کانون «شمع» بود، حزب «چراغ»
در آستانه هشتاد سالگی است اما هنوز روایتهاست که در سینه دارد. با هر سئوال به مخزن اسرارش سری میزند و برگی از خاطراتش را ورق میزند. فریدون تنکابنی ازجمله اعضای گروه ۵ نفرهای بود که دی ماه ۱۳۵۸، در کنار بهآذین، کسرایی، سایه و برومند با تصمیم مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران از این نهاد مدنی اخراج شد. او که در ادوار مختلفی از زندگی محمود اعتمادزاده، جز همکاری در تجربههای مطبوعاتیاش، از زندان شاه و کانون نویسندگان دوره اول و حزب دموکراتیک، تا حزب توده [ایران] و شورای نویسندگان و هنرمندان همراهیاش کرده، خاطرات فراوانی از منش و بینش بهآذین نسبت به انواع فعالیتهای فرهنگی و سیاسی دارد. با او که اکنون بیش از ۳۰ سال است در آلمان زندگی میکند و چند سالی است به خانه سالمندانی در حومه کُلن نقل مکان کرده، درباره آن سالها و همراهیاش با بهآذین گفتوگو کردم؛ گفتوگویی که ناگزیر به مرور برخی تجربههای تلخ و شیرین آنان در دوران فعالیت در کانون نویسندگان ایران و اخراج از این نهاد مدنی منجر شد. واقعهای که گویی قرار نیست حالا حالاها دست از سر اخراجکنندگان و اخراجشدگان بردارد.
برای خواندن این مطلب به فایل پیوست مراجعه کنید.