لنین و ایران

لنین زیست، لنین می‌زید، لنین خواهد زیست (ولادیمیر مایاکوفسکی)

 

مسأله ایران در آثار لنین در چارچوب کلی جنبش‌های انقلابی در آسیا و همچنین در ارتباط با جنبش انقلابی ایران، دفاع از استقلال و حق حاکمیت ایران در برابر تجاوزها و مداخله‌های امپریالیستی و یک سلسله مسائل دیگر مطرح می‌گردد.

لنین در مقاله‌ای زیر عنوان«بیداری آسیا» در مورد انقلاب‌های دموکراتیک در آسیا چنین می‌نویسد:

«صدها میلیون نفر از اهالی این قاره که در رکود قرون وسطایی به‌‌سر می‌بردند، در راه یک زندگی نو و برای مبارزه در راه حقوق ابتدایی انسان، در راه دموکراسی بپا خاسته‌اند. کارگران کشورهای پیشرفته جهان، این رشد نیرومند جنبش آزادیبخش در سراسر جهان و در همه اشکال آن‌را را با شوق و شعف و علاقه دنبال می‌کنند. بورژوازی اروپا که از نیروی جنبش کارگری به هراس افتاده، خود را در آغوش ارتجاع و جهالت و در آغوش نظامیان و کشیشان افکنده است. اما پرولتاریای کشورهای اروپا و دموکراسی جوان کشورهای آسیا که پر از ایمان به نیروی خود و سرشار از اعتماد به توده‌هاست، جانشین این بورژوازی سراپا پوسیده خواهد شد.

بیداری آسیا و آغاز مبارزه پرولتاریای پیشرو اروپا در راه رسیدن به قدرت، سرآغاز مرحله نوینی در تاریخ جهان در ابتدای قرن بیستم است.»

(مجموعه آثار لنین به‌زبان روسی، چاپ چهارم، جلد ۱۹، ص ۶۵)

انقلاب مشروطه ایران یکی از نیرومندترین امواج «بیداری آسیا» بود. لنین جریان این انقلاب را از نزدیک دنبال می‌کرد و انقلابیون روسیه را به پشتیبانی و کمک به انقلاب ایران فرامی‌خواند. همسایگی با روسیه انقلابی تأثیر خود را به دو گونه متضاد در انقلاب مشروطه ایران نشان می‌داد.

از یک سو انقلابیون روسیه با تمام امکانات خود از جهات مختلف (اسلحه، پول، کادر و غیره) به انقلابیون ایران کمک می‌کردند و از سوی دیگر حکومت ارتجاعی تزاری به شاه، دربار و فئودال‌ها برای سرکوب انقلاب یاری می‌رساند. امپریالیسم انگلستان نیز از تمام اقدامات حکومت تزاری در مبارزه علیه انقلاب ایران پشتیبانی می‌کرد.

لنین وضع ایران را پس از کودتای ضدانقلابی محمد‌علی شاه چنین شرح می‌دهد:

«در ایران کودتای ضدانقلابی روی داد … ارتش تزار که ژاپنی‌ها آن‌را مفتضحانه در هم شکستند برای جبران این شکست کمر به خدمت ضدانقلاب بسته است. به‌دنبال «رشادت»‌هایی که قزاقان در تیرباران‌ها، آدمکشی‌ها به‌وسیله دسته‌های سرکوبگر، ضرب و شتم و غارت مردم در روسیه نشان دادند، اکنون همان «رشادت»‌ها را در سرکوب انقلاب ایران نشان می‌دهند. اینک نیکلای رومانوف، سردمدار ملاکان مرتجع و سرمایه‌داران روسی که از اعتصاب‌ها و جنگ داخلی به هراس افتاده‌اند، از چه رو خشم خود را بر انقلابیون ایرانی خالی می‌کنند کاملا مفهوم است و این نخستین بار نیست که سپاهیان روس، این مدافعان مسیحیت، نقش جلادان بین‌المللی را بازی می‌کنند؛ اما در مورد انگلستان که سالوسانه خود را تطهیر می‌کند و نسبت به مرتجعان و طرفداران استبداد در ایران آشکارا سیاست بی‌طرفی دوستانه اتخاذ کرده است ـ این پدیده‌ای از نوع دیگر است.

بورژوازی لیبرال انگلستان که از رشد جنبش کارگری در کشور عصبانی و از گسترش مبارزه انقلابی در هند هراسناک است هر روز بیشتر، آشکارتر و بارزتر نشان می‌دهد که «متمدن‌ترین» شخصیت‌های سیاسی اروپا که عالی‌ترین مکتب نظام مشروطیت را طی کرده‌اند، هنگامی‌که کار به مبارزه توده‌ها علیه سرمایه، علیه سیستم استعماری سرمایه‌داری، یعنی سیستم بردگی، غارت و زورگویی می‌انجامد، به چه «حیوانات درنده‌ای» تبدیل می‌شوند.

وضع انقلابیون ایرانی در کشورشان که اربابان هند از یک سو و حکومت ضدانقلابی روسیه از سوی دیگر هم اکنون آن را تقریباً بین خود تقسیم کرده‌اند، دشوار است. اما مبارزات مسلحانه تبریز و پیروزی‌های انقلابیونی که به‌نظر می‌آمد به‌کلی درهم شکسته باشند، نشان می‌دهد که جلادان شاهی حتی با کمک لیاخوف‌های روسی و دیپلمات‌های انگلیسی با یک مقاومت بسیار شدید از پایین روبرو هستند.آن جنبش انقلابی که می‌تواند در برابر تلاش مسلحانه برای اعاده رژیم سابق ایستادگی کند و تلاش‌کنندگان را به توسل به بیگانگان برای کمک وارد سازد، نابود شدنی نیست و کامل‌ترین پیروزی ارتجاع در ایران در چنین شرایطی می‌تواند تنها مقدمه‌ای برای قیام تازه توده‌ها باشد.»

(همان‌جا، جلد ۱۵، ص ۱۶۰ ـ ۱۵۹)

حزب لنین در کنفرانس خود در پراگ قطعنامه مخصوصی در مورد ایران تصویب نمود و جنایات دولت‌های استعماری روسیه تزاری و انگلستان را محکوم کرد.در قطعنامه حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه که به‌قلم لنین نوشته شده بود چنین می‌خوانیم:

«حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه علیه سیاست راهزنانه دار‌و‌دسته تزار که در صدد اختناق آزادی خلق ایران است و در این کار از هیچ‌گونه عمل وحشیانه و کثیفی روگردان نیست، اعتراض می‌کند. کنفرانس اعلام می‌دارد که اتحاد دولت روسیه و دولت انگلستان که لیبرال‌های روس با انواع وسایل آن‌را تبلیغ و از آن پشتیبانی می‌کنند قبل از هر چیز علیه جنبش دموکراسی آسیا متوجه است و این اتحاد، حکومت لیبرال انگلیس را به شریک جرم در جنایات خونین حکومت تزاری تبدیل می‌کند. کنفرانس، همبستگی کامل خود را با مبارزه مردم ایران و به‌خصوص با حزب اجتماعیون عامیون ایران که در مبارزه علیه ستمگران تزاری متحمل اینهمه تلفات شده است اعلام می‌دارد.»

(همان‌جا، جلد ۱۷، ص ۴۳۴)

لنین نمایندگان حزب طبقه کارگر در دوما (پارلمان روسیه) را موظف می‌کرد که «نسبت به سیاست خارجی دولت روسیه به‌طور کلی، به‌خصوص با تأکید روی تمایلات اشغالگرانه دولت (که هم اکنون آغاز شده) در مورد بسفر، ارمنستان ترکیه، ایران و مغولستان اعتراض کنند.»

(همان‌جا، جلد ۱۸، ص ۳۸۷)

موج انقلاب‌های ضدامپریالیستی و آزادیبخش ملی که در سراسر آسیا در اوایل قرن بیستم برخاست، منافع تمام دولت‌های استعماری و امپریالیستی را به مخاطره افکنده بود. کشورهای استعمارگر به‌منظور رویارویی با این خطر از اختلافات دیرین خود دست برداشته برای مقابله دسته‌جمعی با انقلاب‌های آسیا به یکدیگر نزدیک می‌شدند. لنین این سیاست ضدانقلابی دولت‌های استعمارگر را افشا کرده چنین می‌نویسد:

«ماهیت حوادثی که اکنون در بالکان، ترکیه و ایران می‌گذرد عبارت است از ائتلاف ضدانقلابی دولت‌های اروپا بر ضد دموکراتیسم رشد‌یابنده در آسیا. تمام تلاش دولت‌های ما و هدف تمام تبلیغات روزنامه‌های«بزرگ» اروپا آنست که این واقعیت را پرده‌پوشی کنند، افکارعمومی‌ را منحرف سازند، ائتلاف ضدانقلابی ملل به‌اصطلاح متمدن اروپا بر ضد آسیا را که تمدن کمتری دارند و با شور بیشتری در ارزوی دموکراسی هستند، زیر نطق‌های ریاکارانه و حقه‌بازی‌های دیپلماتیک بپوشانند. تمام ماهیت سیاست پرولتاریا نیز در لحظه کنونی آنست که از چهره ریاکارانه بورژوازی نقاب برگیرد تا ماهیت ارتجاعی حکومت‌های بورژوایی را که از ترس مبارزه پرولتاریا در کشور خودشان نقش ژاندارم را در برابر انقلاب آسیا بازی می‌کنند و یا به ایفای چنین نقشی کمک می‌نمایند، در برابر چشم وسیع‌ترین توده‌های خلق آشکار سازند»

(همان‌جا، جلد ۱۵، ص ۱۹۸)

لنین به مقاله‌ای که ماکس شیپل در مجله «ماهنامه سوسیالیستی» نوشته و ادعا کرده بود که روسیه را دیگر نمی‌توان مانند روسیه سال‌های ۵۰ قرن نوزدهم دشمن دموکراسی نامید، اشاره کرده و می‌نویسد:

«این نادانک لیبرال که ماسک سوسیالیستی به صورت زده، نه ضربه روسیه را بر انقلاب ترکیه می‌بیند و نه اقدامات آن‌را بر ضد انقلاب ایران. او کلمات فوق را در ۱۸ اکتبر در مجله نامبرده می‌نویسد و مجله « نوویه ورمیا»، ارگان نیمه رسمی‌ دولت، ۴ روز قبل مقاله طویلی در صفحات خود در مورد ایران چاپ کرده و مداخله خود در امور ایران را تبرئه می‌کند.ارتش تزاری در همان روز که ماکس شیپل زوزه‌های مطبوعات لیبرال و پلیسی را برده‌وار تکرار کرد و به کارگران آلمانی گفت تأثیر روسیه مانند یک بهمن ارتجاعی سپری شده و روسیه را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به چشم یک دشمن دید، از مرز گذشت.

انقلابیون ایرانی هنوز کشتارهای تازه‌ای بدست نیکلای خون‌آشام در پیش دارند. در گذشته روسیه نقش ژاندارم را بر ضد کشورهای اروپایی بر عهده داشت و اکنون تمام دولت‌های بزرگ اروپا از جمله جمهوری «دموکراتیک» کلمانسوی سرخ که از هر گونه گسترش دموکراسی در کشور خویش می‌ترسد و آن‌را به‌سود پرولتاریا می‌داند، به روسیه در ایفای نقش ژاندارم آسیا کمک می‌کند. کوچکترین تردیدی نیست که «آزادی عمل» روسیه بر ضد انقلاب ایران جزیی از توطئه ارتجاعی ماه سپتامبر روسیه، اتریش، آلمان، ایتالیا، فرانسه و انگلستان بوده است. به‌هیچ‌وجه اهمیت ندارد که این توطئه در سند محرمانه‌ای که پس از چندین سال در مجموعه‌ای از مدارک تاریخی منتشر خواهد شد، که نوشته شده است و یا ایولسکی به هم‌صحبتان گرامی‌ خودش شفاهاً گفته است. مسأله اساسی آنست که … این توطئه یک واقعیت است و تأثیر آن هر روز بیشتر و بیشتر ظاهر می‌گردد. این یک توطئه علیه پرولتاریا و علیه دموکراسی است. این یک توطئه به‌خاطر سرکوب مستقیم انقلاب در آسیا و یا ضربه‌ای غیرمستقیم بر این انقلاب است. این یک توطئه به‌منظور ادامه غارت استعماری و تصرف اراضی، امروز در بالکان، فردا در ایران و پس فردا، شاید در آسیای صغیر، مصر و غیره است. تنها یک انقلاب جهانی پرولتاریا قادر است این نیروی متحد دزدان تاجدار و سرمایه‌داران بین‌المللی را در هم بشکند.»

(همان‌جا، جلد ۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۳)

لنین در پاسخ به کسانی که عظمت میهن و غرور ملی را دستاویز مقاصد طبقاتی خود برای تجاوز به حقوق سایر ملت‌ها قرار می‌دادند، دیدگاه حزب طبقه کارگر را در مورد غرور ملی شرح داده می‌نویسد:

«ما پرولترهای آگاه روس به‌همان دلیل که سرشار از احساسات غرور ملی هستیم، از گذشته برده‌وار خود ( آنگاه که اعیان زمین‌دار، دهقانان را برای خفه کردن آزادی مجارستان، لهستان، ایران و چین به جنگ می‌کشاندند) و زندگی کنونی برده‌وار خود که همان زمین‌داران همراه با سرمایه‌داران، ما را برای خفه کردن لهستان و اوکرایین، برای سرکوب جنبش دموکراتیک ایران و چین، برای تقویت دارودسته رومانوف‌ها، بابرینسکی‌ها، پوریشکویچ‌ها که حیثیت ملی ما روس‌ها را به ننگ می‌آلایند، به جنگ می‌کشانند نفرت داریم.

خلقی که بر خلق‌های دیگر ستم روا می‌دارد، خود نمی‌تواند آزاد باشد. این سخنان مارکس و انگلس، بزرگ‌ترین نمایندگان دموکراسی قرن نوزدهم، آموزگاران پرولتاریای اتقلابی است و ما کارگران روسی که سرشار از احساسات غرور ملی هستیم، می‌خواهیم به هر قیمتی باشد یک جمهوری روسیه آزاد و مستقل، دموکراتیک و سرفراز داشته باشیم که روابط خود را با همسایگانش بر اصل انسانی برابری بنا کند نه اصل امتیازات که از حیثیت ملتی بزرگ می‌کاهد.»
(همان‌جا، جلد ۲۱، ص ۸۵)

مسأله ایران در آثار لنین بارها در ارتباط با حق ملت‌ها در تعیین سرنوشت خویش به‌میان می‌آید. وی در مقاله‌ای زیر عنوان «راجع به حق ملت‌ها در تعیین سرنوشت خود» یادآور می‌گردد:

«در اروپای شرقی و آسیا، دوران انقلابات بورژوا دموکراتیک تنها در سال ۱۹۰۵ آغاز شده است. انقلاب روسیه، ایران، ترکیه، چین، جنگ‌های بالکان ـ زنجیر حوادث جهانی دوران ما در «خاورزمین» ماست و تنها نابینایان نمی‌توانند در زنجیر این حوادث، بیداری جنبش‌های ملی بورژوا ـ دموکراتیک و تمایلات ایجاد دولت‌های ملی مستقل و دولت‌های واحد ملی را ببینند.»

(همان‌جا، جلد ۲۰، ص ۳۷۸)

لنین در مقاله دیگر خود به‌نام «پرولتاریای انقلابی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» یکی از سوسیالیست‌ها به نام پارابلوم (اسم مستعار رادک) را که مدعی بود در دوران امپریالیسم، سرمایه دیگر چارچوب دولت‌های ملی را درهم شکسته و در این دوران، آرمان تشکیل دولت‌های ملی، «بازگرداندن چرخ تاریخ به عقب است» و باید به‌جای مبارزه در راه ایجاد دولت‌های مستقل ملی که مبارزه موهومی‌است به «مبارزه انقلابی توده‌های پرولتاریا بر ضد سرمایه» پرداخت مورد انتقاد شدید قرار داد و چنین نوشت:

«اولا این پرابلوم است که با مخالفت علیه قبول «آرمان دولت ملی» به‌وسیله طبقه کارگر به عقب می‌نگرد نه به جلو. زیرا انگلستان، ایتالیا و آلمان، یعنی کشورهایی را در نظر می‌گیرد که در آن‌ها جنبش آزادیبخش ملی مربوط به گذشته است. او به خاورزمین، آسیا، افریقا و مستعمرات که در آن‌ها این جنبش مربوط به حال و آینده است توجهی ندارد.

کافی است که ما هندوستان، چین، ایران و مصر را نام ببریم. ثانیاً امپریالیسم به‌معنای آنست که سرمایه‌داری چارچوب دولت‌های ملی را درنوردیده است. یعنی ستم ملی را بر پایه تاریخی نوینی گسترش و شدت داده است. نتیجه‌ای که می‌توان از این گرفت، بر خلاف گفته پرابلوم آن است که ما باید مبارزه انقلابی در راه سوسیالیسم را با برنامه انقلابی در مسأله ملی پیوند دهیم. از گفته پرابلوم چنین بر می‌آید که او برنامه پیگیر انقلابی را به‌خاطر انقلاب سوسیالیستی با بی‌اعتنایی بدور می‌افکند. این نادرست است. پرولتاریا نمی‌تواند جز از طریق دموکراسی، یعنی جز از این راه که به دموکراسی کاملاً تحقق بخشد و خواست‌های دموکراتیک را در قاطع‌ترین شکل آن در مبارزه خود بیان کند به پیروزی دست یابد».

(همان‌جا، جلد ۲۱، ص ۳۷۱)

لنین در مقاله دیگری زیر عنوان «کاریکاتوری از مارکسیسم»، نظرات سوسیالیست‌نمای دیگری به‌نام پ ـ کیوفسکی را که منکر شعار حق تعیین سرنوشت برای مستعمرات است، کاریکاتوری از مارکسیسم می‌نامد. کیوفسکی می‌نویسد: «در مستعمرات نوع خالص پرولتاریا به‌معنای واقعی این کلمه وجود ندارد. در این صورت حق تعیین سرنوشت را برای که باید مطرح کرد؟ برای بورژوازی مستعمرات؟ برای دهقانان؟ البته خیر. برای سوسیالیست‌ها طرح شعار حق تعیین سرنوشت در مورد مستعمرات بی‌معنی است. زیرا طرح شعارهای حزب کارگر در کشورهایی که در آن‌ها کارگر وجود ندارد ، به‌کلی بی‌معنی است.» لنین در پاسخ او می‌نویسد:

«تنها اکونومیست‌ها بودند که می‌گفتند «شعارهای طبقه کارگر تنها برای کارگران مطرح می‌گردد». خیر چنین نیست. این شعارها برای تمام زحمتکشان، برای تمام خلق مطرح می‌گردد. ما در بخش دموکراتیک برنامه خودمان (که کیوفسکی به‌هیچ‌وجه درباره اهمیت آن فکر نکرده است) به‌خصوص به تمام مردم مراجعه می‌کنیم و از این‌رو درین بخش برنامه از خلق سخن می‌گوییم …از یک میلیارد سکنه مستعمرات و نیمه مستعمرات، ۷۰۰ میلیون آن در کشورهایی ( چین، هند، ایران، مصر) زندگی می‌کنند که در آن‌ها کارگر وجود دارد. اما حتی برای آن کشورهای مستعمره که در آن‌ها کارگر وجود ندارد و در آن‌ها تنها برده‌داران و برده‌ها و غیره هستند نیز مطرح کردن «حق تعیین سرنوشت» برای هر مارکسیستی نه تنها بی‌معنی نیست بلکه حتمی‌است. حق تعیین سرنوشت همیشه برای دو ملت ستمدیده و ستمگر مطرح می‌گردد. ما کارگران روس باید از حکومت خودمان بخواهیم که از مغولستان، ترکستان و ایران بیرون برود. کارگران انگلستان باید از حکومت انگلستان بخواهند از مصر، هندوستان، ایران و غیره بیرون برود.

ولی آیا این خواست بدان معناست که ما، پرولترها، می‌خواهیم خودمان را از کارگران و فلاحان مصری یا مغولی یا هندی و ترکستانی جدا کنیم؟ اگر ما از حکومت‌های خودمان می‌خواهیم که از مستعمرات بیرون بروند و به مستعمرات آزادی کامل جدا شدن و حق واقعی تعیین سرنوشت بدهند، اگر ما خودمان به‌محض آنکه به حکومت برسیم، این حق و آزادی را خواهیم داد، یعنی از حکومت‌های کنونی این را طلب می‌کنیم و خودمان همین‌که به حکومت رسیدیم آن‌را اجرا می‌کنیم، به‌هیچ‌وجه برای «توصیه» جدایی خلق‌ها نیست، بلکه برعکس برای تسهیل و تسریع نزدیکی دموکراتیک و اتحاد ملت‌هاست. ما تمام نیروی خود را به‌کار خواهیم گرفت که با مغول‌ها، ایرانی‌ها، هندی‌ها و مصری‌ها نزدیک شویم و متحد شویم. ما این را وظیفه خود می‌دانیم و به‌نفع خود انجام می‌دهیم؛ زیرا در غیر این صورت سوسیالیسم در اروپا محکم نخواهد بود. ما می‌کوشیم به این خلق‌ها که از ما عقب‌مانده‌تر و ستم‌دیده‌ترند به بیان شیوای سوسیال دموکرات‌های لهستانی «کمک بی‌شائبه فرهنگی » بنماییم یعنی به آنان در کاربرد ماشین، آسان‌تر کردن کار، پیشرفت به‌سوی دموکراسی و به‌سوی سوسیالیسم کمک کنیم.»

(همان‌جا، جلد ۲۳، ص ۵۳)

لنین در مقاله دیگری به‌نام «انقلاب سوسیالیستی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» کشورهای جهان را به ۳ گروه تقسیم می‌کند و وظیفه پرولتاریا را در هر یک از این کشورها توضیح می‌دهد. ایران در این تقسیم‌بندی جزء گروه کشورهای نیمه مستعمره و مستعمره است. ۲ گروه دیگر، کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری اروپای غربی و کشورهای اروپای شرقی هستند. لنین در باره وظیفه سوسیالیست‌ها در گروه کشورهای نیمه مستعمره و مستعمره چنین می‌نویسد:

«در کشورهای نیمه مستعمره مانند چین، ایران، ترکیه و تمام کشورهای مستعمره که در مجموع تا یک میلیارد جمعیت دارند، جنبش‌های بورژوا دموکراتیک در بخشی به‌تازگی آغاز می‌گردد و در بخشی هنوز به‌هیچ‌وجه پایان نیافته است. سوسیالیست‌ها باید نه تنها آزادی بدون قیدوشرط، بدون بازخرید و فوری مستعمرات را طلب کنند ـ این خواست در بیان سیاسی آن معنای دیگری جز قبول حق تعیین سرنوشت ندارد ـ بلکه سوسیالیست‌ها باید همچنین از انقلابی‌ترین عناصر جنبش‌های بورژوا دموکراتیک آزادیبخش ملی درین کشورها پشتیبانی کند و به قیام آن‌ها (و در مورد لازم به جنگ انقلابی آنان) بر ضد دولت‌های امپریالیستی که آن‌ها را زیر ستم کشیده‌اند، کمک نمایند.»

(همان‌جا، جلد ۲۲، ص ۱۴۰)

لنین در ارتباط با توضیح ماهیت جنگ‌های عادلانه بارها به مسأله ایران باز می‌گردد و توضیح می‌دهد که جنگ، ادامه سیاست به‌شیوه قهرآمیز است و ماهیت هر جنگی را باید تنها و تنها با این معیار سنجید و اگر با این معیار درباره جنگ کنونی قضاوت کنیم می‌بینیم که:

«سیاست حکومت‌ها و طبقات حاکم انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، اتریش و روسیه طی دهه‌ها، غارت مستعمرات، ستم بر ملت‌های دیگر و سرکوب جنبش‌های کارگری بوده است. در جنگ کنونی نیز همین سیاست ادامه دارد. از جمله سیاست اتریش و روسیه چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ، اسارت ملت‌ها بوده است نه آزادی آنان. بر عکس ما مشاهده می‌کنیم که در چین، ایران، هندوستان و سایر کشورهای وابسته طی چند دهسال اخیر سیاست، سیاست بیداری ده‌ها و صدها میلیون نفر در راه رهایی از ستم دولت‌های «بزرگ» ارتجاعی بوده است. جنگ بر این زمینه تاریخی، اکنون نیز می‌تواند جنگ مترقی بورژوایی و آزادیبخش ملی باشد.»

(همان‌جا، جلد۲۱، ص ۳۰۹)

لنین در مقاله دیگری زیر عنوان «اپورتونیسم و ورشکستگی انترناسیونال دوم» می‌نویسد که مفهوم دفاع از میهن، پس از آنکه ملت‌های بورژوا از قید فئودالیسم قرون وسطایی آزاد شدند، پدید آمد و سوسیالیست‌ها، «دفاع از میهن» را در همین معنا پذیرفتند.

«اکنون نیز نمی‌توان به این معنا این دفاع را برای ایران یا چین در برابر روسیه یا انگلستان، ترکیه در برابر آلمان یا روسیه، آلبانی در برابر اطریش و ایتالیا و غیره نپذیرفت.»

(همان‌جا، جلد ۲۱، ص ۴۰۲)

لنین در مقاله دیگر خود به‌نام «درباره جزوه یونیوس» پس از تذکر برخی از اشتباهات یونیوس (نام مستعار رزا لوکزامبورگ) در مسأله «جنگ‌های ملی» که گویا حتما به جنگ امپریالیستی منجر خواهد شد، می‌نویسد:

«در دوران امپریالیسم، جنگ‌های ملی از جانب مستعمرات و نیمه مستعمرات نه تنها محتمل، بلکه ناگزیر است. در مستعمرات و نیمه مستعمرات (چین، ترکیه، ایران) در حدود یک میلیارد نفر یعنی بیش از نصف جمعیت زمین زندگی می‌کنند. جنبش‌های آزادیبخش ملی در این کشورها، یا هم اکنون بسیار نیرومند است و یا در حال رشد و تکوین است. هر جنگی ادامه سیاست با وسایل دیگری است. ادامه سیاست آزادی ملی در مستعمرات، ناگزیر جنگ‌های ملی از جانب آنان بر ضد امپریالیسم خواهد بود. این گونه جنگ‌ها ممکن است به جنگ امپریالیستی دولت‌های «بزرگ» امپریالیستی کنونی بیانجامد، اما ممکن هم هست که نیانجامد، این مسأله وابسته به عوامل بسیار دیگری است.»

(همان‌جا، جلد ۲۲، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۶)

مسأله «جنگ‌های ملی» را لنین بار دیگر در مقاله خود زیر عنوان «برنامه نظامی انقلاب پرولتری» مورد بحث قرار داده، نظر کسانی را که معتقدند «در دوران امپریالیسم هر جنگ ملی علیه یکی از دولت‌های بزرگ امپریالیستی منجر به مداخله یک دولت امپریالیستی رقیب می‌گردد و به این ترتیب جنگ ملی به جنگ امپریالیستی تبدیل خواهد شد» مورد انتقاد قرار می‌دهد و چنین می‌نویسد:

«ممکن است چنین حالتی روی بدهد. اما همیشه این حالت روی نمی‌دهد. بسیاری از جنگ‌های مستعمراتی در سال‌های ۱۹۱۴ ـ ۱۹۰۰ به جنگ امپریالیستی تبدیل نشدند. خنده‌دار است اگر کسی مثلاً بگوید که پس از جنگ کنونی اگر به تحلیل شدید قوای دو طرف درگیر پایان یابد، هیچ جنگ ملی، مترقی و انقلابی از جانب مثلاً چین در اتحاد با هندوستان، ایران، سیام و غیره بر ضد دولت‌های بزرگ انجام نخواهد گرفت. انکار هرگونه امکان جنگ‌های ملی در دوران امپریالیسم از نظر تئوری نادرست، از نظر تاریخی اشتباه فاحش و از نظر عملی هم‌سطح شوینیسم اروپایی‌ست. ما که منسوب به ملیت‌هایی هستیم که صدها میلیون نفر را در اروپا، افریقا، آسیا و غیره زیر ستم کشیده‌اند، باید به خلق‌های ستمدیده بگوییم که جنگ آن‌ها بر ضد ملت‌های ما غیرممکن است؟»

(همان‌جا، جلد ۲۳، ص ۶۶)

لنین در «نامه سرگشاده به بوریس سووارین» باز هم درباره ماهیت جنگ‌ها اظهار‌نظر کرده و می‌نویسد:

«باید بین جنگ‌های انقلابی و جنگ‌های ارتجاعی فرق گذاشت. حزب ما هراسی ندارد که به‌طور علنی اعلام کند که از جنگی که ایرلند ممکن است علیه انگلستان بکند، جنگ مراکش، الجزایر و تونس علیه فرانسه، تریپولی بر ضد ایتالیا، اوکرایین، ایران و چین بر ضد روسیه و جنگ‌های دیگر از این قبیل پشتیبانی خواهد کرد.»

(همان‌جا، جلد ۲۳، ص ۱۸۹)

مسأله ایران همچنین در ارتباط با ماهیت جنگ جهانی اول در آثار لنین مطرح می‌گردد:

«این جنگ که برای بشریت مصائب بیشمار به‌بار می‌آورد بر سر چیست؟ دولت‌ها میلیون‌ها خرج تبلیغات می‌کنند تا گناه را به گردن طرف مقابل بیافکنند و حس نفرت به دیگری را در دل مردم بپرورانند و در این راه از هیچ دروغ و فریبی دریغ نمی‌کنند که خود را «مدافع» طرفی نشان دهند که در معرض تهاجم ناعادلانه قرار گرفته است. این جنگ در حقیقت جنگی است که سال‌ها ۲ گروه دولت بزرگ راهزن بر سر تقسیم مستعمرات و اسارت سایر خلق‌ها به‌خاطر سود و امتیازات در بازار جهانی به‌راه انداخته‌اند. این جنگ، ارتجاعی‌ترین جنگ‌ها، جنگ برده‌داران معاصر در راه حفظ و تحکیم بردگی سرمایه‌داری است. انگلستان و فرانسه دروغ می‌گویند که گویا به‌خاطر آزادی بلژیک می‌جنگند. آن‌ها در حقیقت از مدت‌ها قبل برای جنگ تدارک دیده بودند و برای غارت آلمان، گرفتن مستعمرات آن و تقسیم ترکیه و اتریش جنگ می‌کنند. حکومت سلطنتی تزاری  در روسیه جنگی غارتگرانه می‌کند و برای تصرف گالیسی، گرفتن اراضی ترکیه، اسارت ایران و مغولستان و غیره تلاش می‌کند.

چه آلمان پیروز شود، چه روسیه و چه جنگ «هیچ به هیچ» تمام شود، در هر صورت برای جامعه بشری ستم‌های تازه‌ای برای صدها و صدها میلیون نفر، در مستعمرات، ایران، ترکیه، چین، اسارت نوین ملل و زنجیرهای تازه برای طبقه کارگر تمام کشورها به‌همراه خواهد آورد.

وظیفه طبقه کارگر در قبال این جنگ چیست؟

… نمونه تاکتیک برای کارگران کمون پاریس سال ۱۸۷۱ و اکتبر ـ دسامبر سال ۱۹۰۵، یعنی انقلاب است. و نوکران آگاه و ناآگاه بورژوازی دروغ می‌گویند که می‌خواهند مردم را متقاعد کنند که سرنگون کردن نظام سلطنتی تزاری می‌تواند تنها موجب پیروزی و تقویت نظام ارتجاعی سلطنتی آلمان و بورژوازی آلمان گردد.

ما اگر باید بمیریم، در راه مبارزه به‌خاطر آرمان‌های خودمان، در راه آرمان کارگران، در راه انقلاب سوسیالیستی خواهیم مرد، نه در راه منافع سرمایه‌داران، ملاکان و شاهان. این است آنچه هر کارگر آگاه می‌بیند و احساس می‌کند.»

(همان‌جا، جلد۲۱، ص ۳۳۵ ـ ۳۳۴)

انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷، نظام سلطنتی را در روسیه برانداخت. حکومت موقت که پس از انقلاب به نمایندگی بورژواهای لیبرال و زمین‌داران بزرگ زمام امور کشور را بدست گرفت نه تنها در عرصه سیاست داخلی بلکه همچنین در سیاست خارجی قدم به قدم همان سیاست تزاری را ادامه می‌داد. لنین حکومت موقت را ادامه‌دهنده سیاست غارتگرانه تزارها نسبت به ایران نامید و مصرانه الغای این قراردادها را طلب می‌کرد. لنین هنوز در مهاجرت بود که در یکی از آثار خود به نام «نامه‌هایی از دور» اقدام حکومت را در مورد «وفاداری به قراردادهای سابق» به باد انتقاد گرفت. وی همچنین در مقاله دیگری به نام «وظایف پرولتاریا در انقلاب ما» چنین نوشت:

«حکومت تازه حکومتی است که جنگ امپریالیستی، جنگ در اتحاد با دولت‌های امپریالیستی انگلستان، فرانسه و غیره را به‌خاطر تقسیم غنائم سرمایه‌داری، به‌خاطر خفه کردن خلق‌های کوچک و ضعیف ادامه می‌دهد. حکومت تازه  که تابع منافع سرمایه‌داری روس و سرمایه‌داری امپریالیستی انگلیس و فرانسه، ثروتمندترین سرمایه جهان، حامی ‌و ارباب سرمایه‌داری روس است، علیرغم تمایل اکثریت بی‌تردید خلق‌های روسیه که به صریح‌ترین طرزی به‌وسیله شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان اظهار گردیده است، هیچ گام عملی برای قطع کشتار خلق‌ها در راه منافع سرمایه‌داران برنداشته است و حتی آن قراردادهای سری را (در مورد تقسیم ایران، غارت چین و ترکیه، تقسیم اتریش، تصرف پروس شرقی، تصرف مستعمرات آلمان و غیره) که آشکارا جنبه غارتگری دارد و روسیه را به سرمایه غارتگر امپریالیستی انگلستان و فرانسه آشکارا پیوند می‌دهد منتشر نکرده است … حکومت تازه این قراردادهای ننگین و راهزنانه را تأیید کرده و علیرغم خواست اکثریت خلق‌های روسیه که از طریق شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان اعلام گردید، به خلق‌های درگیر در جنگ پیشنهاد متارکه فوری ننموده است.»

(همان‌جا، جلد ۲۴، ص ۳۹)

لنین در یک مقاله دیگر پس از انتقاد از حکومت موقت «انقلابی» و وزیران «سوسیالیست‌نما» که از دیپلماسی مخفی تزار پشتیبانی می‌کنند، قسمتی از قرارداد مخفی بین روسیه تزاری و ایتالیا را که طبق آن متفقین بخش بزرگی از اراضی کشورهای دیگر را به ایتالیا داده‌اند، از روی نوشته وادووروف در روزنامه«دن» نقل می‌کند و می‌نویسد:

«ما به‌خوبی می‌دانیم که قراردادهای مخفی راجع به تقسیم ایران، ترکیه، تصرف گالیسی و ارمنستان نیز مانند قرارداد مخفی با ایتالیا به‌همان اندازه غارتگرانه است.

رفقای سرباز و کارگر! به شما می‌گویند که از «آزادی» و «انقلاب» دفاع می‌کنند. اما در عمل شما از قراردادهای سیاه تزار که آن‌ها را مانند یک بیماری شرم‌آور مخفی می‌کنند، دفاع می‌کنید»

(همان‌جا، جلد ۲۴، ص ۳۴۵)

لنین در« تزهای آوریل» خود، تزهایی که در هفتمین کنفرانس حزب در مورد تبدیل انقلاب بورژوا دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی مطرح ساخت، سیاست خارجی حکومت موقت را در مورد جنگ غارتگرانه و حفظ قراردادهای اسارت‌بار در مورد ایران افشا کرد. او می‌نویسد:

«بگذار سربازان روس بدانند که اکنون زیر شعار «جنگ تا پیروزی»، تلاش انگلستان به تحکیم سلطه خود در بغداد و مستعمرات آلمان در افریقا، تلاش سرمایه‌داران روس به غارت ارمنستان و ایران و سایر کشورها نهفته است. بگذار سربازان روس در جبهه، در هر یگان نظامی، در هر هنگ، در هر گردان رأی‌گیری کنند که آیا آنان با ادامه جنگ به‌وسیله سرمایه‌داران موافقند و یا می‌خواهند که برای پایان دادن هر چه سریع‌تر جنگ، همه قدرت دولتی به تمامی ‌و منحصراً به دست شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان بیافتد.»

(همان‌جا، جلد ۲۳، ص ۲۰۳)

لنین پس از انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷، موضع طبقه کارگر روسیه را بر اساس اعلامیه‌هایی که قبل از انقلاب منتشر نموده است توضیح می‌دهد. در این اعلامیه‌ها نیز از حق استقلال ایران و رفع هر گونه ستمگری بر خلق ایران با قاطعیت دفاع شده است:

«به این سئوال که اگر انقلاب، حزب پرولتاریا را در جنگ کنونی به حکومت برساند، چه خواهد کرد، ما چنین پاسخ می‌دهیم: ما به همه طرف‌های درگیر در جنگ به شرط آزادی مستعمرات و تمام خلق‌های وابسته و تحت ستم پیشنهاد صلح می‌کنیم. نه آلمان، نه انگلیس، و نه فرانسه با حکومت‌های کنونی خودشان این پیشنهاد را نخواهند پذیرفت. در آن صورت ما باید برای یک جنگ انقلابی تدارک ببینیم و آن‌را اجرا کنیم. یعنی نه تنها تمام برنامه حداقل خودمان را با قاطع‌ترین اقدامات کاملاً اجرا خواهیم کرد، بلکه تمام خلق‌هایی را که اکنون تحت ستم روس‌ها هستند و تمام مستعمرات و کشورهای وابسته آسیا (هند، چین، ایران و غیره) و همچنین، قبل از هر چیز پرولتاریای سوسیالیست اروپا را علیرغم سوسیال شوینیست‌ها، بر ضد حکومت‌های آن به قیام دعوت خواهیم کرد.»

(همان‌جا، جلد ۲۴، ص ۳۵۷)

دولت اتحاد شوروی پس از انقلاب اکتبر تمام قراردادها و مناسبات غیر برابر را که دولت سابق روسیه با ایران داشت ملغی نمود و تمام اموال متعلق به دولت تزاری و سرمایه‌داران روسی را بلاعوض به ایران واگذار کرد. قرارداد ۱۹۲۱ میان ایران و اتحاد شوروی، نخستین قراردادی بود که ایران با یک دولت بزرگ بر پایه اصل برابری منعقد می‌کرد.

لنین در کنگره هشتم شوراهای روسیه (۲۲ دسامبر ۱۹۲۰) با خرسندی یادآور شد که به‌زودی این قرارداد به امضا خواهد رسید. وی گفت:

«ما می‌توانیم همچنین امضای قریب‌الوقوع قرارداد با ایران را تبریک بگوییم. روابط دوستانه با ایران به‌دلیل تطابق منافع بنیادی تمام خلق‌هایی که از ستم امپریالیسم رنج می‌کشند تأمین شده است.»

(همان‌جا، جلد ۳۱، ص ۴۶۰)

اقدامات لنین در باره ایران پس از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه را از مقاله «لنین و ایران» (در کتاب انقلاب اکتبر و ایران ، چاپ دوم سال ۱۳۵۴) نقل می‌کنیم تا از نویسنده آن مقاله، رفیق فقیدمان محمد رضا قدوه، یادی و به فضل متقدم اعتراف کرده باشیم.

ـ در دسامبر ۱۹۱۷ دولت شوروی با دولت ایران وارد مذاکره شد، قوای تزاری را از ایران باز خواند و به ترکیه فشار آورد که ایران را تخلیه کند.

ـ در ۴ ژانویه ۱۹۱۸ وزیر خارجه شوروی یادداشتی برای دولت ایران فرستاد که هدف از آن تشریح سیاست شوروی درباره ایران است. در این یادداشت عزم راسخ روسیه شوروی به استقرار روابط برابر با ایران و لغو تمام قراردادهای سری و نابرابر تأکید و تصریح می‌شود که دولت شوروی برای اخراج قوای انگلیس و ترکیه از ایران اقدامات ممکن را به‌عمل خواهد آورد.

ـ در ۲۹ ژانویه ۱۹۱۸ شورای کمیسرهای ملی به رهبری لنین اعلام داشت که کلیه قراردادهایی که علیه استقلال ایران، و از آن جمله قرارداد ۱۹۰۷ که با روسیه تزاری بسته شده، ملغی و بی‌اعتبار است.

ـ در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹ دولت شوروی در اعلامیه‌ای خطاب به خلق ایران و دولت وی از کلیه حقوق و مطالبات و امتیازات خود و اتباع روسیه تزاری در ایران صرفنظر کرد و حقوق کاپیتولاسیون را ملغی نمود. در این اعلامیه گفته می‌شود:

«مردم روسیه ایمان دارند که خلق پانزده میلیونی ایران نخواهد مرد، زیرا وی دارای سابقه‌ای بس افتخارآمیز و سرشار از قهرمانی است و بر صفحات تاریخ و فرهنگش نام‌هایی ثبت است که جهان تمدن به حق در برابر آن سر تکریم فرود می‌آورد.»

ـ ایران حکومت شوروی را در دسامبر ۱۹۱۷ به‌رسمیت شناخت و با آن وارد مذاکره شد. اما ۳ سال طول کشید تا علیرغم مخالفت انگلستان و فئودال‌ها و گروهی از اشراف، قرارداد ۱۹۲۱ بسته شود.

ـ انگلستان برای مقابله با قراردادی که در ۱۹۲۱ به امضا رسید و برای تحکیم موقعیت خود در ایران، قرارداد ۱۹۱۹ را با حکومت وثوق‌الدوله بست و قبل از تصویب مجلس اجرای آن را آغاز کرد.

طبق این قرارداد ایران عملاً به‌صورت کشور تحت‌الحمایه انگلیس در می‌آمد. حکومت جوان شوروی تحت رهبری لنین در بیانیه‌ای خطاب به مردم ایران ماهیت قرارداد ۱۹۱۹ را افشاء نمود و اعلام کرد که آن‌را به‌رسمیت نمی‌شناسد.

این بیانیه تأثیر شگرفی در تجهیز افکار عمومی ‌علیه کابینه وثوق‌الدوله نمود. پیروزی ارتش سرخ در قفقاز و آسیای میانه، نیروهای ملی را تقویت کرد و کابینه وثوق‌الوله در اوت ۱۹۲۰ ساقط شد و کابینه مشیرالدوله بر سر کار آمد و با اعزام مشاورالممالک به مسکو، مذاکرات برای عقد قرارداد ۱۹۲۱ که ضامن واقعی استقلال ایران بود آغاز گردید.

دولت جوان شوروی  در مقابل اعتراضات و تهدیدهای انگلستان برای جلوگیری از پشتیبانی بی‌دریغ او از استقلال ایران نهراسید و نتیجه تمام این‌ها، اعلام ملغی بودن قرارداد ۱۹۱۹ و تصویب قرارداد ۱۹۲۱ و خروج نیروی انگلیس از ایران بود.

ـ در کنفرانس لوزان، چیچیرین، رییس هیأت نمایندگی شوروی علیه ممانعت فرانسه و انگلیس از شرکت ایران در کنفرانس اعتراض کرد و توطئه انگلستان را در مورد ایجاد «کانون» آشوری و کلدانی در مغرب ایران و شرق ترکیه که به تجزیه قسمتی از خاک ایران منجر می‌شد، برهم زد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *