مرد رویاها؛ زندگی‌نامه جان رید

جان رید را همه می‏‌شناسیم – او با نوشتن کتاب جاودانه‌اش به نام «ده روزی که دنیا را به لرزه درآورد» نه تنها انقلاب اکتبر روسیه را آن‌گونه که خود دیده و در آن شرکت کرده بود به جهانیان معرفی کرد بلکه نام خود را نیز به‌همراه این انقلاب بزرگ فسانه ساخت. نوشتن درباره زندگی یک قهرمان کار ساده‌ای نیست. جان رید روزنامه‌نگار، شاعر، نویسنده اوایل سده بیستم میلادی زندگی سی و ساله خود را تقریباً کاملاً در اختیار ایده‌آل خود قرار داد. زندگی‌‏نامه وی شرح حال مردی است که در ابتدا تصور کاملاً محدودی درباره انسان و زندگی داشت. توفان‏‌هایی که او در آن شرکت کرد در تغییر و تحول اندیشه وی درباره انسان و سرنوشت وی نقشی اساسی ایفا کرد و این اندیشه را ارتقا داد.

سرگذشت جان رید با اعتراض‏‌های وی به ستم روا شده به بخش عمده جامعه‌‏ای که در آن می‏‌زیست آغاز می‏‌شود. وی این اعتراض را در آغاز به‏‌صورت کارهایی روشنفکرانه از قبیل نوشتن در نشریه‏‌های مختلف دانشگاهی، گفتن شعر و بازی در نمایش‏‌های گوناگون آغاز می‏‌کند و مانند برخی از هنرمندان سده‏‌های میانی که چون جامعه را با اندیشه‏‌های خود مغایر می‏‌دیدند در کنار آن می‏‌زیستند، به گروه قلندران پیوست. این اسلوب زندگی‌ای بود که او با میل و اراده برگزیده بود و در واقع طغیان آگاهانه‏‌ای بود دربرابر جنبه‏‌های رسمی و جدی اخلاقیات حاکم بر جامعه، دربرابر ارزش‏‌های نفع‌طلبانه بورژوازی حاکم. اگر در پاریس محله مونمارتر و کارتیه لاتن این‌گونه افراد را گردهم آورده بود و در لندن گراب استریت، در نیویورک گرینویچ ویلیج محل گردهم‌آیی هنرمندان معترض بود.

آنان همه مشتاق آزادی بودند و فکر می‏‌کردند تمام دنیا دست به یکی کرده است تا آن‏ها را خرد کند و ایده‌آل‏‌هایشان را زیر پا بگذارد چون براین باور بودند که به‌نظر طبقه حاکم، دنیا را به زندان تبدیل کردن بهتر از پاسداری کردن از آزادی و ارزش‏‌های انسانی است. (ص ۱۹۹)  

جان که در ابتدا این‌گونه می‏‌اندیشید : «مرد باید می بنوشد فحش و ناسزا بگوید، هر وقت لازم باشد درافتد و دعوا کند و از سخت‏‌ترین آزمایش‏‌ها سرافراز بیرون آید ولی باید به پاره‌ای از اصول نیز پای‏بند باشد حتی اگر از این پای‏بند بودن مشکلاتی برایش فراهم شود» (ص ۲۸۸)،  خیلی زود راه مبارزه خود را می‏‌یابد «دشمن ما بورژوازی نفرت‌انگیز و سنت‌پرستی سطحی اوست» (ص ۱۸۷) و: «روزنامه‏‌ها و مجلات مدافع ارزش‏‌های سرمایه‌داری‌اند» (ص ۱۸۸). او با کمک یارانش نشریه «توده‏‌ها» را بنیاد می‏‌گذارد و تا آخرین لحظات زندگی با آن همکاری می‏‌کند. جان و یارانش در چارچوب قلندران، با «اتحادیه کارگران صنعتی دنیا» همکاری تنگاتنگ داشتند و هنگامی که در پایان سال ۱۹۱۲ به سازمان‏دهی اعتصاب بزرگ ریسندگان مشغول بودند، جان نمایش‏نامه‏‌ای درباره این اعتصاب تهیه کرد. این نمایش‏نامه با موفقیت بی‏‌نظیری روبه‏‌رو شد.

فعالیت‏‌های هنری وی به سود طبقه کارگر صاحبان زر و زور را متوجه ساخت که باید این نیرو را از بین ببرند. انتقادهای بی‏رحمانه از هر آن‏چه او می‏‌نوشت به کمک قلم‏‌های سرسپرده در نشریات وابسته به بورژوازی آغاز شد. مجالس رقص توده‌ای را که قلندران به‏‌راه انداخته بودند بسیار زود از سوی بورژوازی وقت به مجالس انحطاط اخلاقی متهم گشت. جان از پای ننشست و طی مقاله‌ای در نشریه «توده ها» انحطاط را در چشم سانسورچی‏‌ها می‏‌دید که همه چیز را از زاویه کثیف آن نگاه می‏‌کنند. «فکر زشتی و آلودگی ابداع یک طبقه اجتماعی است که بر جامعه مسلط شده است» (ص ۲۱۷). وی اعتقاد داشت که طرز برخورد آزادی‏خواهانه نشان خواهد داد که «بشر ذاتاً پاک است» (همان جا) ولی به‏‌زودی دریافت که «قوانین و سخن‏رانی‏‌های اخلاقی نمی‏‌توانند آدم را تغییر دهند. آزادی و نه سرکوب، این تنها دارویی است که کارساز است.» (ص ۲۱۸)

در پی انقلاب مکزیک به‌عنوان خبرنگار جنگی به این کشور می‌‏رود و درکنار پانچوویلا و یاران وی در این انقلاب کشاورزی شرکت می‏‌کند. صحنه‏‌های بسیار زیبایی که او از انقلاب در «مکزیک به پا خاسته» توصیف می‏‌کند اگرچه بیشتر بیانگر احساسات خودش است تا واقعیات رویدادهای انقلاب، ولی او در آن کتاب درجست‏‌و‏‏جوی هویتی برای خود است. این جست‏‌وجو در بازگشت وی از مکزیک، دیگر شکل خود را گرفته است به‌گونه‌ای که می‏‌گوید: «مبارزات طبقاتی به مکزیک منحصر نمی‏‌شود» (ص ۳۳۱) وی دیگر در جست‌وجوی تعریفی از مرد بودن، بسان آن‏چه که قبلاً می‏‌اندیشید نیست بلکه به اندیشه‌ای والاتر رسیده است: «هیچ چیز جز توده‏‌ها، جز گروه‏‌ها، هیچ چیز جز حرکت باشکوه مردم، همان سیل بنیان‌کنی که همه چیز را در سر راه خود می‏‌روبد … هیچ چیز نمی‏‌میرد: چون از مرگ است که زندگی زاده می‏‌شود … ایمان به شما بال و پر می‏‌دهد مشت نیروهای اهریمنی را باز کنید. مطلقاً آن‌ها را نادیده انگارید. فقط به ندای قلب‏‌هایتان گوش فرادهید. ایمان بیاورید.» (ص ۳۲۸)

ولی این ایمان ربطی به کلیسا یا گرایش مذهبی ندارد. وی در شعر بلندی می‏‌گوید: در عدمی که من دست و پا می‌زنم خدایی وجود ندارد. حتم دارم که در آن سوی این توده  بخار چیزی وجود ندارد.» (ص ۴۴۸) وی می‏‌خواهد به جنبش شکوهمند توده‏‌ها بپیوندد و در مکزیک حس می‏‌کند که به واقعیت نزدیک شده است.

تازه از انقلاب مکزیک و فراز و نشیب آن بیرون می‏‌آید که صدای شوم طبل جنگ‌افروزان در سراسر اروپا به گوش می‏‌خورد . او از این روحیه جنگ‌طلبی که بر تمام خطه‏‌های اروپا مسلط است نفرت دارد و بر این باور است که این آدم‌کُشی با غرایز اولیه انسان وحشی هیچ‌گونه ارتباطی ندارد و به‌صورت چنان علمی درآمده است که همه کانون‏‌های خانوادگی اروپا را آلوده کرده است. قبول ضمنی این مسابقه تسلیحاتی که فقط در سایه مالیات‏‌های سنگینی که بورژوازی تحمیل کرده است میسر است، جنگ‌طلبی را به مهم‌ترین پدیده آن زمان تبدیل کرده است. به‌نظرش می‏‌آید که این جنگ عالی‏‌ترین نمایش تمدن اروپایی است (ص ۳۴۶)

او به‌خوبی به ارزش زندگی آگاه است و درمی‏‌یابد که زندگی یک نمایش نیست بلکه چیزی است که باید با آگاهی از خطر غرق شدن به ژرفای آن فرو رفت. نمک زندگی دقیقاً آموختن شنا می‏‌باشد. او می‏‌داند که جنگ زیبایی را نابود می‏‌کند و امکان نمی‏‌دهد که انسان به‌دنبال مفاهیم زندگی برود. جنگ دوران انتظار است. «باید انتظار کشید تا همه این چیزها پایان پذیرد و زندگی به کیفیتی سامان بگیرد که من درک کنم چه کاری از من ساخته است.» (ص ۴۹۱) ولی جنگ دیگری هم وجود دارد. و آن جنگی است که در راه استقرار حقوق اجتماعی باشد. تنها وقتی که انسان‏‌ها خودشان را در راه یک هدف انسانی و اجتماعی مترقی فدا می‏‌کنند می‏توان به آن فداکاری احترام گذاشت. او در جنگ جهانی اول پوچی و بی‌ثمری‏‌ای را می‏‌دید که طی آن تمام میراث‏‌های هنری و فرهنگی و اجتماعی که مبشر فردایی سرشار از سعادت و بهروزی است نابود می‏‌شود. او به‌خوبی درمی‏‌یافت که از این جنگ سود سرشاری نصیب سرمایه‌داران و صاحبان سرمایه می‌‏شود و به‌همین علت از آن دفاع می‏‌کردند و آن را جنگ مقدس آزادی در برابر ظلم و استبداد جلوه گر می‏‌ساختند. او بر این باور بود که ریشه جنگ در اروپا را باید در سودهای کلانی جست‌وجو کرد که نصیب سرمایه‌داران بزرگ می‌‏شد. آن‏چه او را سرخورده می‏‌کرد این بود که می‏‌دید مردم عادی کوچه و بازار جان خودشان را در راه استواری یک امپراطوری فدا می‏‌کنند که ملل مستعمرات را به بند کشیده است و ندای حق‌طلبانه آن‏ها را نیز سرکوب می‏‌کند. این‌گونه برخورد مردم معمولی با جنگ باز هم قابل تحمل بود ولی وقتی می‏‌دید برخی از افرادی که ادعای داشتن اندیشه‏‌های چپ دارند آن‏ها نیز از جنگ دفاع می‏‌کنند دیگر نمی‏‌دانست به چه چیزی باید معتقد باشد.

جان رید پس از این‏که اروپای درحال جنگ را ترک گفت به امریکا بازگشت و فعالیت‏‌های سیاسی – هنری خود را به‌همراه یارانش از سرگرفت . ولی طبل انقلاب در روسیه به صدا درآمده بود. در سپتامبر ۱۹۱۷ به روسیه وارد شد و تا فوریه ۱۹۱۸ هر آن‏چه شاهدش بود در دفترچه یادداشتش نوشت. در حالی‌که جهان سرمایه‌داری وحشت‏‌زده شاهد تصمیمات انقلابی توده‏‌ها بود – مانند مصادره اموال مالکان بزرگ، الغاء دیوان بین‌المللی و امتناع از ادامه جنگ – کسی نمی‌‏توانست به ضوابط اخلاقی‌ای استناد کند که برپایه ارزش‏‌های از پیش تعیین شده برقرار بود و خریداری نداشت. «… میهن‌دوستی وجود دارد ولی درجهت برادری جهانی طبقه کارگر؛ مفهوم وظیفه نیز وجود دارد ولی وظیفه در برابر انقلاب، شرافت، شرافتی است که بر مبنای شان انسانی و سعادت انسان‏‌ها استوار است و نه بر مبنای آن‏چه که یک نجیب‏‌زاده بوالهوس – که نجابت را از راه تولد یا از راه پول کسب کرده است – از آن درک می‏‌کند. انضباط وجود دارد، و آن انظباط انقلابی است … اما ملت روس نه تنها قادر است که برخود حکومت کند بلکه قادر است نوع کاملاً جدیدی از تمدن بیافریند.» (ص ۵۲۸)

«اگر از من سئوال شود که به عقیده من خصیصه اصلی انقلاب روسیه کدام است، درجواب خواهم گفت طبیعی بودن آن. مثل روح ملت روس، به‌همان کیفیتی که در نوشته های چخوف و تولستوی توصیف شده است. مثل جریان حوادث تاریخی روس، این انقلاب به‌نظر می‌‏رسد که همان خصوصیات صبور و اجتناب‌ناپذیر پدیده‏‌های بزرگ طبیعت را، مانند به‏‌وجود آمدن کوه‏‌ها یا جزر و مدها، دارا باشد. انقلاب فرانسه از جهت مبنا و بافت آن همیشه به‌نظرم ساخته و پرداخته دست بشر آمده است: مخلوق تفکری طولانی و دارای جنبه‏‌های نمایشی؛ حال آن‏که انقلاب روسیه، به‌نظر می‌‏آید، چون قوه قهریه طبیعی رخ داده است .» ( در «مقدمه»، قطعات پراکنده‌ای که ۱۸ مارس ۱۹۱۸ در کریستیانیا نوشته است) (ص ۵۲۵) 

ده روزی که دنیا را به لرزه درآورد** 

اگر زندگی جان رید را که چونان رمانی پرجنب و جوش، سرشار از ماجرا و رویا بود بتوان به شاه‏کاری توصیف کرد، کتاب «ده روزی که دنیا را به لرزه درآورد» در اوج آن شاه‏کار قرار دارد. و اگر این کتاب را با آثار گذشته او مقایسه کنیم، یک جهش فوق‌العاده به جلو محسوب می‌‏شود این کتاب بیشتر به یک نمایش‏نامه در دوازده فصل یا سه پرده شباهت دارد. سه فصل نخست آن که جنبه مقدمه دارد به نقل حوادث پیش از انقلاب می‏‌پردازد. دو فصل بعدی نقش پرده اول را ایفا می‏‌کند که در جریان آن ملت قیام می‏‌کند. سه فصل دیگر از حملات ضدانقلاب بحث می‏‌کند. دو فصل آخر که واپسین پرده است، در طی آن ملت پیروز می‏‌شود. دو فصل اضافی که نقش موخره را ایفا می‌کند، به خلاصه ماجرا و حوادثی که رخ داده است می‏‌پردازد.

سراسر کتاب آکنده از فضایی پرشور و قهرمانی‏‌هاست. انتقام از بی‏‌عدالتی گذشته، قیام محرومان و مظلومان که برای به‏‌دست آوردن حقوق و آزادی به‌پا خاسته‌اند، محتوای اصلی کتاب را تشکیل می‏‌دهد. قهرمان اصلی توده مردم است تا فرد ویژه‌ای. به حوادث از پایین و از نزدیک نگاه شده است. این ابتکار جان رید که توده مردم را به‌عنوان قهرمان برگزیده کاملاً بی‏‌سابقه بوده است.

«ده روزی که دنیا را به لرزه درآورد» چکیده احساسات و حاصل جمع برداشت‏‌هایی است که رید نسبت به انقلاب دارد بنابراین اثری است یک‏سونگرانه. برخورد او نسبت به بورژوازی، سوسیالیست‏‌های میانه‌رو و روشنفکران گواه صادق این مدعاست. در این اثر، او بورژوازی را به‌علت حرص به مال‌اندوزی می‏‌کوبد چون آزادی‌خواهی کهن خود را به‌دور انداخته بود تا به صف ارتجاع بپیوندد. او به خیال‏باف‏‌ها، به آن‏ها که به‌نظر می‏‌آمد نه قلب دارند و نه شجاعت، به آن‏هایی که تئوری را بالاتر از همه چیز می‌دانستند به چشم تحقیر می‏‌نگرد. «ده روزی که دنیا را به لرزه درآورد»  به‏‌رغم جنبه‏‌های یک‏سونگرانه‌اش، حقیقتی را به وسیله نویسنده‌ای بیان می‏‌کند که تمام تارهای قلبش از برخورد با آن به لرزش درآمده بود، حقیقتی که از محدوده حوادث واقع شده تجاوز می‏‌کند. زیرا آن حوادث را بار دیگر خلق می‏‌کند، بیشتر شعر است تا تاریخ؛ شعر انقلاب …

لنین بزرگ درباره این کتاب چنین می‏‌نویسد : «با علاقه و توجهی فراوان کتاب جان رید را «ده روزی که دنیا را به لرزه درآورد»، خواندم. من خواندن این کتاب ‏را به تمام کارگران جهان توصیه می‏‌کنم. این کتابی است که من آرزو دارم دو میلیون نسخه به چاپ برسد و به همه زبان‏‌ها ترجمه شود. این کتاب حقیقی‏‌ترین و روشن‏‌ترین تصویر از حوادثی است که وقوف بر آن‏ها برای درک چگونگی انقلاب پرولتاریا و دیکتاتوری پرولتاریا دارای اهمیتی بسزا است. این مسایل با گسترش بسیار مورد بحث و بررسی قرار دارد. اما هرکس پیش از این‏که این اندیشه‏‌ها را بپذیرد یا رد کند باید به اهمیت تصمیم خودش واقف باشد. کتاب جان رید بدون تردید در روشن کردن مساله‌ای که مساله اساسی نهضت کارگری بین‌المللی است کمک خواهد کرد.»

و. ای. لنین

آخر سال ۱۹۱۹

********

زندگی جان رید در سپیده دم ۱۷ اکتبر ۱۹۲۰ در سن سی و سه سالگی به‌پایان رسید. او را طی مراسمی شکوه‏مند با سخن‏رانی‏‌های شخصیت‏‌هایی هم‏چون بوخارین، کولونتای و دیگران در کنار قبر شهدای انقلاب به خاک سپردند. او راهی را برگزیده بود که راه آزادی و خوشبختی انسان‏‌ها بود. وی از معدود افرادی بود که آرزوها، انرژی و استعدادهایشان همواره شدیدتر از آن است که بتوانند رویاهای دوران نوجوانی خودشان را تحقق بخشند. او  به مرحله بالایی از شیفتگی و شیدایی رسیده بود (به قول احسان طبری «آن جاودان» را یافته بود( و معتقد بود که حقیقت از رویای شاعرانه پیشی گرفته است. اما حقیقت او با حقیقت غالب افراد تفاوت داشت. وی برای آن اعمالی ارزش قایل بود که ثمره آن شکوفایی انسان باشد. رید از همان نخستین روزهای نوجوانی، شاهد موفقیت را در آغوش کشیده بود و به‌طرف مبارزات اتحادیه‏‌های کارگری، جنگ و انقلاب کشیده شده بود. زندگی او درکشاکش این مسایل رقم زده شد و شکل گرفت.

جان رید اگرچه به‌عنوان خبرنگار جنگی به مکزیک و به اروپا رفته بود و جنگ جهانی اول را تصویر کرده بود، ولی هرگز میهن خود امریکا را فراموش نکرد و همواره در انتظار انقلاب در این کشور بود. ولی این مانع نمی‏‌شد که واقع‌بین نباشد داوری وی درباره طبقه کارگر امریکا می‏‌تواند متعلق به امروز باشد. «طبقه کارگر امریکا از حیث آموزش فرهنگی و اقتصادی عقب‌افتاده‏‌ترین طبقه کارگر جهان است: هنوز هرچه را که روزنامه‏‌های سرمایه‌داری می‌نویسند باور می‏‌کند، تصور می‏‌کند که نظام پرداخت حقوق در امریکا، یک سیستم الهی و غیرقابل تغییر است. باور دارد که چارلی شواب مرد فوق‌العاده‌ای است زیرا خیلی پول در می‏‌آورد؛ تصور می‏‌کند که ساموئل گمپرز و «فدراسیون امریکایی کار» هر کاری که از دست‏شان بربیاید برای حفظ حقوق آن‏ها به خرج می‌‏دهند؛ پذیرفته است که با نظام حکومتی که ما داریم هزار سال دیگر نیز باید به‌همین منوال زندگی کند. وقتی‌که دمکرات‏‌ها سرکار باشند طبقه کارگر ما وعده‏‌های جمهوری‏خواهان را می‌‏پذیرد و برعکس؛ باور دارد که قانون کار مو به مو رعایت می‏‌شود؛ و پر از پیش‏داوری بر ضد سوسیالیسم است …» (جان رید، «بلشویسم در امریکا» در «عصر انقلاب» ۱۸ دسامبر ۱۹۱۸). یا در جای دیگر می‏‌نویسد: «در امریکا، قانون حافظ منافع انحصاری حکومت سرمایه‌داران است و به‌عنوان وسیله‌ای برای خفه کردن ندای حق‌طلبی و آزادی‌خواهی به‌کار می‏‌رود؛ تمام راه‏‌های اعتراض قانونی، وقتی پای دفاع از منافع صاحبان سرمایه در میان باشد، ارزشی نمی‏‌تواند داشته باشد.» («یک ماه تمام در آزادی» در «توده‏‌ها» سپتامبر ۱۹۱۷)

جان رید مدت‏‌ها بود که از «تنگ خودخواهی» بیرون آمده بود و برایش مرگ واپسین خراج و بهایی منطقی برای یک زندگی قهرمانانه بود و به همین جهت به‌سادگی آن‏را پذیرفته بود. به باور وی کوشش برای تغییر جهان مساله‌‏ای بسیار مهم‏تر از آن بود که انسان خود را به دیگران یا به‌خود مشغول سازد. دوستان و ستایش‏گران وی نمی‌‏توانستند او را درک کنند ولی همه به شجاعت و آشتی‌ناپذیری وی با نظام سرمایه‌داری ایمان داشتند. او به‌گونه‌ای زندگی کرد که دیگران شاید می‏‌توانستند فقط در ذهن‏شان آن را تصور کنند و طوری رفتار کرد که تجسم نیازها و آرزوهای جوانان زمان خود باشد. از این رهگذر است که سیمای او سیمای قهرمانان است و او را به مخلوقی افسانه‏‌ای بدل کرده است.

جان رید و دوستانش براین باور بودند که شاهد تولد انقلاب جهانی‏‌اند. با خوش‌بینی بسیار، از راه رسیدن این انقلاب هنری، اجتماعی و سیاسی را که قرار بود جامعه را از شر گذشته محنت‌بارش رهایی دهد و عصر جدید خوشبختی انسان‏‌ها را پایه‌ریزی کند بشارت می‏‌دادند. آن‏ها براین باور بودند که قضاوت‏‌های هنریشان، سمت‌گیری‏‌های سیاسی‏‌شان می‏‌تواند جامعه را تغییر دهد. ولی جنگ و جامعه امریکا خوش‌بینی آن‏ها را به باد داد. بعضی‏‌ها دچار تردید شدند، بعضی‏‌ها عقب‌نشینی کردند و برخی دیگر نیز باورهای گذشته را انکار کردند. اما رید، به‏‌رغم تردیدها، شک‏‌ها، میل به شانه خالی کردن‌ها از راهش برنگشت به عبارت دیگر او از قبول سازش سرباز زد. همراه سیمای جوان، کله‌شق، ماجراجو، اغواگر و شاعر، چهره مرد متعهدی که مرگ از او یک انقلابی ساخته نیز در تاریخ جای خود را باز کرده است. رید نمادی از نسل هنرمندان، روشنفکران و آزادی‌خواهان پیش از جنگ جهانی اول بود. این افراد کسانی بودند که با تئوری‏‌هایشان، با نوشته‏‌هایشان و با نحوه زندگی‏شان، سعی می‏‌کردند ارزش‏‌های حاکم را در سده نوزدهم از سریر فرمانروایی به زیر بکشند.

گرچه امریکا عادت نکرده است انقلابیونش را – به‌ویژه با اعتقادات فردی مانند جان رید – ستایش کند ولی به‌طور قطع جان رید یک انقلابی واقعی بود. برای او حقیقت به آن صورتی که وجود داشت مقبول نبود. او می‏‌بایست همه چیز را ببیند، احساس کند و دریابد. چنین باوری از او یک مهاجم – که برخی از اوقات او را از دیدگاه‏‌های خود بسیار مطمئن می‏‌ساخت – و گاهی نیز مبارزی لجوج می‌‏ساخت. ولی در ضمن همین باور به او روشن‌بینی ویژه‌ای می‏‌داد تا از پذیرش حقایق از پیش ساخته سرباز زند. او آن جامعه‏‌ای را لمس کرده بود که دوستان او درمکزیک – انقلابیون پانچوویلا یا درصفوف «اتحادیه کارگران صنعتی دنیا» آرزویش را داشتند و به‌وسیله بلشویک‏‌ها ایجاد شده بود. انقلاب قصد داشت جامعه‌ای ایجاد کند که در آن انسان، که گویی در صحنه تئاتر وسیعی قرار دارد، نقش ایفا کند. (ص ۷۱۲)

امر مسلم این بود که رید، از همان ابتدای جوانی، براین باور بود که جامعه – هر نظامی که داشته باشد – نباید افراد خود را در چارچوب یک طرز تفکر خاص محصور کند یا نظام ارزش‌هایی را که قابل تغییر نمی‏‌پندارد برآن‏ها تحمیل نماید. از این دیدگاه، عشق به شعر و عشق به انقلاب می‏‌تواند وجوه مشترکی بسیار داشته باشند. شعر دنیا را به چشم تازه‌ای می‏‌بیند و افراد را وامی‏‌دارد که از دریچه آن به دنیا بنگرند و حقایقی را که بیان می‏‌دارد بپذیرند. درحالی‌که انقلاب کوششی است برای واقعیت بخشیدن به رویا: دست یازیدن به کارهایی که امکان می‌‏دهد تا مناسبات اجتماعی جدیدی استقرار یابد. شعر و انقلاب بدون این تصور نمی‏‌تواند وجود داشته باشد که زندگی می‏‌تواند زیباتر و پرمفهوم‏تر از این وقت‌گذرانی روزمره نامفهومی باشد که اغلب انسان‏‌ها خودشان را به آن مشغول کرده‌اند.

نیاز مداوم به تجربه کردن، جست‌و‌جو کردن و کشف کردن رید را وادار کرد تا از قلمرو ایده خارج شود و در قلب پیکارها قرار گیرد . این تمایل به پیکار از او دشمن آشتی‌ناپذیر سرمایه‌داری ساخته بود. تجربه روزمره‌اش درامریکا، جنگ درخارج از امریکا در این تغییرو تحول او موثر بود؛ آن‏چه در ابتدا به‌نظرش یک تمدن بی‏‌معنایی جلوه کرده بود در پایان نظم اجتماعی ظالمانه‌ای بود. به‌همان شدتی که به مقابله با ریا و تظاهر در عرصه هنر و آداب و رسوم برخاسته بود، به‌همان شدت هم به مبارزه با این نظم اجتماعی غیرانسانی پرداخته بود؛ او دربرابر هر نظامی که حیثیت انسانی را جریحه‌دار می‏‌کرد و آزادی بیان و افکار را به خطر می‌انداخت قد علم می‏‌کرد. رید آزاد زیستن را تنها برای خود نمی‌خواست او مانند سایر انقلابیون واقعی می‏‌خواست تمام بشریت از این بزرگ‏ترین امتیاز انسانی برخوردار باشد. اگر این خواسته یک رویای غیرعملی می‌‏مانست، ولی جان رید را به یک شخصیت تراز اول بین‌المللی تبدیل کرد. پس آیا این احتمال وجود ندارد که غیر ممکن به‌صورت ممکن درآید و رویا به واقعیت تبدیل شود؟ دور از امریکا سرزمین‏‌های دیگری بودند که در آن انسان‏‌ها برضد ستم اندیشه‏‌های کهن، خشونت نظام‏‌های فرسوده، استبداد وحشیانه نظام‏‌های ظالمانه حاکم به‌پا خاسته بودند. این پیکارها را پایانی نبود و نیست و برای آن‏هایی که درجُست‌‌و‌جو بودند – شعرا، جست‌و‌جو‌گران رویا، انقلابیون – معنا و مفهومی داشت. جان رید از گروه همین افراد بود، افرادی که می‌‏توانند آن سوی ظواهر را ببینند: انسان‏‌هایی که برای تحقق رویای آزادی و برابری به‌پا می‏‌خیزند و پیکرهای پاک و شکننده‏‌شان را چون سپری برای دفاع ازعقایدشان به‌کار می‏‌گیرند.

آری با جان رید – مرد رویاها و شاید بهتر بتوان گفت مرد توفان‏‌ها – رویا به واقعیت تبدیل شد و او توانست از صحنه زیبای زندگیش با هنرمندی تمام آن‏چنان نغمه‌ای را بسراید که مردم همواره به‌یاد داشته باشند.

   * نوشته: رابرت روزنستون، برگردان به فارسی: مرتضی کلانتریان، نشر چشمه چاپ اول بهار ۱۳۸۴ ـ ۷۱۵ صفحه 

** از انتشارات حزب توده ایران، ترجمه رحیم نامور و بهرام دانش ۱۳۵۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *