گرامی باد خاطره زندهیاد ناخدا افضلی و یارانش
مدت زیادی از تصویبِ قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامی نگذشته بود که برای انجام کاری به دفترِ ناخدا افضلی رفتم. خندان از جا بلند شد و دفترچهای را از روی میز برداشت و به این سوی میز بهطرف من آمد و گفت: متنِ قانونِ اساسی جدید را که تصویب شده است خواندهای؟ و ادامه داد که منظورش بیشتر فصل سوم قانون اساسی است. معتقد بود که فصل سوم قانون اساسی خوب تهیه و تنظیم گردیده است. باید این فصل قانون اساسی را که شامل «حقوق ملت» میشود، طوری برجسته، ترویج و تبلیغ کرد تا کار سوءاستفاده از بندهای دوپهلو و غیردمکراتیک آن در فصول دیگر، دشوار گردد. و میگفت که باید با ترتیب دادن سخنرانیها و روشنگریها جنبههای مثبت و منفی قانون اساسی را به پرسنل نیروی دریایی و بهویژه افسران نشان داد.
نه لب گشایدم از گُل، نه دل کشد به نبید
چه بینشاط بهاری که بیرخ تو رسید!
نشانِ «داغ» دلِ ماست لالهای که شکفت
به سوگواریِ زُلفِ تو این بنفشه دمید
به دورِ ما که همه خونِ دل به ساغرهاست
زچشمِ ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من که در این روزگارِ بیفریاد
ز دستِ جورِ تو «ناهید» بر فلک نالید
گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز
که هست در پیِ شامِ سیاه صبحِ سپید
( گزیدههایی از شعر «بهارِ سوگوار» هوشنگ ابتهاج «سایه»)
در شناساندن و رسانیدنِ احساسِ درون، زبانِ فارسی از امکانات زیادی برخوردار است. در این زمینه زبانِ روزمره و بالطبع فرهنگِ لغاتِ ما گنجینهای است گرانبها. گاهی در رابطهای عاطفی و انسانی، یک حرف یا یک کلمه کافیست تا آدمی را به ژرفنای درون درغلطاند. برای مثال همین کلمه «داغ». آیا نمیتوان جنایاتی را که عاملان آگاه و ناآگاه این رژیم در حقِ بهترین و شایستهترین فرزندانِ این مرز و بوم مرتکب شدهاند، «داغ» نام نهاد. «داغی» که تا واپسین دم زندگی نازدودنی است. اگر خوب نگاه کنیم، میبینیم در طول این ۳۸ سالی که از عمر این رژیم میگذرد، کمتر خانوادهای را میتوان یافت که چه با تداوم نابخردانه جنگ تحمیلی پس از آزادی خرمشهر، و چه با کشتارجمعی زندانیان سیاسی، و یا با توسل عاملان رژیم به سرکوب و استفاده از انواع شیوههای مرموز و توطئهگرانه، «داغدار» نباشد.
و امّا این روزها و با نزدیک شدن هفتم اسفند ماه، من هم همانند دیگر دلهای دغدار، باز مانند هر سال، و این بار بعد از ۳۳ سال، داغم تازهتر گردیده و به اعماق درون درغلطیدهام. مگر میتوان این جنایتِ هولناک، مرگِ ناجوانمردانه و غریبانۀ انسانهایِ پاک و از جان گذشتهای که آرزویی جز سربلندی، سعادت و بهروزی مردم ایران را در سر نداشتند، بهسادگی فراموش کرد؟ آن رادمردانی را میگویم که در سحرگاه چنین روزی در سال ۱۳۶۲ با احکامی ناعادلانه و به ناحق اعدام گردیدند. بزرگمردی محجوب و دانا، و فرماندهی کاردان و پیروز در جنگ تحمیلی همچون ناخدا بهرام افضلی و ۹ تن از یاران نظامی و غیرنظامیاش را میگویم. فرماندهان شجاع، پاک و شریفی چون سرهنگ هوشنگ عطاریان، سرهنگ بیژن کبیری، سرهنگ حسن آذرفر، و نیزشاهرخ جهانگیری عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران، محمد و ابوالفضل بهرامینژاد، رضا خاضعی، فرزاد جهاد و خسرو لطفی از کادرهای برجستهِ حزبِ تودهِ ایران که همه وجودشان مملو از عشقِ به مردم، نیکبختی آنان و سربلندیِ مام وطن بود.
درباره ویژگیها، خدمات و خُلق و خویِ بهغایت انسانیِ تک تکِ این آزادمردان در طولِ این ۳۳ سال بهاندازه کافی گفته شده و نیازی به تکرار آن نمیبینم. امّا این روزها وقتی که مدام با یادهایشان زندگی میکنی و به هر طرف که مینگری چهره مهربان آنان را میبینی، نمیتوانی آسان از کنارشان گذر کنی. یادها و خاطرهها وجودت را از یک احساس دوگانهای ـ یافتن و از دست دادن یا شاید شیرین و تلخ ـ لبریز میسازد. احساسی که در عینحال و همواره در کنار و یا درونِ آن «داغی» است که همیشه با ماست.
مدت زیادی از تصویبِ قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامی نگذشته بود که برای انجام کاری به دفترِ ناخدا افضلی رفتم. خندان از جا بلند شد و دفترچهای را از روی میز برداشت و به این سوی میز بهطرف من آمد و گفت: متنِ قانونِ اساسی جدید را که تصویب شده است خواندهای؟ و ادامه داد که منظورش بیشتر فصل سوم قانون اساسی است. معتقد بود که فصل سوم قانون اساسی خوب تهیه و تنظیم گردیده است. باید این فصل قانون اساسی را که شامل «حقوق ملت» میشود، طوری برجسته، ترویج و تبلیغ کرد تا کار سوءاستفاده از بندهای دوپهلو و غیردمکراتیک آن در فصول دیگر، دشوار گردد. و میگفت که باید با ترتیب دادن سخنرانیها و روشنگریها جنبههای مثبت و منفی قانون اساسی را به پرسنل نیروی دریایی و بهویژه افسران نشان داد. او در این راه استوار بود. بعد از بررسیهای لازم و دقیق از هادی خامنهای دعوت کرد تا در یک سخنرانی در ستاد نیروی دریایی ایران در تهران درباره مفاد قانون اساسی صحبت کند و به پرسشهای حاضرین پاسخ دهد. آن روز بسیاری از پرسنل نیروی دریایی برای نخستین بار با حقوق خود در قانون اساسی آشنا و از محتوی اصول آن مطلع گردیدند. والحق که حجتالاسلام هادی خامنهای نیز در دفاع از حقوق ملّت و اهمیت این فصل از قانون اساسی سنگ تمام گذاشت.
بهراستی که او چه خوب دیده بود. از همان ابتدا نگرانِ آن بود که کسانی با سوءاستفاده از اصول دوپهلوی قانون اساسی و یا اختیارات زیاده از حد خود، فصل سوم آنرا زیرپا نهاده و حقوق حقهِ ملّت را نادیده بگیرند. و چه زود نشان داده شد که نگرانیاش بیمورد نیست. خائنینِ به مردم برای به زانو درآوردن انقلاب و انحراف مسیر آن ابتدا از مصادره حقوق ملت شروع کردند. خیلی زود و به بهانههای واهی حقوق و آزادیهای مصرح در این فصل تعطیل و آزار و اذیت مردم، بگیر و ببند، محاکمات سریع و فرمایشی، شکنجه و کشتار جوانان و نوجوانان میهن در بیدادگاهای رژیم آغاز گردید. روندی که متأسفانه هنوز هم و با گذشت این همه سال ادامه دارد. با نقض آشکار حقوق ملت در میهن ما چه جنایاتی که بهنام دفاع از دین و انقلاب صورت نگرفته است. جنایاتی از جمله اعدام ناجوانمردانه خود او ـ ناخدا بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ایران ـ و سایر همرزماناش.
ضمنِ بزرگداشتِ خاطرهِ این عزیزانِ راه رهایی و آزادیِ وطن، و به پاس خونِ پاکشان که به ناحق ریخته شد، بهجاست تا به دستاندرکارانِ رژیم بهخاطر ادامهِ سیاستهای سرکوبگرانه و خانمانبراندازشان، دروغ و فساد گسترده، و نیز تباهی و بیعدالتیهای برون از حد قوه قضائیه هشدار جدی داده شود. به آنان یادآوری گردد که با توجه به اوضاع داخلی، منطقه و بینالمللی، میهن و مردم در شرایط حساس و دشواری قرار دارند. استبداد و انحصارطلبی و نادیده گرفتنِ نیازهایِ اساسیِ اقشارِ محرومِ جامعه موجبِ تقسیمِ ملت به خودی و غیرخودی شده است. امروز وحدتِ ملی بهشدت تضعیف گردیده، و جامعه با بحرانهای گوناگون مواجه است. از همه مهمتر اینکه مردم با مشکلات و معضلاتِ پیچیدهای دست به گریبانند. چنین وضعیت خطرناکِ داخلی و خارجی علاوه بر هشیاری و خرد، روحیه جمعی، گذشت و یکپارچگیِ واقعی ملّی را میطلبد. با بگیر و ببند، گزافهگویی و لافزدنهای بیجا نه تنها معضلی از سر راه برداشته نخواهد شد، بلکه کشور روزبهروز بیشتر در انزوای بینالمللی قرار گرفته و نام ایران و ایرانی خدشهدار میگردد.
مردم هر بار و در هر بزنگاهی نشان دادهاند که فساد و فجایع رژیم در طول سالهای دراز، نتوانسته و نمیتواند بازدارندهِ مبارزهِ آنان در راه بالندگیهایِ سیاسی ـ اجتماعی، برقراری آزادیهایِ دمکراتیک و اعتلایِ نام میهن باشد. از همینرو اگر هنوز گوشی شنوا و وجدانی بیدار وجود دارد باید بهخود آید و برای یک انسجام و همبستگی ملّی و نجاتِ میهن و مردم از این وضعِ دشوار طرحی نو دراندازد و در این راه از هیچ تلاشی فرونگذارد. تنها در این صورت است که شاید بتوان خطراتی را که در شرایط کنونی متوجه مردم و میهن است به حداقل رسانید. ارتقاء سطح زندگی مردم و تنفس آنان در جامعهای آزاد و آباد که در آن عدالت و قانون برقرار باشد، میتواند بیشمار دلهایِ «داغدار» مردمِ ایران را کمی التیام و روان بهخون خفتگان راه آزادی را آرامش بخشد. یاد همه این عزیزان گرامی باد.