گزارشی از همایش همبستگی با فلسطین

آن‌ها در خیابان‌های پُررونق بیروت که حال‌و‌هوای کرسیمس را دارد جمع می‌شوند: مادران سوری و کودکان‌شان تا نیمه‌های شب از رهگذران گدایی می‌کنند؛ دختران جوان، خواهران و برادران نوزاد خود را در آغوش دارند؛ پسرانی که هنوز به نوجوانی هم نرسیده‌اند با قوطی‌های واکس، چندین بلوک دنبال آدم‌ها التماس می‌کنند تا این که پاسخ نهایی نه را بشنوند؛ مادربزرگ‌هایی که به شیشه‌های اتومبیل‌های پشت ترافیک مانده می‌زنند. یک میلیون سوری در لبنان فرود آمده‌اند، کشور همسایه، سرزمین کوچکی فقط با چهار میلیون نفر که در حال حاضر میزبان بالاترین درصد پناهندگان جهان است.

زمانی که سوریه در سال ۲۰۱۴ انتخابات ریاست جمهوری برگزار می‌کرد، بنا به گفته ایوا بارتلت (Eva Bartlett)، عضو هیأت نمایندگی کوچک ما در همبستگی با فلسطین، پناهندگان بسیاری برای رأی دادن به سفارت سوریه واقع در بالای یک تپه هجوم بردند (همه چیز در لبنان یا بالای تپه یا پایین یک دره قرار دارد) طوری که افراد زیادی مجبور شدند اتومبیل‌های خود را رها کنند و چندین کیلومتر پیاده بروند تا آرای خود را در صندوق‌ها بریزند. ما امیدوار بودیم قبل از شرکت در سومین همایش جهانی همبستگی با فلسطین، در گراند هتل واقع در جنوب بیروت از ۸ تا ۱۰ دسامبر بتوانیم چند روزی را در سوریه سپری کنیم. مشکل اینجا بود که هیچ‌کس در دفتر سفیر سوری از نیاز فوری ما به ویزا مطلع نبود، و چیزی نمانده بود که مهلت ما تمام شود.

در هیچ‌جا بحران پناهندگی به ‌اندازه اردوگاه فلسطینی‌ها حاد نیست که به‌خاطر ترور صهیونیستی در ۶۷ سال قبل، خودشان را از میهن‌شان که در همسایگی قرار دارد، تبعید کرده‌اند. در لبنان نیم میلیون فلسطینی به‌عنوان پناهنده ثبت شده‌اند، تقریباً نیمی‌از آن‌ها در ۱۲ اردوگاه به‌سر می‌برند. اردوگاه برج‌البراجنه در کنار یک بزرگراه قرار دارد. آنچه که قبلاً حومه جنوبی بیروت بود، اما اکنون یک محله شیعه‌نشین پرجمعیت آن را احاطه کرده است که به‌شدت وفادار به حزب‌الله است که از لحاظ سیاسی و نظامی ‌قدرتمندترین نهاد کشور است. قبل از این که در سال ۲۰۱۱ غرب و متحدان سلطنتی خلیج فارس، سوریه را در یک جنگ نیابتی در چندین جبهه درگیر کنند در برج‌البراجنه ۱۸هزار فلسطینی به‌طور متراکم زندگی می‌کردند. با هجوم فلسطینی‌ها از ۱۳ اردوگاه پناهندگان در سوریه – به‌ویژه از بزرگ‌ترین آن‌ها ـ یرموک که قبل از تاخت‌و‌تاز تروریست‌های النصره تقریباً ۱۵هزار تن ساکن آن بودند، برج‌البراجنه بیش از دو برابر آن جمعیت داشت، ۲۵هزار تن ساکنان جدید را نیزبه آن اضافه کنید.

ایوب رهبر خستگی‌ناپذیر سازمان سیاسی مسلط بر اردوگاه، مردی است که قهوه‌اش را با خود این سو و آن سو می‌برد و تمام گوشه‌و‌کنار یک کیلومترمربعی لانه مرغ و خروس‌های کوچه‌های تاریک و سیم‌های برق شل‌‌و‌ول و مرگبار آن را می‌شناسد. (به‌طور متوسط حدود ۱۰ تا ۱۲ تن همه ساله در اصابت با سیم‌ها دچار برق گرفتگی می‌شوند و جان خود را از دست می‌دهند) وی محافظ گروه کوچک ما است که مرکب از دو آمریکایی، یک فرانسوی / مراکشی، یک کانادایی و یک خانم انگلیسی است و ما را از سایه‌سار اردوگاه خارج می‌کند و از تپه به خیابانی که اعضای انتحاری داعش ۴۳ تن را در ۱۲ نوامبر به قتل رساندند پایین می‌آورد. محله شیعه‌نشین، که به برج‌البراجنه معروف است بار دیگر مملو از خریداران است ـ افراد فقیری که مشتریان مغازه‌های ارزان فروش‌اند، زمانی که روز پس از مرگ آن‌ها مطبوعات غربی تمام توجه خود را معطوف به حملات پاریس کردند، مرگ‌شان ناچیز شمرده شد.

جمعیت زیادی از فلسطینی‌ها و جوانان لبنانی سوار بر موتور سیکلت‌های درب و داغان خود برای ادای احترام به «شهدا»ی بمب‌گذاری که غالباً مردان جوان بودند آمده بودند، کسانی که عکس‌هاشان آن گوشه از خیابان را تطهیر می‌کرد. در این خیابان، جایی که نخستین بمب‌گذار خود را منفجر کرد، همچنان دارای فرورفتگی است. یک بلوک دورتر، شکاف دیگری در پیاده‌رو  نشان‌گر دومین بمب‌گذاری است که عملیات انتحاری انجام داد، بمبی که برای کشتن کسانی زمان‌بندی شده بود که برای کمک به اولین قربانیان می‌آمدند.

منطقه حمراء بیروت اگر در منهتن واقع شده بود، خود را چلسی می‌نامید. این منطقه مجاور منطقه ساحلی است که شرکت‌های بزرگ بین‌المللی در آن قرار دارند، که در آن انفجار تبلیغات انگلیسی تابلوهای تبلیغاتی خیره‌کننده است. کریسمس در خیابان حمراء حکمفرمایی می‌کند، با موسیقی مخصوص تعطیلات که از بازار بزرگ پخش می‌شود و خریداران و گداهای سوری را به حرکت درمی‌آورد. دلار (و نه یورو) مانند  لیره لبنانی در خرید‌و‌فروش به‌کار می‌رود. در چهارراه‌ها، کافه‌ها و باشگاه‌هایی هستند که از لحاظ تعداد با وست ویلج شهر نیویورک رقابت می‌کنند. افزون بر این، در این محله دانشگاه آمریکایی قرار دارد، که در آن هیأت نمایندگی‌هایی همچون گروه ما می‌توانند مخاطب خود را بیابند.
اگر جایی وجود داشته باشد که از آن «انترناسیونالیسم» تراوش کند همانا دانشگاه بین‌المللی بیروت است. در کشوری که سیگار کشیدن در آن تقریباً در همه جا مجاز است، از در بزرگ دانشگاه که وارد می‌شوی سیگار ممنوع است. ماریام، استاد دانشگاه آمریکایی بیروت و فعال سیاسی که سال‌های بسیاری را در منطقه مثلثی کارولینای شمالی گذرانده، یک کلاس را پر از دانشجویان، معلم‌ها و فعالان کرده است.من تأکید کردم که انترناسیونالیسم در مرکز سنت رادیکال سیاهان (Black Radical Tradition)  قرار دارد؛ این که، به لحاظ تاریخی وقتی سیاه‌پوستان در میان خود درباره سیاست خارجی صحبت می‌کنند می‌گویند «آن‌ها چه می‌کنند؟» در ویتنام، یا آمریکای لاتین، یا هر کشوری که آمریکا در امور مردم آن دخالت می‌کند ـ نمی‌گویند «ما چه می‌کنیم؟» ما با اعمال دولت آمریکا شناخته نمی‌شویم: این «آن‌ها» بودند، نه «ما».

در اوایل تاریخ آمریکایی آفریقایی، به دلایل پیچیده، بسیاری از سیاه‌پوستان خود را  «عرب» یا «شمال آفریقایی(Moorish)» می‌نامیدند ـ تمدن‌هایی که به لحاظ فرهنگی پیشرفته بودند و سفیدپوستان را به لحاظ نظامی‌ شکست داده بودند، از آفریقا عبور کرده بودند تا اسپانیا را تسخیر کنند. جوامع شمال آفریقایی در آمریکای سیاه بسط و توسعه یافته بودند، و کلاه قرمز منگوله‌دار به‌سر می‌گذاشتند. درست در اواخر قرن بیستم، به مردان سیاه‌پوستی که در خیابان‌های بالتیمور در ارابه‌های خود میوه‌ها و سبزیجات می‌فروختند «ا ـ رابز» می‌گفتند. نه عرب، بلکه ا ـ رابز.

داشتن هویت تمدن عربی به هویت اسلامی ‌منجر شد، این چنین بود که آمریکایی‌های سیاه‌پوست تا دهه ۱۹۳۰ و ۴۰ نام‌و‌نشان مذهب اسلام سیاهان خود را به‌وجود آوردند: ملت اسلام. به مخاطبان دانشگاهی خود گفتم: «این یک پروژه کاملاً سیاسی، یک یورش ایدئولوژیکی به نظام اعتقادی ستم‌گران سفید آمریکا بود.» این پروژه‌ای بود که در تعیین هویت با جهان عرب ریشه داشت.

ملت اسلام «گذرگاهی به چارچوب بین‌المللی‌گرایی مورد حمایت مالکوم ایکس» ایجاد کرد «که بدون نفوذ او انترناسیونالیسم حزب پلنگان سیاه امکان‌پذیر نبود.» انفجار اسلام سیاه آمریکایی با سازمان الیاس محمد آغاز شد، و سپس به شاخه‌های اصلی اسلامی‌ گسترش یافت. تا اوایل دهه نود، آمریکایی‌های سیاه‌پوست، اکثریت مسلمانان ایالات متحده را تشکیل می‌دادند.

حتی امروزه، پس از هجوم عظیم مسلمانان جهان، آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار ۲۳ درصد مسلمانان آمریکا و ۶۶۰ درصد سومین نسل مسلمانان آمریکا را تشکیل می‌دهند.

تا اواخر دهه شصت، صهیونیست‌های آمریکا سیاه‌پوست‌های آمریکا را  گروه «به‌شدت ضد سامی» ایالات متحده می‌نامیدند. این هرگز درست نبود، اگرچه سیاه‌پوستان تا آن موقع، گروه قومی ‌عمده اسلامی‌ کشور بودند. هویت عربی سیاه‌پوستان که از دیرباز وجود داشته است هیچ ربطی به یهودیان ندارد؛ مسأله عمده این بود که سیاه‌پوستان سلطه سفیدپوستان بر جهان را رد می‌کردند. اگر یهودیان می‌خواستند در اینجا در ایالات متحده و در خاورمیانه «سفید» محسوب شوند، به خودشان مربوط بود.

صهیونیست‌ها تهدید کردند چنانچه آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار دنباله‌رو خط اسرائیل در سیاست خارجی نباشند آن‌ها پول‌های‌شان را از بانک‌ها بیرون خواهند کشید و پروژه‌های سیاه‌پوستان را با شکست مواجه خواهند کرد. این باج سبیل بسیار موفقیت‌آمیز بود، به‌ویژه در مورد طبقه سیاهان سیاسی که در صف حزب دموکرات قرار داشتند یعنی در واقع تمام مقامات انتخاب شده سیاه‌پوست.

در تابستان ۲۰۱۴، تمام اعضای سیاه‌پوست کنگره به قطعنامه‌ای که از اسرائیل در یورش مرگبار به غزه حمایت می‌کرد رأی دادند ـ هرچند آمریکایی‌های سیاه‌پوست، چه به لحاظ تاریخی چه در حال حاضر، ملتی هستند که در حوزه انتخاباتی، طرفدار عرب‌ها (یا از همه کمتر ضد عرب) هستند.

چگونه چنین گزاره‌ای را می‌توان اثبات کرد هنگامی ‌که بخش عمده قریب به اتفاق مقامات منتخب سیاه‌پوست از جیب اسرائیل بیرون می‌آیند؟ بهترین شواهد در فوریه سال ۲۰۰۳ به‌دست آمد، شش هفته قبل از حمله آمریکا به عراق. سازمان‌های نظرسنجی زاگبی (متعلق به دو آمریکایی لبنانی‌تبار با اصل و نسب عرب مسیحی) این پرسش را مطرح کرد که: «آیا از حمله آمریکا به عراق در صورتی که منجر به مرگ هزاران نفر از شهروندان عراقی شود حمایت می‌کنید؟»

اکثر قریب به اتفاق مردان سفیدپوست پاسخ مثبت دادند، جنگ را آغاز کنید، شهروندان عرب به درک واصل شوند.
اندکی بیش از نیمی ‌از زنان سفیدپوست با جنگ موافق بودند.
در میان آمریکایی‌های اسپانیایی‌تبار۱۶ درصد به پرسش زاگبی پاسخ مثبت دادند.
اما، فقط ۷ درصدآمریکایی‌های سیاه‌پوست مایل بودند در صورت مرگ هزاران شهروند عراقی به جنگ با عراق بروند.

دنیای آمریکای سفید ـ و حتی آمریکای اسپانیایی‌تبار، وقتی پای شهوت خونریزی به میان می‌آید با دنیای آمریکای سیاه تفاوت  دارد، جایی که جنگ‌طلبان  به ‌اندازه انگشتان دست‌اند. انترناسیونالیسم سیاه‌پوستان آمریکا از شفقت انسان‌دوستانه و هم‌ترازی با قربانیان وحشیگری آمریکای سفید نشأت می‌گیرد.

مالکوم ایکس در لبنان مورد احترام است. آجامو باراکا ( Ajamu Baraka)، بنیان‌گذار شبکه حقوق بشر آمریکا و ستون‌نویس گزارش دستور کار سیاهان (Black Agenda Report) اوایل سال گذشته  متوجه این موضوع شد، زمانی که در یک ایستگاه تلویزیونی طرفدار شیعیان  لبنان که بزرگترین گروه جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند در مورد مالکوم صحبت می‌کرد. هنگامی‌ که در ماه دسامبر باراکا به بیروت بازگشت، مردم او را در خیابان متوقف کردند تا از برنامه او تمجید کنند.

بدین‌گونه بود که وقتی از باراکا خواسته شد در همایش همبستگی با فلسطین سخنرانی کند، او از مالکوم ایکس نقل قول کرد و گفت: «میان مهاجران استعمارگر در ایالات متحده و مهاجران استعمارگر در فلسطین هیچ مصالحه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد. ما هرگز از هدف‌مان صرف‌نظر نکرده‌ایم. ما شانه به شانه فلسطینی‌ها ایستاده‌ایم و فلسطینی‌ها در کنار ما ایستاده‌اند». به‌طور چشمگیرتر زمانی که شورش‌ها در فرگوسن و بالتیمور روی داد (جایی که روزگاری ا- رابز در آن پرسه می‌زدند). باراکا افزود «قرن بیست و یکم، آخرین قرن سلطه غرب است».

با وجود گزارش‌های تقریباً روزانه مبنی بر حمله جوانان فلسطینی به اسرائیلی‌ها، این همایش در چشم‌انداز انتفاضه سوم دیرگذر، سرشار از هیجان بود. اسماعیل هنیه، رهبر حماس در غزه و نخست‌وزیر پیشین دولت خودگردان فلسطین در پیامی ‌ویدئویی خطاب به همایش گفت:
«انتفاضه تنها در ایستگاه واقعی توقف خواهد کرد، ایستگاهی که ایستگاه بازگشت است. ما از همه کشورها دعوت می‌کنیم حول انتفاضه متحد شوند. دشمن واقعی، دشمن همیشگی، اسرائیل اشغالگر است.»

صلاح الخواجه، از سوی کمپین دیوار را متوقف کنید، خطاب به همایش گفت:
«جوانان فلسطینی پیام روشنی برای رهبران سیاسی دارند: چه مقاومت بکنید، چه مقاومت نکنید، آماج حمله‌اید. هیچ چاره‌ای ندارید به جز متحد شدن و پذیرش موضع مقاومت. جنبش سیاسی و دیپلماتیک اشغال باید در تمام جهان فلج شود، به‌ویژه در جهان عرب.»

صائب عریقات، دبیرکل سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف)، خواستار تشکیل یک دادگاه بین‌المللی به‌منظور «مسئول شناختن اسرائیل به‌خاطر جنایاتی که مرتکب شده است، جنایات جنگی‌اش» شد.

