توده‌ای‌ستیزان زیر چتر پرونده‌سازان

Print Friendly, PDF & Email

«بلوای جناحی زیر چتر رفقای شوروی»، نام  یک فیلم‌ هالیوودی نیست که در دوران جنگ سرد به نمایش درآمده باشد … آیا بازیگران کارزار تبلیغات چپ‌ستیزی و به‌ویژه توده‌ای‌ستیزی با استراتژی مشترک و با هماهنگی کامل وارد این میدان می‌شوند؟ 

زمینه‌های عینی و ذهنی شدت گرفتن این کارزار را چگونه باید تبیین کرد؟ 

 

 

«بلوای جناحی زیر چتر رفقای شوروی»، نام  یک فیلم‌ هالیوودی نیست که در دوران جنگ سرد به نمایش درآمده باشد. 

نوشته‌ای تحت این عنوان به قلم آقای بابک امیرخسروی در نشریه «اندیشه پویا» (شماره ۳۸، مهر و آبان ۹۵) منتشر شده است. 

در زیر عنوان اصلی آمده است: گزارشی از پلنوم‌های حزب توده ایران در دوران مهاجرت. 

ایشان در بخش پایانی گزارش خود به این جمع‌بندی می‌رسند که رهبری حزب توده ایران در دوران فعالیت چهار ساله حزب، به‌دلیل هراس از توده‌های حزبی و مردم ایران در پی آن بود که با ارائه تصویری غیرواقعی از خود، صورت خود را سرخ جلوه دهد. 

«رهبری حزب در طول سال‌های طولانی مهاجرت و سکون و دوری از صحنه مبارزه، با ابتلا به بیماری‌های گروهی مانند بند‌و‌بست‌ها، انتقام‌جویی‌ها و ضعف خصلت‌های انقلابی، به‌صورت یک جریان بیمار و با تنی رنجور به ایران انقلابی منتقل شد. 

منتها از ترس توده‌های حزبی و مردم ایران، بیماری و رنجوری خود را مخفی ساخت و با قلم‌زنی‌های چند رفیق برجسته و پُرتوان و جمله‌پردازی‌ها و گنده‌گویی‌های «علمی» در محیط سیاسی جوان، کم‌تجربه و کم‌سواد مارکسیست‌های ایرانی، صورت خود را سرخ جلوه داد …» 

با مروری کوتاه بر نوشته‌ها و عملکرد آقای امیرخسروی خواهیم دید که تعبیر «جلوه‌گری»،  به‌معنای ارائه تصویری غیرواقعی از خود، از قضا به‌روشنی بیانگر منش و روش سیاسی ایشان است. 

خواهیم دید که صحنه عمل سیاسی به صحنه تئاتر تبدیل می‌شود. 

پرده تئاتر بالا و پایین می‌رود و بازیگر با نقش‌های متفاوت به‌روی صحنه می‌آید. 

به‌یاد می‌آوریم که آقای امیرخسروی در اردیبهشت ماه ۱۳۶۵، رسالت زیر را در برابر خویش قرار داده بودند: 

«مبارزه خستگی‌ناپذیر برای سالم‌سازی و احیای حزب توده ایران بر اساس رعایت دقیق و بی‌خدشه نرم‌های واقعاً لنینی و شیوه‌های کار و عمل لنینی» 

(بابک امیرخسروی، بررسی و ریشه‌یابی اشتباهات حزب توده ایران در چهار سال اول انقلاب، اردیبهشت ۱۳۶۵) 

به تأکیدات ایشان توجه کنیم: رعایت دقیق و بی‌خدشه نرم‌های واقعاً لنینی! 

آقای بابک امیرخسروی در سال ۱۳۶۵ از مبارزه‌ای خستگی‌ناپذیر برای «سالم‌سازی و احیای حزب توده ایران» و «رعایت دقیق و بی‌خدشه نرم‌های لنینی و شیوه‌های کار و عمل لنینی» سخن می‌راندند؛ چرا که  به نقض شیوه‌های کار و عمل لنینی از سوی رهبری  حزب معترض بودند. 

می‌گفتند که «راه ارانی» را می‌پیمائیم و دل نگران «حیثیت جنبش کمونیستی ایران» هستیم. 

می‌گفتند آمده‌ایم که سیاست را با «اخلاق» بیآمیزیم. 

 

هنوز در سال ۱۳۶۵ هستیم. با گذاری سریع خود را به سال ۱۳۸۵ می‌رسانیم.  

در کمال شگفتی در نوشتاری به قلم آقای امیرخسروی می‌خوانیم: 

«در دهه ۱۳۵۰ و پس از استقرار در فرانسه و مطالعه آثار تحلیلی بی‌شمار در نقد لنینیسم بود که به سرشت «سوسیالیسم روسی» پی بردم. متوجه شدم که سرچشمه نارسایی‌ها در‌‌ همان انقلاب اکتبر و خود لنینیسم است …» (زندگی‌نامه سیاسی ـ شخصی بابک امیرخسروی برای کتاب «فرهنگ ناموران ایران»، پاریس، مهرماه ۱۳۸۵) 

از سال ۱۳۸۵ به امروز می‌رسیم و به‌یاد می‌آوریم که آقای امیرخسروی به‌تازگی در گزارشی که در نشریه «اندیشه پویا» انتشار یافته است، مدعی می‌شوند که رهبری حزب در دوران انقلاب، چهره غیرواقعی از خود ارائه می‌داد. 

اما پس از سفری که از سال‌های گذشته تا به امروز داشته‌ایم، به این نتیجه خواهیم رسید   که ایشان آدرس اشتباه می‌دهند و در واقع حدیث نفس می‌گویند. 

در زندگی‌نامه سیاسی ـ شخصی خود که در سال ۱۳۸۵ منتشر شده است، اشاره کرده‌اند که در اواخر دهه ۵۰ بر این اعتقاد بودند که «لنینیسم، سرچشمه نارسایی‌هااست»، اما در سال ۱۳۶۵، در نوشتاری تحت عنوان «بررسی و ریشه‌یابی اشتباهات حزب توده ایران در چهار سال اول انقلاب»، بر ضرورت «رعایت دقیق و بی‌خدشه نرم‌های واقعاً لنینی و شیوه‌های کار و عمل لنینی» تأکید می‌ورزند. 

این تناقض آشکار را چگونه می‌توان تببین کرد؟ 

دشواری کار و شرایط نامناسب، اعلام نتایج مطالعات دهه پنجاه ایشان را به تأخیر انداخت؟ 

«در شرایط دشوار تبعید، کار با اعضای تازه حزب به تلاشی طاقت‌فرسا نیاز داشت. بیشتر آن‌ها بی‌چون و چرا همچنان به‌درستی سیاست مبتنی بر «خط امام» باور داشتند، یا بر اصل «انترناسیونالیسم پرولتری» که در عمل پیامدی جز دنباله‌روی کورکورانه از شوروی نداشت، پافشاری می‌کردند … بیشتر همراهان و همرزمان ما همچنان اتحاد شوروی را «دژ پرولتاریای پیروز جهان» می‌پنداشتند. از این‌رو طرح و نقد مقوله‌های کلیدی مانند «انترناسیونالیسم پرولتری» که بسیاری با تعصب از آن دفاع می‌کردند، بی‌‌‌نهایت دشوار بود. ناچار بودیم با احتیاط و حساب شده گام برداریم، تا مخالفان، ما را با انگ «دشمن طبقاتی» و «ضدشوروی»، انکار و منزوی نکنند.» (زندگی‌نامه سیاسی ـ شخصی بابک امیرخسروی برای کتاب «فرهنگ ناموران ایران»، پاریس، مهرماه ۱۳۸۵) 

مراد از «اعضای تازه حزب»، از قرار نیروهای فعال حزب در دوران انقلاب هستند که آقای امیرخسروی در گزارش منتشر شده در «نشریه پویا»، آن‌ها را مارکسیست‌های جوان، کم‌تجربه و کم‌سواد می‌نامد. 

آقای امیرخسروی به‌گفته خودشان «در شرایط دشوار تبعید» نگران بودند.  

پس چاره‌ای می‌اندیشند. چگونه؟ 

چاره کار را در «جلوه‌گری» می‌یابند. 

به‌گفته خودشان «با احتیاط و حساب شده» گام برمی‌دارند.  

خود را «لنینیست» جلوه می‌دهند و «چون به خلوت می‌روند، آن کار دیگر می‌کنند.» 

 

از بازنویسی نوشته‌ها و گفته‌های فراوان ایشان پیرامون ضرورت پیوند پرنسیب‌های اخلاقی و مبارزه سیاسی از سویی و نکوهش رفتار رهبری حزب (به‌ویژه دبیر اول وقت حزب در دوران انقلاب) از سوی دیگر، اجتناب می‌کنیم. 

چرا که به‌دلیل داوری‌های یک‌سویه آقای امیرخسروی و مهم‌تر از همه، عدم انطباق گفتار و عملکرد ایشان، نتیجه‌ای جز افزودن ملال عایدمان نخواهد گشت. 

سال ۱۳۸۵، در زمانی که دیگر از بابت انگ‌زنی‌ها دغدغه‌ای به‌خود راه نمی‌دهند، در شرایطی که دیگر ضرورتی به پنهان کردن نظرات واقعی خود احساس نمی‌کنند، در زمانی که نیازی نمی‌دیدند که صورت خود را طور دیگری جلوه دهند، سرمست از شوق رهایی، در زندگی‌نامه سیاسی ـ شخصی خود می‌نویسند: 

«با تشکیل «حزب دموکراتیک مردم ایران» که تهیه اساسنامه و طرح برنامه آن بر عهده من بود، برای اولین بار در زندگی نسبتاً دراز سیاسی، احساس کردم در محیط و فضایی راحت و دلخواه کار می‌کنم. برای نخستین بار ذهن و قلم را از آن جزمیات سخیف‌‌ رها کرده بودم: «سانترالیسم دموکراتیک» جامه‌ای بود که لنین بر قامت «استبداد شرقی» پوشانده بود و هدفی جز درهم کوبیدن دگراندیشان نداشت». (زندگی‌نامه سیاسی ـ شخصی بابک امیرخسروی برای کتاب «فرهنگ ناموران ایران»، پاریس، مهرماه ۱۳۸۵) 

کمی‌ درنگ کنیم. هنوز به پایان راه آنکه خود را پرچمدار گام نهادن در «راه ارانی»  می‌نامید نرسیده‌ایم. 

در خرداد ماه ۹۳، ویژه‌نامه‌ای به‌منظور بزرگداشت آقای بابک امیرخسروی توسط نشر «تلاش» انتشار یافت. یکی از نویسندگان ویژه‌نامه، اشاره‌ای دارد به طرح پرسشی از آقای امیرخسروی: 

«هفته گذشته در رابطه با نگارش این سطور، تلفنی از بابک پرسیدم که آیا می‌توان از شما به‌عنوان یک مارکسیست اسم برد؟ قاطعانه جواب منفی داد و توضیح داد؛ از اینکه مارکس جامعه را طبقه‌بندی و طبقه کارگر را عمده کرده است منتقد است وانگهی اگر طبقه‌ای در سرنوشت اجتماع تأثیر داشته باشد طبقه متوسط است که غالباً بخش اعظم جوامع را دربر می‌گیرد و نقش تعیین‌کننده دارد و افزود که به‌طور کلی با هر آنچه که انسان را در چهارچوب خاصی قرار دهد موافقت ندارد. ذهن را باید متوجه ایران و رشد و اعتلاء آن نمود.» (۱) 

مراد ایشان از چارچوب خاص، صرفاً ایدئولوژی است؟ 

یا صداقت و انصاف را نیز می‌توان به‌نوعی چارچوب و تنگنا و حصار برای انسان به‌شمار آورد؟ 

طرفه آنکه به‌رغم تلاش پیگیر و خستگی‌ناپذیر آقای امیرخسروی در راستای اعلام برائت از حزب توده ایران،  کماکان به هنگام مصاحبه با رسانه‌ها، حتی اگر موضوع گفت‌و‌گو ارتباط مستقیمی ‌هم با حزب توده ایران نداشته باشد، عنوان«عضو پیشین حزب توده» را در زیر تصویر ایشان مشاهده می‌کنیم. 

شاید عملکرد ایشان در تشکل‌های سیاسی دیگر آنچنان بازتاب و انعکاس درخوری نداشته است که قابل قیاس با عنوان توده‌ای باشد. از این‌رو به‌دست فراموشی سپرده می‌شود و مورد توجه قرار نمی‌گیرد. 

 

در شرایطی که نیروهای چپ از هر گونه تریبون رسمی ‌در کشور بی‌بهره‌اند، نشریه «اندیشه پویا» پرونده‌ای به بهانه ۷۵ سالگی بنیادگذاری حزب توده ایران می‌گشاید و گزارش آقای امیرخسروی از پلنوم‌های حزب توده ایران را به این پرونده ضمیمه می‌کند. 

سردبیر این نشریه پرونده‌ساز، پیشگفتاری بر گزارش ایشان نوشته است و اعترافات زیر شکنجه را به‌عنوان مستندات اثبات جرم، معتبر جلوه می‌دهد: 

«سال‌های اول انقلاب، سال‌های خرامیدن و تاختن بود. اما طشت رسوایی اهتمام تاریخی‌ای که آن حزب در چهار سال ابتدای انقلاب اسلامی ‌در افشای توطئه نیروهای خارج از اردوگاه شوروی به خرج داده بود، خیلی زود از بام تاریخ افتاد، وقتی کیانوری و اعضای حزبش، بلافاصله پس از بازداشت در بهمن ۱۳۶۱ به جاسوسی برای همسایه شمالی اعتراف کردند.» 

از سوی دیگر آقای امیرخسروی در پیرانه‌سر با گسستن از ایدئولوژی، اندرز می‌دهند که «ذهن را باید متوجه رشد و اعتلاء ایران نمود»، 

اما چگونه و با به‌کارگیری کدام راهکار به «رشد و اعتلای ایران» یاری می‌رسانند؟ 

از راه انتشار گزارشی با عنوان «بلوای جناحی زیر چتر رفقای شوروی» در رسانه پرونده‌سازان؟ 

با فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی ـ فکری برای  پرونده‌سازان ضد‌توده‌ای که «اعترافات» زندانی را با اظهارات داوطلبانه و از سر اختیار برابر می‌دانند؟ 

شاید در ست در همین جاست که باید گفت: 

«راه دوزخ نیز با نیات حسنه مفروش شده است» 

 

 

طیف متنوع پرونده‌سازان 

آیا بازیگران کارزار تبلیغات چپ‌ستیزی و به‌ویژه توده‌ای‌ستیزی با استراتژی مشترک و با هماهنگی کامل وارد این میدان می‌شوند؟ 

زمینه‌های عینی و ذهنی شدت گرفتن این کارزار را چگونه باید تبیین کرد؟ 

به‌نظر نمی‌رسد که گمانه‌زنی‌ها ما را به نتیجه منطبق با واقعیت  برساند. چرا که از بحث‌هایی که در اتاق‌های فکر و حوزه‌های اطلاعاتی ـ امنیتی در جریان است آگاهی نداریم. 

اما می‌توانیم مروری کوتاه داشته باشیم بر نمودها. شاید با در کنار هم نهادن نمودها، تصویر روشن‌تری از بودها به‌دست آوریم. 

به‌نظر می‌رسد که بازیگران این میدان با راهکارها و شعارهای واحدی وارد این کارزار نمی‌شوند. هر چند که هدف واحدی را دنبال می‌کنند. 

پرونده‌سازان گاه به طیفی تعلق دارند که خود را «راست مدرن» می‌نامند. گاه نیز پرونده چپ‌ستیزی و به‌ویژه توده‌ای‌ستیزی در خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران و نیروهای همسو تشکیل می‌شود. 

زبان و شعارهای تبلیغاتی آنان نیز متفاوت است. 

«راست مدرن» می‌گوید که اندیشه چپ با آزادی، دموکراسی و توسعه اقتصادی، سر سازگاری ندارد. نمایندگان طیفی که عنوان «راست مدرن» را برای خود برگزیده است، در تحلیل‌های  خود به فریدمن، فون‌هایک، ساموئل ‌هانیتینگون و … استناد می‌کنند.  

نشریاتی همانند «مهرنامه» و «اندیشه پویا» در این طیف قرار می‌گیرند. 

نیروهای تابع رهبر جمهوری اسلامی ‌نیز به تبعیت از او می‌گویند که می‌باید با هشیاری کامل در پی یافتن راهکارهایی بود تا از مدرنیته و تهاجم فرهنگی دشمن در امان بمانیم: 

«این را داستایوفسکی در قرن نوزدهم گفته است. او گفته در مقابل نیست‌انگاری، فقط ایمان دینی قرار دارد؛ هر راه دیگری اگر می‌رفتیم ـ یعنی راه چپ‌ها (چه حزب توده، چه سازمان فدائیان، چه چپ‌های مائوئیست)، یا ‌راه مجاهدین خلق که التقاط مدرنیستی بود، یا راه لیبرال‌هایی مثل نهضت آزادی و جبهه ملی ـ نهایت همه این راه‌ها به مدرنیته ختم می‌شد؛ فقط راه روحانیت شیعه می‌توانست به‌سمتی برود که ما را از این منجلاب غرب‌زدگی شبه مدرن رها کند.» (۲) 

خبرگزاری «فارس» وابسته به سپاه و بولتن‌های اطلاعاتی ـ امنیتی مانند «رمز عبور» در این راستا فعالیت می‌کنند. 

آن‌چنانکه به‌بهانه سی و دومین سالگرد یورش به حزب توده ایران، پرونده‌ای تحت عنوان «مرگ یک ایدئولوژی» توسط خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران (خبرگزاری فارس) گشوده می‌شود. به‌یاد داریم که بازگشایی این پرونده همزمان بود با انتشار اخباری پیرامون نفوذ شبکه جاسوسی اسرائیل در ارگان‌های امنیتی جمهوری اسلامی. 

«رمز عبور» نیز با مسئولان امنیتی تحت عنوان «پژوهشگران برجسته تاریخ معاصر» مصاحبه می‌کند و از جمله پرسش زیر را با وی در میان می‌گذارد: 

«الان که سه دهه از برخورد جمهوری اسلامی‌ با حزب توده می‌گذرد، به‌نظرتان چه اقداماتی باید برای تبیین تجربه ناموفق چپ در ایران صورت بگیرد؟» 

مسئول امنیتی مورد اشاره که مدال «پژوهشگر برجسته تاریخ معاصر» را بر سینه او می‌آویزند، تاریخ‌نگاری چپ بر مبنای «اعترافات» و انتشار اسناد نهادهای امنیتی مانند وزارت اطلاعات و دادستانی و ارتش پیرامون چپ را از اقدامات ضروری برای «تبیین تجربه ناموفق چپ» برمی‌شمرد. 

جای شگفتی نیست. زمانی که رهبر جمهوری اسلامی‌، اعترافات زیر شکنجه را «مسموع» و «اسناد باارزش» می‌نامد، کار به اصطلاح پژوهشی نیز از بیخ و بن با اسلوب کار تحقیقی بر اساس موازین علمی ‌منافات خواهد داشت. 

مسئول امنیتی همچنین اضافه می‌کند: 

«ما الان به‌دنبال محکوم کردن کیانوری و توده نیستیم. دنبال این هستیم که به نسل‌های فعلی و بعدی بگوئیم که این اشتباهات را تکرار نکنیم.» 

 

نشریات توده‌ای‌ستیز از هر طیف، روند بی‌دادگاه‌‌های فرمایشی را به‌نوعی دیگر ادامه می‌دهند: تحریف تاریخ، ایراد اتهام و صدور کیفر‌خواست‌هایی سرشار از دروغ به‌طور سیستماتیک و به‌مناسبت‌های گوناگون. 

با بهره‌وری از رانت و امکانات مادی و قدرت حامیان پشت صحنه از طیف‌های گوناگون، فضای رسانه‌ها را از آن خود می‌سازند. هر از چندی خواه به‌مناسبت سالگشت بنیادگذاری حزب توده ایران، یا به‌مناسبت سالگرد یورش به حزب، یا به‌منظور فرافکنی، پرونده قطوری گشوده می‌شود. تنها به قاضی می‌روند و راضی برمی‌گردند. 

کارشناسان امنیتی و برخی از اعضای پیشین حزب  نیز به یاری آنان می‌آیند. 

 

حکایت تعجب رهبر؟؟؟ 

در پیشگفتاری که سردبیر نشریه «اندیشه پویا» بر گزارش آقای بابک امیرخسروی نوشته است، از‌جمله چنین آمده است: 

«حزب توده، و در رأس آن نورالدین کیانوری، در فضای ضدامپریالیستی ایران و در شرایطی که بند اول شعار «نه شرقی، نه غربی» همچنان در تعلیق بود، عجیب نبود که تا مدتی خوش بدرخشند؛ و خوش درخشیدند.» 

گفتار سردبیر نشریه «اندیشه پویا» که از قرار معلوم، از متولدین بعد از انقلاب است، سخنان رهبر کنونی جمهوری اسلامی ‌را در خرداد ماه ۱۳۶۲ به‌یاد می‌آورد: 

«آن روزى هم که برادران جان برکف سپاه پاسداران، شبکه‌ جاسوسى حزب خیانتکاران را برمى‌چیند، باز بلندگوهاى دیگرى، تبلیغات دیگرى، ما را متهم مى‌کنند که تحت تأثیر ابرقدرت غرب قرار گرفتیم … » (۳) 

بند اول شعار «نه شرقی، نه غربی» بدین ترتیب به تعبیر سردبیر «اندیشه پویا» از حالت تعلیق خارج می‌شود و به مرحله اجرا درمی‌آید. 

سال‌ها می‌گذرد. افشاگری‌های فراوانی پیرامون شکنجه‌های سیستماتیک انجام می‌شود. اما رهبر جمهوری اسلامی ‌همچنان «اعترافات» زیر شکنجه را قابل اتکا می‌داند. 

همزمان با امضای «توافق‌نامه اتمی» با دولت‌های غربی که رهبر جمهوری اسلامی ‌نام «نرمش قهرمانانه» را برای آن برگزیده است، به مسئولین رسانه‌ها توصیه می‌کند که به آرشیوها مراجعه کنند و نوار «اعترافات» توده‌ای‌ها را بار دیگر پخش کنند و ازین طریق  فرمان ایجاد فضای هیستریک ضد‌توده‌ای را صادر می‌کند. 

رهبر جمهوری اسلامی ‌دست به فرافکنی می‌زند و زهر کلام خود را متوجه حزب توده ایران می‌کند و در جمع دانشجویان چنین می‌گوید: 

«همان‌هایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، «غلط‌‌کردم‌نامه» را نوشتند و خواندند؛ این را شماها شاید یادتان نیست؛ مال سال‌های اوائل [دههٔ] ۶۰ است. ده دوازده نفر از عناصر حزب توده آمدند تلویزیون جمهوری اسلامی‌ـ بنده آن‌وقت رئیس‌جمهور بودم؛ من تعجّب کردم، ما دوستان فعّال و مسئولین درجهٔ یک کشور تعجّب کردیم که این‌ها چطور آمده‌اند …» 

«این جزو اسناد بسیار باارزش صداوسیما است؛ نگذارند از بین برود؛ این‌ها خیلی چیزهای باارزشی است.» (۴) 

در پی «رهنمود رهبر معظم انقلاب» «اعترافات» زیر شکنجه رهبران حزب از آرشیو بیرون کشیده شد و از شبکه مستند سیمای جمهوری اسلامی ‌پخش شد. 

 

جریان چپ را دشمن استراتژیک انقلاب میدانستیم 

نشریه «رمز عبور» در پرونده‌ای که به‌نام « پرونده حزب توده»، انتشار داده است، گفتگویی دارد با یک «کارشناس خبره مسائل گروه‌های چپ و مارکسیست» با نام مستعار «آقای پرویز». 

معرفی «آقای پرویز» به وقت دیگری وعده داده شده است. 

به‌کارگیری عنوان «آقا» در مورد یکی از فعالین واحد اطلاعات سپاه جای سئوال دارد. از قرار معلوم «آقای پرویز» در« بخش چپ واحد اطلاعات سپاه» فعالیت می‌کردند. 

ایشان در این گفتگو می‌گوید: «در حقیقت دشمن اصلی‌مان را جریان چپ می‌دانستیم. ما یک انقلاب ایدئولوژیک داشتیم. چون چپ هم یک جریان ایدئولوژیک بود. در واقع جریان چپ بود که مدعی انقلاب بود؛ مدعی حاکمیت انقلابی بود. از نظر پایه و اساس به‌عنوان دشمن محسوب می‌شد.» 

نظر «آقای پرویز» در مورد اهداف حزب از‌جمله به قرار زیر است: 

«این‌ها برای رضای خدا اینجا نیامده بودند موش بگیرند.(از نحوه بیان ایشان شاید بتوان گمان برد که در برخورد با زندانیان از چه ادبیاتی استفاده می‌کردند) چون حزب توده انقلاب را ملی ـ دموکراتیک می‌دانست و بنابر راه رشد غیر‌سرمایه‌داری و در انقلاب ملی ـ دموکراتیک، دموکرات‌ها همکاری می‌کنند تا وقتی که هژمونی به‌دست شان بیفتد و برای مرحله انقلاب سوسیالیستی آماده شود. برای همین در ابتدای انقلاب، نظام را تقویت می‌کنند.» 

«پژوهشگر برجسته» دیگری در پرونده‌ای که «رمز عبور» گشوده است بر این نکته تأکید می‌کند که: «در ابتدای انقلاب، بزرگ‌ترین گروه چپ را باید حزب توده دانست. حزب توده وقتی که رهبرانش وارد ایران می‌شوند، کیانوری با سرعت و دقت تشکیلات را سازماندهی می‌کند. یعنی سال ۵۸ را باید سال سازماندهی قوی حزب توده دانست. به‌حدی که اواخر این سال، ۳۷ نشریه از حزب توده منتشر می‌شود در حیطه‌های مختلفی مثل زنان، دهقانان و برای هر کدام هم تشکیلات درست می‌کرد». 

 

این گونه باید کار حزبی کرد 

با نزدیک شدن موسم برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بحث ضرورت سازماندهی و نقش احزاب مورد توجه قرار گرفته است. 

پس از پیروزی ترامپ در خبرگزاری وابسته به سپاه هم نوشتاری منتشر می‌شود که ضرورت تشکیل احزاب را مورد تأکید قرار می‌دهد. 

«نمی‌توان این واقعیت را انکار کرد که در کشورمان نیز شاهد برتری پوپولیسم بر اصول سیاسی خاص جریانات شناخته شده هستیم. تجربه پیروزی محمود احمدی‌نژاد با شعارهای چپ‌گرایانه اما سوابقی راست‌گرا، نمونه‌ای از همین چالش‌های فکری ـ سیاسی است 

… 

بنابراین می‌توان پیش‌بینی کرد که اگر احزاب موجود در کشور، نتوانند در ماه‌های مانده تا انتخابات ۹۶، به انسجامی ‌قابل قبول برای انتخابات پیش‌رو برسند، باید گفت که بساط تحزب دست‌کم در جریان انتخابات ایران نیز رفته رفته برچیده شده و این هنرنمایی نامزدهاست که نتیجه انتخابات را روشن می‌کند، نه تدابیر حزبی» (۵) 

دبیرکل «حزب اسلامی ‌ایران‌ زمین» از دیدار اعضای این حزب با حجت‌الاسلام ناطق نوری و پیشنهاد تشکیل جبهه اعتدال با محوریت وی خبر می‌دهد. 

حجت‌الاسلام ناطق نوری در این دیدار تأکید می‌کند: « تنها حزبی که می‌شد حزب نامید، حزب توده بود که در کف خیابان بود و هر کسی را که خوب حرف می‌زد؛ از کارگر حمامی‌ که  مثل لنین حرف می‌زند که سال ۴۶ هم به زندان  افتاد، گرفته تا صف اتوبوس و قهوه‌خانه‌ها و مجالس ختم و …،  همه افراد را به‌خود جذب می‌کرد. حزب توده سازوکار حزبی داشت و آنقدر قدرت گرفته بود که رژیم شاه نتوانست آن را از پا درآورد.» (۶) 

در شهریور ماه سال جاری نوشتاری با عنوان: «گزارشی از حزب مطلوب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، این کونه باید کار حزبی کرد» انتشار یافت. در این نوشتار می‌خوانیم که رهبر جمهوری اسلامی ‌در سال ۱۳۷۱، پیرامون گسترش تشکیلات حزب و نفوذ آن چنین گفته بود: 

«به‌نظر من، دیرپایی حزب توده در کشور ما و گسترش تشکیلاتش که خیلی وسیع و بدون سروصدا بود، ۲ عامل داشت؛ یکی همان مسأله‌ سازماندهی بود که آن‌ها یک استاندارد جهانی داشتند. همه جا آن سازماندهی از پیش آماده شده، بدون هیچ زحمتی داده و پیاده می‌شد. یکی هم ادبیات قوی آن‌ها بود.» (۷) 

یادداشت کوتاهی نیز که تحت عنوان «محصول اصول‌گرایی توده‌ای» در «خبر آنلاین» رسانه نزدیک به علی لاریجانی  منتشر شده است، اشاره به دهم مهرماه و هفتاد و پنجمین سالروز بنیادگذاری حزب توده ایران دارد. در این نوشته پیرامون گستردگی نفوذ و نقش تأثیرگذار حزب چنین می‌خوانیم: 

«نويسنده و روزنامه‌نويس و معلم و فيزيكدان و شاعر و ارمني و مسلمان و شاهزاده و آخوندزاده و آرتيست و ارتشی و كارمند و كارگر به حزبی پيوستند كه توده نام گرفته بود تا از اين پس، نبض فرهنگ و سياست ايران زمين را در دست گيرد» (۸) 

 

سئوالم این است که مشی ما تعطیل حزب توده است یا احیاء حزب توده؟ 

به‌یاد داریم که در اردیبهشت ماه سال ۸۴، در جریان یورش به جلسه مجمع عمومی ‌سندیکای مستقل رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی که با ضرب و شتم کارگران و دستگیری فعالان سندیکایی و تاراج اموال و اسناد آنان همراه بود، تشکل دولتی «خانه کارگر» نقشی هدایت‌کننده بر عهده داشت. 

در پی یورش به مجمع عمومی‌ سندیکای مستقل رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی، دبیرکل «خانه کارگر» در گفت‌و‌گو با «ماهنامه تولید»، نقش سرکوب‌گرانه و رویکرد ضد‌سندیکایی «خانه کارگر» از سویی و مترادف دانستن نام حزب توده ایران با تشکل‌یابی کارگران را به‌روشنی عریان ساخت. 

بخشی از این مصاحبه را با هم مرور می‌کنیم: 

«خبرنگار: کلی از مدارک و پولشان را مدعی هستند به سرقت برده‌اند چه پاسخی دارید؟ 

محجوب: این‌ها پول دارند که پولشان گم شود؟ 

خبرنگار: مدعی هستند که این پول، حق عضویت سندیکایی‌ها بوده که به سرقت رفته است؟ 

محجوب: این‌ها ۲۰۰ نفر عضو دارند که ۲۰۰هزار تومان حق عضویت داشته باشند؟ 

یعنی روزی ۲۰۰ نفر به این‌ها مراجعه می‌کردند که پول نقد نگه دارند، این‌ها دروغ گفته‌اند. 

ما شبهه‌ای نداریم که بگوییم. سئوالم این است که مشی ما تعطیل حزب توده است یا احیاء حزب توده؟ 

مشی ما احیاء نیست و اجازه هم نمی‌دهیم احیاء شود حالا هر اتهامی ‌که به ما زده شود مهم نیست. 

خبرنگار: آن‌ها مدعی هستند نام سندیکا ۱۰۰ سال ریشه دارد برای همین تأکید می‌کنند؟ 

محجوب: این کلمه را ما فارسی کردیم، اگر می‌خواهند در ایران زندگی کنند باید از این کلمه استفاده نکنند. ما هم نمی‌گذاریم از کلماتی دیگر استفاده شود، این کلمه پشتوانه قانون اساسی دارد. در مجلس خبرگان بحث شده که کلمه سندیکا به فارسی معادل تغییر کند.» 

 

آنانی که در مکتب حزب توده ایران با مفهوم مبارزه اجتماعی و سیاسی آشنا شده‌اند، بذر آگاهی و ضرورت سازمانیابی و تشکیل تشکل‌های صنفی را در جای جای ایران می‌پاشند. 

سیاست‌های شکست خورده نئولیبرالی، امکان بالقوه احیای آرمان‌های حزب توده ایران را افزایش می‌دهد. 

مشی، روش، منش و بینش توده‌ای شکست نخورده است. چرا که اندیشه را نمی‌توان به‌دار کشید. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *