۲۵ اردیبهشت ماه، روز پاسداشت زبان فارسی و روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی را گرامی بداریم

بسی رنج بُردم در این سال سی                   عجم زنده کـردم بدیـن پارسـی
بـرآوردم از نـظــم کاخــی بلنــد                    که از بـاد و بـاران نیابـد گزنــد
نمیـرم ازین پس که من زنـده‌ام                     که تخـم سخـن را پراکنــده‌ام

بیش از هزار سال از سرایش شاهنامه، این گنجینۀ فصاحت زبان فارسی و خزینۀ سخنوری، می‌گذرد و همواره فردوسی و حماسۀ غرورآفرین او، شاهنامه، در کانون توجه جهانیان قرار داشته و دارد. شاهنامه یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان است و جهانیان به شاهنامه همچون گوهری گرانبها از گنجینۀ ادبیات بشری می‌نگرند و آن را ارج می‌نهند.

ایرانیان امّا در آن، علاوه براسطوره ها، تاریخ و چگونگی گذر آن، آداب و رسوم، و به‌طور خلاصه روح فرهنگ کهنسال ایرانی و کلیهٔ جلوه‌های زندگی قوم ایرانی را متجلی می‌بینند. شاهنامه روایتی است زیبا و دلپذیر از از اسطوره‌ها، تراژدی‌ها، رویدادها و تاریخ ایران از آغاز تا حملۀ اعراب به ایران.

فردوسی مظهر اصالت نژاد ایرانی است. به افتخار و معنویت ایمان دارد، انسانی فکر می‌کند، مهر ورزیدن و خوبی را صمیمانه دوست دارد، و دادخواه و بشردوست است. سخن استاد طوس در فصاحت و طراوت، و وحدت و هم آهنگیِ نغمه‌هایِ حروف و موسیقی به‌حدی زیباست که هیچ‌کس دیگر نتوانسته است سخن را بدین پایه و مقام برساند.

اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن او دگر بارش به بالا بُرد و بَر کرسی نشاند

شاید بتوان ادعا کرد شعرِ هیچ شاعری دیگر به‌اندازۀ فردوسی دارای ویژگی‌های همگانی نبوده است ـــ در استواری و انسجام و گونه‌گونی واژگان و خوش‌آهنگی و هم‌آهنگی موسیقیایی شعر فردوسی تقریباً جای بحث نیست.

شاهنامه اثری است که آفتابِ نظم فارسی در آن به اوج کمال و ترقی خود رسیده است. منظومه‌ای است فصیح، موزون، و آهنگین، و یادگاری است که همۀ داستان‌ها و قصه‌های آن با انواع صنایع و قدرت شعری آراسته شده، و تا زبان فارسی وجود دارد، یعنی تا زمانی که این عالم پابرجاست، باقی و راهنمای شعرا، نویسندگان و هنرمندان خواهد بود. می‌توان گفت هویت فرهنگی ما را می‌توان در بازشناسی شاهنامه جست‌وجو کرد.

نخستین منّت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیا و ابقای تاریخ ماست. منّت دیگر فردوسی بر ما زنده کردن و جاودانه ساختن زبان فارسی است. کلامش چون آهن محکم و مانند آب روان است، و همچون روی زیبا که به آب و رنگ و خط و خال حاجت ندارد، در نهایت سادگی و بی‌پیرایگی است. از خصوصیات فردوسی، پاکی زبان و عفت کلامِ اوست ـــ به‌طور کلی فردوسی مردی است به‌غایت اخلاقی، با نظر بلند و قلب رئوف و حس لطیف و ذوق سلیم و طبع حکیم. همواره از قضایا تَنَبُّه حاصل می‌کند، و خواننده را بدان توجه می‌دهد که کار بد، نتیجۀ بد می‌دهد و راه کج انسان را به مقصد نمی‌رساند:

تو را زین جهان شادمانی بس است             کجا رنج تو بهر دیگر کس است
همــان نیــز شــادی سَـرآیــد همــی             سَـرش زیـرِ گَـرد انـدر آیـد همـی
زِ روزِ گـــذر کــردن انــدیشـــه کــن              پـرستـیـــدن دادگـــر پیشــه کــن
بـــه نیــکی گـــرای و میـــآزار کــس             رَهِ رستگاری همین است و بـس

رستمِ شاهنامه پهلوانی است با چهره‌ای انسانی، درست‌اندیش و راست‌کردار. آرام و خردمند و پُردل است و جز داد نمی‌خواهد. چون از ستمگری به‌دور است، هیچ ستمی را نمی‌پذیرد. توانایی او بیرون از حدِ بشری است. امّا با همه زورمندی و نیروی تن، آزاده و فروتن است. مَردِ داد است و هیچ وقت به مردم پشت نمی‌کند. همهٔ این سجایا در تراژدی‌های شورانگیز شاهنامه چون رستم و سهراب و رستم و اسفندیار قابل تشخیص و مشاهده است.

تئودور نُلدکه، خاورشناس برجستهٔ آلمانی، در کتاب حماسهٔ ملّی ایران، که دربارۀ شاهنامۀ فردوسی نوشته و زنده یاد بزرگ علوی آن را به فارسی ترجمه کرده است، داستان رستم و اسفندیار را از بلندترین تراژدی‌های شاهنامه می‌داند و می‌نویسد: «برخورد این دو پهلوان یکی از عمیق‌‌‌ترین کشمکش‌های روحی منظومه، و یکی از عمیق‌‌‌ترین کشمکش‌های روحی کلیۀ حماسه‌های ملّی دنیا به‌شمار می‌رود.»

این اشاره نُلدکه نکتۀ بدیع هِگل فیلسوف آلمانی را به یاد می‌آورد. هرچند که او در این عبارت اشاره به تراژدی آنتیگون دارد، امّا در داستان رستم و اسفندیار نیز نمونۀ درخشانی از این رویارویی و کشمکش روحی دیده می‌شود. هِگل می‌گوید: «عالی‌ترین نوع تراژدی آن است که موضوع آن کشمکشی باشد که هر دو طرف منازعه در آن ذیحق‌اند، هریک بر اثر اعمالی که از آنها سر می‌زند دچار مصیبت می‌شوند، ولی در آنچه می‌کنند حق به‌جانب هستند.»

شاهنامه سراسر تاریخ و فرهنگ، اسطوره و شیوه‌های زندگی قوم ایرانی است در قالب داستان‌ها و تراژدی‌های بی‌مانند. روایت پهلوانی‌ها، راستی و کژی، عشق و عاشقی، کینه و حسد، دروغ و ریا، نیکی و بدی، و داد و بی‌داد است. فردوسی، علاوه بر روایت بسیار هنرمندانهٔ جنگ‌ها و جنگاوران، در سرودن پاره‌های غنایی چیره‌دست و تواناست. داستان زال و رودابه از نمونه‌های بسیار زیبا و دل‌انگیز منظومه‌های غنایی است. استادی فردوسی در وصف و بیان حال به کمال است. مویهٔ مادر سهراب بر مرگ فرزند از چنان سوزی حکایت می‌کند که کمتر مانند دارد. و آفرینش هنری در شاهنامه اندک نیست.

فردوسی نمایندۀ اعجاب شگفت‌انگیزی است که ادبیات ایران نام دارد. زنده‌یاد حسین مسرور در وصف فردوسی، این بزرگ مرد تاریخ کهنسال ایران، سروده‌ای دارد پُر نَغز و زیبا، که با آن یاد این شاعر افتخارآفرین میهن و ستارۀ ادبیات ایران را در یاد روزش گرامی می‌داریم.

کـجــا خفتــــه‌ای،‌ ای بـلنــد آفتـــاب            بــرون آی و بـر فــرق گــردون بتاب
نـه انــدر خــورِ توســـت روی زمیـــن            زِ جا خیـز و بر چشـم دوران نشیــن
کجـا مانـدی‌ای روح قدسـی سرشـت            به چارم فلک، یا به هشـتم بهشـت؟
بـه یـک گوشــه از گیتــی آرام توســت            همـه گیتـــی آکنـده از نـام تـوســت
چـو آهنــگ شعــر تـو آیـد بــه گــوش            به تن خـونِ افسرده آیـد بـه جـــوش
زِ شهنـامـــه گـیـتـــی پُــر آوازه اســت            جهان را کهن کرد و خود تازه اسـت
تو گفتی: «جهان کرده‌ام چـون بهشت           ازین بیش تخم سخن کـس نکشـت»
زجا خیـز و بنگـر کـز آن تخــم پــاک           چه گلهـا دمیده است بر طـرف خاک
نــه آن گــل کــه در مهــرگــان پـژمُـرَد           نـخـنـدیـــده بر شـــاخ، بــادش بـــرد
نـــه جـــور خـــزان دیـــده گلــــزار او             نه بر دسـتِ گلچیـن شــده خــار او

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *