چگونه رسانهها برای یک جنگ هستهای تحریک میکنند؟
خطر یک جنگ هستهای، با وجودی که از سوی رسانههای «دنیای آزاد» پنهان شده است، آشکار است. سرمقالهنویسان نشریه واشنگتن پست که دروغ سلاحهای کشتار جمعی را در عراق پخش میکردند، از اوباما میخواهند که به سوریه حمله کند. هیلاری کلینتون که علناً از نقشی که در نابود کردن لیبی ایفا کرده بود بر خود میبالد، چندین بار اظهار داشته است که در صورت انتخاب شدن به مقام رئیسجمهوری، «از اوباما فراتر خواهد رفت».
تبرئه مردی که به بدترین جنایتها یعنی نسلکشی متهم شده بود، به نخستین عنوان رسانهها تبدیل نشد. بی.بی.سی، سی.ان.ان کوچکترین اشارهای به این مطلب نکردند. گاردین به تفسیر مختصری بسنده کرد. یک چنین اقرار رسمی بدون شگفتی به خاک سپرده شد یا پنهان ماند. اما این مطلب مسایل بسیاری را درباره رهبران دنیا افشاء میکند.
دادگاه جزایی بینالمللی برای یوگسلاوی سابق، مرحوم اسلوبودان میلوسویچ را مخفیانه از جنایات جنگی که طی جنگ بوسنی از سال ۱۹۹۲ تا سال ۱۹۹۵ به درازا کشید و همچنین از قتلعام سربرینکا تبرئه کرد.
میلوسویچ نه تنها با رادووان کارادزیچ، رهبر صربهای بوسنی که محکوم شد، تبانی نکرده بلکه در واقع او «پاکسازی قومی را محکوم کرده بود»، مخالفت خود را با جنگ ابراز داشته و تلاش کرده بود جنگ که یوگسلاوی را تکه تکه میکرد، متوقف کند. این حقیقت، که تبلیغات ناتو را برای توجیه تهاجم غیرقانونی سال ۱۹۹۹ این سازمان به صربستان، نابود میکرد، حدود ۱۷ سال پس از تجاوز ناتو، در فوریه امسال و در پایان ۲۵۹۰ صفحه درباره کارادزیچ در اختیار همگان قرار گرفت.
میلوسویج در سال ۲۰۰۶ در اثر یک سکته قلبی در تنهایی سلول انفرادیش درگذشت. او در لاهه طی آنچه میتواند به محاکمهای ساختگی در «یک دادگاه بینالمللی»، برپا شده توسط ایالات متحده تشبیه شود، محکوم شده بود. یک عمل جراحی که میتوانست او را از مرگ نجات دهد، از او دریغ شد و حالش رو به وخامت گرایید و همانگونه که مدارک ویکی لیکس در آن زمان آن را افشاء کردند، او تحت نظارت مقامات امریکایی پنهانی تحت کنترل بود.
میلوسویچ قربانی تبلیغات جنگ شد که امروزه سیلآسا بر روی صفحههای تلویزیون و روزنامههای ما جریان دارد و خطر بزرگی را به ما گوشزد میکند. او نمونه نخست شیطان قلمداد میشد. او را مورد ناسزا قرار میدادند که بهعنوان «قصاب بالکان» مسئول نسلکشی، بهویژه در ایالت جداییطلب کوزوو در یوگسلاوی بوده است. تونی بلر، نخستوزیر سابق بریتانیا به این موضوع اشاره کرد و از هولوکاست نام برد و خواستار اقدامات جدی علیه این «هیتلر جدید» شد.
دیوید شفر، سفیر سیار جنایات جنگی (!) اظهار داشت که «تا ۲۲۵ هزار مرد آلبانیایی بین ۱۴ تا ۵۹ سال» را نیروهای میلوسویچ به قتل رساندند.
این اظهارات در توجیه بمبارانهای سازمان ناتو بود که توسط بیل کلینتون و تونی بلر رهبری میشد که صدها غیرنظامی را در بیمارستانها، مدارس، کلیساها، پارکها و استودیوهای تلویزیون به کشتن داد و زیرساخت اقتصادی صربستان را نابود کرد. این آشکارا یک عمل ایدئولوژیکی بود. در یک «کنفرانس معروف صلح» در رامبویه (حومه پاریس)، میلوسویچ رودررو با مادلن آلبرایت وزیر اسبق امور خارجه ایالات متحده قرار گرفت. همان وزیر امور خارجهای که با اشاره به مرگ نیم میلیون کودک عراقی گفته بود: «ارزشش را داشت» و نامش برای همیشه در تاریخ بهعنوان فردی رذل ثبت خواهد شد.
آلبرایت پیشنهادی به میلوسویج ارائه داد که هیچ رهبر ملی نمیتوانست آن را بپذیرد: پذیرش اشغال نظامی کشورش و تحمیل یک «بازار آزاد» نئولیبرال. در غیر اینصورت صربستان بمباران خواهد شد. این موضوع در «پیوست ب» پیشنهاد ذکر شده بود که رسانهها نخواندند یا سانسور کردند. هدف این بود که واپسین دولت «سوسیالیستی» مستقل نابود گردد.
همین که بمبارانهای ناتو آغاز شد شمار زیادی از پناهجویان کوزوویی آغاز به «گریختن از هولوکوست» کردند. هنگامی که همه چیز پایان پذیرفت، گروههای بینالمللی به کوزوو رفتند برای این که قربانیان را از زیر خاک بیرون آورند. اف.بی.آی موفق نشد حتی یک گور دستجمعی بیابد. آنها به کشورشان باز گشتند. گروه پزشکی ـ قانونی اسپانیایی نیز به اسپانیا بازگشت. رئیس این هیأت با خشم دروغهای «ماشین تبلیغاتی جنگ» را افشاء کرد. شمار نهایی کشتهشدگان در کوزوو ۲۷۸۸ نفر بود. این شمار شامل کشتهشدگان دو طرف از جمله صربها و آلبانیاییهایی که توسط نیروهای جبهه آزادیبخش کوزوو طرفدار ناتو به قتل رسیدند. نسلکشیای وجود نداشت. حمله ناتو هم یک تقلب بود و هم یک جنایت جنگی.
تمام موشکهای با «دقت بالا»ی ایالات متحده بهجز تعداد اندکی، به هدفهای نظامی خود برخورد نکردند و بهجای آن غیرنظامیان، ازجمله کارکنان استودیوهای رادیو تلویزیون در بلگراد، را کشتند: شانزده نفر از جمله فیلمبردارها، تهیهکنندگان و یک خانم گریمور. تونی بلر، همانند یک فرد بیاطلاع، کشتهشدگان را بهعنوان«فرماندهان و کنترلکنندگان» صربستان خواند.
در سال ۲۰۰۸، کارلا دل پونته، قاضی دادگاه جزایی بینالمللی برای یوگسلاوی سابق افشاء کرد که برای تحقیق نکردن درباره جنایات ناتو در صربستان تحت فشار قرار گرفته است.
این الگویی برای تهاجمهای آینده واشنگتن به افغانستان، عراق، لیبی و بهگونهای پنهانی، به سوریه شد. براساس معیارهایی که در دادگاه نورنبرگ تعیین شده است، هر یک از این تهاجمها را میتوان بهعنوان «بالاترین جنایت» محسوب کرد. تبلیغات رسانهها در خدمت این تهاجمها بود. در حالیکه روزنامهنگاری هیجانی نقش عادی خود را ایفا میکرد، این روزنامهنگاری جدی، قابل اعتماد و اغلب پیشرو بود که کاراتر عمل کرد: تقدس تونی بلر و جنگهایش از طریق روزنامه «گاردین»، دروغهای توقفناپذیر او درباره سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین در «ابزرور» و «نیویورک تایمز» و کوبیدن بیوقفه دولت او بر روی طبل تبلیغات جنگ توسط بی.بی.سی.
در اوج بمبارانها، «گیرستی وارک» مصاحبهای با ژنرال وسلی کلارک فرمانده ناتو، ترتیب داد. تازه بمبارانها شهر نیس را به کمک بمبهای امریکایی، با خاک یکسان کرده بودند که طی آن زنان، سالمندان و کودکان در یک بازار و یک بیمارستان کشته شده بودند. وارک حتی یک پرسش در اینباره و نه درباره دیگر کشتهشدگان غیرنظامی نکرد.
دیگرانی حتی وقیحتر نیز بودند. در فوریه سال ۲۰۰۳، در فردای نابود شدن عراق توسط بلر و بوش، آندره مار سردبیر سیاسی بی.بی.سی در دفتر نخستوزیر بریتانیا قرار داشت و سخنرانیای کرد که میتوان آن را بهعنوان سخنرانی پیروزی خواند. او با شادمانی خطاب به تماشاگران اظهار داشت که بلر گفته است: «که او بغداد را بدون حمام خون فتح خواهد کرد و اینکه در پایان، عراقیها جشن خواهند گرفت. بلر در مورد این دو نکته کاملاً حق داشت.» امروزه با یک میلیون کشته و جامعهای نابود شده ، سفارت آمریکا در لندن مصاحبههای آندره مار را توصیه میکند.
همکاران آندره مار، برای «توجیه» اعمال بلر با او در یک خط قرار میگیرند. مات فری، خبرنگار ویژه بی.بی.سی در واشنگتن اظهار داشت: «شکی نیست که اراده انتقال خوبیها، ارزشهای آمریکایی در تمام دنیا و بهویژه در خاورمیانه، از این پس به قدرت نظامی وابسته است.»
این کرنش در برابر ایالات متحده و همکارانش بهعنوان یک نیروی خیرخواه که «نیکی را بههمراه میآورد» عمیقاً در روزنامهنگاری مدرن غربی ریشه دوانده است. این اندیشه مراقب است که فاجعه کنونی را در سوریه کاملاً بر عهده بشار اسد، که علیه او غرب و اسرائیل از مدتها پیش توطئه میچینند، بگذارد؛ نه بهخاطر ملاحظات بشردوستانه بلکه برای این که قدرت تهاجمی اسرائیل در منطقه استحکام یابد. نیروهای جهادگرا که توسط ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و ترکیه، نمایندگان «ائتلاف» مسلح میشوند برای دلیل یاد شده در آنجا حضور دارند. آنها هستند که تبلیغات و ویدئوها را پخش میکنند که بهنوبه خود در ایالات متحده و در اروپا تبدیل به اخبار میشوند و به روزنامهنگاران امکان دسترسی به اخبار را میدهند.
طی پخش اخبار، از شهر حلب سخن گفته میشود. اغلب خوانندگان و بینندگان در جریان این امر نیستند که اکثریت اهالی حلب در بخش غربی شهر که زیر کنترل دولت است زندگی میکنند. به این مساله که آنها هر روز از بمبارانهای توپخانه القاعده با یاری غرب رنج میبرند، اشارهای نمیشود. روز ۲۱ ژوئیه، جنگندههای فرانسوی و امریکایی به یک دهکده در حلب حمله بردند و ۱۲۵ غیرنظامی را کشتند. این خبر در صفحه ۲۲ روزنامه گاردین بدون عکس آورده شده بود.
پس از این که جهادگرایی را در سالهای ۱۹۸۰ در چارچوب عملیات سیکلون در افغانستان خلق کردند و از آن پشتیبانی نمودند (سلاحی که برای از بین بردن اتحاد شوروی بهوجود آمده بود) اکنون نیز ایالات متحده سرگرم بهوجود آوردن نیرویی مشابه در سوریه است. همانند مجاهدین افغان، «شورشیان» سوریهای سربازان پیاده نظام آمریکا و بریتانیا هستند. بسیاری از آنها برای القاعده و گونههای متفاوت آن، میجنگند؛ برخی دیگر، مانند جبهه النصرت، برای این که حساسیت آمریکای پس از ۱۱ سپتامبر را برنیانگیزند، نام دیگری را برای خود برگزیدند. سازمان سیا آنها را مانند کلیه جهادگراها در تمام دنیا رهبری میکند.
هدف فوری، از بین بردن دولت دمشق است که بر اساس قابل اعتمادترین نظرخواهیها مورد پشتیبانی اکثریت شهروندان سوریه است، یا حداقل مردم سوریه برای حفاظت خود به دولت بشار اسد روی میآورند. هدف در درازمدت بهرسمیت نشناختن روسیه بهعنوان یک متحد کلیدی در خاورمیانه در چارچوب یک جنگ فرسایشی سازمان ناتو بر ضد فدراسیون روسیه و با هدف نابودی این کشور است.
خطر یک جنگ هستهای، با وجودی که از سوی رسانههای «دنیای آزاد» پنهان شده است، آشکار است. سرمقالهنویسان نشریه واشنگتن پست که دروغ سلاحهای کشتار جمعی را در عراق پخش میکردند، از اوباما میخواهند که به سوریه حمله کند. هیلاری کلینتون که علناً از نقشی که در نابود کردن لیبی ایفا کرده بود بر خود میبالد، چندین بار اظهار داشته است که در صورت انتخاب شدن به مقام رئیسجمهوری، «از اوباما فراتر خواهد رفت».
گارت پورتر، روزنامهنگاری که در واشنگتن مستقر است، اخیراً نام کسانی که احتمالاً در دولت هیلاری کلینتون (که حمله به سوریه را برنامهریزی کرده است)، وارد خواهند شد، برملا کرده است. همگی دارای سابقهای جنگطلبانه طی جنگ سرد هستند. لئون پانتا، مدیر سابق سازمان سیا اظهار داشت: «رئیسجمهور آینده بایستی نیروهای ویژه بیشتری را به میدان جنگ بفرستد».
آنچه بیشتر در تبلیغات جنگی که در حال حاضر به اوج خود رسیده، قابل توجه است جنبه پوچ بودن و عادی آن است. من فیلمهای بایگانی شده سالهای ۱۹۵۰ را بازنگری کردم. در آن زمان دیپلماتها، کارمندان دولت، روزنامهنگاران و تمام کسانی را که از پذیرفتن دروغها و پارانوئیا درباره اتحاد شوروی و چین سر باز میزدند، تحت تعقیب قرار میدادند و سرکوب میکردند. «شکار جادوگران» که توسط سناتور جو مک کارتی آغاز شده بود. اکنون نیز کیش ضد روس همانند غدهای که دوباره پدیدار میگردد، بازگشته است.
لوک هاردینگ در بریتانیا، در نشریه گاردین خوانندگان خود را که از روسیه متنفرند، در موجی از هجو روزنامهنویسی که در آن تمام بدبختیهای دنیا را به ولادیمیر پوتین نسبت میدهد، بههمراه خود میکشد. هنگامیکه ماجرای «پاناما پی پر» آشکار شد، نخستین صفحه نشریه نامبرده از پوتین نام برد همراه با یک عکس از او . و هیچ مهم نبود که در مدارک نامبرده، کوچکترین اسمی از پوتین برده نشده بود.
مانند میلوسویچ، پوتین رئیس شیاطین است. این پوتین است که هواپیمای شرکت هواپیمایی مالزی را در آسمان اوکرائین منفجر کرد. عنوانی که برای این مطلب به ما ارائه دادند چنین بود: «و اما تا آنجا که به من مربوط میشود، پوتین پسر مرا به قتل رساند.» نیازی به مدرک نیست. این پوتین است که مسئول سرنگونی دولت منتخب اوکرائین در سال ۲۰۱۴، سازمان داده شده توسط آمریکا و با منابع مالی واشنگتن است. کارزار وحشت که در پی این سرنگونی رخ داد و توسط شبهنظامیان فاشیست بر ضد طرفداران روس اوکرائینی بهراه افتاده بود، از نتایج «تهاجم» پوتین بود.
برای جلوگیری از این که کریمه تبدیل به یک پایگاه موشکی ناتو گردد و اهالی آن که اکثریتشان روس تبار هستند طی یک همهپرسی به پیوستنشان به روسیه رأی داده بودند و در پی این همهپرسی، کریمه بخشی از روسیه شد، نمونههایی از «تهاجمهای» پوتین هستند. به این ترتیب، افترا توسط رسانهها بهشکل گریزناپذیری تبدیل به یک جنگ در رسانهها میگردد. اگر جنگ با روسیه آغاز گردد، با نقشه قبلی یا تصادفاً، روزنامهنگاران بخش بزرگی از مسئولیت آن را برعهده خواهند داشت.
در ایالات متحده، کارزار ضد روس با واقعیت مجازی همگون میشود. پل کراگمن، برنده جایزه نوبل، دونالد ترامپ را مرد پوتین نامیده است. زیرا ترامپ گفته است که جنگ با روسیه میتواند فکر بسیار بدی باشد. در واقع، او حتی با حذف تحویل تسلیحات به اوکرائین از برنامه خود، دورتر نیز رفت. او گفته بود: «آیا این فوقالعاده نخواهد بود که با روسیه به توافق برسیم؟»
بههمین خاطر است که «استبلیشمنت» لیبرال جنگخواه ایالات متحده از او متنفر است. نژادپرستی، عوام فریبی و لافوگزافهای ترامپ ربطی به این تنفر ندارد. در موضوعهای نژادپرستی و افراطی بودن، بیل و هیلاری کلینتون چیزی از ترامپ کم ندارند. (این هفته بیستمین سالگرد «اصلاح حمایت اجتماعی» بیل کلینتون است که یک جنگ علیه آفریقاییتبارهای آمریکا بود). و اما درباره اوباما: در حالی که سلاحهای پلیس برادران آفریقایی ـ آمریکایی او را میکشند، امید بزرگ کاخ سفید هیچ کاری برای محافظت آنها انجام نداد، هیچ کاری برای بیرون کشیدن آنها از بدبختی نکرد در حالی که چهار جنگ و یک کارزار به قتل رساندن بیسابقه را ادامه میدهد.
سازمان سیا خواسته است که ترامپ انتخاب نشود. ژنرالهای پنتاگون خواستهاند که او انتخاب نشود. طرفداران جنگ در نیویورک تایمز، طی زنگ تنفسهایشان در کارزار ضد پوتین، میخواهند که او انتخاب نشود. چیزی در حال رخ دادن است. این سخنورهای «جنگ دائمی»، از این که چندین میلیارد دلار سود جنگ که توسط آن، آمریکا تسلط خود را حفظ میکند، پس از سازش با پوتین و سپس با چینیها از دست برود، وحشتزده شدهاند.
جو بایدن معاون ریاستجمهوری در تظاهراتی در پشتیبانی از هیلاری کلینتون فریاد زد: «ترامپ استالین را دوست میدارد». در حالیکه کلینتون سرش را تکان میداد، او فریاد زد: «ما سر خود را هرگز پائین نمیآوریم. ما هرگز تسلیم نمیشویم. ما هرگز به زانو در نخواهیم افتاد. ما هرگز واگذار نخواهیم کرد. پیروزی از آن ماست. ما این چنین هستیم. ما آمریکا هستیم!»
در بریتانیا، جرمی کوربین نیز هیستری جنگطلبان حزب کارگر و محافلی که میخواهند با او درافتند را برافروخته است. لرد وست، دریاسالار سابق و وزیر کار، این مطلب را بهخوبی فرمولبندی نمود. کوربین موضع «شرمآور» ضد جنگ میگیرد «زیرا این موضعگیری برایش رأی تودههای بیفکر را میآورد».
طی یک مناظره تلویزیونی با اوئن اسمیت رقیب او برای ریاست حزب کارگر، رقیب از کوربین پرسید: «در صورتی که ولادیمیر پوتین یکی از اعضاء پیمان ناتو را مورد تهاجم قرار دهد شما چگونه واکنش نشان میدهید؟»
کوربین اینگونه پاسخ داد: «ابتدا آرزو کنید که چنین چیزی رخ ندهد. سپس شما یک دیالوگ خوب با روسیه برقرار میکنید … ما میتوانیم در مرزهای بین روسیه، با اوکرائین و با دیگر کشورهایی که در اروپای شرقی با روسیه هممرزند مناطق غیرنظامی درست کنیم. آنچه ما نمیتوانیم انجام دهیم انباشت یک رشته از گردانهای فاجعهآمیز در دو طرف (مرزها) است. چیزی که ما را بهشکل گریزناپذیری بهسوی یک خطر بزرگ هدایت میکند.»
با عجلهای که اسمیت داشت برای این که بگوید آیا او اجازه جنگ را با روسیه میدهد، گفت: «و اگر لازم شد» کوربین پاسخ داد: «من جنگ نمیخواهم. آنچه میخواهم، رسین به یک دنیایی است که در آن مجبور نباشیم جنگ کنیم.»
این رشته از چنین سوالاتی را مطرح کردن، نشاندهنده صعود لیبرالهای جنگطلب در بریتانیاست. از خیلی وقت پیش، حزب کارگر و رسانهها به آنها امکانات شغلی عرضه کردند. طی مدت زمانی، سونامی اخلاقی جنایت بزرگ مربوط به عراق، یک وضعیت شناور ایجاد کرد که همانند باری گذرا بر دوش آنان بود. مستقل از گزارش چیلکات و کوهی از فاکتها که تونی بلر را متهم میکرد، بلر مانند همیشه سرچشمه الهام آنان بود زیرا او یک «پیروزمند» است.
روزنامهنگاری و آموزشهای دگراندیشانه از خیلی وقت پیش بهگونه روشمندی طرد یا قبضه شدهاند. سوداگری تسلیحات که زندگیهای بیشماری را در کشورهای دوردست مانند یمن و سوریه نابود کرده است تشویق میشوند و مردم را به یک جنگ هستهای در اروپا و در دنیا دعوت میکنند.
بسیج افراد با سنهای مختلف گرد صعود چشمگیر جرمی کوربین میتواند به یک نوع مقاومت تلقی شود. او زندگیش را صرف افشای فجایع جنگ کرده است. مسأله برای کوربین و طرفداران او، حزب کارگر است. در ایالات متحده، مساله برای هزاران طرفدار برنی ساندرز حزب دموکرات است. اگر نخواهیم درباره آخرین خیانت امید بزرگ آنان یعنی هیلاری کلینتون سخن بگوئیم.
در ایالات متحده، کشور جنبشهای گسترده برای حقوق مدنی و ضد جنگ، این جنبشهایی مانند بلک لیوز (Black lives) و کد پینک (Code pink) هستند که در هر گوشه خیابانها گستردهتر میشوند، از مرزها سر ریز میگردند، از پا نمیایستند و میتوانند جنگطلبان را متوقف کنند.