مارکسیسم و نفت
افت شدید بهای نفت آشکارا باناپایداری مالی مرتبط است، ولی بهنظر نمیرسد که علل این امر در راستای پیشبینیهای کارشناسان قرار گیرد. هنگامی که بهای نفت افزایش مییابد، بهای آن نیز در بیشتر کشورهای صنعتی بیشتر میشود. بدینسان، بهای فزاینده نفت همانند ترمزی در برابر رشد قرار میگیرد. شعلهور شدن بهای نفت به رکود سالهای ١٩٧٣، ١٩٧٩، ٢٠٠٠ و ٢٠٠٨ انجامید. و برعکس آن نیز حقیقت دارد. یعنی کاهش روند اقتصادی نیز احتمالاً کاهش بهای نفت را در پی دارد که میتواند به یک فرصت مالی استثنایی برای دولتها و مصرف کنندگان تبدیل گردد. پس از فروپاشی بانک لئمن برادرز در سال ٢٠٠٨، بهای نفت با پیشبینی رکود اقتصادی، کاهش یافت. اگر به مسأله از این زاویه بنگریم، کاهش اخیر بهای نفت شگفتانگیز بهنظر میرسد. زیرا این کاهش نشانههای ضعف قابل رویت را در تمام بازارهای بزرگ کشورهای رشد یابنده نوین (به استثنای هندوستان) دنبال میکند.
از دیگر سو، امروزه بهای نفت به این امر وابسته شده است که اقتصاد جهانی در پرتو مبارزهای احتمالی با تغییر آب و هوا، الگویی نوین بیابد. تلاشهای کنونی که هدفشان کاستن از گرم شدن دمای کره زمین است، هیچ تأثیری (در این بها) ندارد ولی علت آن را باید براساس فرضیهای جستوجو کرد که استفاده از سوخت فسیل شده را بتوان روزی محدود کرد و این امر انگیزه نیرومندی را نزد تولیدکنندگان نفت ایجاد میکند که تا پیش از پیاده شدن این تصمیم محدودکننده، تا حد امکان به فروش نفت دست یازند. شاید این استدلال بتواند پاسخ عربستان سعودی را که فراخوانهای اوپک را برای کاهش تولید نفت نادیده گرفت، توضیح دهد.
شیوخ عرب که در کشورهای خود تحت فشار بهار عربی هستند، گزینه دیگری بهجز تولید هرچه بیشتر نفت ـ حتی با فروش آن به نازلترین قیمت ـ در پیشِ رو ندارند. بدتر از آن، این شیوخ زندانی دلارهای نفتیای هستند که ذخیره کردهاند و فردا، به هنگام کاهش بزرگ نرخ دلار، کاغذ پارههایی بیش نخواهند بود. کوتاه سخن، ثروتهای آنها، فقط سرابی در بیابان است. این چنین است که شیوخ نامبرده، تولید نفتشان را برخلاف توصیه مرشدهای آمریکایی خود، بالا نگه میدارند.
در این مرحله تأملات، تجزیه و تحلیلی مارکسیستی لازم میآید. آیا کاهش بهای نفت، توطئهای آمریکایی علیه روسیه یا ونزوئلا (مطلبی که من هم به آن مدت کوتاهی باور داشتم) به دلایل سیاسی است؟ در این صورت معنی آن این است که نفع سرمایهداران آمریکایی در این است که شاهد ادامه سقوط بهای نفت خام باشند. این نمیتواند درست باشد زیرا موتور درونی نظام سرمایهداری رقابت بیش از اندازه است. نمیتوان از سود متعالی سرمایهداران ایالات متحده سخن گفت یا این که ما چیزی از این نظام درک نکردهایم. سود کارخانهداران، شرکتهای ترابری، شرکتهای فرا ملی خودروها، طبیعتاً در کاهش بهای نفت است در حالیکه فریاد صنایع نفت آمریکایی و اروپایی علیه آن بلند شده است. و اما خود دولت فدرال، کاملاً روانپریش شده است: دولت فدرال ترجیح میدهد که نفت گران باشد زیرا دلارهای نفتی بیشتر به جریان میافتد و این باعث میشود که سلاحهای پیچیده را مشتریان ثروتمندترش بیشتر بخرند. افزون بر آن، نفت گران قیمت، استخراج نفت شیل را که بهرهبرداری از آن گران تمام میشود، امکانپذیر میسازد. از سوی دیگر، بهای نازل نفت در کوتاه مدت سودآور خواهد بود زیرا افت شدید بهای بشکه نفت، هوای تازهای به اقتصاد ایالات متحده و جهان که بهرغم امتیازات مالی (بهره مالی کم) همواره متغیرند، خواهد دمید. میتوان خشمی را با تشدید بحران به هنگام افزایش بهای نفت، پیشبینی کرد.
اما نباید از دید پنهان بماند که بهتدریج که سودهای ناشی از نفت به اعماق نزدیک میشوند، سرمایههایی که از این بخش کم سودآور دور شدهاند، برای دوباره سودآور کردنش به آن نزدیک میشوند؛ امری که بهگونه اجتنابپذیری حباب نوینی ایجاد خواهد کرد. در تحلیل نهایی، یک فرد مارکسیست در این بحران سیستمیک، بحران زیرِ ارزشدهی سرمایه را میبیند که دیگر قادر نیست بیشتر و بیشتر سرمایهها را در جریان بگذارد تا بیشتر و بیشتر ارزش افزوده ایجاد نماید. برای سرمایهداران، یک بحران اقتصادی هنگامی نیست که قیمتها در نوسان قرار میگیرند یا این که بدبختی انسانها ژرفتر میشود. یک بحران سیستمیک سرمایهداری آن هنگامی است که سودها دیگر افزایش نمییابند و بنابراین سرمایه دیگر بازتولید نمیشود.
* Le siecle sera Biolchevik ou ne sera pas