت سال پیش فرزندان خاک پاک غزّه آن را تنظیم و به زبان عربی اجرا کردهاند. اکنون نمیدانیم بر سر این کودکان در این ویدیو که حال جوانانی برومند در راه وطن بوده و یا هستند، چه آمده است. چند نفر از آنان به خاک غلطیدهاند تا عطش خونخواریِ ضحاک زمان، رژیم نژادپرست اسرائیل، کمی فرونشیند.
در این ویدیو که ما سعی کردهایم ترجمه شعر آن را به فارسی در زیر بیاوریم، کودکان معصوم غزه سرود «وطنِ من» (موطنی) را با چنان احساسی اجرا میکنند که خیلی سریع به زیر پوست انسان میخزد و همهٔ آرزوهای خفته و خاکستر شده چندین نسل از آنان را چنان در نگاهمان بهروشنی میکشد که اشک را مجال ایستادن نیست.
وطنِ من، وطنِ من!
شکوه و زیبایی، جلال و شکوه
در تپه های توست، در تپه های توست.
زندگی و رهایی، شادی و امید
در هوای توست، در هوای توست.
آیا تو را خواهم دید،
با خیالی راحت و افتخار در پیروزی!
آیا تو را خواهم دید؟
آیا تو را در جایگاه عظیمت،
در رسیدنِ به ستارهها، خواهم دید؟
در رسیدنِ به ستارهها!
وطنِ من، وطنِ من!
II
وطنِ من، وطنِ من!
جوانانت خسته نمیشوند، استقلالت را میخواهند
یا میمیرند، یا میمیرند.
ما مرگ را مینوشیم،
و برای دشمنانمان،
بردهای نخواهیم بود، مثل بردهها
مثل بردهها.
ما نمیخواهیم،
نه تحقیر ابدی را، و نه یک زندگی نکبت بار را،
ما نمیخواهیم، اما ما دوباره بر میگردانیم،
شکوه داستانیمان را، شکوه داستانیمان را.
وطنِ من، وطنِ من.
III
وطنِ من، وطنِ من
نه بحث و جدل، که شمشیر و قلم،
نمادهای ما هستند، نمادهای ما هستند.
ما را عزّت و پیمانمان، و وفای به عهد
به حرکت میآورد، به حرکت میآورد.
میثاق ما، میثاق ما،
امری است شریف و پرچمی در اهتزاز
سرفراز باش،
پیروز بر دشمنان، پیروز بر دشمنان
وطنِ من، وطنِ من!