اما قانع‌کننده‌ترین اظهارنظر که به‌شیوه سرکشانه‌ای بیان شد از سوی یک دانش‌آموز فلسطینی بود که به‌نحوی از انحا در میان شخصیت‌های عمامه به‌سر و کراواتی، میکروفون را به چنگ خود گرفت. او از سوی «نسل جدیدی که در برابر هیچ نوع تجاوزی متزلزل نیست» سخن می‌گفت. او به‌طور صریح از سازمان آزادی‌بخش فلسطین به‌خاطر «عدم حضور» در مبارزه و نقش آن در توافق‌نامه بی‌اعتبار اسلو انتقاد کرد. این فعال سیاسی جوان گفت: «ما به‌دلیل توافقات اسلو در میهن‌مان هیچ اسلحه‌ای نداریم، و ما تداوم تجاوز را نمی‌پذیریم، صرف‌نظر از این که چه کسی توافق‌نامه اشغال را امضا کرده باشد. هیچ پولی برای مقاومت، برای مدارس وجود ندارد، اما برای کله‌گنده‌ها وجود دارد، پول‌ها به جیب آن‌ها می‌رود، احتمالاً به جیب آن‌هایی که در میان ما هستند، در همین جا».

روز بعد، نمایندگان باقی‌مانده سوار اتوبوس‌ها شدند تا برای بازدید از قلعه بیوفورت، یک قلعه جنگ‌های صلیبی به جنوب لبنان سفر کنند، قلعه‌ای که روزگاری در دست اسرائیلی‌ها در زمانی بود که آن‌ها شش مایل از «منطقه حائل» از خاک لبنان را در اشغال خود نگهداشته بودند، و همین‌طور برای بازدید از بنای یادبود توریستی ملیتا متعلق به مبارزان حزب‌الله که اسرائیل را در سال ۲۰۰۶ یک‌بار و برای همیشه از این کشور بیرون راندند. در یکی از سکوهای بازدید که بر بالای کوهی قرار داشت یک جوان فلسطینی از آمریکایی‌هایی که در هیأت نمایندگی همبستگی بودند حفاظت می‌کرد. او پنهانی از «فلسطین اشغالی» بیرون زده بود تا در این همایش شرکت کند و با رفقای خارج از قلمرو تحت اشغال اسرائیل تماس بگیرد، و قصد داشت از همان راه خطرناک بازگردد.

او گفت، آری، وحشتناک است که کشورهای عربی مانند امارات متحده عربی و دبی به «عادی کردن» روابط با اسرائیل فکر می‌کنند، اما حتی بیشتر از این نگران است که حالت ستیزه‌جویی در کرانه‌های غربی سرزمین‌های اشغالی رو به افول است. ده‌ها‌هزار تن از خانواده‌های فلسطینی در حال حاضر وابسته به وام‌های مسکن‌اند، سیاست آرام‌سازی که آمریکایی‌ها اسرائیل را به آن وادار کرده‌اند ـ و اثربخش بود. او گفت «با این حال، تعداد زیادی از جوانان مایل به مبارزه با اشغالگران و همکاران فلسطینی آن‌ها هستند». نظر آمریکایی‌ها این بود که «آن جوان یک سرباز انقلاب است.»

تنها چند روز بعد، کریستین بیلی، سازماندهی که کمک کرد تا ۱۰۰۰ تن از شخصیت‌های دانشگاهی، هنرمند و مشهور طوماری را امضا کنند مبنی بر این که در کنار فلسطینیان و  علیه صهیونیسم می‌ایستند، و از جمله ۱۰۰ جوانی است که از سراسر دنیا در این همایش شرکت کرده بودند، توسط اسرائیل دستگیر شد. او نیز به سرباز تبدیل می‌شود.

شیخ ابراهیم زاک زاکی، رهبر شیعیان نیجریه، و پسرش حامد هنگامی‌ که ما مکان‌های نبرد را بازدید می‌کردیم بیروت را ترک کردند. حامد روز شنبه، همراه با ۱۰۰۰ شیعه غیرمسلح در حالی که تلاش می‌کرد از پدرش که چهار گلوله در دستش جراحت ایجاد کرده بود دفاع کند به‌دست ارتش نیجریه به قتل رسید. شش سال پیش، ارتش نیجریه سه پسر دیگر شیخ زاک زاکی را به قتل رسانده بود. به پیروان او نیز توسط بوکو حرام، بمب‌های انتحاری بسته شد، اتهام‌های شیخ، ساخته و پرداخته ارتش نیجریه و عناصر نخبه کشور است.

نیجریه به تازگی به ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی برای مقابله با ترور پیوسته است ـ که دقیقاً به‌معنای ضد آن است.

 

گلن فورد Glen Ford سردبیر اجرایی گزارش دستور کار سیاهان (Black Agenda Report) است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *