شوروی‌ ستیزی: قانون احیای سرمایه‌داری

 

این الگویی تثبیت شده است که به‌محض وخیم‌تر شدن اوضاع  در روسیه یک مارپیچ جدید شوروی‌ ستیزی و فوبیای روسی آغاز می‌شود. پشت هر یک از این هجوم‌ها تلاش برای منحرف کردن توجه مردم از مشکلات حاد اجتماعی وجود دارد. از آغاز دهه ۱۹۹۰ حملات شوروی‌ ‌ستیزی هرگز متوقف نشده و به اشکال مختلف به روش شوروی زندگی، تهمت و افترا زده شده است. ما به شنیدن ناله و زاری بورژوازی لیبرال درباره این که قدرت شوراها مانع آزادی‌های فردی و حقوق بشر می‌شود عادت کرده‌ایم. این حمله به‌طور مرتب از سوی کسانی انجام می‌شود که از میهن‌پرستی [نوع] گارد سفید با آغوش باز استقبال می‌کنند. به‌منظور سرکوب آگاهی سوسیالیستی توده‌های وسیع مردمی ‌است که به احساسات ضدشوروی بال و پر داده می‌شود.

شوروی ستیزی در روسیه تحت نظام سرمایه‌داری احیا شده  دور از انتظار نیست. استالین در سال ۱۹۲۹ در کتاب‌اش به‌نام «مسأله ملی و لنینیسم» ایده جایگزینی ملت‌های‌ بورژوا با ملت‌های سوسیالیستی را مطرح کرد. او نوشت: «آیا بدیهی نیست که با محو سرمایه‌داری، ملت‌های بورژوا که سرمایه‌داری آن‌ها را ایجاد کرد نیز باید محو شوند؟ بر ویرانه‌های ملت‌های بورژوا، ملت‌های سوسیالیستی جدیدی پدیدار می‌شوند و توسعه می‌یابند که منسجم‌تر از هر ملت  بورژوای دیگری هستند چرا که از  تضادهای آشتی‌ناپذیر طبقاتی که ملت ‌های بورژوا را می‌فرسایند رهامی‌شوند، آنها بیشتر ملت‌های [متشکل از] کل خلق‌اند تا ملت بورژوایی.»

این دقیقاً وضعیت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود. قدرت اتحاد کشورهای سوسیالیستی را جنگ کبیر میهنی درسال‌های  ۴۵ـ۱۹۴۱ ثابت کرد. اجتماع تاریخی نوینی در کشور متولد می‌شد که خلق شوروی بود. این تصادفی نبود که گئورگی ژوکوف، ارتشبد پیروزی نوشت: «به‌واسطه تأثیر سبک زندگی شوروی، کار آموزشی سترگ حزب، الگوی جدیدی از انسان در کشور ما به‌وجود آمد، انسانی که از نظر ایدئولوژیک به نهضت درست‌کارانه خود متقاعد شده بود و نسبت به مسئولیت خود در قبال سرنوشت کشورش آگاهی ژرفی داشت.» ملت‌ها چنان به یکدیگر نزدیک شده بودند که هرگز در تاریخ نمونه آن وجود نداشت. تصادفی نیست که از بین رفتن قدرت شوراها به وطن‌پرستی  ملی و جدایی‌طلبی ملی دامن زد. از همان ابتدا آزادی بورژوایی و جنون ناسیونالیستی، خمیر‌مایه احساسات شوروی ستیزی را تشکیل می‌داد.

جوهره شوروی ستیزی تخریب وحشیانه ملت‌های سوسیالیستی و تبدیل اجباری آن‌ها به ملت‌های بورژوایی است. برای تحقق این امر، سرمایه الیگارشی طرفدار غرب روسیه باید این جهان‌بینی را که بنیان سوسیالیسم را تشکیل می‌دهد، محو کند. ثابت شده است که تحقق این امر با رضایت داوطلبانه توده‌های خلقی به‌طور صلح‌آمیز غیرممکن است. حتی پس از این که جامعه شوروی از بین رفت، ارزش‌های آن در حافظه تاریخی ما، در ذهنیت ملی روس‌ها، تاتارها، ترکان یاکوت و دیگر مردم روسیه زنده مانده‌اند.

به‌تازگی مطالب زیادی درباره دنیای روسی گفته شده است. این امر تعجبی ندارد زیرا روس‌هراسی (Russophobia) به‌مدت یک ربع قرن به حس وقار ملی مردمی‌ که هسته اصلی سرزمین ما را تشکیل می‌دهند صدمه زده است. این از لیبرال‌هایی سرچشمه می‌گیرد که نه تنها صاحب اختیار اقتصادند، بلکه سپهر فرهنگ، رسانه‌ها، سینما، تئاتر و ادبیات را نیز در اختیار دارند. این مسأله از زمان آغاز جنگ داخلی در اوکراین که روس‌هراسی، سلاح ایدئولوژیک باندرویت‌ها [نازی‌های اوکراینی] است حتی حساس‌تر هم شده است.

و تمام این مطلب، حقیقت است. اما هرقدر صحبت در مورد دنیای شوروی، دنیای جمع‌گرایی و انترناسیونالیسم کارگران مهم است، همان‌قدر صحبت نیز در مورد کمک متقابل و همیاری متقابل اهمیت دارد. این دنیا در روسیه، بلاروس یا اوکراین یا جمهوری‌های متحد دیگر از بین نرفته است. خاطره پیروزی کبیر مردم اتحاد شوروی بر آلمان فاشیست، موجب برانگیختن داوطلبان، شهروندان لوگانسک و دونتسک شده است تا به مبارزه مرگ و زندگی علیه باندرویت‌ها بپیوندند. مردم روسیه این ویژگی‌ها را در حافظه ملی و فرهنگ خود حفظ می‌کنند. این است آنچه امروزه علت اصلی روس‌هراسی است که جامه شوروی ستیزی به تن کرده است.

جمع‌گرایی شوروی از بین نرفته است. [بلکه] خود را به اشکال مختلف همکاری رفیقانه نشان می‌دهد. بنگاه‌های خلقی وجود دارند. در حوزه کسب و کارهای کوچک، انجمن‌های نیمه پرولتری وجود دارند. جمع‌گرایی، خود را در آثار هنرمندان، برای احیای فرهنگ شوروی نشان می‌دهد: موسیقی، نمایش و ادبیات. پرولتاریا می‌آموزد از حقوق خود حمایت کند. اتحادیه‌های کارگری که سرمایه را به چالش می‌کشند به‌وجود می‌آیند.

اشکال سیاسی مبارزه برای سوسیالیسم توسط حزب کمونیست فدرال روسیه و بلوک گسترده‌ای از نیروهای میهن‌پرست ارائه شده است. از جمله توسط  شورای  جوانان لنینیست ـ کمونیست فدراسیون روسیه، اتحادیه سراسری زنان روسیه ـ امید روسیه، کودکان جنگ و جنبش‌های پسران روسی، (RUSO)، اتحادیه بین‌المللی افسران شوروی، جنبش حمایت از ارتش و طیف وسیعی از اتحادیه‌های کارگری.

ما حزب انترناسیونالیست‌های شوروی هستیم. حزب کمونیست اتحاد شوروی بهترین نیروهای‌اش را در کمک به نبرد دنباس ـ روس‌ها و تاتارها، باشقیرها و چچن‌ها، اوستیایی‌ها و کالمیک‌ها، چواشی‌ها و یهودیان بسیج کرده است. به این ترتیب ما به‌طور جدی حامیان‌مان در سراسر روسیه چندملیتی را متحد می‌کنیم.

انترناسیونالیسم شوروی زنده است. به حزب کمونیست فدرال روسیه در مبارزه‌اش برای احیای دولت متحد کارگران کمک می‌کند. ما این وظیفه تاریخی را به‌همراه احزاب کمونیست برادری که عضو اتحاد احزاب کمونیست ـ حزب کمونیست اتحاد شوروی (UCP-CPSU) هستند انجام می‌دهیم. همه ما ـ کمونیست‌های شوروی ـ مسئولیت داریم از ارزش‌های سوسیالیسم در حافظه تاریخی خلق‌های‌مان، در وجدان ملی‌شان محافظت کنیم. یکی از مهم‌ترین ماموریت‌های ما جلوگیری از تبدیل کشورهای سوسیالیستی اتحاد شوروی سابق به کشورهای بورژوایی [تحت عنوان] کشورهای مستقل مشترک‌المنافع (CIS) است.

مردم ارزش‌های سوسیالیسم شوروی را گرامی‌ می‌دارند. این در سریال‌های تلویزیونی که پخش آن‌ها ماه‌ها ادامه داشت برجسته بود، از جمله سریال‌های «نام روسیه»، «داوری زمان» و «فرایند تاریخی». لیبرال‌هایی که این برنامه‌ها را آغاز کرده بودند دچار اشتباه محاسبه شده‌اند. زمان و وجدان توده‌ها امید شوروی ستیزها را بر باد داد و واکنش منفی شدیدی به کسانی نشان داده شد که از نظام سیاسی سابق شوروی متنفر بودند.

امکان بالقوه احیای ارزش‌های سوسیالیستی در میان مردم ما بسیار قوی است. این وظیفه ما کمونیست‌ها است که این امکان بالقوه را دریابیم. این چالشی بزرگ است. فرایند تشکیل کشورهای بورژوایی برای حاکمیت سرمایه موفقیت‌هایی به‌همراه دارد. شوروی ستیزی در روسیه میوه مسموم خود را به‌بار می‌آورد.

به‌مدت یک ربع قرن سبک زندگی  شوروی تحت عنوان یک زندگی گله‌وار، سیستم بازداشتگاه بردگان معرفی می‌شد که افراد را به بردگی می‌کشد. فردگرایی سهامدار خصوصی، [به‌عنوان] آزادی شخصی جا زده می‌شود. سرمایه دقیقاً همین نوع آزادی را نیاز دارد، آزادی جستجوی عایدات مادی و افزایش ثروت، آزادی جوازهای ذهنی و اخلاقی. این آزادی مصرف‌کننده‌ای است که به‌دنبال لذت است بدون این که ذهن و وجدان خود را با افکار در مورد مصالح اجتماعی آزار دهد. چنین آزادی، قدرت سرمایه را تقویت می‌کند و نه تنها تسلط معنوی بلکه سلطه اقتصادی آن را تضمین می‌کند.

در طول ربع قرن صنعت ضدفرهنگی نیرومندی خلق شد، «فرهنگ توده‌ای» کسب و کار نمایش (شو)، کازینو‌ها، نوشته‌جات هیجان‌آور و شهوت‌انگیز، فیلم‌های مملو از خشونت، وحشت و انحراف.این جریان، زندگی و تلقی افراد زیادی را تغییر می‌دهد و ذهنیت زندگی سریع را ترویج می‌کند. موجی از قدرت عریان پول هم در آپارتمان‌های لوکس معدود ثروتمندان حکومتی (الیگارشی) و هم در مسکن ساده کارگران نفوذ می‌کند. فکر نکردن، عذاب وجدان را احساس نکردن، نیافریدن، فقط پول داشتن که «می‌تواند هر کاری انجام دهد». این است آیین مصرف‌کننده مبتذل بورژوا. فردگرایی شبه‌نظامی ‌که توسط خودپرستی گروهی حمایت می‌شود، نه تنها بر الیگارش‌ها و مقامات فاسد اثر می‌گذارد، بلکه کارگران بخش دولتی با حقوق بالا، اعضای نخبه هنری، «اشرافیت کارگری» و بوروکرات‌های اتحادیه‌های کارگری را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. خودپرستی گروهی، همیشه توسط سرمایه بزرگ و در جهت منافع آن مورد استفاده قرار گرفته است.

احیای سوسیالیسم، خطر مرگ‌آوری برای سرمایه است. به‌همین دلیل است که سرمایه در رویای نابود کردن هر چیز [مرتبط با] شوروی است: سیستم اقتصادی و اجتماعی، هر چیزی که ارزش‌های کشورهای سوسیالیستی را تعیین کرده است. تعجبی ندارد که تمام اصلاحات در روسیه از اوت ۱۹۹۱ ماهیتاً مخرب بوده‌اند. احیای سرمایه‌داری یک پدیده ضدتاریخی و ارتجاعی است. شوروی ستیزی ویژگی اجتناب‌ناپذیر این تاریخ ستیزی است. وقتی توسعه یک کشور به‌سوی سوسیالیسم با خشونت متوقف می‌شود، این امر ناگزیر است.

آیا تخریب بهترین نظام آموزشی دنیا کار عبثی نیست؟ آیا گواه بر ارتجاع و تاریک‌اندیشی نیست؟ علم از ایفای نقش نیروی مولد جامعه محروم است، حتی زمانی که بر طبل نوآوری کوبیده می‌شود. این مسخره کردن عقل سلیم است. دلیل این توحش تهاجمی ‌این است که مدرسه، نهاد تحصیلات بالا در کشور شوراها به‌دنبال ایجاد یک شخصیت خلاق بود. شخصیت دارای تفکر انتقادی برای سرمایه خطر محسوب می‌شود. سرمایه به افرادی با تفکر فایده‌گرا  نیاز دارد، به ربات‌هایی که برنامه‌ریزی شده باشند تا در کارگاه‌ها کار کنند. سرمایه به شخصیت مطیع نیاز دارد که از لحاظ روحی، برده‌وار تربیت شده و به راحتی قابل کنترل باشد، با محدوده دانش و مهارت اندک، شخصیتی که ارزش اضافه تولید کند. مدرسه بورژوای روسیه بر تقسیم طبقاتی دانش‌آموزان مبتنی است.

تبدیل مدرسه به کارخانه‌ای که مصرف‌کنندگانی ساده تحویل جامعه دهد. این است جوهره اصلاحات آموزشی با آزمون متحد دولتی و برنامه‌های درسی جدید. اما سرمایه قادر نیست فرایند آموزش را به یک مخرج مشترک تقلیل دهد. معلمان مدرسه و استادان دانشگاه که به سنت‌های آموزش شوروی که پرورش‌دهنده شخصیت است وفادارند به جویش‌های خلاقانه خود ادامه می‌دهند. این وظیفه ما است که به‌کار آن‌ها جنبه عمومیت بدهیم، و آن‌ها را در جنبش عمومی‌ «آموزش برای همه» متحد کنیم. ما باید با جدیت بیشتری دنبال ایجاد سازمان جوانان کمونیست (کومسومول) و سازمان‌های پیشرو جوانان باشیم که در آن‌ها کودکان و نوجوانان، به مدرسه آموزش مدنی و وطن‌پرستی بروند.

امروزه، شوروی ستیزی دوباره در نوک پیکان حوادث قرار دارد. روسیه با یک چالش بزرگ مواجه است. هفتاد سال پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا و کشورهای  اقماری‌اش از نازیسم برای رسیدن به اهداف ژئوپلیتیکی‌شان استفاده می‌کنند. غرب، آتش برادرکشی را در اوکراین برافروخته است. شهروندان یک کشور برادر در معرض سم روس‌هراسی و شوروی ستیزی  قرار گرفته‌اند. آثار لنین، نمادهای تاریخ و فرهنگ روسیه و شوروی در حال نابود شدن‌اند.

پیوند بین شوروی ستیزی و روس‌هراسی بیش از ۹۰ سال سابقه دارد. از زمان انقلاب سوسیالیستی در روسیه، غرب از سوی کشور ما شاهد دو تهدید بوده است. غرب از سوسیالیسم به‌عنوان جایگزینی برای نظم  جهانی سرمایه‌داری وحشت داشت. این وحشت چند برابر شده است به‌خاطر این واقعیت که کشوری که  خواستار یک دنیای جدید بود بزرگترین کشور سیاره زمین است.

امپریالیست‌های غربی از یادآوری این که چگونه بیش از نیم قرن پیش کشور ما مسیر آن‌ها را به‌سمت سلطه بر جهان مسدود می‌کرد هنوز به‌خود می‌لرزند. ما همیشه به‌خاطر تلاش برای صنعتی شدن و برای ایجاد یک قدرت سوسیالیستی توانا، برای پیروزی مه ۱۹۴۵ و برای پروازهای فضایی تاریخی یوری گاگارین، آماج انتقام خواهیم بود. به‌خاطر دستیابی به برابری موشک‌های هسته‌ای و به‌خاطرکمک به مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که خود را از یوغ استعمار رها کردند. هدفی که تبلیغات غربی آرزو دارند به آن برسند، پاک کردن حافظه دستاوردهای عظیم سوسیالیسم است.

اتحاد جماهیر شوروی با نیروی اسلحه نمی‌توانست شکست داده شود و تحریم‌ها نمی‌توانستند آن را از پای درآورند. اما «ستون پنجم» خائنان شوروی‌ستیز به تضعیف آن کمک کردند. موج روس‌هراسی و شوروی ستیزی در مرگ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سهیم بود و آن را به اکتبر خونین ۱۹۹۳ کشاند. سوزاندن خانه شوراها در مسکو، منادی قتل عام اودسا و اقدامات تنبیهی در دنباس بود. باندرویت‌ها با پشتیبانی آمریکا، در حال حاضر جنگ علیه همه ما را در نووروسیا آغاز کرده‌اند. ممکن است پایگاه ناتو در نزدیکی خارکف پدیدار شود مگر این که آن‌ها با واکنش‌های منفی مناسب مواجه شوند.

روسیه نه تنها آماج حملات دیپلماتیک بلکه هدف حملات اقتصادی نیز هست. جنگی اطلاعاتی علیه آن آغاز شده است. از جمله وظایف آن محروم کردن ما از گذشته قهرمانانه‌مان است که می‌تواند الهام‌بخش مردم ما برای تلاش در راه رسیدن به آینده‌ای بهتر باشد. به‌رغم تمام این‌ها، شوروی‌ستیزهای گوناگون از زندگی راحتی در روسیه برخوردارند. آن‌ها با پرده برداشتن از خویشاوندی ایدئولوژیک خود با باندرویت‌ها دستاوردهای دوران اتحاد جماهیرشوروی را لکه‌دار می‌کنند. نه تنها در اوکراین بلکه در این کشور هم نشانه‌های تاریخی و فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی مورد حمله قرار می‌گیرند. آن‌ها خواستار از بین بردن آرامگاه لنین و گورستان دیوار کرملین هستند. نمایندگان دولت اغلب خواهان از بین بردن آثار تاریخی‌اند. کانال‌های تلویزیونی، امواج رادیویی و تلویزیونی را در اختیار روس‌هراس‌ها و شوروی‌ستیزهای مهاجم قرار می‌دهند. نیکلای اسوادینز با استفاده از پول مالیات‌دهندگان، سریال‌های شبه مستند می‌سازد.

بر خلاف عدالت تاریخی، دولت برنامه‌ای پر آب و تاب جشن برای سولژنیتسین، شوروی‌ستیز بدنام به‌راه انداخته است. و این در زمانی است که به سالگردهای اساتید بزرگ فرهنگی نزدیک می‌شویم. از جمله به ۲۰۰ سالگی تولد ایوان تورگنیف، ۱۰۰ سالگی تولد کنستانتین سیمونوف، و ۱۰۰ سالگی تولد گئورگی سویریدوف.

میکرب شوروی ستیزی باعث می‌شود که مقامات کشوری در طول جشن و شادمانی در میدان سرخ، آرامگاه دیوار کرملین را با پرده بپوشانند. آرامگاه لنین، شاهد حوادث عظیمی ‌بوده است. شاهد رژه ۷ نوامبر۱۹۴۱ بوده است. در سال ۱۹۴۵ پرچم ارتش شکست‌خورده هیتلری به پای آن پرتاب شد. جانبازان به آن افتخار می‌کنند. و ما، وارثان قهرمانان پیروز، به آن افتخار می‌کنیم. ما قاطعانه مخالف پنهان کردن شرمگینانه حقیقت تاریخ در پشت پرده‌های تخته سه لا در روز ۷۰‌ـمین  سالگرد پیروزی کبیر میهنی هستیم.

شوروی ستیزی برای روسیه خطرناک است. این کار به نابود کردن نیروهای مولده، زحمتکشان و علوم کمک می‌کند.آماج اصلی آن، فرهنگ ملی است و به تبدیل ملت‌های روسیه به ملت‌های بورژوا از نوع استعماری آن کمک می‌کند. در تغییر اجباری وجدان ملی و ارزش‌های شوروی است که  سنت‌های انسانی فرهنگ روسی را با فرهنگ منحط بورژوایی جایگزین می‌کند. ساکت ماندن در برابر این وضعیت غیرقابل قبول است. نامه سرگشاده‌ام به شهروندان روسیه از همه دعوت می‌کند تا در مبارزه علیه روس‌هراسی و شوروی ستیزی به ما ملحق شوند.

اعضای حزب کمونیست شوروی به‌خوبی آگاهند که چنانچه سوسیالیسم در خاک ملی، در میراث بزرگ فرهنگی که در طی قرن‌ها آفریده شده است ریشه نداشته باشد، غیرممکن می‌گردد. بهترین دستاوردهای دوران گذشته بنیان‌های ظهور فرهنگ جدید سوسیالیستی هستند.

شوروی ستیزی، پرچم خائنان و سرخوردگان است. این پرچم کشور ما را به ورطه نابودی می‌کشاند. کسانی که امروز شوروی ستیزی را القا می‌کنند و به‌راه می‌اندازند همان  نیروهای سیاسی خارجی دوران جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی هستند. دشمنان سوسیالیسم کشور ما را با فشار به مسیر تخریب و فروپاشی راندند. اما توقف نخواهند کرد. ماسک ازچهره آن‌ها برداشته شده است. آن‌ها به یک روسیه امپراتوری یا سوسیالیستی و یا حتی بورژوا نیاز ندارند.

برای محافظت از حق خود در آینده باید دستاوردهای فرهنگی‌مان را ترویج کنیم. باید دهه‌های چشمگیر و جذاب و جشنواره‌های دوستی خلق‌ها را تجدید کنیم. باید از افراد مستعدی که متولیان بهترین سنن هستند حمایت کنیم. باید مجموعه‌ای ۱۰۰ جلدی از آثار کلاسیک روسیه را منتشر کنیم و به تمام  کتابخانه‌ها و مدرسه‌ها بفرستیم. و در نهایت و از همه مهم‌تر: باید چوب پوسیده  شوروی ستیزی را که نهادهای قدرت را می‌پوساند ریشه‌کن کنیم.

ما افراد ساده‌لوحی نیستیم. ما می‌فهمیم که رژیم حاکم به شوروی ستیزی نیاز دارد. این رژیم به پنهان کردن و توجیه سیاست مخرب سرمایه الیگارشی نیاز دارد. اما پیشاپیش معلوم بود که روس‌هراسی سلاحی است علیه کشور ما. هم کسانی که از روسیه دفاع می‌کنند و هم آن‌ها که در جهت تخریب آن تلاش می‌کنند این را می‌دانند. کمونیست‌ها باید در رساندن این پیام که روس‌هراسی و شوروی ستیزی هر دو در یک راستا قرار دارند تلاش بی‌امانی انجام دهند.

امروزه یک میهن‌پرست واقعی حق ندارد حتی یکی از موفقیت‌های تاریخ هزار ساله ما را نادیده بگیرد. تشکیل جبهه واحد با ما در مبارزه برای روسیه عبارت است از ارتش‌های کیفان روس (Kievan Rus) و هنگ دولتی مسکو، داوطلبان زمستوو و «رزمندگان شگفت‌انگیز» سووروف، سربازان بورودینو و قهرمانان گارد سرخ، سربازان ارتش سرخ که مهاجمان و همدستان خارجی گارد سفید را شکست دادند و سربازان شجاع جنگ کبیر میهنی. آن‌هایی که با تاریخ شوروی سرِ جنگ دارند، صرف‌نظر از رنگ پرچم‌هاشان، در حقیقت سرِ جنگ با روسیه را دارند.

مردم نمی‌توانند با پروردن میهن‌پرستی [از نوع] گارد سفید متحد شوند. چنین تلاش‌هایی صرفاً موجب تفرقه در جامعه خواهد شد. این تصادفی نیست که تاریخ، میهن‌پرستی بورژوایی نیروهای سفید ضدشوروی را نابود کرده است. آن، میهن‌پرستی طبقه ملاکین  مرفه کشور بود، استثمار توسط مالکان زمین‌ها و سرمایه‌داران. مادامی‌ که جامعه به  طبقات آشتی‌ناپذیر تقسیم می‌شود، سفید‌ها و سرخ‌ها برادر نخواهند بود. اکنون پنهان نیست که سازمان‌دهندگان تظاهرات بولوتنایا (Bolotnaya) که روبان سفید حمل می‌کنند هرگز حتی یک بار، خرابکاران در اوکراین را که نشانه‌های لنین را پایین کشیدند، به آثار تاریخی کسانی بی‌حرمتی کردند که فاشیسم را شکست داده بودند و به دیگر قهرمانان دوران شوروی بی‌حرمتی کردند، محکوم نکردند. آن‌ها در مورد سرکوب دولت فریاد برمی‌کشند اما وقتی کمونیست‌ها قربانیان سرکوب می‌شوند اعتراض نمی‌کنند. این برای رفقای ما بیش از یک بار اتفاق افتاده است. امروز برای ولادیمیر بسونوف این اتفاق دارد رخ می‌دهد.

حزب کمونیست فدرال روسیه با اعتماد به نفس اعلام می‌کند که جای شوروی ستیزها در انبوه زباله ایده‌های کهنه و مضر است. نباید زندگی ما را مسموم کند. اتحاد مجدد کریمه با روسیه بر این امر که مردم ما خواهان تنفس هوای پاک و تازه‌اند صحه گذاشته است. کشور نیازمند یک جوّ سالم غرور و افتخار به اعمال نیاکان، ایمان به آینده، به تلاش و پیشرفت خلاقانه است.

ما مصرانه در مورد دعاوی‌مان بحث می‌کنیم. ما به‌طور پیوسته این مسیر را دنبال می‌کنیم. این دیگران‌اند که همگی باید تصمیم خود را بگیرند. روشن است که در یک «وضعیت ویژه» کسی قادر نخواهد بود پولی را که دزدیده شده بردارد و با آن در نهان‌گاه دوری در مناطق ساحلی زندگی کند. برخی‌ها مجبور خواهند شد بین حفظ استقلال ملی بدون شوروی ستیزی یا احتمال واقعی مواجه شدن با دادگاه لاهه یکی را انتخاب کنند. ممکن است که برای آن‌ها میهن‌پرستی صرفاً یک حرکت تاکتیکی باشد. ما باید از این که این [حرکت] به‌نفع آرمان‌های استراتژیک حفظ و احیای کشورمان است مطمئن شویم.  

 

گزارش گنادی زیوگانف به جلسه عمومی ‌کمیته مرکزی، مارس ۲۰۱۵ ـــ بخش اول: میراث انقلاب کبیر اکتبر و وظایف حزب کمونیست روسیه

گزارش گنادی زیوگانف به جلسه عمومی ‌کمیته مرکزی، مارس ۲۰۱۵ ـــ بخش‌های دوم و سوم: حقیقت تاریخ از ما جانبداری می‌کند / دانش‌آفرینی شوروی

گزارش گنادی زیوگانف به جلسه عمومی ‌کمیته مرکزی، مارس ۲۰۱۵ ـــ بخش‌های چهارم و پنجم: دلایل شکست‌های موقتی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *