ساختار اجتماعی جامعه روسیه معاصر
مردم زحمتکش روسیه فقیرتر میشوند و در حال نابودی هستند. سرمایهداری پیرامونی در روسیه مانند آغاز قرن بیستم عدم قابلیت زیست خود را در سیستم جهانی سرمایهداری، نشان داده است. جنبشهای اعتراضی افزایش مییابند. تنشهای اجتماعی قوت میگیرند. هرچند اقدامات حکومتی و دستکاری روانشناسانهی مردم مانع انفجار اجتماعی شده است، اما بحران اجتماعی عمیقتر میشود.
مقدمه
ساختار اجتماعی جامعهی روسیه که طی ۲۵ سال پس از اتحاد شوروی شکل گرفته است، برای کشور ما پدیدهی اجتماعی و تاریخی تازهای است. مطالعهی این پدیده، عرصهی کارعلمی انستیتوهای دولتی، انجمنهای علمی مختلف و همچنین عرصهی بررسیهای انفرادی دانشمندان اعم از جامعهشناسان، فلاسفه و سیاستشناسان است.
تاریخدانان نیز، در جریان بررسی پروسهی تاریخی، در پیوند متقابل با عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تغییر ساختار اجتماعی روسیه را بررسی میکنند. بنابراین پژوهش تاریخی ـ جامعهشناسانه متکی است بر کار علمی جامعهشناسان، متدهای پژوهش آنان و تعمیمم و ارزیابی نتایجی که بهدست آوردهاند.
تحلیل تاریخی ـ جامعهشناسانه، موجب اساسمندی پاسخهایی است که به سئوالهای مبرم زیر داده میشود:
چه فرماسیونی در نتیجهی تغییر و تحولات پیشین، شکل گرفته است؟
نظام اجتماعی موجود از چه طبقاتی تشکیل یافته است؟
منافع این طبقات کدام است؟
پاسخ به این سئوالها، با تکیه بر تجربهی تاریخی و آگاهی بر قوانین عام تکامل اجتماعی، امکان پیشبینی خط سیر ممکن پروسهی تاریخی و چگونگی تحول نیروهای اجتماعی را فراهم میکند.
باید تأکید کرد که پاسخ به این سئوالها در عینحال بخش عمدهی مبارزهی ایدئولوژیکی جاری است. مبارزهای که در جریان آن، چه از طرف غرب و چه از طرف نیروهای اجتماعی داخلی، روانشناسی مردم هدف تبلیغات فعال رسانههای همگانی قرار گرفته است. این امر، بهطور شدید و ظریف در قالب شورویستیزی افسارگسیخته، خود را نشان میدهد. سیاهنمایی و به ابتذال کشاندن گذشتهی شوروی، ابزار عمدهی به انحراف کشاندن افکار عمومی از مسائل تراژیک معاصر و خطرهای بزرگی است که آیندهی روسیه را تهدید میکند.
در پژوهش تاریخی ـ جامعهشناسانهی حاضر، ساختار اجتماعی جامعهی روسیهی معاصر به ترتیب زیر بررسی میشود:
۱ـ متدولوژی پژوهش جامعهشناسانه؛
۲ـ خصلت عمومی ساختار اجتماعی و ارزیابی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مستقر؛
۳ـ ترکیب و خصلت طبقات اصلی و اقشار اجتماعی.
متدولوژی پژوهش ساختار اجتماعی جامعه
ساختار اجتماعی کنونی جامعهی روسیه، پس از کودتای سیاسی و فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، شکل گرفته است. این کودتا از نظر ایدئولوژیکی با نفی رویکرد اجتماعی – طبقاتی به تکامل اجتماعی، در جریان پروسترویکای گارباچفی، تدارک دیده شده بود.
نیروهای ضدسوسیالیستی به قدرت رسیده، متدولوژی طبقاتی شوروی را از علوم اجتماعی حذف کردند. در علوم تاریخی با حذف مفاهیمی هم چون «فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی»، «کاپیتالیسم»، «بورژوازی و جامعهی بورژوایی»، «سوسیالیسم و جامعهی سوسیالیستی» رویکرد تمدنی را جایگزین رویکرد فرماسیونی کردند.
در جامعهشناسی نیز مفاهیم اساسی این علم را عوض کردند: بهجای طبقه مفهوم لایه، بهجای بورژوازی کلمهی صاحب کار و کارفرما، بهجای جامعهی بورژوایی مفهوم جامعهی مدنی، و به جای شوروی واژهی توتالیتر را قرار دادند و دمکراسی سوسیالیستی شوروی را به دور انداختند. طبقات را لایههایی از جامعه دانستند که تفاوت آنها در تولید سرمایهدارانه تنها در میزان درآمدشان است: «طبقهی بالا»، «طبقهی متوسط»، «طبقهی پایین».
درحال حاضر در جامعهشناسی، در بررسی ساختار اجتماعی دو رویکرد وجود دارد: یکی رویکرد رسمی، عاریه گرفته شده از غرب است که در آن اعضای جامعه برحسب اندازه درآمدشان به لایهها و دهکها تقسیم میشوند و دهکها نیز در چهار گروه فقرا، کمدرآمدها، میانهحالان و ثروتمندان دستهبندی میشوند.
رویکرد دیگر، متد شوروی است که ضمن تغییراتی همچنان بر دیدگاه ـ تقسیم جامعه به طبقات براساس تولید و رابطهی با مالکیت بر ابزار تولید ـ ایستاده است. در پژوهش تاریخی ـ جامعهشناسانهی حاضر نیز «رویکرد سیستمی تمدنی – فرماسیونی» بهکار گرفته شده است.
ماهیت این روش از این قرار است که در آن جامعه هم چون ارگانیسم اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد، مانند یک سیستم اجتماعی ـ فرهنگی پیچیده، مرکب از مجموعهای از طبقات و قشرها که در پروسهی تولید وسایل فعالیت حیاتی در پیوند متقابل قرار دارند. در این بررسی مفهوم بنیادی «طبقات» بههمان معنایی گرفته شده است که لنین فرمولبندی کرده است:
طبقات گروههای بزرگ انسانها هستند که از جهت جای خود در سیستم تولید اجتماعی دوران تاریخی معین، از جهت رابطهی خود با وسایل تولید که اغلب در قوانین تسجیل و فرموله میشود، از جهت نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابراین از جهت شیوههای دریافت و میزان آن سهمی از ثروتهای اجتماعی که در اختیار دارند، از یگدیگر متمایز میگردند. طبقات آن چنان گروههایی از افراد هستند که گروهی از آنها میتواند به برکت اختلاف مقام در شیوهی معین اقتصادی ـ اجتماعی، کار گروه دیگر را به تصاحب خود درآورد.
خصلت عمومی ساختار اجتماعی و ارزیابی فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی مستقر
ساختار اجتماعی روسیه تحت تأثیر قدرت سیاسیای شکل گرفته است که شیوهی تولید بهطور عمده سرمایهداری بر مبنای مالکیت خصوصی را جایگزین شیوهی تولید سوسیالیستی کرد. موافق این جایگزینی ساختار اجتماعی ـ طبقاتی تازهای بهوجود آمد.
در انبوه گستردهی آمارهای رسمی، گزارشهای حکومتی و بررسیهای جامعهشناسانه، ویژگیهای اجتماعی ـ طبقاتی مربوط به مناسبات اساسی تولید یعنی مناسبات مالکیت و شیوهی توزیع درآمدهای حاصل از کار اجتماعی، با زیرکی و ظرافت نادیده گرفته شده است و همچنین با سعی و کوشش از ارزیابی اجتماعی ـ اقتصادی نوع جامعهای که شکل یافته است، پرهیز شده است.
با وجود این در بررسیهای جامعهشناسانهی از این دست، برخی جامعهشناسان ویژگیهای جامعه را براساس معیارهای طبقاتی مشخص کردهاند. در نتیجه تعمیم نتایج حاصل از بررسیهای جامعهشناسان، سیاستشناسان و اقتصاددانان مختلف، مبنای مناسبی را برای توضیح ساختار اجتماعی روسیهی معاصر، بهدست میدهد. تحلیل تاریخی ـ جامعهشناسانه نشان میدهد که از میان طبقات و گروههای اجتماعی جامعهی شوروی، اکنون ساختار اجتماعی به نسبت پایداری بهوجود آمده است:
ـ طبقه کارگر باقیمانده از دوران شوروی، پر تعدادترین طبقه، ۳۷٪ جمعیت را تشکیل میدهد؛
ـ روشنفکران زحمتکش و کارمندان، دومین طبقه از نظر تعداد، ۲۵ - ۲۰٪ جمعیت را تشکیل میدهند؛
ـ دهقانان که از دهقانان کالخوزی شوروی و کارکنان ساوخوزها هستند، ۱۲٪ جمعیت را تشکیل میدهند.
این طبقات اساسی زحمتکش بیش از ۷۰٪ جمعیت را تشکیل میدهند. آنان نیروی مولد عمدهی جامعه هستند که بازتولید اقتصادی و بازتولید انسان را تامین میکنند. این تعداد شامل بازنشستگانی که از میان طبقهی خود به بازنشستگی رفتهاند نیز میشود.
ـ دانشجویان مؤسسات آموزش عالی و متوسطه تخصصی ۴٪ جمعیت هستند. این قشر غیرمولد اما مستعد بهکار، در واقع نیروی ذخیرهی طبقات زحمتکش است و همچون جامعهی شوروی، امروز هم این قشر در کنار طبقات زحمتکش قرار دارد.
نتیجه اینکه طبقات و اقشار زحمتکش ۸۰ ـ ۷۵٪ جمعیت را تشکیل میدهند. در نتیجهی لغو مالکیت عموم خلقی و مالکیت تعاونی ـ کالخوزی و واگذاری آن به مالکیت خصوصی و سهامی ـ خصوصی ، طبقات و اقشار اجتماعی جدیدی شکل گرفتند.
ـ بورژوازی و بوروکراتهای عالیرتبه دولتی ۷٪ جمعیت را تشکیل میدهند. بورژوازی طبقهای است که مالک وسایل تولید و سرمایه است. موجودیت این طبقه به حساب استثمار کار مزدوری است و منبع درآمدهایش تصاحب ارزش اضافی و کار پرداخت نشدهی کارگران است.
ـ خدمتگزاران بورژوازی، قشری اجتماعی است که اجرای خدمات شخصی برای بورژواها را برعهده دارد. تعداد آنان ۱۵ ـ ۱۳٪ جمعیت است. این قشر اجتماعی شامل محافظان شخصی، نگهبانان ویلاهای اطراف شهرها، خدمتکاران خانه، کارکنان تکنیکی خانهها، پرسنل حفظ و مراقبت املاک، پزشکان و معلمان خانگی و بخشی از روزنامهنگاران و کارکنان فرهنگی است. همهی اینها، قشر غیرمولدی را تشکیل میدهند که هم بخشی از سود سرمایهداران را استفاده میکنند و هم از امکانات عمومی مانند خدمات پزشکی، تحصیل و بازنشستگی که از بودجه تأمین میشود، بهره میبرند.
ـ گروههای اجتماعی در اعماق (حاشیهنشینان و تهیدستان) ۵٪ اهالی هستند. براساس پژوهشهای موجود این مجموعه شامل عناصر بزهکار و نیمه بزهکار، بیخانمانها و سرگردانان و افرادی با رفتار خلاف هنجارهای اجتماعی همچون معتادان، بدکاران و غیره، است.
تحلیل ساختار اجتماعی روسیه و خصلت مناسبات تولیدی شکل گرفته در آن نشان میدهد که جامعهی روسیه به جامعهای از نوع جوامع سرمایه داری پیرامونی در سیستم مراکز اقتصادی اروپای غربی و امریکا و بهعنوان زائدهی مواد خام آنها بدل شده است. کودتای سیاسی سال ۱۹۹۱ و تحولات اقتصادی بهدنبال آن جامعهی شوروی روسیه را صد سال به عقب برگرداند. سرمایهداری پیرامونی اوایل قرن بیستم احیا گردید و همراه با آن، دستاوردهای ژئوپلیتیکی، اقتصادی و اجتماعی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، طی قرن بیستم، بدان دست یافته بود، از دست رفت. این وضعیت بهدرستی همچون بزرگترین فاجعهی ژئوپلیتیکی ارزیابی شده است.
ترکیب و خصلت طبقات اساسی و اقشار اجتماعی
حلقهی عمده در زنجیرهی تحولات اجتماعی ـ اقتصادی که سرنوشت ساختار اجتماعی جامعهی روسیه را رقم زده است، ایجاد طبقهی بورژوازی از راه واگذاری وسایل تولید دولتی به مالکیت خصوصی و همزمان با آن، تخریب سیستم ادارهی دولتی اقتصاد، بوده است. این فرایند با غیرصنعتی کردن شدید کشور همراه شد و اقتصاد کشور را از تولید صنعتی، به تولید عمدتاً مواد خام برای صادرات منتقل کرد.
بورژوازی تازه بهدوران رسیدهی روسیه بهلحاظ شیوهی دریافت سرمایه، بهطور اساسی با بورژوازی دیگر کشورها فرق دارد. اگر در اروپا و دیگر کشورهای سرمایهداری، سرمایه از طریق انباشت سرمایهدارانه نسلها (بهجز دوران انباشت اولیه)، فراهم آمده است، نوکیسههای روسیه به طرفهالعین، از راه تقسیم مالکیت دولتی عموم خلقی میان خود، صاحب سرمایه شدند. روشنفکران لیبرال، این سازماندهندگان چپاول که از دیکتاتوری پرولتاریا انتقاد میکردند که گویا وظیفهی «گرفتن و تقسیم کردن» مالکیت ملاکین و سرمایهداران را انجام میداد، خود مالکیت حاصل زحمت دو نسل مردم شوروی را گرفته و میان نمایندگان خودی تقسیم کردند. همانطور که د.ساکس مشاور امریکایی یلتسین ـ گایدار نوشته است: رهبری روسیه اینطور فکر میکرد که امر دولت عبارت است از خدمت به حلقهی محدود سرمایهداران و سرازیر کردن هرچه بیشتر و هرچه سریعتر پول به جیب آنان است.
چگونگی پیدایش نوکیسهها (بورژوازی)، در عینحال ویژگی آن را هم مشخص میکند. در پروسهی خصوصیسازی گسترده، خارجیها بهطور فعال به میدان آمدند. در نوبت اول سرمایهی امریکاییها از طریق مشاوران پُرشماری که دور یلتسین و گایدار حلقه زده بودند، وارد عمل شدند.
براساس دادههای رئیس پیشین اداره دولتی آمار در سال ۲۰۱۱، سهم سرمایه خارجی در اقتصاد روسیه عملاً به ۷۵٪ میرسید. این وضع ویژگی کمپرادوری بورژوازی روسیه یعنی تابعیت و وابستگی آن، در درجهی اول به منافع سرمایهی خارجی را نشان میدهد. قیمتگذاری مؤسسات صنعتی برای واگذاری آنها به شرکتهای خارجی، بر عهدهی انستیتوی اقتصاد دوران گذار بود. این انستیتو توسط گایدار ایجاد شده بود.
خصوصیسازی مؤسسات دولتی را گردانندگان اقتصاد سایه (اقتصاد غیرقانونی و پنهان) و نمایندگان محافل جنایتکاران به انجام رساندند. این محافل در ایجاد بانکهای خصوصی نیز شرکت فعال داشتند. روح جنایتکارانهی حاکم بر فعالیت نوکیسهها از همین جا است. به این امر پرنسیپ کار رهبری سیاسی کمک بسیاری کرد. برای آنها ایجاد طبقهی دارای مالکیت اهمیت داشت، این که چه کسانی صاحب آن میشوند، اهمیتی نداشت. براساس ارزیابی ا. گوروف (دکترای حقوق) در سال ۱۹۹۴، ۸۵٪ ساختار بازرگانی زیر کنترل جنایتکاران بود.
در ترکیب رهبری هلدینگها، شرکتهای سهامی و دیگر مجتمعهای صنعتی، برخی از نمایندگان بالاترین ارگانهای کشوری و لشکری، قرار داشتند. این امر به بورژوازی تازه بهدوران رسیده، خصلت اولیگارشیک ـ بوروکراتیک داد. بخش قابلتوجه طبقهی تازهی بورژوازی، مدیران پیشین کارخانههای دولتی، ساوخوزها وکالخوزها بودند که بخش بزرگ سهام موسسات تحت مسئولیت خود را تصاحب کرده بودند.
پس از چند سال در درون طبقهی بورژوازی، بر حسب نوع سرمایه، گروههای چندی شکل گرفتند: بورژوازی مالی، صنعتی، کشاورزی، حملونقل و تجاری که بهطور تنگاتنگی با ساختارهای دولتی درهم آمیخته شدهاند. به لحاظ بزرگی سرمایه تا اواسط دههی دوم قرن 21،در این طبقه سه لایهی اجتماعی شکل گرفت: بورژوازی بزرگ، بورژوازی متوسط و بورژوازی کوچک (کسب و کار کوچک). هر کدام از این سه لایه منافع خاص، روانشناسی اجتماعی و شیوهی زندگی ویژهی خود را دارد. هر چند میان آنها تضاد وجود دارد اما منافع مشترک آنها در زمینهی افزایش سرمایه از قبل استثمار نیروی کار و دفاع از مالکیت خصوصی سرمایهداری، متحدشان میکند. آپارات دولتی، رسانههای خبری دولتی و خصوصی، سازمانهای فرهنگی و اجتماعی که از شرکتهای خصوصی تغذیه میشوند، در خدمت تأمین این منافع قرار دارند. بر اساس دادههای گوروف (حقوقدان) پس از سال ۲۰۱۰ رشوهخواری تا ۱۰۰٪ ساختارهای دولتی فراگرفته است. برخی خصایص هرکدام از لایههای سه گانهی بورژوازی به شرح زیر است:
بورژوازی بزرگ (اولیگارشی) سرمایهی چند میلیارد دلاری و چند صد میلیون دلاری دارند. بنابر دادههای رسمیاین بخش از بورژوازی چند هزار خانواده هستند. آنان صاحبان کمپانیهای بزرگ استخراج نفت و گاز، کارخانههای متالوژی و انحصارگران بر منابع طبیعی و بانکهای بزرگ هستند. آنها جناح اولیگارش ـ بوروکراتیک را تشکیل میدهند که سیاست دولت را تعیین میکند. تعداد این جناح ۱ ـ ۰/۵٪ جمعیت است.
در این جناح فعالان سیاسی قدرتمند نیروی به اصطلاح دمکراتیک پروسترویکای گارباچفی و رفرمهای دههی 9۹۰ یلتسینی، حضور دارند. آنان مخالفان دوآتشهی ایدئولوژی سوسیالیستی و ضدشورویهای کینتوزی هستند که در همهی عرصههای زندگی خود با غرب پیوند تنگاتنگ دارند. خود را الیت جامعهی بشری میدانند و میکوشند تا به بالاترین لایههای الیگارشی بینالمللی وارد شوند. اما سرمایههای آنان در خارج و زیر کنترل مراکز امنیتی امریکا قرار دارد و هیچ تضمینی که آنها را بلوکه نکنند وجود ندارد.
بورژوازی متوسط سرمایهای تا دهها میلیون دلار دارد. در ترکیب این لایه، صاحبان مؤسسات بزرگ صنعتی و کشاورزی و تجاری، شرکتهای واسطهای و توریستی، بانکدارها، سردمداران دنیای جنایتکاران، مدیران رسانههای سراسری، شو ـ بیزنس و ورزش قرار دارند. بوروکراسی منطقهای، روسای کلیساها و رهبران سندیکاهای رسمی هم ، در کنار این لایه و یکجای با آن است.
در این بخش از بورژوازی، قسمتی از دستگاه پیشین حزبی، شوروی و سندیکایی، روشنفکران شوروی، کورپوس مدیران و همچنین بخش علنیشدهی کسانی که اقتصاد سایه (پنهان) را رهبری میکردهاند، همراه با سرکردگان جنایتکاران متشکل نیز حضور دارند. تعداد اعضای این لایه تقریباً ۲٪ جمعیت است.
این قشر از بورژوازی که شوق استثمارگرانه و انرژی کاری زیادی دارد، تلاش اساسی برای افزایش سرمایهی خود با تمایل بهسوی زندگی پُرتجمل در داخل، و سر فرود آوردن در برابر غرب با ناسیونالیسم را توأم کرده است. در میان این قشر، شورویستیزی ملایم با لیبرالیسم، حتی با سلطنتطلبی همکاری میکند اما بهطور عمده ایدئولوژی رسمی و خط سیاسی دولت مرکزی رعایت میشود. ناسیونالیسم آنان به جداییخواهی فرانمیروید زیرا تضعیف قدرت مرکزی ممکن خطر فعال شدن تلاشهای جداییطلبانه را بهدنبال خواهد داشت.
بورژوازی کوچک پُرتعدادترین و ناهمگونترین لایهی بورژوازی است. جمعیتی برابر ۴ ـ ۳٪ کل جمعیت را داراست. این لایهی بورژوازی شامل کسانی است که سرمایهای با صدها هزار دلار دارند و در بیزنس کوچک خود از کار مزدوری استفاده میکنند. بورژوازی کوچک شامل صاحبان شرکتهای کوچک در عرصههای گوناگون تولید، خدمات و تجارت و همچنین صاحب مؤسساتی در کشاورزی با کارکنان مزدبر و اموال غیرمنقول هستند.
در ترکیب این لایه همچنین بخشی از دستگاه دولتی و روشنفکران پیشین شوروی که کار خود را از دست دادهاند، یا بهعلت پایین بودن حقوق، حرفهی خود را تغییر دادهاند، همچنین بخشی از کارگران ماهر و کارکنان کالخوزها، وارد شدهاند. اینها، آن بخش فعال با تفکر انتقادی جامعه هستند که ضمن پذیرش شرایط سرمایهدارانهی فعالیت خود، نارساییها و عیبهای آن را سرزنش میکنند. در میان آنان، هستند کسانی که به لحاظ ایدئولوژیکی متزلزل و از نظر روحیهی سیاسی ناپایدارند اما دارای روحیهی شورویستیزی و میهنپرستی فعال نیستند.
طبقه کارگر در جامعهی شوروی بهطور رسمی، مالکیت دستهجمعی نیروی مولد دولتی را داشت، بهعبارت دیگر مالکیت وسایل تولید، عمومی و عموم خلقی بود. در جامعهی بورژوایی روسیهی کنونی اما طبقهی کارگر به پرولتاریا تبدیل شده است، مثل دیگر کشورهای سرمایهداری و یا آنطور که در امپراطوری روسیه، قبل از انقلاب اکتبر بود. پرولتاریا نیروی کاری است که خود را در بازار کار عرصههای مختلف تولید اجتماعی، در وضعیت تهدیدآمیز بیکاری، به فروش میرساند.
قشرهای مختلف طبقهی کارگر عبارتند از: کارگران صنعتی، کارگران رشتههای استخراج، کارگران سیستم انرژی الکتریکی، حملونقل، ساختمانی و کارگران عرصهی تجارت و خدمات. تعداد آنان ۳۷٪ جمعیت کشور است.
در جریان رفرمهای ویرانگر، بحرانها و لغو مؤسسات صنعتی، تعداد کلی طبقهی کارگر و بیش از همه تعداد پرولتاریای صنعتی، بهطور قابل ملاحظهای کاهش پیدا کرد. روند بازتولید تخصصهای کارگری در مقیاس دولتی تخریب شد. کارگران همهی ردهها براساس سطح آموزش حرفهای و ویژگی کارشان به سه دستهی کارگران با مهارت عالی، متوسط و پایین طبقهبندی میشوند. این امر میزان سطح دستمزد آنان را نیز مشخص میکند. کاهش تعداد پرولتاریا، عمدتاً به حساب آنهایی رخ داده است که مهارت عالی داشتند. جمعی هم که پیر میشوند. در مجموع زوال این دستهی از کارگران ادامه دارد.
کارگران حملونقل، سیستم انرژی و شهرداریها اهمیت و نقش خود را در حیات اجتماعی حفظ کردهاند. این اقشار از کارگران قابلیت اقدامات اعتراضی و فلج کردن زندگی شهری را دارند، بنابر همین ملاحظات، به آنان حقوق بالا میدهند و برایشان مزایای اجتماعی در نظر میگیرند.
خطر بیکاری و بار زیاد کاری بر روی کارگران شاغل، فعالیت اجتماعی آنان را کاهش میدهد و باعث بیاعتنایی به مسائل و رویدادهای اجتماعی و تضعیف خودآگاهی طبقاتی و خودسازماندهی کارگران میگردد. سندیکاهای رسمی در خدمت بورژوازی هستند. تبلیغات بورژوازی نسبت به گذشتهی شوروی و ایدئولوژی سوسیالیستی، احساسات منفی تلقین میکند. با این همه خاطرهی زندگی شوروی حفظ شده است، نقد نظام سرمایهداری افزایش مییابد و تمایلات اعتراضی قوت میگیرد.
دهقانان، لغو کالخوزها و ساوخوزها تولید کشاورزی را بهویژه در مناطق مرکزی و شمال کشور، مختل کرده است. مهاجرت روستاییان به شهرها ادامه دارد. اراضی زیر کشت یکسوم کاهشیافته است و حمایت دولت ۱۵ بار کمتر شده است. دهقانان ۱۲٪ جمعیت را تشکیل میدهند.
ایجاد مؤسسات سرمایهدارانه در بخش کشاورزی (فرمداری) که لیبرالها امید زیادی به آن بسته بودند، در روسیه پا نگرفته است. اراضی در اختیار این مؤسسات کشاورزی ۷/۹٪ اراضی کشاورزی است اما سهم آنها در کل تولیدات کشاورزی، ۲٪ است.
کالخوزها و ساوخوزهای بزرگ به مؤسسات کشاورزی تغییر داده شدند. رهبران آنها به بورژوازی روستایی بدل شدند و بقیه سهامداران در عمل کارگران روستایی گردیدند. بعضی از کالخوزهای توانمند در مناطق مرکزی و نواحی تولیدکنندهی غلات، به اقتصاد بازار وارد شدهاند اما همچنان به اقتصاد تعاونی ادامه میدهند. دهقانان در بالاترین حد به گذشتهی شوروی وفادار ماندهاند و مناسبات اجتماعی کنونی را محکوم میکنند.
روشنفکران و کارمندان به لحاظ تعداد، دومین طبقه در ساختار اجتماعی روسیه است . تعداد آنها ۲۲ ـ۲۰٪ جمعیت کشور است.
روشنفکران علمی و علمی ـ تکنیکی با بخشی از کارگران با تخصص بالا پیشرفت علمی ـ تکنیکی جامعه را به انجام میرسانند. توسعهی علوم مدیریت و پیچیدگی و مقیاس فعالیت تولیدی، بهشدت بر نقش مدیریت در زندگی اجتماعی افزوده است.
پیشرفت علمی ـ تکنیکی همراه با جابجایی ساخت تکنولوژیکی، انتظار از سطح آموزش و توسعهی عمومی شخصیت را بالا برده است. بنابراین اهمیت روشنفکرانی که به کار تعلیم و تربیت و علوم انسانی مشغول هستند نیز افزایش یافته است. همچنین بالا رفتن نقش مدیریت و ضرورت توسعهی تکنیک در تمام عرصههای زندگی به افزایش نقش تولیدی کارمندان انجامیده است.
براین مبنا میتوان گفت (بهنظر نویسنده) که روشنفکران و کارمندان، اکنون نشانههای طبقهساز دارند و میتوانند طبقهی پیشرو جامعه باشند. اما نقش پیشرو خود را فقط در همراهی با طبقهی کارگر میتوانند ایفا نمایند.
ویژگی طبقهی روشنفکران در این است که کار فکری آنان برای جامعه، محصول روشنفکرانه و معنوی دارد که مطلوب حیات اجتماعی است، هرچند در عمل سفارشدهنده و پرداختکننده طبقهی حاکم یعنی بورژوازی باشد.
روشنفکران شوروی، از بازگشت سرمایهداری بیشترین صدمه را دیدهاند. تعداد آنها کاهش یافته است. تخصص خود را از دست دادهاند و فقیر شدهاند. آنها نبود عدالت اجتماعی در سرمایهداری پیرامونی را بهشدت احساس میکنند، اما به لحاظ سازمانی پراکنده و اتمیزه شدهاند و از نظر فکری و روانشناسانه تحت تأثیر رسانههای همگانی بورژوازی قرار دارند.
روشنفکران و کارمندان در روسیهی معاصر برحسب ویژگی فعالیتهایشان گروهبندیهای زیر را دارند: روشنفکران علمی، مدیران و روشنفکران علمی ـ تکنیکی، روشنفکران فعال در عرصهی تعلیم و تربیت در تمام سطوح آموزش، روشنفکران عرصهی پزشکی، روشنفکران هنری و کارکنان رسانههای جمعی.
قشر کارمندان را میتوان به گروههای زیر تقسیم کرد:
ـ کادر ارتش و نیروی دریایی؛
ـ کادر وزارت کشور، وزارت حوادث غیرمترقبه و خدمات امنیتی فدرال؛
ـ کارمندان ادارات و سازمانهای دولتی؛
ـ کارمندان بانکها، مؤسسات و کارخانههای خصوصی.
همهی کارمندان تابع سلسله مراتب سختگیرانه و نظم و انضباط هستند و حفظ وضع موجود برایشان اهمیت دارد. آنها تا اندازهی قابلتوجهی همان به اصطلاح طبقهی متوسط را تشکیل میدهند. دولت بورژوازی روسیه این طبقه را برای پذیرش روابط اجتماعی سرمایهدارانه و جذب در تمدن غربی، آماده میکند. برای این کار بهشکل گستردهای به تربیت کادر در غرب میپردازد. رسانههای غربی نیز در همین راستا کار میکنند. جنگ سرد با جامعهی شوروی با تکیه بر جوانانی که در شرایط اجتماعی ـ سیاسی جدید رشد کردهاند، ادامه دارد.
نتیجه
ساختار اجتماعی جامعه کنونی روسیه در حرکت است و به تغییرات خود ادامه میدهد. در طبقات زحمتکش هنوز ریشهها و سنن شوروی حفظ شده است، اما در کل جامعه، این سنن در حال زوال است. در پروسهی غیرصنعتی کردن و ایدئولوژیزدایی، اخلاقزدایی نیز در میان بخش بزرگی از مردم، جریان دارد. بحران سال ۱۹۹۸ در ۲۰۰۸ تکرار شد. پس از دورهای کوتاه که اوضاع قدری آرام گرفت اکنون بحران تازهای فرارسیده است که با بحران جهانی پیوند دارد.
مردم زحمتکش روسیه فقیرتر میشوند و در حال نابودی هستند. سرمایهداری پیرامونی در روسیه مانند آغاز قرن بیستم عدم قابلیت زیست خود را در سیستم جهانی سرمایهداری، نشان داده است. جنبشهای اعتراضی افزایش مییابند. تنشهای اجتماعی قوت میگیرند. هرچند اقدامات حکومتی و دستکاری روانشناسانهی مردم مانع انفجار اجتماعی شده است، اما بحران اجتماعی عمیقتر میشود.