هنر ادبیات بدون بازتاب زندگی ممکن نیست

مطلب دریافتی

 

ادبیات در خانواده هنر جایگاه بسیار برجسته‌ای دارد. ادبیات نه تنها قادر است به‌طور وسیع‌تری پدیده‌های اساسی و پروسه‌های تکامل واقعیات، گرایشات عمده دوران‌ها را بازتاب دهد و به‌طور فعال در روند زندگی اجتماعی و تأثیر بر آن دخالت کند، بلکه ابزار نفوذ در زندگی اجتماعی و آگاهی اجتماعی و تاثیر بر آن است. ادبیات پیشرو همواره به جنبش اجتماعی عدالت‌خواهانه به نظریه اجتماعی پیشرو زمان خود گرایش پیدا کرده است. برخی از نویسندگان این امر را در شکل آشکار و صریح ابراز کرده‌اند، در حالی‌که دیگران این ارتباط و پیوند را تعمیق بخشیدند.

در این روند بازگشت به زندگی به‌معنی تقویت و تشدید شروط اجتماعی ترسیم شده، و درآمیزی آن‌ها با ابزارهای نوین هنری است. در حالی‌که در هر کشوری مؤلفه‌های ملی در ادبیات آن چیره است با این‌حال در تکامل پروسه ادبی جهان‌گرایی برتری دارد. ادبیات معاصر پهنه مبارزه، یعنی مبارزه سیاسی، اقتصادی، معنوی ـ اخلاقی، استه‌تیک و غیره است. زیرا رُخ دادن رویدادهای اجتماعی و سیاسی هر چه باشد به همه بشریت مربوط می‌شود.

از این‌رو این پدیده اجتماعی همواره نقش سازنده و موثری در مبارزه اجتماعی بازی کرده است. در دوران ما ادبیات ضمن بیان و بازتاب ایدئولوژی طبقات گوناگون، در مبارزه  سیستم‌های اجتماعی گوناگون مشارکت می‌کند و در خدمت آموزش توده‌ها، رشد آگاهی و فرهنگ معنوی مردم است. کارکرد اجتماعی ادبیات همانند یکی از اشکال ایدئولوژی در جامعه بازتاب مبارزه اجتماعی و سیاسی است. هنر ادبیات بدون بازتاب زندگی ممکن نیست. ادبیات تشدید واهمه، اضطراب و تعیین سرنوشت شخصیت و هویت انسان را نه تنها در برابر سیمای قوانین تکامل اجتماعی جامعه بلکه در برابر رمز و راز هستی نشان می‌دهد.

ادبیات بازنمایی جریان رود بی‌پایان زندگی را در نیروی محرک رویدادها، در کشاکش پیکارها، از جان گذشتگی‌ها و در یک حرکت کلی، زندگی انسان را در یک نیروی تاریخی، که مردم خوانده می‌شود، با تفکری خلاق ترسیم می‌کند. همان‌گونه که در بالا گفته شد این پدیده اجتماعی ماهیتی اجتماعی دارد و از زندگی اجتماعی که در آن آگاهی اجتماعی، اخلاق و استه‌تیک جامعه، زایش ارزش‌های نوین اجتماعی، پیکارها و درگیری‌های اجتماعی بازتابی از واقعیت زندگی است و بر تمامی حوزه‌های شعور اجتماعی انسان تأثیر می‌گذارد، جدا نیست. ادبیات نغمه‌سرا و افسونگری پیوسته زنده از ژرفای روان آدمی است.

در سالیان اخیر، تفکری تئوریکی به‌گونه‌ای فزاینده ادبیات را به داستان‌نویسی و ادبیات به‌شدت هنری لایه‌بندی می‌‌کند. این تفکیک و لایه‌بندی، قطعاً پرمعنی است، زیرا براساس آن نه تنها وضع واقعی جریان‌ها در خود ادبیات بلکه تنوع سلیقه‌ها، نیاز خوانندگان و تولید اشکال معین آثار ادبی در نظرگرفته می‌شود. در این عرصه دست‌کم ادبیات باید در حد «داستان» و یا کاغذ باطله و غیره تلقی شود.

اما ادبیات نه تنها نوع مناسبات زندگی در جامعه را نشان می‌دهد بلکه به گفته‌ای «سفر به سرزمینی نا‌شناخته» است. درادبیات، متن عطشِ بی‌پایان شناخت و درک «حرکت اشیاء» است که بر هنرمند در لحظه‌ی ایجاد دنیای پُراستعاره، تخیلی و خلاق مسلط است و ذخیره پایان‌ناپذیر امکاناتی است که از خودِ موادِ زندگی بیرون آورده شده و به موضوع مشخص خلاقیت تبدیل می‌شود.

تضادها و مبارزات اجتماعی و یا تضادهای موجود عینی در جامعه در ادبیات در شکل شعور اجتماعی و در مقیاس اجتماعی به‌صورت تضادهای زندگی واقعی بازتاب می‌یابد. هدف ادبیات به‌همراه بهترین نویسندگان آن، نه تنها عمدتاً خدمت به مردم که این خود والاترین هدف این هنر است، بلکه شناسایی نقش محیط و شرایط تاریخی در شکل‌گیری انسان و جستجوی پاسخ به آن است. به سخنی دیگر یعنی روند ادبی نمی‌تواند خارج از چارچوب و زمینه دوران‌ها بررسی و مطالعه شود. اصطلاح روند ادبی نشان‌دهنده‌ وجود تاریخی ادبیات، کارکرد و تکامل آن هم در دوره معین و هم در طول تمام تاریخ ملت‌ها است.

هر پدیده‌ای ازادبیات نه تنها به‌عنوان یک متن هنری بلکه در زمینه و چارچوب عوامل اجتماعی و فرهنگی دوران‌ها وجود دارد. همانا زمینه و چارچوب این عوامل مفهوم روند ادبی را تحقق می بخشند و ضرورت مطالعه و پژوهش ویژگی‌های روند ادبی این یا آن دوره را، که به‌هیچ‌وجه با گرایش ادبیات‌شناسی با شناسایی خواص ماندگاری ادبیات، قوانین درونی و اصل استه‌تیک آن ناسازگاری ندارد مشروط می‌کنند. روند ادبی همه آثار نوشته شده و منتشره در یک دوره خاص را دربر می‌گیرد.

هر دوره ادبی با بروز و پیدایش نویسنده و یا نویسندگان برجسته‌ای، که بیانگران کامل گرایش‌های نوین دوران هستند مشخص می‌شوند. نویسندگان هم به‌طور مستقیم پدیده‌های اساسی زندگی معاصر را بازتاب می‌دهند و هم برای تأکید بر جدا شدن خود از آن تلاش می‌‌ورزند. اما هر دوی آن‌ها نمی‌توانند خارج از تأثیر دوران مفروض قرار گیرند. این نه تنها حق بلکه وظیفه نویسنده، شاعر یا هنرمند است که مرتبط با زمان و دوران خود باشد. از این‌رو این حقیقت که اثر ادبی تا حدودی وابسته به تحولات و دگرگونی‌های حرکت تاریخ است بدیهی است. اهمیت این عرصه هنر چونان شکل پیشرو و برجسته هنر معاصر در بسیاری مناسبات تاثیر می‌گذارد. این تأثیر و نقش عمده و پیشرو آن نخست به اینکه آن به‌طور شگفت انگیزی هشیارانه نبض و آهنگ دوران‌ها را دارد؛ زنده است و اینکه به‌طورمستقیم به روح و گرایش زمانه هم پاسخ و هم واکنش نشان می‌دهد، تعیین می‌شوند. برای مثال تأثیر عظیم ادبیات بر موسیقی کلاسیک، بر تکامل نقاشی رئالیستی، موزیک و تئاتر به‌ویژه در سده نوزده و بیست بر کسی پوشیده نیست.

ادبیات مناسبات موجود و ناهماهنگ غیرانسانی را که در کام لجن‌زار نابرابری اجتماعی فرورفته به‌همراه تحلیل زندگی می‌خواهد در یک جریان متحول به مناسبات انسانی دگرگون کند. هنر ادبیات جستجوی چگونه باید زندگی کردن در درون پدیده‌های بغرنج زندگی اجتماعی و مطالعه تحلیلی آن و آگاهی بیکران از تاریخ و پیوند پیاپی و یکریز با شعور توده‌ها است.

شرایط نوین اجتماعی ـ تاریخی، تجربیات غنی تاریخی و معنوی در دوران‌های مختلف نمی‌تواند در ادبیات تأثیر نگذارد. همان‌گونه که دوران بحران‌زای اواخر سده نوزده و آغاز سده بیست تأثیر خود را بر روند ادبیات اروپای غربی که در برخورد با جهان بیرحم سرمایه‌داری، کاهش جنبش انقلابی و بد‌بینی ناشی از آن که منجر به بهای از دست دادن اعتماد به انسان نیز شده بود، به‌همراه بروز پدیده‌های نوین و تشدید مبارزه جدی ایدئولوژیک ـ هنری و سبک‌های ادبی، گذاشت.

به‌عنوان نمونه کم و بیش از سال‌های دهه بیست تا دهه چهل سده میلادی گذشته در ادبیات اروپا، با نظرداشت ویژگی‌های ملی آن، رویدادهای پرآشوب این دوران بازتاب می‌یابد. درسال‌های دهه بیست هنگامیکه فرایند ادبی تحت تأثیر جنگ جهانی اول جریان داشت، انقلاب در روسیه این روند را در همه جهان برهم می‌زند. مرحله نوین در سال‌های دهه سی، تشدید مبارزات اجتماعی ـ سیاسی و ادبی در رابطه با بحران اقتصادی جهانی، نزدیک شدن جنگ جهانی دوم است.

و سرانجام مرحله سوم مرحله جنگ جهانی دوم و اتحاد همه بشریت مترقی در مبارزه علیه فاشیزم است. سال‌های دهه بیست و سی دوره استیلاء و دست‌‌آوردهای واقع‌گرایی در اکثریت کشور‌های اروپایی است. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و جنگ جهانی دوم انگیزه و مایه اوج‌گیری و اعتلاء نه تنها فرایند ادبیات بلکه جنبش انقلابی در بسیاری از کشورها شد.

در سده بیست روند ادبی فشرده‌تر از پیش با تحولات تاریخ همراه شد. رشد و تکامل ادبیات انقلابی راه همواری را نپیمود، اما آن به‌طورکلی نقش مهمی در روند ادبیات جهانی بازی کرد. این روند که واقع‌گرایی سوسیالیستی نامیده شد در پهنه ادبیات‌های ملی موضوعات نوینی را به‌همراه داشت و تدوین دیگری را آغاز می‌کرد.

اصطلاح واقع‌گرایی سوسیالیستی که خود گونه‌ای از واقع‌گرایی است در اوایل سال‌های دهه سی سده بیست میلادی در جریان بحث‌های آستانه نخستین کنگره نویسندگان شوروی (۱۹۳۴) پدید آمد. در همان زمان مفهوم تئوریکی واقع‌گرایی سوسیالیستی به‌مثابه روش هنری به‌وجود آمد و ارزیابی نسبتاً جامعی از این روش تدوین شد که اهمیت خود را تا زمان کنونی نیز حفظ کرده است.

بعدها پس از انقلاب اکتبر در روسیه هنر رئالیسم سوسیالیستی در فرهنگ هنری جهانی اهمیت گسترده‌تری پیدا کرد و درهمه انواع هنر استادن برجسته‌ای که بزرگترین نمونه‌های آثار هنری را ایجاد کردند مطرح شد. برای نمونه در ادبیات گورکی، مایاکوفسکی، شولوخف، یوهانس بشر و آراگون، در سینما آیزنشتاین، در تئاتر استانیسلاوسکی، برشت، درموسیقی پروکوفیف، شوستاکوویچ و غیره بودند.

در واقع پیوندهای هنری هنرِ واقع‌گرایی سوسیالیستی توسط همه تاریخ تکامل هنری بشریت مترقی تهیه شده بود، اما پیش‌شرط‌ها و موجبات بلاواسطه هنری پیدایش این پدیده در فرهنگ هنری سده نوزده تثبیت شد. بازگویی کنکرت ـ تاریخی زندگی دستاوردِ هنر واقع‌گرایی انتقادی بود. واقع‌گرایی سوسیالیستی از لحاظ کیفی مرحله نوین در تکامل هنر نوع کنکرت ـ تاریخی است، و بنابراین، در تکامل هنری بشریت به‌طورکلی، اصل کنکرت ـ تاریخی مطا‌لعه جهان مهم‌ترین دستاورد فرهنگ هنری جهانی سده های نوزده و بیست است. در مقایسه با واقع‌گرایی انتقادی در هنر واقع‌گرایی سوسیالیستی همراه با اصل غنی‌سازی کیفی تاریخ‌گرایی (تاریخی) غنی‌سازی ماهوی و اصل ایجاد شکل جدیدی از هنر رخ داد. اشکال کنکرت ـ تاریخی در هنر واقع‌گرایی سوسیالیستی ماهیت و کاراکتر پویاتر و بسیار موثری کسب کردند. در کل روش واقع‌گرایی سوسیالیستی توسعه هنری و خلاقانه شخصیت‌های انسانی واقعی را به‌عنوان نتایج منحصر به‌فرد، بی‌همتا و اصیل کنکرت ـ تاریخی و دورنمای تکامل تاریخی عمومی بشریت به‌سوی آینده مطلوب خود، یعنی به‌سوی یک سازند اجتماعی- اقتصادی مطلوب درنظر دارد.

این عرصه ادبیات در صفحات آثار ادبی خود قهرمان و انسان نوینی که به‌طور فعال در زندگی شرکت می‌‌کند هم به اصلاح و تغییر جامعه غیرعادلانه آماده است و هم برای بهترین نظام اجتماعی آزاد مبارزه می‌کند وارد کرد. محتوای آثار ایدئولویک و مسلکی نوین این ادبیات اغلب با اشکال هنری دیگری همراه بود. نویسندگان انقلابی به سنن گوناگون، ملی و خارجی‌ای (مانند برتولد برشت، پابلو نرودا) که به تنوع و غنای روند ادبی کمک می‌کرد استناد و تکیه کردند.

در سال‌های جنگ دوم جهانی اکثر نویسندگان اروپا (مانند آلمان، انگلیس، فرانسه ،اسپانیا) و آمریکا نیز صادقانه وظیفه میهنی خود را انجام دادند. آن‌ها در صفوف ارتش مبارزه و در جنبش مقاومت شرکت کردند، شبنامه‌ها، مقالات، داستان‌ها، حکایات، رمان‌ها، اشعار و ترانه‌های ضدفاشیستی نوشتند، دلاوری‌های میهن‌دوستان را تشریح و جهت گسترش مبارزه مردمی علیه اشغالگران فاشیست و همکاران محلی آن‌ها فراخوان دادند.

لازم به یادآوری است که دوران معاصر قانونمندی عینی ادبیات همه کشورها ـ مهم نیست که تکامل ادبیات در هریک ازاین کشورها چقدر متنوع بوده ـ رویارویی و جبهه‌گیری واقع‌گرایی و مدرنیسم بود. سده بیست با مدرنیسم که با انکار پیشرفت و نقش انسان در جامعه، با انگیزه از خود بیگانگی و بدبینی مشخص شده بود، آغاز شد. همزمان با گرایشات محافظه‌کارانه، ارتجاعی، همراه با ذهن‌گرایی تراژیک، افراط‌گرایی فرمالیستی، در مدرنیسم هیچگاه نگرش انسانی به انسان، اعتراض و مخالفت با پایه‌ها و مبانی بورژوازی و به دستاوردهای قطعی و بدون قید و شرط هنری دیده نشد.

مدرنیسم (آوانگارد) با انحراف وعدول از فرهنگ واقع‌گرایی، با اعلام استقلال هنر از واقعیت  مرتبط بود. هنرمندان مدرنیست اغلب شکل عصیان آنارشیستی استه‌تیک علیه سنن و قواعد معین در هنر را پذیرفتند. نمی‌توان انکارکرد به آنکه بااستعدادترین مدرنیست‌ها آثار بسیار مهم و برجسته‌ای به‌وجود آوردند که بدون آن‌ها تصویر رشد و تکامل ادبیات کامل نمی‌بود [مانند م. پروست، «درجستجوی زمان از دست رفته» و یکی از نمایندگان شعر مدرنیسم ت.س. الیوت «شعر»].

پس از جنگ دوم جهانی مدرنیسم به‌دلیل خستگی شکل هنری آن و همچنین تغییر شرایط و اوضاع تکامل هنر مکتب قابل توجه و چشمگیری به‌وجود نیاورد. در شرایط پس از جنگ دوم جهانی مدرنیسم خیلی زود به‌جای روش هنری، به‌عنوان جهان‌بینی موجودیت یا‌فت و به‌تدریج جای خود را به اگزیستانسیالیسم داد.

مسئله هستی انسان در جهان و مفهوم زندگی او سمت و سوی فلسفی و مسئله مرکزی این جریان شد. فلسفه اگزیستانسیالیسم نتیجه جنبش‌ها و تنش‌های اجتماعی و بحران هومانیسمی بود که در نتیجه بحران تکامل اجتماعی روی داده بود. سال‌های پس از جنگ دوم جهانی موجبات توسعه اگزیستانسیالیسم به‌عنوان ثمره از خود بیگانگی انسان از زندگی جنگی، ویرانی و فقر و بی‌پولی را فراهم آورد. باید گفت که در ادبیات معاصر اروپا منتها درجه تظاهر و تجلی اگزیستانسیایسم  بیان خود را در پست آوانگاردیسم پیدا می‌کند. مثلاً، در فرانسه در سال‌های دهه پنجاه میلادی اوج و رونق آبستراکسیونیسم کنونی رخ داد. در ایلات متحده آمریکا در سال‌های دهه پنجاه میلادی روش و دیدگاه پاپ آرت ـ به اصطلاح هنر عامه‌فهمی که تا دوران کنونی از محبوبیت نیفتاده، مسلط و حتی به اصطلاح مکاآرت یا هنر مکانیکی (نمایش اشیآء فلزی) نیز ظاهر می‌شود. در کل می‌توان گفت که در دوره پس از انقلاب اکتبر هم‌زمان با ژانرهای رمان اجتماعی، رمان‌های علمی ـ تخیلی، تاریخی و درام‌های تاریخی، اهمیت رمان‌های اجتماعی ـ روانشناسی (مانند ا. همینگوی) و نوول‌های روانشناسی (مانند ش. آندرسن) افزایش می‌یابد. باید گفت که از دهه سی میلادی به بعد است که توجه به توده‌های مردم، به هویت و ملت، به وقایع تاریخی گذشته که به درک و شناخت مفهوم مدرنیته کمک کردند افزایش می‌یابد.

متناسب با این دوره نیز اشکال رمان‌های تاریخی، روانشناختی، تخیلی، رمان حماسی، رمان سیاسی و فلسفی نوسازی می‌شوند و تحولات مناسب و شایسته‌ای نیز در شعر و درام رخ می‌دهند. دراین دوره رشد و تکامل ژانر رمان حماسی ادامه می‌یابد و رمان‌های فلسفی (مانند ت. مان)، سیاسی، شرح حال ( بیوگرافی، زندگی‌نامه) گسترش زیادی پیدا می‌کند و هم در زمینه درام‌نویسی درام‌های حاد روانشناسی (یو.اونیل) و درام‌های قهرمانانه درباره انقلاب (ر. رولان) پدیدار می‌شوند.

در زمینه رشد و تکامل ژانرهای ادبی در میهن ما می‌توان به انقلاب مشروطه در ایران و تحول اساسی در عرصه ادبیات و هنر اشاره کرد که مایه پیدایش اشکال و سبک های نوین ادبی، حتی زبان ادبی و شیوه نگارش نوین و پیدایش داستان‌های کوتاه و رمان‌های تاریخی ـ اجتماعی گردید و این امر خود بازتابی بود از تاثیر ادبیات اروپا بر روند ادبیات ایران. یا فضای اجتماعی و جو سیاسی ناشی از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران و به‌تبع آن انقلاب بهمن ۵۷ در ایران که این رویدادهای تاریخی تأثیرات خود را در ادبیات و هنر کشور گذاشته است.

در هنر بحث ایدئولوژیکی همواره با جدال متد‌های هنری روبرو و به اتمام می‌رسند. گویی این تاریخ است که به ادبیات اجازه نمی‌دهد از تیررس تأثیرات آن بگریزد و با سرنوشت تاریخی جامعه درهم می‌آمیزد تا شعور اجتماعی را از شر شرارت و توهمات اجتماعی برهاند و از فرسایش تدریجی اخلاقیات، کاهش جنبش انقلابی و زوال و مسخ شخصیت انسان‌ها در جامعه‌ای ناعادلانه جلوگیری کند. این تلاش ا‌دبیات نمادی از پیکار اندیشه‌ها است.

در اینجا است که خلاقیت هنری جدا ازجهان‌بینی نویسنده و هنرمند نیست. این هنر با تحلیل زندگی واقعی، با رخنه به ژرفای ماهیت پدیده زندگی و انسان و محیط هستی اجتماعی آن گوهر واقعی هستی را مجسم می‌کند. در تحلیل نهایی همه تلاش آن شناخت واقعی از نیروی درونی و خلاق توده‌ها و نقش تاریخی آن‌ها در جریان پرتلاطم زندگی و گرایش‌های نوین تاریخی با چشم‌اندازهای آن و اعتماد به آینده است. این خود گذاری بغرنج به‌سوی کیفتی نوین با طرازی تماماً نوین، با شکل و مضمونی نوین برای ادبیات است.

ادبیات این روند دگرگونی را در مقیاسی بزرگ و در چشم‌اندازی واقعاً تاریخی با تمامی اجزای آن با ترسیم پی‌ریزی زندگی نوین و برافکندن شالوده‌های کهن آن به‌پیش می‌‌برد و نشان می‌‌دهد که زندگی در حال حرکت است. نقش برجسته و پیشرو این هنر بین سایر هنرها و تأثیر آن بر آن‌ها در آن است که بسیاری هنرها خود بر پایه و بنیان ادبیات قرار دارند. بنابراین تکامل این هنرها وابسته به تکامل ادبیات است.

نفوذ ادبیات بر سایر هنرها در آن است که ادبیات توسط دیگر هنرها ـ موضوعات و سوژه‌ها را «راهنمایی می‌کند». محتوای آثار ادبی اغلب توسط دیگر هنرها «بازگویی می‌شود»؛ آثارموسیقی، رقص و باله، نقاشی و تئاتر به‌واسطه منابع ادبی، بر سوژه‌های آن‌ها ساخته می‌شوند.

چنانکه درآثار چایکوفسکی جوانب تغزلی ـ دراماتیک اشعار و نثر پوشکین آشکار و از پرده بیرون می‌افتد. تفسیر حاد اجتماعی ارواح مردگان گوگول بنیان‌گذار رئالیسم انتقادی در اپرایی به‌همین نام توسط آهنگساز، پیانیست و هنرمند مردمی رادیون شچدرین [در دوران شوروی] و یا آثار شولوخف در اپرای ایوان دزرژینسکی بنام «دُن آرام» و «زمین نوآباد» بازتاب خود را می یابد.

احساس سازنده در موسیقی بتهوون نیز انقلاب کبیر فرانسه بود. در آثار بتهوون تنها چیره‌مندی او بر شکل نیست، بلکه محتوای پُرعظمتی است از یک دوره انقلابی. موسیقی بتهوون نه تنها واکنشی است به زمانه خود بلکه بیان هنرورانه و بازفرآورد جهانی است که درآن اندوه و شادی دارای انگیزه است.

جای به‌ویژه مهم ادبیات در تکامل هنری مشروط به ابزار، شیوه بیان، [درگفتار و نوشتار، هماهنگی آن با دقت و ایجاز] و واژه هست، که در این عرصه همه ساختارهای آگاهی و تجربه انسان بهم پیوند می‌‌خورند. واژه متحرک‌ترین و انعطاف‌پذیرترین سیستم بیان معانی است. از آنجا که دامنه زبان کلامی تقریباً نامحدود است، امکان پوشش و احاطه هنری پدیده زندگی در ادبیات به‌ویژه وسیع و گسترده است.

ادبیات آ‌زادانه عمل و اثر را در ابعاد مختلف مکانی ـ زمانی انتقال می‌دهد، دارای امکان گسترش و استقرار در یک اثر با چندین خطوط سوژه‌ای است و قادر است باز آزادانه توصیف، روایت (داستان ـ حکایت) و گفت‌و‌گو را تلفیق کند. با توجه به کلمه و واژه است که در ادبیات در بافت هنری آن امکان گنجاندن شیوه بیان، که با یقین مفهومی متفاوت است و در عین‌حال با ترسیم پدیده‌ها و رویدادهای مشخص زندگی درآمیخته است، وجود دارد.

ادبیات در کالبد شکافی اجتماعی خود نازایی‌های زندگی، روند بیگانگی رشدیابنده انسان‌ها در جامعه، رابطه پرتضاد بین انسان و محیط، ناهنجاری‌های گوناگون اجتماعی و پدیده‌های روانی اجتماعی را در یک کل جدایی‌ناپذیر در رابطه با انسان به‌مثابه انسانی تاریخی نشان می‌دهد. ادبیات می‌خواهد رویدادهای ترسناک زندگی بشر و چهره غیرانسانی جامعه و جهان معاصر را برملا سازد. مطالعه واقعی از اعماق زندگی یکی از دستاوردهای قابل توجه ادبیات است.

از این‌رو واکنش و هدف این هنر آفرینش بافتی نوین برای تحول در روابط اجتماعی نابرابر در یک فرایند است. فرایندی چا‌لش‌برانگیز و برخاسته از ارزش‌های انسان‌گرایانه و عدالت‌خواهانه‌ای که درمبارزات انسان ها و بشریت مترقی هر روزه با جان و روان توده‌های مردم تجربه می‌شود. ادبیات در قیاس با دیگر هنرها با واژه مرتبط است. زبان ادبیات فقط زبان کلامی معمولی نیست. زبان ادبیات با اشکال مختلف تمثیل، استعاره، کنایه و تقویت تصاویر کلامی تفاوت دارد.

اما دستیابی به زبان ادبیات مشکلاتی مانند مطالعه خاص شیوه‌های بیانی دیگر هنرها را ایجاد نمی‌کند. در این رابطه در ادبیات دشواری‌های دیگری نیز وجود دارد: زبان آن ملی است و مستلزم ترجمه برای درخواست دیگر ملت‌ها است. زبان ادبی شکل پرداخت شده زبان همه خلق است که به میزان کم و بیش برخوردار از نرم‌ها و قواعد خاص کتبی است.

زبان مظهر همه فرهنگ است که در قالب کلامی بیان می‌‌شود. زبان کلامی در ادبیات نه تنها ظرافت و کمال خود را کسب بلکه همه امکانات داخلی خود را کشف می‌کند. واژه توسط نویسنده بهخ‌مثابه ابزار و شیوه بیان، به‌عنوان ابراز اندیشه و فکر و همچون عنصر عاطفی به‌کار گرفته می‌‌شود. ماکسیم گورکی می‌نویسد که نویسنده نه تنها با قلم می‌نویسد بلکه با واژه‌ها نیز تصویر می‌‌کند.

با برخورداری از روش‌ها و ابزارهای معین مانند، قیاس و تطبیق، توصیف و تشبیه، شکل بیان از جز به کل، طنز، استعاره، تمثیل (بیان انتزاعی، محتوای تفکر انتزاعی)، مبالغه، مترادف‌ها، نقل قول‌ها و غیره، ادبیات تفاوت‌های بسیار ظریف جهان معنویی انسان را بازگو می‌‌کند، تصویری از طبیعت بدست می‌دهد و ازسرنوشت مردم و ملت‌ها روایت می‌کند. ادبیات از این راه به جهان بیکران درون انسان، به پنهانی‌ترین و تاریک‌ترین گوشه‌های هستی معنویی انسان‌ها و جریان عینی زندگی رخنه می‌کند تا تمامی تنوع روحیات اجتماعی در محیط زندگی اجتماعی به‌مثابه عنصر اجتماعی را بیان کند.

به‌ویژه چنین نوع اشکال بیانی که اهمیت واژه‌های مجازی، تمثیلی، استعاری (تشبیهی) را مشروط می‌کنند، حس چند معنایی قوه بیان و زبان هنری را افزایش می‌دهند. امکانات و ویژگی های بیانی ادبیات نامحدود هست. علاوه بر این همانا این امکانات و ویژگی‌ها به ادبیات امکان و مجال آنرا می‌دهند که بر پدیده‌ای از زندگی که همواره در دسترس دیگر هنرها نیست احاطه کند.

در رمان‌ها مثلاً در رمان م. شولوخف به‌نام «دُن آرام» صحنه تشیع جنازه آکسینا با توصیف این چشم‌انداز به پایان می‌رسد: «گویی که از خوابی سنگین بیدار شده است، سر را بالا می‌برد و بر فراز خود آسمان سیاه و تیره ای را می‌بیند که قرص سیاه خورشید در آن به‌گونه‌ای حیرت‌انگیز درخشان است»، در فیلم«دُن آرام» س. گراسیموف این چشم‌انداز وجود ندارد.

نظم، حوزه بیانی ویژه ادبیات را تشکیل می‌دهد. در اشعار زبان گفتاری ساختار ریتمیک و موزونی را بدست می‌آورد که با مکث، وقفه و تکیه صدا در پایان هر سطر و با به‌کار گرفتن قافیه‌ها [تکرار صداها در پایان سطرها] و تناسب سطرهای منظوم به تعداد و تنظیم تکیه صدا حاصل می‌‌شود. شعر به‌لحاظ سیستماتیک استه‌تیک خلاقیت هنر کلامی است.

در شعر در مقایسه با نثر آهنگ زبان، گفتار و ترکیب صدایی و یا صوتی واژه‌ها اهمیت بیشتری را بدست می‌‌آورد. ریشه قواعد و نظم شعر از ویژگی‌های احساسی روح زبان انسان سرچشمه می‌گیرد. این‌ها قانونمندی زبان موسیقایی است. از این‌رو شعر به‌طور عمده در غزلیات به‌کار گرفته می‌شود، هرچند در شعرها آثار حماسی و هم دراماتیک نیز به‌وجود می‌آیند.

همچنین ویژگی‌های عام و ژانری (ژانریک) آثار ادبی اهمیت هنری ـ مجازی و استعاره‌آمیز را در ادبیات دارند. می‌توان گفت که شعر بیان صدای اندیشه در قالب واژه است و دارای فرم درونی و شکل مناسب خود بوده و تصویر هنری را با زبان شاعرانه و خلاق بیان می‌کند. در شعر ادراک شاعرانه از واقعیت در قالب تصویر، ایده، موضوع و به‌همراه سبک، آهنگ و زبان شعر و ریتم موجود در آن است. شعر که خود در رشد و تکامل درونی خود در دوران‌های گذار روند پیچیده‌ای از گرایشات و جریان‌های گوناگون را پشت سر گذاشته بود، فرآورد واژگان هنرمند و خلاقیت شکلی از ادبیات به‌عنوان هنر است که دارای وحدت تنیده درونی بین فرم و محتوا است.

در شعر واژه یعنی زندگی است. آثار تغزلی و شعر ما را به جهان احساسات، خلق وخوی و اندیشه‌های شاعر در شرایط مختلف زندگی وارد می‌کند. در ترسیمی دیگر باید گفت که شعر و ادبیات نماد روش هنری برای نشان دادن صدای اجتماعی جامعه است. در شعر نیز به‌تدریج پروسه نوسازی بیشتر زبان شعری مشاهده و روانشناختی و روحیه اجتماعی آن عمیق‌تر میشود [در کشور ما در سطح ملی آثار شاعرانی مانند شاملو، کسرایی، سایه و … و درادبیات جهان، اشعار شاعران شناخته شده‌ای مانند ل. آراگون، پ. نرودا، پ. الوارر، فروست و ک. سندبرگ را می توان نام برد].

یکی از ویژگی‌های بزرگ ادبیات پیشرو، انتقاد کوبنده بر شالوده اخلاقیات جامعه نابرابر، ناعادلانه و ستیز با حاملان آن در شکلی حماسی است. ادبیات به خودآگاهی توده‌ها به‌مثابه نیروی مستقل و اصلی که زاییده مبارزات اجتماعی است، مضمونی نوین می‌دهد تا توده‌ها تاریخ را با دستان خود بسازند. ویژگی دیگر آن این است که این پدیده بر روان‌شناختی شخصیت انسان‌ها، تنوع اندیشه‌ها و پیچیدگی احساس‌ها برای شناخت انسان‌ها همچون دادگری اجتماعی علیه بیدادگری اجتماعی بر ژانرهای گوناگون مانند، شعر، رمان، رمان حماسی، خاطرات هنری، داستان کوتاه، مقاله و حماسه تکیه می‌کند تا چشم‌اندازی گسترده جهت دستیابی به بهار راستین انسانی و انسان‌گرایی بدست دهد.

در این راه ادبیات حتی به ماهیت اجتماعی استبداد می پردازد و به روند ناگزیر پیشرفت به‌سوی دگرگونی‌ها و توفان‌های اجتماعی و ضرورت آن ورود می‌کند. در این فرایند‌های اجتماعی ـ تاریخی ادبیات با دگرگونی‌های بزرگ زندگی اجتماعی خود به غنا و تکوین خود یاری می‌رساند.

عرصه وسیع ادبیات به حماسه (داستان)، لیریک (غزل) و درام تقسیم‌بندی می‌شود. در حماسه (داستان) واقعیت به‌گونه‌ای گسترده و‌ فراگیر ‌بازتاب می‌یابد. شخصیت‌های انسانی در محیط وسیع زندگی در آن شرایطی که آن‌ها را احاطه و به عمل وادار می‌کنند، حضور می‌یابند. آثار حماسی معمولا سوژه‌دار هستند. در آن‌ها درباره سرنوشت کامل انسانی یا درباره مراحل معین مسیرهای زندگی قهرمانان روایت می‌شوند. در حماسه (داستان) روی توصیف و ترسیم عینی واقعیات تکیه می‌شود. از این‌رو شرح و روایت‌ها در آن نقش اساسی و عمده را بازی می‌کنند.

ادبیات حماسی در ژانرهای گوناگون آشکار می‌شود، که در میان آن‌ها رمان ـ بزرگترین فرم حماسی ـ جای ویژه و بزرگی را اشغال می‌کند. در غزل (شعر) کاراکتر و شخصیت انسانی از راه تأثر وحس و از طریق احساس زندگی نمود پیدا می‌کند.ادبیات به‌مثابه هنر، نه در خد‌مت هنر برای هنر است و ازآن گریزان است و نه درخدمت اندیشه‌های وهم‌آلود. ادبیات پیشرو حقیقت تاریخی را با بازآفرینی خود از آزادی انسان از هرگونه رنجی که بنیان حماسی آنرا می‌سازد می‌بیند و ثمره آن چیزی جز حماسه نوین در پیکار با نیروی کهنه و زوال‌یابنده که مسبب نابودی و سقوط انسان است، نیست.

غزلیات (اشعار) در مقایسه با حماسه بیشتر ذهنی است. به آن معنا که در آن به بیان حالات درونی انسان تکیه می‌شود.اغلب درآثار تغزلی نویسنده به‌طورکلی هیچ پدیده عینی را ترسیم نمی‌کند. جهان عینی است، اما صحبت تنها درباره تاثرات، احساسات شخصی و اندیشه‌های خود است.

در نتیجه اینکه این اندیشه‌ها واحساس‌ها و به‌همراه آن تصاویر تغزلی برای مردم کشور و دوران‌های خود تیپیک و خاص هستند و اهمیت ملی را کسب می‌کنند. در بسیاری آثار شعری ویژگی‌ها و خطوط شعر حماسی و غزلیات اغلب آمیخته می‌شوند و اثر ژانر حماسی ـ تغزلی را به‌وجود می آورند. این امر در برخی اشعار و ترانه‌ها وجود دارند. تغزل قرن‌ها یکی از ابزار مؤثر آشکار کردن جهان‌بینی نویسنده و تجسم او به‌مثابه انسان دوران نوین بود.

درام نوع ویژه ادبیات است که برای بازگویی آن بر روی صحنه تئاتر درنظر گرفته شده است. درام کلاسیک سخنان راوی (چنانچه متن و نوشته نویسنده به حساب نیاید) را دربر ندارد. کاراکترها در آن به‌عنوان قاعده تنها از طریق بیان مستقیم [دیالوگ و مونولوگ (گفت‌و‌گو و تک‌سخن‌گویی)] نشان داده می‌شود. در کشور ما برای نمونه می‌توان به داستان «کجا میری ننه امرو» اثر احمد محمود که در آن روش «مونولوگ نمایش» به‌کار برده شده است، اشاره کرد. در درام افشاء و آشکار کردن موثر و کارای کاراکتر و شخصیت و برخورد عریان سوژه اهمیت ویژه‌ای را بدست می‌آورند. ژانر اصلی دراماتیک، تراژدی، کمدی و درام در مفهوم محدود کلمه هستند‌ (آن‌را گاهی اوقات درام زندگی یا نمایشنامه می‌نامند).

تمامی تراژدی‌ها، درام‌ها و طنزها در ادبیات از واقعیت اجتماعی زندگی سرچشمه می‌‌گیرند. درباره تراژدی باید گفت که منبع آن در جامعه چیزی جز تضادهای آشتی‌ناپذیر طبقاتی در یک جامعه طبقاتی نیست. این تضاد‌ها قاطع‌ترین جنبه‌ تراژدی را تشکیل می‌دهند. حل این تضاد‌ها سقوط تراژیکِ تراژدی را فراهم می‌آورد. تراژدی در ادبیات خود ضربه‌ای است تراژیک بر پیکر جامعه و بازتابی از تضاد و ستیزه‌های تراژیک حاکم بر زندگی و جامعه و رهایی از چنگال آن است. مانند خرافات و جهل حاکم بر جامعه و فجایع زندگی که تراژدی‌های بسیاری را بر جامعه تحمیل می‌‌کند و موجب زندگی و سرنوشت تراژیک انسان است.  تراژدی جهان امروز، تراژدی رنج، گرسنگی، جنگ، بی‌عدالتی و نابرابری صد‌ها میلیون انسان است. اما قهرمانان تراژدی در سرنوشت تراژیک خود به‌همراه عواطف شرافتمندانه خود و پیروزی سرانجام آن در دوران ضرورت‌ها همواره برای زندگی و نیروی آن رزم و پیکار می‌کنند.

پدیده کمدی در ادبیات و جایگاه آن در هنر از نیروی برنده‌ای برخوردار است که با تراژدی برابری می‌کند. در کمدی و طنز حتی با لحن غم‌انگیز خود به‌لحاظ اجتماعی همچون صاعقه‌ای هولناک و ترس‌آور است. دشمن را به سخره می‌‌گیرد و انگ بدنامی به آن می‌‌زند و جوانب کمیک آن‌را با خصلتی انتقادی مشخص می‌سازد. در کمیک روح پوچ، بی‌محتوا و ابتذال پدیده تظاهر می‌کند که با شکل خود ناسازگار است.

کمیک ناسازگاری شکل و محتوا را در همه عرصه‌ها به نمایش می گذارد.ماهیت اجتماعی کمیک در تظاهر نیروهای اجتماعی کهنه به‌همراه نظام اجتماعی کهنه در ایماژهای هنری بروز پیدا می کند. کمیک اشکال مختلفی مانند طنز و هجو به‌خود می‌گیرد. این اشکال به‌هرحال با ایماژ‌های هنری به تایید حقیقت و طرد غیرحقیقت یاری می‌رسانند.

حماسه، لیریک، درام ـ انواع خلاقیت‌هایی هستند که در طول تاریخ همه ادبیات را به‌وجود آورده‌اند. با این وجود گونه‌های ادبیات در مجموع ژانرهای معینی را به‌خود گرفته‌اند که در آن ژانرها به‌لحاظ تاریخی تغییرپذیری ظاهر می‌شوند. این ژانرها در جریان تکامل ویژگی‌های خود را تغییر می‌دهند. برخی از آن‌ها از بین می‌روند، برخی به‌وجود می‌آیند، هم ویژگی‌های نوین و هم نشانه‌های اصلی ژانرهای گوناگون در ادبیات مستقر می‌شوند.

دوران‌های مختلف ژانر غالب‌های ادبی مختلف را دربر دارند. در دوران باستان ژانرهای دراماتیک به‌ویژه تراژدی؛ در دوران انقلاب بورژوازی فرانسه ـ درام و کمدی، نثر فلسفی و غیره به‌طورکامل گسترش پیدا کرد. در دوران ما تصادفی نیست که بحث های شدید و داغ پیرامون فرم‌های ادبی در مقیاس وسیع، به‌ویژه رمان شعله‌ور می‌شوند. در رمان به‌عنوان قابلیت‌ها و امکانات ادبیات معاصر، توانایی نفوذ عمیق آن در سرنوشت ملت‌ها و بشریت متمرکز شده است.

رمان شکل برجسته و کلان ژانر حماسی ادبیات است. در مقایسه با شعر حماسی، رمان جای اساسی را به تصویر انسان در رابطه با عوامل و فاکتورهای زندگی پیچیده اجتماعی، تاریخی، روان‌شناختی و غیره می‌دهد و بر آن‌ها تمرکز دارد و در فرم پُرمضمون و اساسی خود حافظه‌ای از اسطوره و آیین‌ها را در خود نگه می‌دارد (مانند شهر افسانه‌ای ماکوندو در رمان صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز). یا مانند رمان برجسته و فراموش نشدنی «کلیدر» اثر محمود دولت‌آبادی که قدرت و صلابت این اثر در آنجا است که با ادراکی شاعرانه و نیروی تخیل بی‌مانند توانسته حماسه زندگی تراژدیک دهقان ایرانی، کوچ‌نشینان و مردمی که توسط شرایط زندگی خرد شده‌اند، در دوره‌ زمانی و مکانی معین بر اساس رویداد‌های واقعی ترسیم کند.

رمان‌های واقع‌گرایانه‌ احمد محمود که با نگرش اجتماعی و سیاسی وی و با تکنیکی بی‌نظیر در بافت هنری، زبانی ویژه و روانشناسی اجتماعی خلق شد، متاثر از رویدادهای سیاسی و اجتماعی معین در دوران خیزش‌های معین اجتماعی است و همواره رویکرد این رمان‌ها به‌همراه آرمان‌خواهی اجتماعی نویسنده نه تنها به طبقات محروم جامعه بود بلکه جانمایه‌ آن‌ها پیکار علیه فقر و خیزش در راه برقراری عدالت در جامعه و هم نشانگر بحران نارضایتی از زندگی، امید به اصلاح و تغییر آن و هم تنش ارادی توده‌های مردم در فضای آشکار ظلم و ستم اجتماعی است.

این نویسندگان و همردیفان آنان چالشی را بر چالش‌های هنر اجتماعی دمکراتیک افزودند. نه هرگونه تفسیر و تعبیر از زندگی را از ماهیت مقوله حقیقت و از جوهر جهان عینی و واقعی جدا کردند و نه تن به برده‌داری اخلاقی در برابر سرمایه دادند.

واقع‌گرایی انتقادی در ادبیات در کل بازگویی حقیقت کنکرت ـ تاریخی زندگی را در شکل نفی هر نوع اوضاع اجتماعی که انسان را سرکوب می‌کند درنظر دارد. و نه تنها به‌طور خلاق پایداری عینی ـ تاریخی فرد انسانی را برای محیط اجتماعی خاص به‌کار می‌برد بلکه آن تلاش ذهنی ـ تاریخی بهترین نمایندگان جامعه به‌منظور رهایی و آزادی اجتماعی انسان است. رئالیسمِ بسیار واقع‌بینانه هرگونه نقابی را از چهره‌ها برمی‌گیرد.

دوران نوین و شرایط نوین زندگی موجب پیدایش و گسترش وسیع دیگر اشکال نوین هنری در رئالیسم انتقادی شدند. بسیاری هنروران به‌طور گسترده مونولوگ درونی که در یک اثر ادبی رگه‌ها و لایه‌های زمانی مختلف را توام و جریان (سیال) ذهن را به‌کار می‌گیرند، پذیرفتند. این اشکال از نو برای ترسیم کاراکتر انسان، کشف و شناسایی جلوه‌های متنوع هنری ویژه و بکر به نویسندگان کمک کردند.

به یک معنا رمان ژانر چند سبکی و یا ژانر چند ژانری است، زیرا آن می‌تواند عناصر فرم‌های گوناگون ادبی، ویژگی‌ها وخصایص دیگر ژانرها را دربر گیرد و مرزهای آن‌ها را گسترش دهد.

 

منابع مورد استفاده:
– فرهنگ مختصر استه‌تیک. زیر نظر پروفسور اوسیانیکف.
– تاریخ ادبیات خارجی سده بیست. تهیه شده توسط گروه زبان و ادبیات خارجی مسکو.
– و.ا. خالیزیف. فرایند ادبی و مقاله فرایند تاریخی و ادبی.
– پروسه ادبیات معاصر در روسیه. سوشیلینا.ای.ک. دانشگاه دولتی مسکو.
– رئالیسم انتقادی به‌مثابه روش هنری از کتاب استه‌تیک مارکسیستی ـ لنینیستی. زیر نظر پروفسور اوسیانیکف، مسکو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *