بهرهبرداری از فناوری عالی، استثمار خاموش است
در این بهاصطلاح «اقتصاد شراکتی» (۱)، این سود نیست که به شراکت گذاشته میشود. آنچه به شراکت گذاشته میشود، راههای جدیدِ ارائه مدلهای قدیمی تضعیف حمایت از کارگران در «فناوری عالی» است.
بنگاههای «اقتصاد شراکتی»، کارکنان را بهعنوان «پیمانکاران مستقل» بهکار میگمارند بهنحوی که کارگران بدون حمایتهای قانونی رها شوند، زیر پای رقابت را از طریق اصرار بر این که قوانین و مقررات در مورد شان صدق نمیکند خالی میکنند، واقعاً جدید و «نوآور» نیستند. اما این شرکتهای دره سیلیکون (۲) هستند که چنین میکنند ـ بنابراین، آفرین! حالا دیگر هیجانانگیز است و، آری، اخلالگر! عجیب و جالب است، استانداردهای قدیمی از قبیل حداقل دستمزد و حمایتهای قوانین کارگری ـ و مصرفکننده ـ چنان از مد افتادهاند که همگی میلیاردرهای دره سیلیکون با ایجاد اختلال در توانایی ما برای حفظ آنها در حق ما لطف میکنند!
این که بنگاههای «اقتصاد شراکتی»، نقاط کانونی یک حباب جدید سهام بهکارافتاده در فناوریاند، دلیل دیگری است برای زیر سئوال بردن هوچیگری و گزافهپردازی پیرامون آنها. همزمان با انتظار لحظه مناسب عرضه اولیه و عمومی سهام، لحظه آگهی جمعآوری اعانه برای «اقتصاد شراکتی»، بنگاه فناوریهای اوبر (۳)، که هیچ مشکلی بابت جذب سرمایهگذاران نداشته است، در حال حاضر به مبلغ ۵۱ میلیارد دلار آمریکا ارزشگذاری شده است. این برای شرکتی که ادعا میکند چیزی نیست جز کاربرد فناوریهای جدید ـ به جز زمانی که ادعا میکند رانندگانی را استخدام میکند که منافعاش دیکته میکنند ـ اصلاً بد نیست. برای این که چشمانداز درستی از این ارزشگذاری داشته باشیم خوب است بدانیم این مقدار بالاتر از ۸۰ درصد از ۵۰۰ شرکت ارزشگذاری شده توسط S&P500 است ـ شاخصی برگزیده از میان بزرگترین شرکتهای فهرست شده در مبادلات بورس سهام ایالات متحده. برای شرکتی که در سال ۲۰۰۹ تأسیس شده است.
از آنجا که شرکت اوبر برآیندهای مالی خود را فاش نمیکند بیان این که چگونه ارزشگذاری این شرکت منطبق با درآمد آن است غیرممکن میشود. بر اساس گزارشی در TechCrunch اوبر احتمالاً بیش از یک میلیارد دلار دریافتی ناخالص سالانه دارد، و سهم اوبر از این درآمد در حدود ۲۱۳میلیون دلار برآورد میشود. (اوبر ۲۰ درصد از دریافتی رانندگان خود را بهعنوان سهم خود (پورسانت) کسر میکند، اما برخی از رانندگان میگویند که کسری دیگری نیز بابت «هزینهها » دارد) این بنگاه اقتصادی از محل مابهالتفاوت درآمد خود و ۵ میلیارد دلاری که بابت سرمایهگذاری دریافت کرده است، میتوانست از پس استخدام رانندگان خود بهعنوان کارکناناش برآید، اما بهجای این کار، شرکت پول خود را صرف تبلیغات تهاجمی میکند.
ماه گذشته زمانی که بیل د بلاسو، شهردار نیویورک جرأت کرد پیشنهاد کند مقرراتی که سایرین رعایت میکنند در مورد این شرکت هم اعمال شود این شرکت رگبار چند رسانهای تبلیغات تهاجمی را بهراه انداخت، از جمله بمباران تبلیغات تلویزیونی و تماسهای تلفنی خودکار (۴). (من دو تا دریافت کردم. اثربخش نبودند.) طبق معمول، شهردار د بلاسو، اوبامای شهر نیویورک که همچون شهردار سابق مایکل بلومبرگ میلیاردر، چهارمین دوره شهرداری خود را میگذراند، جا زد.
اوبر به شدت با پیشنهاد پوشش یک ساله رشد یک درصدی رانندگاناش (که در تمام شرکتها اعمال میشد) بهرغم داشتن اتوموبیلهای ثبتی بیشتر نسبت به همه شرکتهای تاکسی زرد بر روی هم، و در مقایسه با سختی که در پوشش دادن بیشتر به تعداد مجوزهای تاکسی زرد وجود دارد مخالفت کرد. در زمان عدم حمله به شهردار، حملات اوبر بر شرکتهای تاکسی زرد و رانندگان متمرکز بود.
کاهش دستمزدها بهخاطر رانندگان تاکسی کمدستمزد
رانندگان تاکسیای که اوبر میخواهد، از حقوق ویژهای برخوردارند و باید در معرض رقابت بیشتری قرار بگیرند چه کسانی هستند؟ یک راننده تاکسی زرد شهر نیویورک به شرکتی که مالک تاکسی است در شروع یک شیفت ۱۲ ساعته ۱۰۰ دلار یا بیشتر میپردازد، هزینه بنزین میپردازد و تابع مقررات مصرفکننده است. هر راننده، ساعتهای اول شیفت خود را صرف تأمین این مخارج روزانه میکند. اتحادیه کارگران تاکسی نیویورک، وضعیت رانندگان تاکسی را این چنین خلاصه میکند:
«رانندگانی که دارای درآمدی کمتر و ساعت کاری طولانیتر هستند، بعضی از روزها درآمد کمتری از حداقل دستمزد کسب میکنند. در حال حاضر، آنچه رانندگان تاکسی پس از شیفت ۱۲ ساعته، بدون پرداخت اضافهکاری، به خانه میبرند ساعتی ۱۰ تا ۱۲ دلار است. ترافیک بیشتر و اتومبیلهای رقابتی بیشتر برای کرایههای یکسان، درآمدها را پایینتر و به سطوح فقر خواهند راند. اوبر در کتابچه راهکار «اختلال» خود، همزمان، به رانندگان میگوید بهعنوان یک راه برای درهم شکستن تعهدات قانونی محلی و اختلال در قوانین، بهطور غیرقانونی مسافر سوار کنند، و وعده میدهد که جریمهها را پرداخت خواهد کرد. در حالیکه برند (نام و نشان) اوبر ادعای نوآوری میکند، رانندگان از روی استیصال و نیاز به کار، خطر به زندان افتادن و رانندگان مهاجر، خطر از دست دادن تابعیت شهروندی را به جان میخرند. از رانندهها استفاده میشود و بعد دور انداخته میشوند.
اوبر به دنبال لتوپار کردن صنعت مرتب و منظم تاکسیرانی و جایگزینی آن با یک انحصار حملونقل بدون حمایت از مصرفکننده و بدون هیچگونه کار تمام وقت برای رانندگان است. در نظر اوبر، رانندگان صرفاً پیمانکارانی مستقل نیستند، آنها، کاملاً رک و پوست کنده، بههیچوجه کارگر نیستند. چرا انعام، و یا بیمههای تجاری و یا ثبت میخواهند، و یا پیروی از قوانین حملونقل یا قوانین کار فدرال یا ایالتی وقتی که این «صرفاً یک امر فرعی است». کرایههای پایین اوبر ـ زمانی که آنها قیمتها را بالا نمیبرند ـ تاکسیهای خارج از رقابت را هدف گرفتهاند و با انگیزه درآمد اضافی، توجیه میشوند. تنها تاکسیها هدف نیستند، چرا که هدف آنها از جار زدن در مورد ارزانتر بودن تاکسیهاشان از اتوبوسهای شیکاگو و لسآنجلس و سریعتر بودن آنها از آمبولانس، این است که حملونقل عمومی را از بین ببرند. اگر آنها به یک انحصار دست پیدا کنند، هدف از کرایههای پایین تأمین و افزایش قیمت عادی خواهدشد.
«اختلال» یا «نوآوری» که این یکی وعده آن را میدهد، وال مارتیزه کردن (۵) حملونقل است. در واقع، شرکت حقوقی بزرگی که فروشگاههای وال مارت به خدمت گرفته بود تا اقدام علیه یک تبعیض طبقاتی (Wal-Mart v. Dukes ) توسط زنان کارمند، گیبسون، دان و کراچر(۶) را به شکست بکشاند، توسط اوبر اجیر شده است تا با رانندگان کالیفرنیایی خود مبارزه کند که میگویند آنها بهجای کارکنان به ناروا بهعنوان پیمانکاران مستقل طبقهبندی میشوند. دقیقاً برعکس آنچه اوبر در تبلیغات خود ادعا میکند که مدافع رانندگان طبقه کارگر است.
یک قاضی فدرال سان فرانسیسکویی و کمیسیون کار کالیفرنیا بهطور جداگانه در اوایل سالجاری حکم صادر کردند که رانندگان اوبر کارگرند، احکامی که اوبر به اعتراض به آنها ادامه میدهد. اما هنگامی که بهخاطر بهاصطلاح هرز ـ متنها (۷) توسط رانندگان، از اوبر شکایت شد، اوبر ادعا کرد آن پیامها قانونی بودند چرا که آنها درخواستهای استخدام بودند. اما اوبر چگونه میتواند «استخدام کند» اگر چنانکه ادعا میکند، چیزی بیش از یک ارائهدهنده نرمافزار نباشد؟
مسلماً تخریب شرایط کار از طریق «اقتصاد شراکتی» به یک شرکت محدود نمیشود. هوم جوی(Homejoy )، ارائهدهنده خدمات نظافتی منازل، ترجیح داد بهجای اعتراض به پروندههای حقوقی که خواهان آن بودند که «پیمانکاران مستقل»اش را مجدداً بهعنوان کارکنان استخدامی طبقهبندی کند، شرکت خود را تعطیل کند. اینستاکرت (Instacart )، یک ارسالکننده اجناس مغازهای به منازل و پیک شایپ (Shyp) پس از مواجهه با پیگردهای قانونی، برخی از کارگران خود را بهعنوان کارکنان استخدامی طبقهبندی کرده است.
اقتصاد بختآزمایی (۸)، نابرابری را تسهیل میکند
بنیانگذاران این شرکتها و دلالانی که میلیونها نفر را در آنها غرق میکنند، امیدوارند که برندگان چیزی باشند که به یک اقتصاد بختآزمایی تبدیل شده است. تنها درصد کوچکی از نوآوریها به لحاظ تجاری موفق میشوند ـ مدیر روابط اداره ثبت اختراعات و علائم تجاری آمریکا یک دهه پیش گفت که ۹۹/۸ درصد حق ثبتهای صادره شده از نظر تجاری، قابل دوام نیستند. تعداد کمی از آن ایدههای تجاری قابل دوام، میلیونها و یا میلیاردها برای سازندگانشان ارزش دارند. این به دنیای هنر شبیه است، که در آن تعداد اندکی از هنرمندان، آثارشان را میلیونی میفروشند در حالیکه اکثریت قریب به اتفاق هنرمندان، اندک یا هیچ چیزی کسب نمیکنند.
اما آیا کارآفرینانی که در قرعهکشی برنده میشوند واقعاً خیلی بیشتر از هر کس دیگری ارزش دارند؟ هیچیک از این برندگان بختآزمایی، شرکت موفقشان را خودشان نساختند. این مهندسان هستند که شکل ظاهری کالا را طراحی میکنند، و کارگران خط مونتاژی که محصول را مونتاژ میکنند و دفاتر تبلیغاتی که تقاضا برای آن کالا را ایجاد میکنند. پس از آن یک ساختار اجتماعی وجود دارد که میلیونرها را قادر کرده است تا از طریق یک نوآوری یا ایجاد یک محصول پرطرفدار یا از طریق صعود به رأس هرم یک شرکت بزرگ یا بهسادگی و سهولت یک سرگرمکننده یا ورزشکار پرطرفدار، ثروتمند شوند (هرچند بیشتر آنها پولشان را بهخاطر تولد در خانوادهای ثروتمند به ارث بردهاند).
اسطورهشناسی نبوغ انفرادی صرفاً نابرابری عظیم را توجیه میکند، به این خاطر که «نبوغ انفرادی» به تنهایی یک محصول پرطرفدار را ایجاد میکند و در نتیجه به تنهایی رونق را بر روی زمین به ارمغان میآورد. بهخاطرچنین خدمات فداکارانهای، نبوغ انفرادی باید با ثروتی فوقالعاده جبران شود. اما چرا باید مارک زوکربرگ (Mark Zuckerberg)، مؤسس فیسبوک ۱۸میلیارد دلار جمع کند و بسیاری دیگر، هیچ ؟ چرا باید شرکت اپل ثروت بیسابقهای را انباشته کند در حالیکه شرایط در کارگاههای تولید اسباب بازیهایی که وسایل و ابزار آن شرکت را تولید میکنند بهقدری تیره و تار باشند که موجب بهراه افتادن موج خودکشی شوند؟
چرا آنهایی که شانس کسب ثروتهای هنگفت از چیزی را دارند که بهاصطلاح موسسه «اقتصاد شراکتی» نام دارد مانند کسانیاند که برنده پول هنگفت بختآزمایی میشوند؟
در پایان روز، آنچه رایانهها و نرمافزارها انجام میدهند چیزی نیست جز ریختن پول مصرفکننده از جیب یک تاجر به جیب تاجری دیگر. مسافری که که از یک ماشین سیاه اوبر استفاده میکند آن سرویس را جایگزین استفاده از یک تاکسی میکند؛ خریداری که بهطور برخط (آنلاین) خرید میکند، آن را جایگزین خرید از یک فروشگاه محلی میکند. درست شبیه وال مارت که بهدنبال انحصاری کردن خردهفروشی کم بها است، بدین طریق به جای باز گردش پول از طریق هزینههای محلی، به کیف پول قلمبه چند میلیاردر خانواده والتون پول سرازیر میکند. مؤسسات «اقتصاد شراکتی» بهدنبال مکش حداکثر پول تا حد ممکن هستند، به کمک دلالانی که بزاقشان با سودهای بالقوه ترشح میشود.
اختیارگرایان میلیاردر دره سیلیکون تلاش میکنند به هزینه زحمتکشان، ثروتمندتر شوند. این که «اختلال» نیست، بلکه سرمایهداری برحسب معمول است.
1- sharing economy
2- Silicon Valley companies
دره سیلیکون: نام رایج و غیررسمی منطقهای در حدود ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی سانفرانسیسکو در کالیفرنیای آمریکا است. شهرت این منطقه به دلیل قرار داشتن بسیاری از شرکتهای مطرح آنفورماتیک جهان در این منطقهاست. (م.)
3- Uber Technologies Inc.
4- robo-calls
5- Wal-Martization
6- Gibson, Dunn & Crutcher
7- text spamming
8- lottery economy