برنامه «تفرقه بیانداز و حکومت کن» پنتاگون در جهان اسلام
یمن، جدیدترین نمونه تأسفآور اجرای استراتژی نومحافظهکارانه ارتش ایالات متحده، از طریق حداکثر بهرهبرداری از درگیری شیعه و سنی در خاورمیانه است ـ هدف چیزی کمتر از «سلطه غربیها» نیست.
۳ آوریل ۲۰۱۵ «MEE» ـ «ICH» ـ بر اساس گزارش کمیساریای عالی سازمان ملل برای حقوق بشر، یمن در آستانه «فروپاشی کامل» است. تهاجم هوایی عربستان سعودی، با حمایت واشنگتن، بریتانیا، و ائتلاف بیسابقهای از دولتهای خلیج فارس با هدف جلوگیری از کنترل صنعا پایتخت یمن توسط شورشیان شیعه حوثی انجام میپذیرد.
همچنان که نیروهای حوثی تحت حمایت ایران، طی درگیری مسلحانه با گروههای یمنی وفادار به عبدو ربو منصورهادی، رئیسجمهور تبعیدی، وارد عدن شدهاند، ایالات متحده، اطلاعاتی را از طریق هواپیماهای بدون سرنشین مراقبتی خود تهیه کرده است تا به اهداف عربستان سعودی کمک کند. پنتاگون قرار است کمکهای نظامی به این عملیات بیانتها را از طریق تهیه اطلاعات، بمبها و مأموریتهای سوختگیری هوایی بیشتری گسترش دهد.
با این حال شواهد روزافزون حاکی از آناند که این ایالات متحده بود که از طریق متحدانش در خلیج فارس، برای هجوم به حوثیهای شمالی در سپتامبر گذشته چراغ سبز نشان داد.
اطلاع پیش از موعد ایالات متحده
همانطور که دیوید هرست در ماه اکتبر سال ۲۰۱۴ گزارش داد، هجوم حوثیها از «بیخ گوش یک پایگاه نظامی آمریکا در جیبوتی هدایت میشد» جایی که هواپیماهای بدون سرنشین سازمان سیا عمل میکنند. «حوثیها حتی از سفارت آمریکا در صنعا حفاظت میکنند».
هرست فاش کرد که حوثیها با اشارات کاملی از طرف عربستان سعودی، در مقابل چشمان همیشه باز اطلاعات ایالات متحده تشجیع شده بودند.
یک سال قبل، شاهزاده بندر، رئیس اطلاعات وقت عربستان سعودی با صالح هبره، رهبر حوثی در لندن ملاقات کرد. عربستان سعودی میخواست حوثیها را در برابر حزب اصلاح، شاخه یمنی اخوانالمسلمین که با هادی، رئیس جمهور در قدرت شریک بودند، بهنحوی مسلح کند تا آنها در درگیری «یکدیگر را حذف کنند».
اما حزب اصلاح از مقابله با حوثیها امتناع کرد، و چراغ سبز ریاض با هموار کردن راه بر شبه نظامیان مورد حمایت ایران به پیشروی بدون مانع به سمت پایتخت، نتیجه معکوس داد.
آمریکا درگیر شد. منابع نزدیک به هادی میگویند که آمریکاییها وی را از تشکیل جلسهای در رم بین مقامات ایرانی و پسر علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق مطلع کردند، تا به وی اطمینان دهند که واحدهای دولتی وفادار به صالح با پیشروی حوثیها مخالفت نخواهند کرد.
سه سال پیش، در طی مذاکراتی که با حمایت ایالات متحده و عربستان برگزار شد، به هادی مصونیت از تعقیب داده شد. وی جایگزین علی عبدالله صالح گردید. نشت صوتی و یک گزارش شورای امنیت سازمان ملل، سازش گسترده صالح با حوثیها را در زمینۀ نظارت بر عملیات نظامی اثبات میکند.
با این حال رئیسجمهور هادی، که در پی تهاجم حوثیها فرارکرد اظهار داشت که «وی از جلسه رم توسط آمریکاییها مطلع شد، اما صرفاً پس از آن که حوثیها صنعا را تصرف کرده بودند.» [تأکید نویسنده]
بهعبارت دیگر، ایالات متحده بهرغم آگاهی از عملیات قریبالوقوع تحت حمایت ایران، تا پس از موفقیت حوثیها، در مورد آن اطلاعاتی به ابواب جمعی خود در یمن نداد.
بازی دوگانه
با توجه به یک منبع دیگر نزدیک به رئیسجمهور هادی، امارات متحده عربی نیز با تأمین یک میلیارد دلار برای حوثیها از طریق صالح و پسرش احمد، نقش کلیدی در عملیات حوثیها بازی کرد.
اگر این خبر درست باشد، این به این معنی است که در مجموع دستگاه اطلاعاتی آمریکا پیشاپیش از تهاجم حوثیها و نقش صالح در آن اطلاع داشته است؛ به قول معروف امارات متحده عربی بودجه را برای عملیات فراهم کرده بود؛ و عربستان سعودی بهطور خصوصی، به امید به راه انداختن جنگی مرگبار با اخوانالمسلمین یمن، به حوثیها چراغ سبز داده بود.
طبق مقاله «قابسازی پروژه انقلاب یمنی» عبدالسلام الزبیدی، استاد دانشگاه صنعا و سردبیر مرکز نظرسنجی یمن، گزارشهای محلی در یمن به «اتحاد … بین حوثیها، ایالات متحده، و گارد ریاست جمهوری صالح» برای مقابله با انصار الشریعه، شاخه محلی القاعده اشاره میکنند. همچنین برخی از سیاستمداران یمن میگفتند که «آمریکاییها به حوثیها برای ورود به پایتخت و تضعیف حزب اصلاح چراغ سبز نشان دادند».
چرا ایالات متحده به رژیم نیابتی خود در یمن در مورد هجوم در شرف وقوع حوثیها هیچ هشداری نداد، در حالیکه مشتاقانه و عجولانه به حمایت از واکنش افراطی نظامی عربستان سعودی به دفع شبح توسعهطلبی ایران رو آورد؟
تفرقه بیانداز و حکومت کن
تشدید بحران در یمن، تهدید خطر حرکت مارپیچی جنگ تمام عیار سنی ـ شیعه نیابتی در منطقه را درپی دارد.
از ۱۱ سپتامبر تاکنون، هر کشوری در منطقه که در معرض دخالت عمده ایالات متحده بوده به چنان جنگ داخلی گرفتار شده که بافت اجتماعی آن بهطور برگشتناپذیری درهم شکسته است: یمن، سوریه، عراق و لیبی.
جرقه متعاقب جنگهای فرقهای، شباهت غیرطبیعی به سناریوهای استخراجی در یک مطالعه ناشناخته توسط پیمانکار دفاعی متنفذ واشنگتن دی سی را با خود بههمراه دارد. گزارش سال ۲۰۰۸ بنگاه مادر راند RAND مورد حمایت آموزش ارتش ایالات متحده و مرکز قابلیت یکپارچه ارتش تحت دکترین فرماندهی بود. این مجموعه با گزینههایی از سیاست دولت آمریکا شروع بهکار کرد تا آنچه را که خود بهعنوان «جنگ طولانی» در برابر «دشمنان» در «جهان اسلام» مینامید، تحت پیگرد قرار دهد، کسانی را که «قاطعانه به دنبال تشکیل یک جهان واحد اسلامیاند تا سلطه غربیها را ریشهکن کنند».
دشمنان جهان اسلام از سلفی ـ جهادیهای «جزمگرا»؛ «سازمانهای ملی مذهبی» مانند «حزب الله و حماس که در فرایند سیاسی شرکت میکنند» که علاوه بر این «مایل به استفاده از خشونت» هستند؛ و نمیز از گروههای سکولار «مانند کمونیستها، ناسیونالیستهای عرب، و یا بعثی» تشکیل میشوند؛ و همچنین از «سازمانهای طرفدار عدم خشونت» زیرا که اعضای این سازمانها ممکن است در آینده به «سازمانهای رادیکالتر» بپیوندند.
این گزارش نشان میدهد که ارتش ایالات متحده، به تمامی گروههای سیاسی مسلمان در منطقه که نظم جغرافیایی ـ سیاسی حاکم را به چالش میکشند به چشم «دشمنانی» مینگرد که قرار است با آنها مقابله شود و تضعیف شوند.
«تفرقه بیانداز و حکومت کن» از جمله استراتژیهایی است که در گزارش مورد حمایت ارتش ایالات متحده آمده است که مستلزم «بهرهبرداری از خطوط گسل بین گروههای مختلف [سلفی ـ جهادی] برای رویارو قرار دادن آنها و مصرف کردن انرژیشان در درگیریهای داخلی» است، بهعنوان مثال بین «گروههای سلفی جهادی محلی» با تمرکز بر «سرنگونی دولت ملیشان» و جهادیهای فراملی مانند القاعده.
بهنظر میرسد این استراتژی در لیبی و سوریه مدنظر بوده است که در آنها شورشیان محلی، با وجود وابستگیهایی به القاعده، برای سرنگونی قذافی و بشار اسد از ایالات متحده بهطورمخفیانه کمک دریافت میکردند.
گزارش راند توصیه میکرد که ایالات متحده و متحدان محلی آن «بتوانند از جهادیهای ناسیونالیست استفاده کنند که آنها کارزارهای عملیات اطلاعاتی نیابتی [proxy IO] را راهاندازی کنند تا جهادیهای فراملی را بیاعتبارکنند … ایالات متحده و کشور میزبان حتی میتوانند به اجرای عملیات مبارزه نظامی به جهادیهای ناسیونالیست کمک کنند تا عناصر القاعدهای را که بهصورت محلی فعالیت دارند ریشهکن کنند.»
با وجود این، حمایت ایالات متحده از این «جهادگران ناسیونالیست»، از لحاظ مصرف عمومی، نیازمند سرهمبندی مناسبی است. «بهخاطر ماهیت گروههای تروریست ناسیونالیست، هر نوع کمکی باید بهطور عمده پنهانی و بر پایه قابلیتهای پیشرفته عملیات اطلاعاتی [IO] باشد.»
این امر حاکی از سردرگمی محافل دفاعی ایالات متحده در مورد رابطۀ پیچیده بین جهادگران فراملی و ملی است. به گفته دکتر عقیل اعوان، متخصص گروههای جهادی در رویالهالووی، دانشگاه لندن، پیش از ۱۱ سپتامبر نگرانی از گروههای جهادی ناسیونالیست «اغلب بسیار محلی و محدود» بود. این تغییر پس از ۱۱ سپتامبر رخ داد، زمانی که القاعده به «نام و نشانی باارزش غیرقابل مقاومت برای بسیاری از گروههای محلی بدل شد، کسانی که پس از آن هوشمندانه در کارزارهای روابط عمومی با بن لادن بیعت کردند».
دکتر اعوان گفت: «تأمین مالی گروههای جهادی ملی ایده فوقالعاده تیزهوشانهای نیست. بله ممکن است حمایت از گروههای جهادی جهانی مانند القاعده تضعیف شود، اما هر کس که آن را پیشنهاد کرده از لحاظ سیاست خارجی اخیر ایالات متحده در خصوص جنگ نیابتی و پیامدهای ناخواسته و اجتنابناپذیر عملیات پنهانی، حافظه بسیار ضعیفی دارد ـ مورد مشخص: افغانستان. حمایت از گروههای طرفدار خشونت برای اهداف سیاست خارجی خودتان و نیز بهطور فوقالعادهای برای دمکراتهای محلی و یا طرفداران صلح، و سایر فعالان اجتماعی محلی زیانبار است.»
این گزارش مورد حمایت ارتش ایالات متحده آگاهی از این خطر «مقاومت» را با اشاره کردن به استراتژی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» نشان میدهد که «ممکن است توانمندسازی سهوی دشمنان آتی را در پیگیری منافع فوری» در پی داشته باشد.
بهرهبرداری از فرقهگرایی
به گفته دکتر کریستوفر دیویدسون از دانشگاه دورهام، نویسنده [مطلب] پس از شیوخ: فروپاشی آتی پادشاهیهای خلیج فارس، بحران کنونی یمن، توسط ایالات متحده «تحریک» میشود، و میتواند بخشی از یک استراتژی گستردهتر پنهانی باشد تا «موجب تکه تکه شدن متحدان ایران شود و احاطه اسرائیل توسط کشورهای ضعیف را میسر سازد».
وی اظهار میکند که جنگ یمن، به سه طریق همپوشاننده به نفع ایالات متحده است. از سویی میتواند محکی باشد برای آمریکا که آیا ایران «به حمایت از حوثیها وارد» خواهد شد یا نه. اگر نه، دراین صورت، نقش بالقوه ایران «بهعنوان یک طرف قابل اعتماد، نه یک پلیس منطقهای توسعهطلب (بسیار شبیه به شاه) مورد تأیید ایالات متحده آمریکا قرار خواهد گرفت.»
دکتر دیویدسون گفت : «جنگ میتواند عربستان سعودی را نیز تضعیف کند. هل دادن آل سعود به درون یک «جنگ گرم کامل» میتواند حادثۀ بزرگی برای صنایع نظامیباشد، [و] در مورد معضلات روزافزون ریاض، اهرم کاملاً مورد نیاز را در اختیار ایالات متحده قراردهد … اگر عمر رژیم عربستان سعودی به سر رسیده باشد، چنان که بهنظر میرسد بسیاری در آمریکا بهطور خصوصی بر این باورند، بعد از دوران نفت بشکهای ۱۰۰ دلار، این کار بهنظر میرسد یک راه مفید برای کشاندن سریع یک متحد به این قضیه باشد».
همچنین درگیری یمن «توجه جهانی از دولت اسلامی [IS] در مشرق و بیمصرفی آشکارا فزاینده و یا عدم تمایل ائتلاف به رهبری ایالات متحده به مقابله با آن را منحرف میکند».
دیویدسون خاطرنشان میشود که این امر سابقه دارد: «مراجع مکرری در دوران ریگان مبنی بر سودمندی درگیریهای فرقهای در منطقه به منافع ایالات متحده وجود داشتهاند.»
یک مورد از این تکرار این دیدگاه پس از ریگان، توسط مؤسسه اورشلیم ـ بنیاد مطالعات استراتژیک و پیشرفته سیاسی برای بنیامین نتانیاهو منتشر شد. در مقاله سال ۱۹۹۶، یک قطع ارتباط کامل، توسط داگلاس فیث، دیوید ورمسر و ریچارد پرل ـ همه آنها به دولت بوش پیوستند ـ از تغییر رژیم در عراق بهعنوان یک اقدام پیشروانه برای جعل کردن یک محور اسرائیلی ـ اردنی ـ ترکیهای طرفداری میشد که میخواست سوریه، لبنان و ایران را «به عقب براند». این سناریو بهطرز شگفتانگیزی مشابه سیاست ایالات متحده امروز تحت ریاست اوباما است.
دوازده سال بعد، ارتش ایالات متحده گزارش راند RAND دیگری را منتشر کرد که نشان میدهد ایالات متحده «میتوانست با طرفداری قاطع از رژیمهای سنی محافظهکار و از طریق همکاری با آنها در برابر همه جنبشهای توانمندسازی شیعه در جهان اسلام از درگیری شیعه و سنی بهره برداری کند … با تقسیم جنبشهای جهادی بین شیعهها و سنیها آنها را از هم جداکند». در این صورت ایالات متحده نیاز داشت تا «قدرت و نفوذ ایران» در خلیج (فارس) را توسط «تحکیم رژیمهای سنتی سنی در عربستان سعودی، مصر و پاکستان» محدود کند. بهطور همزمان، ایالات متحده باید «یک رابطه استراتژیک قوی با دولت شیعه عراق» بهرغم اتحاد آن با ایران را تأمین میکرد.
حول و حوش زمانی که گزارش راند RAND منتشر شد، ایالات متحده بهطور مخفیانه مشغول هماهنگی تأمین مالی دولتهای خلیج فارس به رهبری عربستان بود که به گروههای جهادی سنی که بسیاری از آنها وابسته به القاعده بودند از عراق تا سوریه تا لبنان پول میرساندند. این استراتژی مخفی، با زمینۀ سابق ضد اسدی تحت حکومت اوباما شتاب گرفت.
گسترش درگیریهای فرقهای شیعه و سنی «تهدیدات القاعده علیه منافع ایالات متحده را در کوتاه مدت کاهش» میداد، گزارش نتیجهگیری میکرد، با منحرف کردن منابع سلفی ـ جهادی بهسمت «هدف قرار دادن منافع ایران در سراسر خاورمیانه» بهویژه در عراق و لبنان ، بههمین خاطر «عملیات ضدغربی … کاهش مییافت».
از طریق حمایت از رژیم شیعه عراق و بهدنبال نوعی همسازی با شرایط ایران؛ همزمان پشتیبانی از القاعده با حمایت کشورهای خلیج فارس و قدرت دادن به اسلامگرایان محلی ضد شیعه در سراسر منطقه ـ این استراتژی پنهان آمریکا میتوانست سطوح خشونت برای ناتوان کردن هر دو طرف، و حفظ «تسلط غربی» را تنظیم کند.
ستون پنجم نومحافظهکار پنتاگون
مفهوم «جنگ طولانی» برای اولین بار سالها قبل توسط اتاق فکر ناشناخته پنتاگون با هسته مشاوران تحت عنوان انجمن هایلندز فرموله شد. اعضای این انجمن بهطور منظم به اتفاق مقامات ارشد پنتاگون با رهبران سیاسی، شرکتها، کسبوکارها و بخش رسانه در جلسات مخفی گرد هم میآیند.
انجمن هایلندز پنتاگون بهطور رسمی تحت اختیار بیل کلینتون، و بعد زیر نظر ویلیام جی. پری، وزیر دفاع تأسیس شد تا سیاست بین دفاتر خدماتی (interagency policy) در مورد عملیات اطلاعاتی را هماهنگ کند. انجمن که بهطور اصلی توسط دفتر وزیر دفاع اداره میشود، در حال حاضر به دفتر معاونت وزارت دفاع برای اطلاعات، آژانس تحقیقات دفاعی و پروژههای پیشرفته (DARPA)، دفتر ارزیابی خالص (ONA)، و بخش امنیت میهن (DHS) گزارش میدهد.
همچنین انجمن هایلندز همکاری نزدیکی با کمیته مشورتی فدرال پنتاگون، هیأت سیاست دفاعی دارد که ریچارد پرل، نوکنسرواتیو کبیر (همکار نویسنده استراتژی «قطع ارتباط کامل») از سال ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۴ عضو آن بود.
در دولت اوباما، اعضای هیأت مدیره سیاست دفاعی، سیاستمداران پیشگام نوکنسرواتیوی، همچون ویلیام پری و هنری کیسینجر را شامل شدهاند.
بنگاه مادرِ راند RAND بهطور خاص یک شریک دیرینه انجمن است.
بهرغم تظاهر به دو حزبی بودن آن، انجمن هایلندز پنتاگون شبکهای به شدت نوکنسرواتیو است. دستیاران آن، اشتون کارتر، وزیر دفاع، رابرت ورک، معاون وزیر دفاع، و مایک ویکرز، رئیس اطلاعات وزارت دفاع، حکمرانی استراتژیهای نظامی اوباما را در اختیار دارند.
امروز، آنها بهشدت مشغول اجرای استراتژی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» ارتش ایالات متحده هستند تا بهطور قهرآمیزی، خاورمیانه را با خشونت نیابتی فرقهای مجدداً شکلبندی کنند. مشکل بشود تعیین کرد که چقدر از این آشوب «پیامد ناخواسته و اجتنابناپذیر عملیات پنهانی» است و چقدر از آن عمدی.
بههر حال، آخرین تلفات این استراتژی محکوم، یمن است.
* احمد نظیف، دکترا، روزنامهنگار تحقیقی، محقق امنیت بینالمللی و نویسنده پُرفروشی است که آنچه را که وی «بحران تمدن» مینامد رهگیری میکند. او برنده جایزه پروژه سانسور شده Project Censored Award بهخاطر تحقیقات برجسته روزنامهنگاری، بهخاطر گزارشگری وی برای گاردین در مورد تقاطع جهانی محیط زیست، انرژی و بحرانهای اقتصادی با جغرافیای سیاسی و درگیریهای منطقه ای است. وی همچنین برای نشریات The Independent, Sydney Morning Herald , The Age, The Scotsman, Foreign Policy, The Atlantic, Quartz, Prospect, New Statesman, Le Monde diplomatique, New Internationalist مطلب نوشته است. اثر وی در مورد علل ریشهای و عملیات مخفی مرتبط با تروریسم بینالمللی بهطور رسمی به کمیسیون ۹/۱۱ و رسیدگی پزشکی قانونی ۷/۷ کمک کرده است.