نگاهی به «بیانیهٔ سیاسی سومین پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران …» ـــ بخش پایانی

نگاهی به «بیانیهٔ سیاسی سومین پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران …»:

عقب‌نشینی از مواضع گذشته یا فرار به جلو؟

 بخش پایانی

اخیراً سندی با عنوان «بیانیهٔ سیاسی سومین پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران …» در «نامهٔ مردم» شمارهٔ ۱۱۸۴ (۳۰ خرداد ۱۴۰۲) منتشر شد که حاوی نکاتی تازه در ارزیابی‌های رهبری کنونی حزب بود. در نگاه اول، چنین به ذهن ‌خواننده القا می‌شود که این سند نشان از تعدیل مواضع گذشتهٔ رهبری حزب ــ به‌ویژه در مورد جریان «زن، زندگی، آزادی»، و جنگ میان ناتو و روسیه در اوکراین ــ دارد. اما تعمقی بیشتر در مواضع اعلام شده در سند «بیانیهٔ سیاسی …» نشان می‌دهد این شکل تازه از سیاست «به‌نعل و به‌میخ» زدن ــ که تا پیش از ورود نیروهای روسیه به اوکراین و به‌راست چرخیدن آشکار رفقا، سیاست حاکم بر اسناد رسمی رهبری حزب و سرمقاله‌‌نویسان «نامهٔ مردم» بوده است ــ نه یک عقب‌نشینی صادقانه در برابر فشار توده‌ای‌های راستین در درون و بیرون تشکیلات حزب برای تصحیح مواضع نادرست گذشته، بلکه یک فرار به جلو با هدف سرپو‌ش گذاشتن بر سیاست‌های نادرست خود از طریق نسبت دادن آن‌ها به دیگران و خالی کردن شانهٔ خود از زیر بار مسؤولیت، بوده است.

ما در این سند می‌کوشیم جوانب مختلف این تلاش ناصادقانه را، که تنها به گسترش هرچه بیشتر سردرگمی‌ها در جنبش مبارزاتی توده‌های زحمتکش میهن ما، و به‌ویژه در جنبش چپ، دامن می‌زند، برای خوانندگان «۱۰ مهر» بشکافیم.

در بخش دوم این سند به آنچه رفقا در «بیانیهٔ سیاسی …» خود در مورد جنگ اوکراین مطرح کردند پرداختیم و در این بخش به آنچه که آنها کوشیده‌اند در مورد مواضع واقعی خود از چشم‌ها پنهان بدارند می‌پردازیم:

 

۲. در مورد جنگ ناتو و روسیه در اوکراین

ب. آنچه در «بیانیهٔ سیاسی …» از چشم‌ها پنهان داشته‌‌اند

رفقا در «بیانهٔ سیاسی …» خود کوشیده‌اند تا تصویر پالایش‌شده‌ای از مواضع گذشتهٔ خود در مورد جنگ اوکراین، به‌شکلی که به‌قول معروف «نه سیخ بسوزد، نه کباب»، به خواننده ارائه دهند. اما ماهیت ناصادقانهٔ این تلاش در دو موضع‌گیری متضاد یکدیگر در درون یک سند واحد ـــ یکی موضع همیشگی ضد روسیه‌ و پوتین‌‌ستیزانهٔ آنان، که بیانگر مواضع واقعی جناح سوسیال دموکرات مسلط بر رهبری کنونی حزب است، و دیگری اشک تمساح ریختن برای «نگرانی‌های برحق» روسیه در پایان سند ـــ می‌توان دید:

موضع اعلام‌شده طی یک ‌سال و نیم گذشته:

ـــ «… ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، با صدور فرمان حمله نظامی به اوکراین درگیری نظامی خطرناک جدیدی را آغاز کرد که به‌واقع می‌تواند صلح جهانی را به‌طورجدّی تهدید کند….»

موضع تازه‌ٔ اعلام‌شده در پایان «بیانیهٔ سیاسی …»:

ـــ «… با مقصر دانستن یک‌جانبهٔ روسیه به‌علت تهاجمی که کرده است، بی‌توجهی به نگرانی‌های برحق این کشور نسبت به گسترش بی‌وقفهٔ ناتو، و ادامهٔ بی‌طرف نماندن اوکراین، دستیابی به راه‌حل صلح‌آمیز ناممکن خواهد بود….»

جدا از وجود تناقض آشکار میان این دو بند از متن «سند سیاسی …»، می‌بینیم که عین همین تناقض به درون موضع‌گیری تازهٔ رفقا نیز کشیده شده است: آنها در یک جمله، از یک ‌سویِ دهان از «تهاجم» روسیه به اوکراین «به‌فرمان پوتین» سخن می‌گویند، و از سویِ دیگرِ آن، نسبت به «بی‌توجهی به نگرانی‌های برحق این کشور» هشدار می‌دهند. یک چنین نقیض‌گویی‌ آشکار این سؤال مهم را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که علت ماندگاری موضع نادرست گذشته در دل این موضع تازه چیست؟ آیا این رفقا واقعاً از وجود چنین تناقضی در گفته‌های خود آگاه نیستند، یا عامل پشت‌صحنهٔ دیگری باعث این نقیض‌گویی‌ها می‌شود؟ به‌اعتقاد ما، واقعیت در وضعیت دوم نهفته است.

مواضع روسیه‌ستیزانهٔ رفقا از زمان آغاز جنگ تاکنون

همان‌طور که در بالا اشاره شد، آنچه این رفقا در سند «بیانیهٔ سیاسی …» از مواضع گذشتهٔ خود نقل کرده‌اند مجموعهٔ پالایش شده‌ای است که با هدف منطبق نشان دادن مواضع گذشتهٔ آنان با تغییر جهت ظاهری کنونی‌ در متن آورده شده است. نگاهی به آنچه این رفقا از همان آغاز جنگ در اوکراین در بیانیه‌ها، مقالات «نامهٔ مردم»، و از آن مهم‌تر، در سخنرانی‌های «سخنگوی حزب» مطرح کرده‌اند این واقعیت را به‌خوبی نشان می‌دهد.

ـــ «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۵۰، ۹ اسفند ۱۴۰۰
از بیانیۀ اول حزب تودۀ ایران دربارۀ جنگ در اوکراین با عنوان: «نیروهای مترقی برای صلح، بر ضد جنگ تجاوزگری و امپریالیسم»:

بخشِ آورده‌شده در «سند سیاسی …»:

«ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، با صدور فرمان حملهٔ نظامی به اوکراین  درگیری نظامی خطرناک جدیدی را آغاز کرد که به واقع می‌تواند صلح جهانی را به طور جدی تهدید کند.

بخش‌های حذف‌شده:

«هدف‎های اعلام‌شدهٔ روسیه در این یورش نظامی، حمایت از استقلال و امنیت روسیه جلوگیری از پیوستن اوکراین به پیمان نظامی ناتو، و تغییر دادن مسیر سیاسی آیندهٔ آن کشور به‎دور از نظامی‌گری و فعالیت‌های نیروهای فاشیستی استكه اكنون دولتى مثل دولت اليگارش‌هاى روسيه با تحريک‌هاى ناسيونالیستى از آن بهره مى‌گيرد….

«چپ‏‌نماهای دنباله‌رو اصلاح‌طلبان هم با شور و شعف در حمایت از تصمیم نابخردانهٔ ولادیمیر پوتین و تحسین آن، پرچم دروغین ضدامپریالیستی را بالا برده‌اند. خنده‌دار آن‌که هم‎چنان شخص ولادیمیر پوتین و کل حکومت سرمایه‌داری روسیه را کمونیستی القا می‌کنند!

«حزب تودهٔ ایران بار دیگر بر این موضوع تأکید می‌کند که … کشوری مانند روسیهٔ کنونی، با رهبری که مشخصاً نماینده و مدافع منافع لایه‌های فوقانی بورژوازی است که پس از فروریزی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به آلاف و الوفی رسیده‌اند، نمی‎تواند در صف مبارزان ضدامپریالیستی قرار بگیرد.» (تأکید‌ها از ما است)

می‌بینیم چگونه در ادامهٔ متن، که رفقا از نقل آن در «بیانیهٔ سیاسی …» خودداری کرده‌اند، موضع پوتین‌ستیزانهٔ این رفقا به سطح روسیه‌ستیزی تمام‌عیار ارتقاء داده شده است، و نه فقط این، بلکه «فعالیت‌های نیروهای فاشیستی» در اوکراین نیز از یک واقعیت خطرناک عینی به سطح یک بهانهٔ ساده برای «الیگارش‌های روسیه» برای دست زدن به «تحریک‌های ناسیونالیستی» تقلیل یافته است.

«تشکیلات دمکراتیک زنان ایران» حزب نیز، به‌نوبهٔ خود در بیانیه‌ای تحت عنوان: «نه به جنگ و خونریزی و کشتار مردم بی‎گناه»، در مورد جنگ اوکراین چنین اعلام موضع می‌کند:

«… این جنگ نه برای منافع مردم و زحمتکشان دوکشور، بلکه برای تأمین منافع قدرت‎های امپریالیستی از جمله امپریالیسم آمریکا و ناتو و اولیگارش‎های مالی و قدرت‎مند روسیه است. جنگی است که از مدتها پیش برای کنترل کردن منابع انرژی و کسب سود بیشتر و تصرف بازار‎ها شکل‎گرفته و برندگان اصلی آن انحصار‎های تسلیحاتی و نیرو‎‎های امپریالیستی و اولیگارشی‌های مالی [روسیه؟] و قربانیان آن، مردم عادی‎اند.»

به‌عبارت دیگر، این جنگی میان «امپریالیسم» روسیه و امپریالیسم آمریکا و ناتو بر سر «کسب سود بیشتر» است و هیچ ربطی به مبارزه با رشد فاشیسم در اوکراین و گسترش ناتو به سمت مرزهای روسیه ندارد!

اما تبلور بسیار آشکارتر و صریح‌تر این مواضع روسیه‌ستیزانه را در گفته‌های «سخنگوی حزب» در نشستی با شماری از رفقای حزبی دربارۀ مسایل اوکراین (۲۱ مه ۲۰۲۲) می‌بینیم:

«برای من این نکته جالبه که تمام کسانی که از فاجعهٔ حملهٔ دولت پوتین به اوکراین دفاع می‌کنند در عین حال معترفند که نظام کنونی حاکم بر روسیه یه نظام سرمایه‌داری و الیگارشیه که هرچه گسترده‌تر هم به سوی انحصاری شدن میره. خب، این الیگارشی حاکم همون کسانی هستند که بخش عمده‌شون دستیاران یلتسین و کسانی بودند که نقش اساسی‌ای در نابودی سیستم سوسیالیستی در این کشور ایفا کردند….

«خب، اونوقت رفقا، با یک همچین ارزیابی از شرایط فاجعه‌باری که دولت سرمایه‌داری پوتین برای طبقهٔ کارگر و زحمتکشان روسیه ایجاد کرده … ما باید این تصور واهی رو قبول کنیم که این سیستم فاسد سرمایه‌داری امروز پرچم‌دار مبارزه با فاشیسم در اروپا و جهانه و قراره با حمله به اوکراین پیمان ناتو را هم نابود کنه….

«یک سری هم مدعی‌اند که این یک جنگ پیشگیرانه بود. در واقع روسیه … برای اینکه از طرف ناتو بهش حمله نشه به اوکراین حمله کرد، و مثال‌هایی هم در مورد جنگ‌های جهانی می‌زنند که بعضاً هم از نظر تاریخی درست نیست….

دوستانی مطرح می‌کنند که این نمونه جنگ پیشگیرانه بود، قاعدتاً باید بدونن که دولت اتحاد جماهیر شوروی در آن موقع در آغاز جنگ جهانی دوم … نه‌تنها حاضر به ورود به این جنگ نشد بلکه تا وقتی که آلمان مستقیماً به شوروی حمله نکرد از ورود به جنگ و در واقع شرکت در جنگ کشورهای امپریالیستی خودداری کرد…. یعنی روسیه به اوکراین حمله کرد [ولی] در آنجا استالین حتی حاضر نشد وارد جنگ با آلمان نازی بشه تا وقتی آلمان بهش حمله کرد. و لنین هم به همون ترتیب برخورد کرد…. (تأکیدها از ما است)

و به‌دنبال این گفته‌های آشکارا روسیه‌ستیزانه، رفیق «سخنگوی حزب» پا را از این هم فراتر می‌گذارد و نه‌تنها حزب کمونیست فدراسیون روسیه ـــ حزب لنین ـــ را به‌خاطر دفاع آن از مقاومت نظامی روسیه در برابر تعرضات ناتو و امپریالیسم، «ناسیونالیست» می‌خواند، بلکه در این میان لگدی هم به رهبری سابق حزب تودهٔ ایران به‌خاطر سیاست سال‌های ۶۱ ـ ۱۳۵۷ آن می‌زند:

«واقعیت اینه که بخش عمده جنبش کارگری و کمونیستی جهان، مثل حزب تودهٔ ایران ضمن … محکوم کردن شدید توطئه‌های امپریالیسم جهانی و ناتو …، حملهٔ روسیه به اوکراین رو محکوم کردند….

«ببینین، به جز حزب کمونیست روسیه و چند تا حزب کوچیک دیگه هیچ حزب کمونیست کارگری عمده‌ای تو جهان از حمله روسیه به اوکراین دفاع نکرده…. در مورد، خب، رفقای روسیه هم به نظر ما در واقع یه جوری تن دادن به ناسیونالیسمی که رسانه‌های زیر کنترل دولت پوتین به اون دامن می‌زنن، تنها به، در واقع، به ضرر اعتبار خود کمونیست های روسی در خود روسیه و هم در عرصه جنبش کارگری ـ کمونیستی جهان منجر میشه….. رفقا میدونن که … حزب ما هم به واسطه دفاع آنچنانی که در مقطعی از خط امام و غیره کرد … در انتها به ضرر حزب ما، به‌ضرر جنبش کارگری و کمونیستی ایران، تمام شد و ما تا به‌حال هم در واقع با عواقب آن روبرو هستیم….

«حتی کسانی هم که از این جنگ به شکلی حمایت می‌کنند روشن نیست که … بالاخره این برنامه انتهاش چیه؟ یعنی باید حمایت کرد تا مثلاً روسیه تمام اوکراین رو تصاحب بکنه و یک دولت به‌اصطلاح دست‌نشاندهٔ پوتین روی کار بیاد؟با توجه به این‌که نیروهای روسیه نتونستن خیلی سریع به در واقع پیروزی دست پیدا بکننن و بخش عمده‌ای از اوکراین رو تصاحب کنن، و این جنگ فرسایشی تبدیل شده که عواقب خیلی مهلکی هم برای حتی جنبش کارگری و کمونیستی تو خود روسیه خواهد داشت….» (تأکیدها از ما است)

ما پیش از این به تمام این گفته‌های بی‌پایهٔ رفیق «سخنگوی حزب»، و چگونه این روسیه‌ستیزی عریان در شرایط کنونی تنها به اهداف ناتو خدمت می‌کند، پاسخ داده‌ایم و خواننده را به متن کامل این پاسخ‌ها رجوع می‌دهیم. اما نگاهی به متن پالایش‌شدهٔ مندرج در «بیانیهٔ سیاسی …» و مقایسهٔ آن با مواضع اعلام شدهٔ گذشته، به‌ویژه گفته‌های رفیق «سخنگوی‌حزب»، حاکی از وجود کشمکش میان جناح سوسیال ـ دموکرات روسیه‌ستیز مسلط بر رهبری کنونی حزب و دیگر رفقایی در رهبری تشکیلات رسمی است که همچنان بر جهان‌بینی علمی و مشی انقلابی و ضدامپریالیستی تاریخی تودهٔ ایران پایبند مانده‌اند؛ و این دوپهلو گویی‌ها و دوگانگی‌ها در سیاست، علاوه بر اپورتونیسمی که لنین به‌درستی به آن اشاره دارد، از این کشمکش‌ها نیز نشأت می‌گیرد.

 

۳. روند رشد اختلافات در رهبری حزب

 

به‌رغم همهٔ تلاش‌های جناح مسلط بر رهبری حزب برای سرپوش گذاشتن بر وجود اختلافات ایدئولوژیک، نظری و سیاسی در درون رهبری، واقعیت این است این اختلافات به‌مدت چهار دهه، یعنی از زمان ضربه به حزب تودهٔ ایران در سال ۱۳۶۱ تاکنون، به‌شکلی پیوسته و به‌اشکال مختلف در درون رهبری وجود داشته است، و تا زمان ورود نیروهای ویژهٔ روسیه به اوکراین، که باعث به‌سطح آمدن همهٔ تضادها در سطح بین‌المللی و ملی شد و امکان نشستن میان دو صندلی را از همهٔ نیروها ـــ از جمله سوسیال‌‌ ـ دموکرات‌های مسلط بر رهبری حزب ـــ گرفت، عامل اصلی دوپهلو گویی‌های حاکم بر مشی رهبری حزب بوده است.

اولین نشانه‌های بروز اختلاف‌نظرهای جدی در درون رهبری حزب، به‌دنبال سرکوب حزب تودهٔ ایران در سال ۱۳۶۱ و محو فیزیکی رهبری زبده و آبدیدهٔ آن بروز کرد. ضربهٔ وارده، از یک‌سو حزب را از دانش و تجربهٔ اندوخته شده توسط رهبران پیشین آن طی ده‌ها سال مبارزهٔ انقلابی محروم کرد، و از سوی دیگر، مشی رهبری گذشتهٔ حزب را در حمایت از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و حمایت آن از آنچه که حزب در آن مقطع تحت عنوان «خط امام» مطرح کرد (مشی حزب طی سال‌های ۶۱ـ۱۳۵۷) را به‌زیر سؤال برد. موجی از انتقاد به مشی ۶۱ـ۱۳۵۷ حزب از همه‌سو آغاز شد. چنین مطرح شد که حزب نمی‌بایست در کنار آیت‌الله خمینی و نیروهای اسلامی پیرو او قرار گیرد. به‌عبارت دیگر، رهبری گذشته می‌بایست «ماهیت ارتجاعی» این نیروها را درک می‌کرد و حزب را این‌چنین زیر تیغ بُرندهٔ آن‌ها قرار نمی‌داد. شکنجه‌ها و «مصاحبه‌های تلویزیونی» بعدی نیز این‌گونه نظرات را تقویت کرد و به مشی رهبری جدید حزب رنگ ضدیت هرچه بیشتر با جمهوری اسلامی داد، تا جایی که رهبری شکل‌گرفته در تبعید تا حد طرح شعار «سرنگونی جمهوری اسلامی» پیش رفت. هرچند این شعار بعدها به شعار «طرد رژیم ولایت فقیه» تقلیل داده شد، اما گرایش ضدمذهبی همچنان در مشی رهبری جدید حزب وجه غالب خود را حفظ کرد و هر روز شکلی پُررنگ‌تر به‌خود گرفت.

هرچند ضربهٔ سال ۱۳۶۱ تنها به انتقادات سیاسی و تشکیلاتی از مشی رهبری گذشتهٔ حزب و جهت‌گیری ضد جمهوری اسلامی و نهایتاً ضدمذهبی از سوی بخش مهمی از رهبری جدید انجامید، اما به عرصهٔ ایدئولوژیک کشیده نشد. آنچه اختلافات درون رهبری حزب را به سطح ایدئولوژیک ارتقاع داد، رشد هم‌زمان گرایشات «نواندیشانه» در درون رهبری حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و در نهایت انتخاب میخاییل گارباچف، سخن‌گوی این گرایش، به‌ مقام دبیرکل آن حزب بود. پیامدهای رشد و سلطهٔ این گرایش، که بر تزهای سوسیال ـ دموکراتیک راست‌روانه‌ای چون «سوسیالیسم انسان‌دوستانه» به‌جای «سوسیالیسم علمی»، «منافع همه‌بشری» به‌جای «منافع طبقاتی»، نفی مارکسیسم ـ لنینیسم و امپریالیسم، و در نهایت کنار گذاشتن مبارزهٔ طبقاتی و سازش با امپریالیسم استوار بود، مُهر خود را نه‌فقط بر رهبری حزب تودهٔ ایران، بلکه بر رهبری بسیاری از احزاب پرقدرت جهان نیز زد و به بروز شکاف‌های جدی در درون این احزاب انجامید. در برخی از این احزاب، چون حزب کمونیست فرانسه، حزب کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست اسپانیا، حزب کمونیست عراق، و …، نواندیشان سوسیال ـ دموکرات هوادار تزهای گارباچف از همان ابتدا رهبری حزب را در دست گرفتند و این احزاب را به احزاب سوسیال ـ دموکرات بدل ساختند، و برخی حتی تا حد حذف «کمونیست» از نام این احزاب پیش رفتند. در برخی دیگر، چون حزب کمونیست فدراسیون روسیه (پس از انحلال حزب کمونیست اتحاد شوروی)، حزب کمونیست ایالات متحده (در دوران رهبری رفیق گاس هال)، حزب کمونیست کوبا، حزب کمونیست شیلی، حزب کمونیست آلمان، و …، مارکسیست ـ لنینیست‌ها رهبری خود را همچنان حفظ کردند و نواندیشان سوسیال ـ دموکرات را از رهبری حزب بیرون راندند. در هردو این موارد، کار در برخی موارد به انشعاب‌های تشکیلاتی و شکل‌گیری احزاب موازی نیز انجامید.

اما سیر رویدادها در حزب تودهٔ ایران، به‌دلیل تاریخ انقلابی حزب و قربانی‌های عظیم داده شده در راه آن، مسیر دیگری را طی کرد. ایدئولوژی مارکسیست ـ لنینیستی در بافت و بدنهٔ حزب تودهٔ ایران ریشهٔ تاریخی داشت و کنار گذاشتن آن برای سوسیال‌ ـ دموکرات‌های درون رهبری حزب کار آسانی نبود. از این‌رو، همان‌‌گونه که گارباچف در حزب کمونیست اتحاد شوروی به‌پیش برد، جهت‌گیری سوسیال ـ دموکراتیک می‌بایست به‌شکل گام‌به‌گام، قطره‌قطره، و نامحسوس برای کادرها و بدنهٔ حزب، به‌پیش برده می‌شد. و آنچه امکان پیشبرد عملی این برنامه را برای سوسیال ـ دموکرات‌های درون رهبری حزب فراهم آورد، برچیده شدن حاکمیت سوسیالیستی در اتحاد شوروی، فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، و تردیدهای ایجاد شده در میان برخی از توده‌ای‌ها نسبت به اعتبار جهان‌بینی مارکسیست ـ لنینیستی حزب بود. در این مرحله بود که یک صف‌بندی آشکار میان سوسیال ـ دموکرات‌های مدافع نظرات گارباچف و مدافعان جهان‌بینی مارکسیست ـ لنینیستی در درون رهبری حزب شکل گرفت و شکاف‌های ایدئولوژیک نیز به اختلافات سیاسی و تشکیلاتی گذشته افزوده شد.

در جریان برگزاری «کنگرهٔ سوم» در بهمن ۱۳۷۰ بود که اختلافات ایدئولوژیک ـ سیاسی رشدیابنده در حزب، که به‌دنبال فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم آغاز شده بود، شکل آشکار به‌خود گرفت. در واقع این کنگره به نقطهٔ آغاز روند رویارویی دو گرایش متضاد در حزب ـــ یکی مدافع حفظ ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی حزب تودهٔ ایران و اصول تشکیلاتی ناشی از آن، و دیگری گرایش «نواندیشانهٔ» شبه‌گارباچفی که مارکسیسم ـ لنینیسم و اصول تشکیلاتی ناشی از آن را «بی‌اعتبار» می‌دانست و تلاش داشت تا حساب حزب را از تاریخ گذشتهٔ آن جدا کند و آن را به حزبی از نوع احزاب سوسیال دموکرات متحول سازد ـــ بدل شد. این رویارویی، هم در رابطه با طرح پیشنهادی «کارپایهٔ» حزب تودهٔ ایران، که «منافع همه‌بشری» را جانشین «منافع طبقاتی» می‌کرد، و هم در بحث پیرامون طرح اساسنامهٔ حزب، که گرایش سوسیال ـ دموکراتیک می‌کوشید «مارکسیسم و تمامی اندیشه‌های مترقی و انسان‌دوستانه» را جایگزین ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی  حزب سازد، در سطح کنگره شکلی بسیار شدید به‌خود گرفت. اما مسأله به اینجا ختم نشد. با این‌که اکثریت قاطع نمایندگان شرکت‌کننده در کنگره از مدافعان سرسخت ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی حزب بودند و توانستند جهان‌بینی حزب را در اساسنامهٔ مصوب تثبیت کنند، هیأت رئیسهٔ کنگره، با برخی مانورهای غیردموکراتیک، زمینهٔ کنترل «نواندیشان» سوسیال ـ دموکرات را بر کمیتهٔ مرکزی برآمده از «کنگرهٔ سوم»، و از این طریق بر هیأت سیاسی منتخب کمیتهٔ مرکزی جدید، فراهم کرد.

مدافعان گرایش سوسیال ـ دموکراتیک در درون رهبری‌، که اکنون به عضویت هیأت سیاسی کمیتهٔ مرکزی نیز درآمده بودند، برای پیشبرد برنامه‌های خود روی گرایشات ضدمذهبی در درون حزب (به‌رغم پایبندی بسیاری از رفقای دارای گرایش ضدمذهبی به جهان‌بینی تاریخی حزب) حساب باز کردند و آن را در راستای هدف‌های خود مورد بهره‌برداری قرار دادند. آنها چنین محاسبه کردند که اگر بتوانند با تکیه بر جوّ حاکم، محور اصلی مبارزهٔ حزب را از مبارزه علیه امپریالیسم به‌سمت مبارزه علیه مذهب، اسلام، و جمهوری اسلامی سوق دهند، با این کار نه‌تنها از حمایت گرایشات ضداسلامی ـ ضد جمهوری اسلامی درون و بیرون رهبری برخوردار خواهند شد، بلکه خواهند توانست به‌مرور زمان و با ‌تکیه بر این شیوه، گرایش مارکسیست ـ لنینیستی و ضدامپریالیستی درون رهبری حزب را تضعیف، و مدافعان آن را به‌طور کامل از صحنه خارج کنند. نگاهی به مواضع صریحاً ضدمذهبی اعلام شده در نشریات حزب در این دوره ـــ از جمله مقالات گوناگون شخص رفیق «سخنگو»ی کنونی حزب در «دنیا»‌های دورهٔ ششم (سال‌‌های ۷۲ـ ۱۳۷۱)، و به‌ویژه مقالهٔ وی تحت عنوان «درس‌های انقلاب و اهمیت آن در مبارزه علیه “رژیم ولایت فقیه”» (دنیا دورهٔ ششم، سال دوم، شمارهٔ ۲، بهار ۱۳۷۲) ـــ که مکرراً با مخالفت‌های جدی مدافعان جهان‌بینی و مشی تاریخی حزب روبه‌رو می‌شد، این واقعیت را به‌خوبی آشکار می‌‌کند.

به‌دنبال کنگرهٔ سوم روند تصفیهٔ مدافعان مارکسیسم ـ لنینیسم از ارگان‌های گوناگون و رهبری حزب آغاز شد. در فاصلهٔ «کنگرهٔ سوم» تا «کنگرهٔ چهارم» (بهمن ۱۳۷۶)، تقریباً تمامی اعضای مرکزیت منتخب «کنگرهٔ سوم» که از هویت، تاریخ و ایدئولوژی حزب فعالانه دفاع می‌کردند، از ‌جمله بنیانگذاران گروه «۱۰ مهر»، یا مشمول تصفیه شدند و یا در اعتراض به سیاست‌ها و عملکردهای رهبری، از صفوف سازمان رسمی حزب کناره‌گیری کردند. در این روند، بسیاری از سازمان‌های معترض حزبی در غرب نیز از سوی رهبری جدید حزب منحل اعلام شدند. و بدین ترتیب، حزب بخش بزرگی از اعضا و هواداران خود را از دست داد و روند تحلیل رفتن آن که از مدتی پیش شروع شده بود، برای بیش از دو دهه به‌شکلی شدیدتر ادامه یافت.

اما، تا زمانی که رفیق خاوری در قید حیات بود، سوسیال ـ دمکرات‌های درون رهبری سازمان حزبی، که دیگر سال‌ها بود امور سیاسی حزب را در قبضهٔ خود داشتند، به‌علت حمایت قاطع رفیق خاوری از ایدئولوژی مارکسیسم ــ لنینیسم، قادر به تغییر رسمی جهان‌بینی حزب نشدند. و تنها به‌دنبال درگذشت رفیق خاوری و برگزاری «کنگرهٔ هفتم» (خرداد ۱۴۰۱) بود که آنها به‌شکلی فرصت‌طلبانه ایدئولوژی حزب را نیز در اسناد مصوب این کنگره تغییر دادند.*** و جالب این‌که، آنها برای پنهان کردن ماهیت واقعی چرخش ایدئولوژیکی که در این کنگره انجام دادند، کنگرهٔ عدول از ایدئولوژی حزب ـــ و ایدئولوژی رفیق خاوری ـــ را «کنگرهٔ خاوری» نام نهادند! و هم‌‌چنان نیز برای پیشبرد مشی سوسیال ـ دموکراتیک راست‌روانهٔ خود، در پشت نام رفیق خاوری پنهان می‌شوند.

 

۴. سیاست جناح سوسیال ـ دموکرات‌ مسلط بر رهبری کنونی حزب
هیچ سنخیتی با ایدئولوژی، مشی انقلابی، و تاریخ پرافتخار حزب تودهٔ ایران ندارد!

 

امپریالیسم آمریکا، در دو مرحلهٔ تاریخی ــ نخست پس از پیروزی بدون صدمه در جنگ جهانی دوم، و سپس به‌دنبال متلاشی کردن نظام سوسیالیستی در اتحاد شوروی، قادر شد سلطهٔ بلامنازع، هرچند موقت، خود را بر خلق‌های جهان تحمیل کند. در هر دو این مراحل، اما، یک پدیدهٔ واحد ــ یعنی قدرت گرفتن عناصر اپورتونیست و رویزیونیست در رهبری برخی از احزاب کمونیست ــ سر بلند کرد. به‌دلیل شباهت‌های بی‌شمار این دو مرحله، نگاهی کوتاه به خلاصهٔ ارزیابی رفیق ویلیام فاستر، دبیرکل اسبق حزب کمونیست ایالات متحده و رهبر مبارزه علیه اپورتونیسم و رویزیونیسم در آن حزب، در مورد ماهیت و علل رشد رویزیونیسم در آن حزب در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۴۰ میلادی، آموزنده به‌نظر می‌رسد:

حزب ما در خلأ سیاسی زندگی نمی‌کند، بلکه در معرض تمام توهمات و فشارهای سرمایه‌داری است. از این رو، هیچ مارکسیستی نباید تعجب کند که حرکت کنونی امپریالیسم آمریکا برای قبضهٔ قدرت جهانی به‌ناچار انعکاس خاص خود را در صفوف حزب نیز پیدا کند. فاجعهٔ وضعیت این است که دقیقاً این رفیق براودر* است که به صدای این توهمات امپریالیستی در حزب ما … بدل شده است و این کار را به بهانه‌ٔ دقیق‌تر و انعطاف‌پذیرتر کردن مارکسیسم ـ لنینیسم انجام می‌دهد….

اینکه رفیق براودر تلاش می‌کرد تا حزب ما اصول اساسی مارکسیسم ـ لنینیسم را کنار بگذارد و برنامه‌ای بورژوا ـ لیبرال را اتخاذ کند، غیرقابل انکار است. هجده ماه پیش او در سخنرانی خود … به روشنی این موضوع را بیان کرد و گفت: «فرمول‌های قدیمی و تعصبات قدیمی هیچ فایده‌ای برای ما به‌عنوان راهنما برای یافتن راه در دنیای جدید نخواهد داشت.» این «فرمول‌های قدیمی و تعصبات قدیمی» که براودر در مورد بی‌فایده‌‌ بودن آن‌ها به ما هشدار می‌دهد، کدامند؟ اینها چیزی جز تحلیل مارکسیست ـ لنینیستی ما از مبارزهٔ طبقاتی، امپریالیسم، و سوسیالیسم نیستند. خود براودر همهٔ اینها را رها کرده بود، و سعی می‌کرد حزب ما را وادار به انجام همین کار کند….

چگونه شد که رفیق براودر توانست حزب ما را به پذیرش رویزیونیسم خام خود، و عذرخواهی خود از امپریالیسم آمریکا، که تفکر حزب ما را سردرگم، کار عملی آن را تضعیف، رشد آن را متوقف، و اعتبار آن را در میان توده‌های وسیع آسیب‌پذیر کرد، وادار کند؟

اول، باید بگویم که این به دلیل آموزش ناکافی مارکسیست ـ لنینیستی در میان رهبری ما بود. اگرچه در حزب بسیاری از رفقا با خط براودر مخالف بودند و به‌طور کلی ابهام و ناراحتی زیادی وجود داشت، رهبری نتوانست به درون سفسطه‌های بورژوایی او نفوذ کند و ماهیت ضدمارکسیستی آن‌ها را افشا نماید…. این‌که حزب ما نتوانست واقعیت این مانور فرصت‌طلبانه را ببیند، دلیل مثبتی است بر این که ما شدیداً به تقویت آموزش‌های بنیادی تئوریک خود، و تازه کردن درک خود از همان «کتاب‌های قدیمی (مارکسیست ـ لنینیستی)» و «فرمول های قدیمی» که براودر از ما می‌خواهد به‌عنوان منسوخ شده کنار بگذاریم، نیاز داریم.

دلیل دوم و بسیار تعیین‌کننده برای قربانی شدن حزب ما در برابر رویزیونیسم رفیق براودر، فقدان بحث سیاسی و دموکراسی در حزب بود. در طول چندین سال گذشته، ما به خود اجازه داده‌ایم تا به‌طور گسترده از اصول مرکزیت دموکراتیک دور شویم. براودر به‌طور کلی از اختیارات بیش از حدی برخوردار بود ـــ در واقع تا حدی که کلام او عملاً در حزب به قانون تبدیل شده بود. او توانست به‌سادگی این خط‌مشی را وضع کند، و تعداد کمی جرأت کردند که اظهارات خودسرانهٔ او را به‌چالش بکشند. در چنین شرایطی، بحث دموکراتیک، انتقاد از خود، و رهبری جمعی در کمیته‌های عالی حزب ما تقریباً منقرض شد. علاوه بر این، رهبران و اعضای حزب، سیل غیرقابل قبولی از تحسین و تمجیدهای فوق‌العاده را به‌روی براودر سرازیر کردند که او را تقریباً فراتر از قلمرو انتقاد ما قرار داد….

ـــ ویلیام ز. فاستر، «دربارهٔ رویزیونیسم»
گزارش به اجلاس کمیتهٔ ملی «اتحاد سیاسی کمونیست‌ها»**
نیویورک، ۲۰‌ـ ۱۸ ژوئن ۱۹۴۵

روند فرصت‌طلبانهٔ گردش به‌راستی که به‌دنبال برچیده شدن حاکمیت سوسیالیستی در اتحاد شوروی و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم توسط گرایشات سوسیال ـ دموکراتیک در درون رهبری حزب ما سر بلند کرد، و توانست طی سه دهه به‌طور گام به‌گام مشی خود را بر رهبری حزب تودهٔ ایران تحمیل کند، اکنون با ورود جهان به مرحله‌ای نوین به سرانجام محتوم خود نزدیک می‌شود. اگر این جریان توانست به‌مدت ۳۰ سال با دوپهلو گویی و پیروی از سیاست اپورتونیستی «هم با این و هم با آن» از آشکار شدن ماهیت و اهداف واقعی خود جلوگیری کند و مخالفان خود در درون و بیرون حزب را در سردرگمی و برزخ منفعلانه نگه‌دارد، تحولات اخیر جهانی و شکل‌گیری صف‌بندی‌های جدید در عرصهٔ مقاومت علیه هژمونی قدرت‌های امپریالیستی، به‌ویژه از زمان آغاز جنگ ناتو و روسیه در اوکراین، ورشکستگی یک چنین سیاستی را اثبات کرده است.

امروز توده‌ای‌های پایبند به جهان‌بینی علمی، مشی انقلابی و تاریخ پرافتخار حزب تودهٔ ایران از خود می‌پرسند آیا حزبی که اکنون در برابر چشمان خود دارند همان حزب روزبه‌ها، وارطان‌ها، افضلی‌ها، کبیری‌ها، حجری‌ها، هاتفی‌ها، مدرسی‌ها و … است؟ به اعتقاد ما، یافتن پاسخ صحیح برای این سؤال‌ تعیین‌کننده مهم‌ترین وظیفهٔ تاریخی است که امروز در برابر همهٔ ما توده‌ای‌ها قرار دارد ـــ پاسخی که می‌تواند کلید خروج از برزخ منفعلانهٔ حاکم بر توده‌ای‌های نگران سرنوشت حزب و زحمتکشان میهن‌مان باشد. اما تا آنجا که مسأله به گروه «۱۰ مهر» مربوط می‌شود، پاسخ ما به این سؤال به‌شکلی قاطعانه منفی است.

ــــــــــ
پانویس‌ها:

* اِرل براودر، دبیرکل حزب کمونیست ‌ایالات متحدهٔ آمریکا طی سال‌های ۱۹۴۵ـ۱۹۳۲. او در سال ۱۹۴۶، به‌دلیل اتخاذ سیاست‌های رویزیونیستی، از حزب اخراج شد.

** در کنگرهٔ ۲۰ مه ۱۹۴۴ حزب کمونیست ایالات متحدهٔ آمریکا، به پیشنهاد دبیرکل حزب، ارل براودر، این حزب منحل اعلام شد و این کنگره خود را کنگرهٔ بنیان‌گذاری «اتحاد سیاسی کمونیستی»، به‌عنوان یک «سازمان غیرحزبی مردم آمریکا» اعلام کرد.

*** نگاه کنید به «ارزیابی ۱۰ مهر از طرح‌های پیشنهادی اسناد کنگرهٔ هفتم», بخش نخست، ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰.
https://10mehr.com/maghaleh/12021400/3727

٪ نظرات

  • اصغر همتی

    توصیه به کمی فروتنی

    یک سال است که چون کبکی که سر زیر برف می‌کند سایت خود را به بخش اخبار خارجی تبدیل کرده اید و لابد منتظرید به همت جبهه پایداری ، که حکومت را به دست دارد، این آشوب نیز «جمع شود» تا به اتفاق نفس راحتی بکشید. البته من شما را با جبهه پایداری یکی نمی دانم. شما ناآگاهانه با آن‌ها در یک موضع قرار گرفته‌اید. اما خواهش می‌کنم حداقل کمی فروتن باشید و خود را ملاک توده‌ای‌شناسی ندانید. راستش این حرف‌های شما فقط آدم را به یاد مسلمان شناسی حکام ایران می‌اندازد که آخرش فقط خودشان ماندند و حوضش. لطفا یک ذره احتمال بدهید که شما هم عیب و علتی داشته باشید. در ضمن برای این‌که معلوم شود تعداد «توده‌ای‌های راستین» ( البته با احتساب رهگذران کنجکاو ) چند نفر است یک گروه تلگرامی افتتاح کنید. هم حرف‌های‌تان بیشتر در دسترس خواهد بود و هم شاید حقایق کمی شما را متواضع‌تر کند.

    کاش وقتی جوالدوزها را برای دیگران کنار می گذاشتید یک سر سوزن هم به خود می زدید.

    * عین همین اتهامات را وقتی رفیق خاوری هم زنده بود سالها تکرار کردید اما اکنون عَلَم رفیق خاوری را برداشته اید!!!!!

  • ناشناس

    نقد یا تحریف!

    دوستان پاراگراف های اول این نوشته را که خواندم تصمیم گرفتم نقدی جداگانه بر آن بنویسم. اما مطالعه کامل مطلب مرا به این یقین رساند که هدف نویسنده یا نویسندگان آن مطلقا نقد و انتقاد به بیانیه پایانی پلنوم حزب نبوده است. تحریف، کینه توزی و عوم پابندی به حقیقت در سراسر این نوشته به چشم می خورد. بسیار متاسف شدم که به اسم توده ای خودزنی می کنید. کاش این شیوه برخورد ناشی از عقده گشایی و غرض ورزی نباشد و صرفا بی کفایتی در تحلیل و اطلاعات ناقص موجب آن را فراهم کرده باشد. به دلیل موارد متعدد کذب و جعل و تحریف در نوشته شما به سیاق آموزه های گذشته وارد این جدال کاذب نمی شوم فقط ذکر چند نکته را لازم میدانم: *از کمونیستهای امریکا نقل می کنید و به عدم وجود دموکراسی درون حزبی اشاره می کنید. صرف نظر از این که آیا چنین دمکراسی درون تشکیلات حزب وجود دارد یا خیر، آیا شما گردانندگان این سایت به چنین دمکراسی باور دارید؟ کاش وقتی جوالدوزها را برای دیگران کنار می گذاشتید یک سر سوزن هم به خود می زدید. * عین همین اتهامات را وقتی رفیق خاوری هم زنده بود سالها تکرار کردید اما اکنون عَلَم رفیق خاوری را برداشته اید!!!!! * جایی به توده ای های راستین اشاره کرده اید. حتما ارزیابی راستین بودن کسی که خود را توده ای می داند هم بر عهده شماست! هرکس باشما موافق است بی برو برگرد توده ای خالص است و بقیه اپورتونیست و دنباله رو و سوسیال دمکرات و نظایر آن هستند. یک قطار برای حمل القاب و صفت هایی که برای توهین به مخالفان نگرش خود به کار برده اید لازم است و در عین حال همین شیوه برخورد را به حزب نسبت می دهید. حتما توده ای راستین شمایید که قبلا و در اوج رشد فساد و قدرت مافیای سپاه اطلاعیه به نفع سپاه پاسداران دادید و همه توده ای های “ناراستین” را شرمنده کردید. حتما توده ای راستین شمایید که در حالی که مردم در جوشش و غلیان اند و خونشان کف خیابانها ریخته و انبوه ساچمه های مرگبار مجروحشان کرده خود را به کوچه علی چپ زدید و انگار نه انگار که در کشور خبری هست. آقایان و خانمهای توده ای “راستین” در این دو سه سال اخیر به نام توده ای به حدی تحلیلهای بی پایه و راست روانه و شرم آور منتشر کرده اید که کار را برای وفاداران به تاریخ و اندیشه حزب بسیار دشوار کرده اید. * به تلاشهای ناصادقانه پلنوم و سردرگم کردن اعضا در مباحث مربوط به روسیه و اکراین اشاره کرده اید. آیا مواضع شما همیشه شفاف است؟ طی خیزش سال گذشته بدون توجه به آنچه در کشورتان میگذرد اخبار پراکنده جهان را تیتر یک می زدید. گویا هیچ اتفاقی در حال وقوع نیست. چرا مخالفتتان را اعلام نمی کردید؟ شفافیت تان کجا رفته بود؟ این بین دو صندلی نشستن نیست؟ نمونه در این شیوه برخورد شما بسیار است. در انتخابات مجلس اسفند ۹۸ ابتدا با سایت” عدالت” احمدی نژادی بیانیه مشترک دادید و بعد روز قبل از انتخابات اعلامیه حمایت عدالتی ها از “پویش مجلس عدالتخواه” را در سایت منتشر کردید. یعنی تنها لیستی که قابل انتشار دانستید آن بود که در راستای احمدی نژاد بود. این کار بین دو صندلی نشستن نیست؟ این عدم توضیح دلایل بیانیه مشترک با طرفداران احمدی نژاد به معنای به هیچ گرفتن مخاطبان سایت نیست؟ آیا راستی و درستی توده ای در این کارها نمایان می شود؟ فهرست انواع تناقضات و اشتباهات و تحریف ها در تحلیل ها و مطالب سایت شما بسیار طولانیست. رفقا اگر صداقتی وجود دارد و اگر کینه توزی و تلافی جویی محرک شما نیست در برنامه های خود تجدیدنظر کنید. راه به جایی نخواهید برد و عِرض خود می برید و زحمت ما می دارید.

  • ناشناس

    رفقا با سلام های گرم،
    بگذارید تاسیس حزب توده ایران را به طبقه کارگر ایران ، تمام زحمتکشان و همه نیرو های میهن دوست و شما تبریک بگویم۰ نگارش این نقد عمیقا مارکسیستی لنینیستی شما به اپورتونیسم حاکم بر رهبری مصادف شد با تولد حزب که این خود بسیار پر معنی و گویاست٫چرا گویاست؟ زیرا حزب توده ایران متعلق به طبقه کارگر ایران است. مارکسیسم و تحلیل طبقاتی (علی رغم ضربه امپریالیسم و ارتجاع به رهبری و بدنه حزب ) در این حزب ریشه ای عمیق دارد۰ در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم افت و خیز های زیاذی وجود دارد که یک امر اجتناب ناپذیر است۰ همانطور که شما از ر. ویلیام فاستر نقل کردید وقتی توازن قوا در عرصه بین المللی به نفع امپریالیسم تغییر میکند اپورتونیسم و رویزیونیسم رشد میکند بهمین دلیل “مبارزه علیه امپریالیسم بدون مبارزه علیه اپورتونیسم امکان پذیر نیست”
    اگرچه معتقدم که این مبارزه باید مدت ها پیش آغاز میشد ولی صبر، تحمل، حزبیت و اصولیت شما کاملا قابل فهم وتقدیر است۰ رفقا آینده نوید بخش دگرگونی بزرگی است۰ روز های عقب گرد تحمیل شده به طبقه کارگر و خلق ها ستم دیده بوسیله امپریالیسم و ارتجاع و بویژه اندوه دردناک اکثر توده ای ها از آنچه بر حزب ما رفت به پایان خود بسیار نزدیک شده است. باور دارم نقد علمی شما اقدامی درست است و نوید بخش آینده روشن است و روز های قدرت نمائی اپورتونیسم و رویزیونیسم به گذشته تعلق دارد. کوچکترین تردیدی وجود ندارد. من و همه رفقائی که با هم در ارتباطیم بدون کوچکترین تعللی هر جا که هستیم پشتیبان شما هستیم و از دور و نزدیک دست شما را در این مبارزه مشترک می فشاریم۰ ر. محمد از آمریکا

    • ناشناس

      درود و سپاس به شما رفیق گرامی
      من هم کاملا با نظر تان در رابطه با تحلیل نقادانه و روشنگرانه رفقای ۱۰ مهر موافق هستم.
      این موشکافی اصولی و محترمانه تداعی گر ارزیابی های رفیق زنده یادمان حیدر مهرگان بود.
      دست همگی تان را به گرمی می فشارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *