درفش پیروزی بزرگ
مطمئناً این واقعیت که حزب کمونیست فدرال روسیه از برخی از تصمیمگیریهای سیاست خارجی رهبری روسیه پشتیبانی میکند به این معنا نیست که از سیاست کلی و خط مشی اقتصادی آن حمایت میکند. ما متقاعد شدهایم که بحران روسیه حاصل تحریمهای بینالمللی و یا سقوط قیمت نفت در جهان نبوده است. این بحران اقتصادی ناشی از سیاستهای بلند مدت با هدف ارضای اشتهای لیبرالهای الیگارشی مالی و صادرات منابع به هزینه تودههای وسیع مردمی است. فقط یک نمونه برجسته: مقامات روسی در ماههای اخیر نزدیک به ۲ تریلیون روبل به تقویت بانکها اختصاص دادهاند در مقایسه با حدود ۲۰ میلیارد روبل که به حمایت از صنایع تخصیص دادهاند.
رفقا، دوستان و رفقای نظامی،
خوشحالیم که در این روزهای ماه مه، روزهای جشن هفتادمین سالگرد پیروزی مردم شوروی بر آلمان نازی در جنگ کبیر میهنی ۱۹۴۵ ـ ۱۹۴۱ ورود شما را به مسکو خوشآمد میگوییم.
هر انسان شریفی در هر نقطه از جهان درک میکند که شجاعت سربازان ارتش سرخ و قهرمانی تودههای مردم شوروی نقش تعیینکنندهای در شکست آلمان نازی داشت. اتحاد شوروی بار مبارزه علیه هیتلریسم را به دوش کشید. افزون بر این، سهم تعیینکنندهای در شکست میلیتاریسم ژاپن داشت و بدین گونه به کل جنگ جهانی دوم پایان بخشید.
ارتش نازی زمانی به اتحاد شوروی حمله کرد که تقریباً تمام قاره اروپا را تصرف کرده بود. هیچ دولت بورژوازی قادر نبود در مقابل ماشین نظامی هیتلر مقاومت کند. حتی فرانسه ـ یکی از پیشرفتهترین دولتهای دنیا ـ فقط ظرف ۴۰ روز تسلیم اشغالگران شد. این فقط اتحاد شوروی بود که همزمان با طی کردن فرایند ساختمان سوسیالیسم، ابتدا در مقابل یورش ارتش آلمان نازی مقاومت کرد و سپس کمر دیو فاشیسم را شکست.
فقط قدرت شوراها به رهبری حزب بلشویک بود که ثابت کرد که قادر است مقاومت در برابر ارتش نیرومند دشمن را سازمان دهد و ملتاش را به پیروزی رهنمون سازد. تصادفی نیست که مارشال شوروی، گئورگی ژیوکف نوشت: «تحت تأثیر شیوه زندگی شورایی و کار آموزشی عظیم حزب بود که انسان جدیدی در کشور ما پدیدار شد، انسانی که بهدرستی راه خود متقاعد شده بود و عمیقاً به مسئولیت شخصیاش در برابر سرنوشت سرزمین مادریاش آگاه بود.» انسان شوروی که تربیت شده حزب کمونیست بود، نیروی اصلی درهم شکننده فاشیسم بود.
کمونیستهای کشورهای اشغال شده توسط هیتلر نیز نیرویی پیشرو در مقاومت ضدفاشیستی بودند. دو سال دیگر، صدمین سال انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر را جشن خواهیم گرفت. این پرچم سرخ انقلاب بود که در مه ۱۹۴۵ بر فراز رایشتاک مغلوب برافراشته شد. این تصادفی نبود. همانطور که جان رید، روزنامهنگار برجسته آمریکایی و چهره مردمی نوشت، رویدادهایی که در اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه اتفاق افتاد «دنیا را لرزاند». سیاره ما هرگز دوباره شاهد چنین رویدادی نشد. برای نخستین بار در تاریخ در آنجا یک دولت کارگری دهقانی تشکیل شد که استثمار انسان از انسان را برانداخت.
روسیه شوروی بهسرعت از ویرانههایی که جنگ داخلی و پیامد دخالتهای ۱۴ دولت خارجی بهجای گذاشته بود به پا خاست. در برهه زمانی کوتاهی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، علوم و آموزش و پرورش نوینی را پایهگذاری کرد و بر مبنای آنها مدل اقتصادی پیشرفتهای را خلق کرد. صنعتی شدن، نقش بزرگ خود را ایفا کرد. میانگین رشد صنعتی سالیانه در سراسر دهه 1930 بالغ بر ۱۶/۵٪ شد.این یک معجزه اقتصادی واقعی بود. عامل بالقوه نیرومندی در دو برنامۀ نخستین پنج ساله استالین ایجاد شد. بهرهوری کار دو برابر شد. در سال ۱۹۳۷، ۸۰٪ کالاهای صنعتی در کارخانههای جدید اتحاد جماهیر شوروی تولید میشدند.
به لحاظ تاریخی صنعت آلمان بسیار پیشرفتهتر از صنعت روسیۀ کشاورزی بود. با وجود این، دانشمندان، مهندسان و کارگران شوروی سیستمهای تسلیحاتیای را ایجاد کردند که نسبت به سیستمهای تسلیحاتی هیتلر، برتری داشتند. پیروزی اتحاد شوروی بر فاشیسم مظهر پیروزی ایدههای انساندوستانه، غلبه ایدههای پیشرو بر ایدههای شرارتبار نیروهای سیاه، و غلبه بر ایدئولوژی نفرت از انسان بود. ژوزف استالین در فوریه ۱۹۴۶ حق داشت چنین بگوید: «پس از درسهای عینی جنگ هیچ آدم شکاکی جرأت نمیکند در مورد کارایی نظام اجتماعی شوروی تردید کند. اکنون میتوانیم بگوییم که نظام شوروی بهترین شکل سازمان دادن جامعه است …»
قهرمانی فوقالعاده در جبهههای جنگ تأثیر بسزایی در احیای اقتصاد ملی داشت که جنگ آن را به تباهی کشانده بود .علیرغم تمام دشواریهای آن دوران، اتحاد شوروی بنیانهای یک سپر موشکی هستهای قابل اعتماد را ایجاد کرد که جهان را در برابر خطر جنگ جهانی سوم محافظت میکرد. در دهههای ۱۹۷۰ ـ ۱۹۵۰ جهش کیفی فکری جامعه که در دوره پیش از جنگ تحقق یافته بود از طریق افزایش استعدادهای صنعتی، علمی و آموزشی توسعه پیدا کرد.
پیروزی اتحاد جماهیر شوروی در جنگ کبیر میهنی، بهبود سریع کشور از نابسامانیهای جنگ، آغاز اشکال جدید در راه ساختمان سوسیالیسم، پروازهای فضایی یوری گاگارین، و مشارکت فعال اتحاد جماهیر شوروی در انحلال نظام استعماری جهان بهطور متقاعد کنندهای مزایای سوسیالیسم را ثابت کرد. دشواریهایی که اتحاد شوروی و متحدان نزدیک آن در دهه ۱۹۸۰ با آنها مواجه شدند قطعاً مشکلات حل نشدنی نبودند. خیانت گورباچف و همدستان نزدیک وی نقش قطعی در از میان برداشتن اتحاد شوروی داشته است. دنیا بدون آن رویدادهای غمانگیز اکنون دنیایی بسیار متفاوت بود.
دنیای مدرن: ویژگیهای اصلی
وقتی در مورد ۷۰ـمین سالگرد پیروزی سترگ بر فاشیسم سخن میگوییم، باید علتهایی را بهخاطر بیاوریم که موجب بروز نازیسم شدند. در ۱۹۱۶ ولادیمیر لنین در اثر خود «امپریالیسم: بهمثابه بالاترین مرحله سرمایهداری» نشان داد که تا آغاز قرن بیستم، سرمایهداری دیگر ویژگی مترقی خود را سپری کرده بود. شعلههای جنگ جهانی اول که در آن زمان زبانه میکشید ثابت کرد که سرمایهداری به یک پدیده ارتجاعی تمام عیار بدل شده است.
مسیر نیروهای امپریالیستی، مسیر استثمار لجام گسیخته طبقه کارگر، استعمار و غارت کل ملتهای جهان است. این مسیر حمایت از ارتجاعیترین نیروهای سیاسی و حفاظت از ابتداییترین تمهیدات اقتصادی است. سرانجام، این مسیر جنگهای خونین بیپایان است. راه دولتهای امپریالیستی با میلیونها قربانی و درد و رنج بیحد و حصر انسانها هموار شده است.
امروزه ،با نگاه به تاریخ بشر از دیدگاه قرن بیست و یکم بهوضوح میبینیم که سرمایهداری هیچ راه دیگری نمیشناسد. سرمایهداری قادر به ایجاد تغییرات بهتر نیست. ماجراهای یوگسلاوی، عراق ، افغانستان و لیبی، سوریه و اوکراین شاهدی بر اثبات این امر است. در سالهای اخیر تمامی این کشورها قربانی تجاوزات فزاینده امپریالیسم آمریکا شدند.
ما بهخوبی بهدلایل این تجاوزگری واقفیم. بحران عمومی سرمایهداری بیش از یک قرن است که بر روی این سیاره گسترش مییابد. در اواخر قرن بیستم با فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی، این بحران بهطور موقت کاهش یافت. منابع بیشماری به چنگ سرمایهداری، بهویژه سرمایهداری آمریکا افتاد. موقعیت بازار جهانی نیز بهنفع غرب تغییر کرد که حالا دیگر رقبای نیرومند معدودی داشت. با وجود این، در کمتر از دو دهۀ بعد به ورطه بحران فرو رفت.
تضادهای سیستمی سرمایهداری دوباره ظاهر شدند. عمدهترین تضاد، مانند سابق، عبارت است از تضاد میان ویژگی اجتماعی تولید و شکل خصوصی تصرف آن.
بحران کنونی تمام جهان را در خود غرق کرده است. این بحران علاوه بر جنبههای مالی و اقتصادی، حوزههای انرژی و مواد خام را نیز تحت تأثیر قرار داده است. مشکلات زیست محیطی بهطور فزایندهای حاد میشوند. این بحران، ویژگیهای یک بحران ساختاری را پیدا میکند. دو بحران پیشین با این مقیاس به دو جنگ جهانی منجر شدند.
حزب کمونیست فدراسیون روسیه با مطالعه دقیق درباره گرایشهای دهههای اخیر، شکل کنونی امپریالیسم را بهعنوان جهانی شدن تعریف کرده است. آری، فرایندهای همگرایی در جهان ویژگیهای عینیای هستند، بشریت نسبت به هر زمان دیگری نزدیکتر میشود و وحدت فراگیر پیدا میکند. در دوران ما این فرایندها بهخاطر پیشرفت سریع فنآوریها و ارتباطات چندین برابر شتاب یافته است. مرحله جدیدی از انقلاب علمی و فنی آغاز میشود تا برای مردم فرصت عظیم رشد اقتصادی و پیشرفت اجتماعی را فراهم کند. با این حال، حفظ سرمایهداری، روند توسعه جهان را منحرف میکند و تضادهای آن را حادتر. امپریالیسم و جهانی شدن ارتجاعی، شکل منحرف شدۀ یکپارچگی جهانیاند.
امروزه مرکز امپریالیسم، عبارت است از آمریکا و تعدادی از قدرتهای اروپایی. آنها با چپاول کشورهای دیگر سهم شیر را از ثروت جهان به خود اختصاص میدهند. استعمار کشورهای رسماً مستقل، توسط سرمایه بزرگ امروز، شامل روشهایی از قبیل چرخش مارپیچهای بدهی، ایجاد مناطق مالی دور از ساحل و فعالیتهای آژانسهای رتبهبندی شده است. خصوصیسازی بهشدت مورد استفاده قرار میگیرد و کارکردهای اجتماعی دولت بهنفع تمرکز بیشتر سرمایه از بین میرود. اهمیت بورسبازیهای مالی بهشدت افزایش پیدا کرده است. ارزش افزوده هر چه بیشتر از حوزه تولید به جیبهای غولهای مالی سرازیر میشود. آمریکا ، اتحادیه اروپا و ژاپن نمونههای آشکار این پدیدهاند.
حزب کمونیست فدرال روسیه معتقد است که سرکردگی مالی سرمایهداری، نیروهای مولده را تلف میکند. توزیع ناعادلانه درآمدها میان نیروی کار و سرمایه بیش از پیش خودنمایی میکند. بیکاری افزایش مییابد. اوضاع اجتماعی وخیم میشود.
سرمایهداری قادر نیست توسعه اجتماعی ـ اقتصادی بلند مدت را در محیط زیست طبیعی انسان تضمین کند. هجوم برای به حداکثر رساندن انباشت سرمایه موجب نابودی محیط زیست میشود. آنچه بر روی سیاره ما اتفاق میافتد تجزیه و تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی را تأیید میکند. حاشیه سود رو به کاهش دارد، چیزی که سرمایهداری با هر ابزار ممکن، با گام گذاشتن در مسیر استثمار، بورسبازیهای مالی و ماجراجوییهای نظامی به مبارزه با آن برمیخیزد. بیتردید ماهیت انگلی سرمایه آشکار است.
دو سال قبل در پانزدهمین کنگره حزب کمونیست روسیه، حزب ما بررسی دقیق امور دنیای امروز را انجام داد. در زیر ویژگیهای مهم این بررسی آمده است:
۱ـ استقرار جهانی شدن بهمثابه شکل نوین امپریالیسم.
۲ـ تهاجم گسترده و جهانی سرمایه به حقوق طبقه کارگر و زحمتکشان.
۳ـ رفتار خصومتآمیز فزایندۀ امپریالیسم در عرصه جهانی، افزایش تعداد درگیریهای نظامی و تهدید فزایندۀ یک جنگ بزرگ جدید.
۴ـ بحران مالی و اقتصادی جهان که نشانه مرحلهای جدید در تنزل سرمایهداری است.
۵ـ افزایش سریع کشورهای رو به رشدی که با برتریطلبی امپریالیسم آمریکا مبارزه میکنند.
۶ـ جنبش رو به رشد طبقه کارگر و مردم؛ نقش فعالتر احزاب چپ پس از بحران جنبش کمونیستی در اواخر قرن بیستم.
۷ـ نقش فزایندۀ سوسیالیسم بهعنوان تنها جایگزین ضروری سرمایهداری.
۸ـ سرمایه مالی ـ الیگارشی بهوضوح تمام از شریرترین و ارتجاعیترین نیروها حمایت میکند.
هر روز دلیل تازهای صحت این اظهارات را به اثبات میرساند. سرمایه جهان را بهسوی مناقشۀ نظامی جهانی نزدیکتر و نزدیکتر میکند. سه دسته تضاد، شرایط جنگ جهانی جدیدی را فراهم میکنند: تضادهای میان کشورهایی که به لحاظ اقتصادی توسعه یافتهاند؛ بین هسته امپریالیستی و حاشیه جهان؛ بین اهداف سرمایه مالی جهانی و منافع ملی کشورها، از جمله کشورهای توسعه یافته.
قدرتهای بزرگ جهان برای اعمال سیاستهای نواستعماری خود بهطور وسیعی به تروریسم متوسل میشوند. در واقع آنها دولتهای دست نشانده خود را منصوب میکنند و آنها را علیرغم اراده و خواست تودههای مردم بر کشورهای ضعیفتر تحمیل میکنند. آخرین نمونه قابل توجه و غمانگیز از این نوع، سرنوشت اوکراین است.
اوکراین: قربانی تروریسم دولتی
در فوریه سال قبل یک کودتای دولتی در کیف اتفاق افتاد. تا حد زیادی محافل حاکمه ایالات متحده و متحدان آن در ناتو باعث و بانی این کودتا بودند. برای مدت زمانی طولانی، مشخصه سیاست غرب در مورد اوکراین، دخالت ناپسند آن در امور داخلی این کشور مستقل بود. در اولین میدان (کیف) در سال ۲۰۰۴، هنگامی که رئيسجمهور طرفدار آمریکا یوشچنکو در نتیجه دخالت خارجی به قدرت رسید این امر برجسته شد.
امروزه واشنگتن به خود زحمت نمیدهد نقش خود در بحران اوکراین را پنهان کند: معاون وزیر امور خارجه آمریکا ویکتوریا نولند آشکارا گفت که واشنگتن بهمنظور تقویت نفوذ خود در اوکراین حداقل پنج میلیارد دلار هزینه کرده است.
سیاست تهاجمی محافل طرفدار باندرا (pro-Bandera) از سوی ایالات متحده آمریکا پشتیبانی کامل میشود. افزون بر این، بازیگردانهای آن سوی دریاها که عروسکهای خیمهشب بازیشان را در کیف هدایت میکنند منابع طبیعی و بازارهای اوکراین را تسخیر میکنند. و در این فرآیند، آنها اوکراین را به یک دژکوب در برابر روسیه تبدیل میکنند که به پیوندهای برادرانه صدها ساله میان ملتهای ما لطمه وارد میکند.
کودتای دولتی در کیف برای آمریکا اهمیت زیادی داشت. بدهیهای عظیم دولتی بیش از ۱۸ تریلیون دلاری آن بهطور فزایندهای واشنگتن را برمیانگیزد تا بهمنظور حل مشکلات آن به راهحلهای پرماجرا رو آورد.
از نظر رهبری آمریکا، استقرار قدرت نیروهای ارتجاعی در اوکراین و دامن زدن به جنگ داخلی در این کشور چندین وظیفه را بهطور همزمان انجام میدهد. آنها بستری از تنشها ایجاد میکنند که اروپا را کمتر قابل رقابت میکند، روسیه را تضعیف میکند و در برابر جنگ بزرگ احتمالی بهمثابه فیوز عمل میکند.
مناقشه در اوکراین آمریکا را قادر میکند تا «کشورهای اروپای غربی را در آغوش خود خفه کند». تحریمهای اقتصادی علیه روسیه به اقتصاد اتحادیه اروپا لطمه میزند. واشنگتن از این مسأله بهرهبرداری میکند تا به هدف دیرینه خود برسد و بازار اروپا را تحت کنترل خود درآورد.
سیاست پروشنکو ـ یاتسنیوک به فروپاشی اقتصاد اوکراین و از دست دادن آخرین بقایای استقلال این کشور منجر میشود. با این که اوکراین افراد با استعداد و شایستهای دارد، ولی در حال حاضر، اتباع خارجی در دولت آن عضویت دارند و حتی مشاوران خارجی بسیاری در آنجا وجود دارند. در حقیقت جمهوری شوروی سابق تبدیل به مستعمره میشود. هم زمان اوکراین به بلوک نظامی تجاوزگر ناتو کشانده میشود. در برابر این پیشینه، یک سال قبل، حزب کمونیست فدرال روسیه از وحدت مجدد کریمه و سواستوپل با روسیه حمایت کرد. این حمایت از ویژگیهای جنبش ضدفاشیستی وسیع مردمی بود.
جنبش مردمی در کریمه کاملاً ویژگی شورایی داشت و نتایج همهپرسی کاملاً دموکراتیک، چالشناپذیر بود. در همین راستا، حزب کمونیست فدرال روسیه با پیروی از مواضع ضدفاشیستی خود به مردم جمهوریهای لوگانسک و دونتسک کمک دائمی میکند.
ما حزبی هستیم که بیوقفه به مردم نووروسیا که قربانیان نئونازیسم در اوکراین هستند کمک انساندوستانه میکند. ما ۳۵ کاروان کامیون با کمکهای انساندوستانه، بهویژه مواد غذایی و پزشکی، به اوکراین ارسال کردیم. حزب کمونیست فدرال روسیه معتقد است که جمعیت نووروسیا یک مبارزه رهاییبخش ملی علیه رژیم الیگارشی باندریست در کیف را آغاز کرده است. ما از رهبری روسیه میخواهیم استقلال جمهوریهای لوگانسک و دونتسک را که بر اساس نتایج حاصل از همهپرسی برگزار شده در آن کشورهاست به رسمیت بشناسد. ما معتقدیم که وضعیت دشوار کنونی در اوکراین نتیجه شکست جدی سیاست رسمی روسیه بود. در واقع مقامات روسی دست آمریکا را برای ایجاد صدها «سازمان غیر دولتی»، «اتاق فکر» و «رسانههای مستقل» باز گذاشتند. نخبگان روسیه نگرانیهای خود را در رابطه با اوکراین به موضوع خط لوله گاز محدود کردند. در حقیقت این یک تبانی بین الیگارشی روسیه و اوکراین بود که پیوندهای صدها ساله بین مردم ما را ضعیف کرد.
این ویژگی طبقاتی سیاست خارجی روسیه را برجسته کرد. مطمئناً این واقعیت که حزب کمونیست فدرال روسیه از برخی از تصمیمگیریهای سیاست خارجی رهبری روسیه پشتیبانی میکند به این معنا نیست که از سیاست کلی و خط مشی اقتصادی آن حمایت میکند. ما متقاعد شدهایم که بحران روسیه حاصل تحریمهای بینالمللی و یا سقوط قیمت نفت در جهان نبوده است. این بحران اقتصادی ناشی از سیاستهای بلند مدت با هدف ارضای اشتهای لیبرالهای الیگارشی مالی و صادرات منابع به هزینه تودههای وسیع مردمی است. فقط یک نمونه برجسته: مقامات روسی در ماههای اخیر نزدیک به ۲ تریلیون روبل به تقویت بانکها اختصاص دادهاند در مقایسه با حدود ۲۰ میلیارد روبل که به حمایت از صنایع تخصیص دادهاند.
نه به ارتجاع و فاشیسم!
در آستانه هفتادمین سالگرد پیروزی بر آلمان هیتلری، امپریالیسم جهانی در اوکراین از رادیکالترین نیروهای ناسیونالیستی حمایت کرده است. متأسفانه، این پدیده جدیدی نیست. این دیروز نبود که غرب مسیر توانبخشی خزندۀ نازیسم را آغاز کرد. در اواسط دهه ۲۰۰۰ قطعنامه ۱۴۸۱ را تصویب کرد که «رژیمهای کمونیستی توتالیتر اروپا» را محکوم میکرد. حتی آن زمان آشکار بود که مسأله فراتر از صرفاً نفرت از اتحاد شوروی است. این عنصری از انتقامجویی فاشیستی بود. امروز «تجدید حیات پیراهن قهوهایها» به بخشی از واقعیت روزانه در اروپا تبدیل میشود. ما حق نداریم چشم خود را بر این واقعیت ببندیم.
امپریالیسم به لحاظ تاریخی، به دو شکل وجود داشته است: لیبرالی و دیکتاتوری فاشیستی. آنها از لحاظ ساختار سیاسی تفاوت دارند، اما بنیان اقتصادیشان یکسان است. امپریالیسم همواره در پی افزایش سرمایه از طریق استثمار کل کشورها و ملتها است.همان طورکه تاریخ کشورها گواهاند لیبرالیسم به آسانی به فاشیسم تبدیل میشود. امروز بشریت با یک انتخاب بسیار حیاتی مواجه است.
یا، با یادآوری پیروزی بزرگ در ماه مه ۱۹۴۵، به تجدید حیات فاشیسم «نه» قاطع خواهد گفت یا امپریالیسم، جهان را به گرداب مناقشه نظامی جدیدی خواهد کشاند. این وظیفه تمام نیروهای پیشرو است که در برابر تهدیدهای نیروهای ارتجاعی و نئوفاشیسم با یکدیگر متحد شوند. در این زمینه فدراسیون روسیه با اوضاع دشواری مواجه خواهد شد. پیروزی ضدانقلاب و استقرار نظام بورژوایی، دشواریهای بیحد و حصر و خرابیهای عظیمی به کشور ما وارد کرده است. بخشهای زیادی از صنعت روسیه به قدر چندین دهه پسرفت داشتهاند. در طول ۱۵ سال گذشته تعداد کارگران صنعتی بیش از دو میلیون نفر کاهش داشته است. دو بخش ـ صادرات کالا و بانکداری ـ بر سرمایه روسیه تسلط داشتهاند. بخشهای دیگر اقتصاد، بهویژه بخشهای دانش ـ محور بهدلیل حضور مستقیم انحصارات فراملیتی بهطرز بیرحمانهای ویران شدهاند. صنایعی که در سطح بازار جهانی بینظیر بودند بیشترین لطمه را دیدهاند. روسیه بهخاطر این که به اشکال فراوان به زائدۀ مواد خام غرب تبدیل شده است، استقلال اقتصادی و امنیت ملی خود را از دست داده است.
حزب کمونیست فدرال روسیه سرمایهداریای را که در روسیه احیا شده است بهمثابه سرمایهداری واپسگرا و انگلی، الیگارشی و کمپرادور تعریف کرده است. از اینرو، موجب رشد و ترقی نبوده و محکوم به نابودی است. ادغام در نظام «سرمایهداری جهانی» این کشور را به اسارت سرمایه جهانی درمیآورد.
باری دیگر، همچون یکصد سال قبل، سرمایهداری کشور ما را به دو طبقه متضاد تقسیم کرده است: بورژوازی و پرولتاریا. لایهبندی جامعه روسیه به میزان بیسابقهای به قطب شدن ثروت انجامیده است. تقریباً یک سوم شهروندان روسیه در فقر بهسر میبرند. طبقه کارگر با مالکیت خصوصی که بر کشور حاکم است، دوباره به یک طبقه تحت ستم و استثمارشده تبدیل شده است. بههمین دلیل بهطور عینی به بازسازی روسیه در امتداد خطوط سوسیالیستی علاقمند است. در جلسه عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست فدرال روسیه که در اکتبر ۲۰۱۴ برگزار شد، مسأله فعالیت حزب در محیط پرولتری مورد مطالعه دقیق قرار گرفت.
از نظر ما تقویت پیوندهای ما با طبقه کارگر و دیگر اقشار پرولتری، تضمینی برای اجرای موفقیتآمیز هدف برنامهریزی شده حزب کمونیست فدرال روسیه، یعنی ساختن یک سوسیالیسم جدید است. حزب ما بهخوبی آگاه است که تنها با تشکیل آگاهی طبقاتی پرولتری در اکثریت کارگران است که ما میتوانیم آگاهی مشابهی در لایههای اجتماعی نزدیک به آنها بهوجود آوریم. ما بهطور مبرمی به یک اتحاد قدرتمند متشکل از طبقه کارگر صنعتی، کارگران فکری، کشاورزان شاغل، اقشار نیمه پرولتری در شهر و روستا و در حوزه کسب و کار کوچک نیازمندیم. در مرحله نهایی رقابت با سرمایه بزرگ، تنها یک چنین اتحادی امکان خنثی کردن «لایههای فوقانی» خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط را فراهم میآورد و یک گذار مطمئن به سوسیالیسم در مقابله با بورژوازی بزرگ را تضمین میکند.
تجربه انقلاب اکتبر یک چراغ راه است. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر تجربه مهمی از مبارزه مسالمتآمیز و غیرمسالمتآمیز برای دستیابی به سوسیالیسم را فراهم کرد. ما صدمین سالگرد آن را در سال ۲۰۱۷ جشن خواهیم گرفت. این تاریخ برجستهای است و مستلزم آمادهسازی طولانی و دقیق است. ما این کار را در ماه مارس سالجاری آغاز کردهایم. میراث انقلابی انقلاب کبیر اکتبر و وظایف حزب کمونیست فدرال روسیه در صدر دستور کار آخرین پلنوم کمیته مرکزی حزب قرار گرفتند.
درست مانند یک صد سال قبل، نخبگان الیگارشی و بوروکراتیک در روسیه قادر نیستند کشور را از بحران خارج کنند. در آستانه قرن ۲۰ و۲۱ طبقه حاکم روسیه تلاش کرد یک سیاست «همگرایی نخبگان»، ادغام شده در الیگارشی جهانی را دنبال کند. برای این منظور اصلاحات لیبرالی بر روسیه تحمیل شد و از دستاوردهای سوسیالیسم گام به گام، عقبنشینی شد.
قدرت روسیه و الیگارشی آن در مواجهه با تجاوز امپریالیستهای غربی درهم شکست و تقسیم شد. بخشی از آنها با مشاهده این که سرمایهشان تهدید میشود تلاش دارند مقاومت کنند. بخشی دیگر در مجموع آماده چشمپوشی از حاکمیت روسیه بهمنظور تضمین موقعیت خود است. هر دوی این گروهها از منافع طبقه کارگر بسیار جدا شدهاند. تودههای وسیع مردم از بحران عمیق اجتماعی اقتصادی بیشترین رنج را متحمل میشوند. روسیه امروزین وارث اقتصاد نیرومند شوروی سوسیالیستی است. اما رژیم سیاسی کنونی قادر نیست استانداردهای بدست آمده را حفظ کند. محافل حاکم و مدافعان ایدئولوژیکشان برای توجیه ناکارآمدی خود، گذشته اتحاد جماهیر شوروی را به لجن میکشند. ضدشوروی بودن، علامت تجاری رژیم حاکم بر روسیه است. حزب کمونیست روسیه پیوسته با این پدیده مبارزه میکند. ما خاطره سهم منحصر به فرد مردم شوروی در تمدن جهان را گرامی میداریم. این میراث یک سلاح ایدئولوژیک مهم در مبارزه ما علیه دشمن طبقاتی است.
حزب کمونیست روسیه میداند که بازگشت سرمایهداری روسیه را بسیار به عقب برده است. ما متقاعد شدهایم که باید مسیر انقلاب اکتبر را طی کنیم. میراث اصلی ما این اقدام منحصر به فردِ بازکردن راه سوسیالیسم است. بدون شک تجربه بازسازی اقتصاد در جنگ ویران شده ارزشمندترین تجربه است. بلشویکها این مسأله بغرنج را دو بار با پرچمهای رنگین حل کردند.
وظیفه حزب کمونیست فدرال روسیه این است که روسیه را مجدداً در مسیر سوسیالیستی قرار دهد. برای رسیدن به این هدف ما باید بر بینظمی اقتصادی کنونی غلبه کنیم و خود را به حد کشورهایی که از ما جلوتر رفتهاند برسانیم. برای بسیج مردم بهمنظور تلاش در راه وظیفه سهمگین فردا لازم است امروز اعتماد تودههای وسیع را بدست آوریم. این وظیفه ماست که طبقه کارگر، مهندسان، دانشمندان و آموزگاران و تمام افرادی را که از دسترنج خود زندگی میکنند متقاعد کنیم که ما قادر به رهبری تحولات بزرگ هستیم.
برای این منظور حزب ما برنامه ضدبحران خود را که اکنون فعالانه ترویج میشود منتشر کرده است. ما خواهان تشکیل دولت مورد اعتماد مردم بهعنوان نخستین اولویت برای مقابله با این بحران هستیم. حزب کمونیست فدرال روسیه در مجلس دوما طرحهایی قانونی در زمینه سیاستهای جدید صنعتی، ملیسازی و تضمینهای اجتماعی برای مردم شاغل ارائه داده است. بهمنظور تقویت موضعمان در جامعه، زرادخانۀ وسایل تحریکاتیمان را توسعه میدهیم و از فنآوریهای پیشرفته استفاده میکنیم.
کانال تلویزیونی حزب به نام «Red Line» بهطور رسمی ثبت شده و پخش برنامههای خود را آغاز کرده است. مرکز مطالعات سیاسی کمیته مرکزی حزب برای سال جدید تحصیلی اکنون به آموزش رفقای جوان میپردازد. برای افشای دروغپردازی علیه تاریخ اتحاد جماهیر شوروی، کارزاری هدفمند راهاندازی شده است.
یک صد سال پس از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر، طرفداران بازسازی جامعه در راستای اصول عدالت اجتماعی دارای انبوهی تجربه ارزشمند مبارزاتی و تجربیات حاصل از پیروزیها هستند. نسلهای جدید قهرمانان یک جهان بهتر از نامهای ولادیمیر لنین و استالین، ارنست تالمن و گئورگی دیمیتروف، گئورگی ژیوکوف و کنستانتین راکوسوسکی، سرگئی کورولیوف و یوری گاگارین، ارنستو چه گوارا و فیدل کاسترو، هوشی مین و سالوادور آلنده، دانیل اورتگا و هوگو چاوز الهام میگیرند. پرچم سرخ بزرگ انقلاب اکتبر و پیروزی سترگ بر فاشیسم در مکتب هنری رومانتیک انقلاب کوبا، در موفقیت امروز چین و ویتنام، در توسعه پایدار فروتنانه و ماهرانه بلاروس و در «سرخ شدن» امریکای لاتین بازتاب یافته است.
حزب کمونیست فدرال روسیه متقاعد شده است که سوسیالیسم به تنهایی میتواند جایگزینی واقعی و نه «مدینه فاضلهای» ارتجاعی برای نظم دنیای جهانی شده فراهم کند. در این رابطه برای وحدت مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، برای آزادی اجتماعی و مبارزه مردم برای استقلال، برای توسعۀ آزاد، دموکراتیک و فردی اهمیت ویژهای قائل است. تمام نیروهای پیشرو جهان باید در این مبارزه در کنار یکدیگر باشند. برای نیل به این هدف باید میان سازمانهای جوانان ، زنان، افراد حرفهای، محیط زیستی و سایر سازمانها، تمام گروههایی که برای صلح و دوستی میان ملل مبارزه میکنند، و برای استقرار عدالت و پیشرفت اجتماعی میرزمند اتحاد برقرار شود.
کمونیستهای روسیه اطمینان دارند که نیروهای پیشرو جهان با تقویت اتحادشان میتوانند بیشترین حوزه عمل را برای نهضت ضدامپریالیستی، برای رهایی نیروی کار از بند استثمار و برای عدالت اجتماعی، برای انترناسیونالیسم و میهندوستی بهمثابه ارزشهای بنیادی انسانی و زندگی بینالمللی در کنار همدیگر فراهم کنند.
علیه شووینیسم و جهان وطنی.
برای استقلال ملی.
برای احترام به حقوق بشر، چه حقوق مدنی، چه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی: برای کار و تفریح، آموزش و پرورش و مراقبتهای پزشکی، برای برخورداری از امنیت اجتماعی.
برای آزادی بیان و اطلاعات. علیه توتالیتاریسم اطلاعاتی و امپریالیسم فرهنگی.
برای حفاظت محیط زیست از تأثیرات مخرب «مسابقه مصرفگرایی» و تقسیم کار جدید در جهان.
برای حق مردم برای قیام کردن، برای دفاع در مقابل تجاوز و برای مبارزه با ستمگران و اشغالگران.
علیه تروریسم بینالمللی. برای تمایز آشکار میان تروریسم و مبارزه برای آزادی ملی.
علیه تبعیض نژادی و ملی و تمام اشکال تبعیض.
علیه اسارت بدهی.
برای از بین بردن کنترل کامل پلیس بر روی افراد.
برای انحلال بلوکهای نظامی ـ سیاسی تجاوزگر.
همه اینها وظایف جبهۀ گسترده نیروهای ضدامپریالیستی، نیروهای دموکراتیک واقعی است.
رسیدن به موفقیت، متحد کردن تلاشهای طبقه کارگر، دهقانان، روشنفکران دموکرات و مبارزان آزادیبخش ملی وظیفه ما است.
هفتادمین سالگرد پیروزی بر فاشیسم و صدمین سالگرد پیروزی انقلاب کبیر اکتبر انگیزه خوبی است برای تداوم اهداف مشترک ما، برای دیدگاه خوشبینانه نسبت به آینده، برای اعتماد به پیروزیهای جدیدمان.