شکنجه (*) ـ بخش اول
اندک زمانی پیش از انقلاب ایران، تصمیم گرفته بودم کتاب هانری آلگ را به فارسی برگردانم. ولی روند تند انقلاب و بار سنگینی که بر روی دوش مبارزان گذاشته بود، به من فرصت لازم را برای به پایان رساندن کتاب نامبرده نداد.
پس از انقلاب و گذر از زندانهای مخوف جمهوری اسلامی ایران، بر آن شدم که برگردان کتاب هانری آلگ که در آن شرح شکنجههای خود را بهگونه دقیقی بیان میکند، به پایان برسانم و آن را در اختیار خوانندگان بگذارم تا شاید سرانجام روزی برسد که بهکارگیری این نوع خشونتها برای همیشه از ذهن انسانها زودوده شود و دیگر کسی در پی شکنجه کردن دیگری نیفتد. از اینرو، پس از تماس با او تقاضای ارسال یک عکس و زیستنگاری کوتاهی کردم.
از آنجا که بهعنوان مسئول حزب توده ایران در بلژیک قبلاً نیز با او در تماس بودم، به تقاضای من پاسخ داد و بلافاصله آنچه را که خواسته بودم، برایم فرستاد. بنابراین، مطلب زیر در واقع برگردان پاسخ او به تقاضای من است.
محمد زاهدی
«پالزو، ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۳
رفیق گرامی،
از این که دیر به نامه شما پاسخ میدهم مرا ببخشید. این روزها بسیار گرفتار بودم و نامهنگاریهایم به تأخیر افتاد.
همانگونه که پیشترها خدمتتان عرض کرده بودم، من از ابتکار شما بسیار خوشوقت شدم و امیدوارم که کار شما به ایدهآل مشترکمان یاری رساند.
در زیر چند عنصر از زیستنگاریام را بهعنوان مبارز مییابید.
من در سال ۱۹۴۱ در حالی که حزب کمونیست الجزیره مخفی بود، فرانسه تحت رژیم ویشی (۱) بهسر میبرد و هزاران کمونیست در زندانهای فرانسه و الجزیره در بند بودند، به حزب مزبور پیوستم. در سال ۱۹۴۲ یکی از مسئولان جوانان کمونیست الجزیره شدم.
بین سالهای ۱۹۴۳ و ۱۹۵۰ دبیر دائمی جوانان کمونیست الجزیره و سپس اتحادیه جوانان دموکرات الجزیره و سردبیر ارگان آن بهنام «الجزیره جوان» بودم.
همزمان به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست الجزیره در آمدم و سپس به عضویت دفتر سیاسی و دبیر منطقه الجزایر حزب کمونیست الجزیره انتخاب شدم.
بین سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۵۵ مدیر روزنامه پیشرو «الژه رپوبلیکن» بودم که در سپتامبر ۱۹۵۵ از سوی دولت فرانسه ممنوع اعلام شد.
هنگامی که مخفی بودم در ژوئن ۱۹۵۷ توسط چتربازان (تکاوران) ژنرال ماسو (۲) دستگیر شدم، مانند هزاران میهندوست دیگر الجزیرهای تحت شکنجه قرار گرفتم ولی بهدنبال جنبش اعتراضی سازمان داده شده در پی مرگ موریس اودن (۳) استاد کمونیست در دانشگاه الجزایر در زیر شکنجه و مورد من که به مدت چندین هفته «ناپدید» شده اعلام شده بودم، توانستم از مرگ بگریزم.
در زندان باربروس (۴) الجزایر که در آنجا زندانی شده بودم، بهگونهای پنهانی کتاب «شکنجه» را نوشتم و برگهای آن را مخفیانه، یکی پس از دیگری، به بیرون فرستادم. در ماه فوریه ۱۹۵۸ کتاب نامبرده در فرانسه به چاپ میرسد ولی در نهایت دولت فرانسه آن را ممنوع و جمع آوری میکند.
در ماه ژوئن سال ۱۹۶۰ توسط دادگاه نیروهای مسلح الجزایر، به ۱۰ سال زندان محکوم و به زندان شهر رنس در برتانی (فرانسه) منتقل میشوم.
در اکتبر سال ۱۹۶۱ از زندان میگریزم و تا زمان قرارداد آتشبس اویان در ماه مارس سال ۱۹۶۲، در کشورهای سوسیالیستی میگردم و واقعیت را در مورد مبارزه برای استقلال الجزیره توضیح میدهم.
در ماه ژوئیه سال ۱۹۶۲ دوباره مدیریت نشریه «الژه رپوبلیکن» را تا کودتای بومدین در سال ۱۹۶۵ بر عهده میگیرم.
به مدت چندین سال یکی از رهبران حزب آوانگارد سوسیالیستی الجزیره بودم و پس از این که به عضویت حزب کمونیست فرانسه در آمدم از سال ۱۹۷۳ به بعد، معاون سردبیری «اومانیته» و سپس گزارشگر بینالمللی حزب بودم. مقامی که به من امکان داد که ایران را در دورانی بسیار سخت برای میهندوستان و انقلابیون کشورتان بهتر بشناسم.
در این مدت زمان کتابهای گوناگونی درباره تاریخ جنگ الجزیره، درباره آسیای مرکزی و موضوعات دیگری مربوط به اتحاد شوروی، آمریکا و چین تألیف کردم.
امیدوارم که عناصر بالا برای شما کافی باشد. آنگونه که مایلید میتوانید از آنها استفاده کنید.
در انتظار ملاقات شما، برایتان شهامت و پشتکار آرزومندم.
با سلامهای دوستانه،
هانری آلگ»
(*) LA QUESTION: Henri Alleg
(۱) رژیم ویشی، سرسپرده آلمان نازی، تحت رهبری مارشال فیلیپ پتن، از تاریخ ۱۰ ژوئیه ۱۹۴۰ تا تاریخ ۲۰ اوت ۱۹۴۴ یعنی در طول مدت زمان اشغال فرانسه توسط ارتش رایش سوم، بر فرانسه حکمفرمایی میکرد.
(Massu (۲
(Maurice Audin (۳
(Barberousse (۴