جدال برای زنده‌‌ماندن

کارگر یعنی قشر مرده. ما هر ماه باید دعا کنیم که مریض نشویم. همین. راستش را بخواهید هیچ‌گاه هم تا سر ماه دوام نمی‌آوریم. ماه به نیمه نرسیده که پولمان تمام است. باید راه بیفتیم در معدن و فامیل و دوست و آشنا از هرکس ١٠، ٢٠ ‌هزار تومان قرض کنیم تا روزمان بگذرد. بسیاری مواقع حتی پولی برای غذاخوردن نداریم. ماهی چهار، پنج کیلو گوشت می‌خریم و به‌جایش از خیلی چیزهای دیگر صرف‌نظر می‌کنیم. این وضع ماست. 

 

«این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما می‌آید؟» نوروز در راه است و از «بهاران» خبری نیست. تكان‌دهنده است؛ گرد دردناك بی‌پولی بر چهره «سیاه» كارگران معادن زغال‌سنگ. «بوی عیدی» و «ماهی دودی وسط سفره نو»؛ «برق كفش جفت‌شده تو گنجه‌ها» و «بوی اسكناس تا نخورده لای كتاب» رؤیایی است برای مردانی كه كیلومترها زیر زمین جان می‌كَنَند تا سر ماه ٨٠٠ هزار تومان روزی بگیرند. چشم‌شان به آن ١٠٠ هزار تومانی است كه هر سال ممكن است به دستمزدشان اضافه شود. همین‌روزهاست كه شورای عالی كار بنشیند و رقم جدیدی برای حداقل مزد روزانه تعیین كند. 

شاید «ابتهاج» كارگران معدن زغال‌سنگ را دید و سرود: «من در این گوشه که از دنیا بیرون است/ آفتابی به سرم نیست / از بهاران خبرم نیست/ آنچه می‌بینم دیوار است/ آه این سخت سیاه/ آن‌چنان نزدیک است/ که چو برمی‌کشم از سینه نفس/ نفسم را برمی‌گرداند».
هفت ساعت و ٢٠ دقیقه در روز، بین ٧٠٠ تا هزار متر با شیب ٣٥ درجه در عمق زمین پیش می‌روند؛ از آن پس، تا حدود ۵۰۰ متر به‌سوی لایه‌های طولی پیش می‌روند؛ اینجا تاریك است؛ سطح اكسیژن بسیار پایین است؛ گرد زغال‌‌سنگ در هوا و روی پوست‌ها و در ریه كارگران.
این مردان وقتی از تونل‌های معدن بیرون می‌آیند رمقی حتی برای سخن‌گفتن ندارند. جانی برای راه‌رفتن حتی. آن‌قدر كم غذا می‌خورند كه تاب این كار سخت را ندارند. آن‌قدر در فكر اجاره‌خانه و پول دوا و غذای بچه‌هایشان هستند كه گاه شاید تا دقایقی متوجه نشوند كه كارگران دیگری، گوشه‌ای از این تونل‌ها اكسیژن كم آورده و از حال رفته‌اند. این یك شغل است: «كارگری معدن». «شغل» كه براساس تعاریف جهانی باید بتواند امنیت روانی، غذایی، سرپناه، بهداشتی و … را برای كارگر تأمین كند. این‌ها اما هفت ساعت و ٢٠ دقیقه در روز كار می‌كنند؛ برای هر روز ٢٧ هزار و ٣٠٠ تومان به آن‌ها می‌رسد: یعنی سر برج چیزی حدود ٨٠٠ هزار تومان. كارفرما اگر لطف كند، می‌تواند عیدی را در ماه‌های سال سرشكن كند؛ مزایای دیگری هم به آن‌ها تعلق بگیرد و خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلك دست به دست هم دهند، شاید به‌زور حقوق‌شان به یك میلیون و ٢٠٠ هزار تومان برسد.
كار شایسته «انسانم» آرزوست
سندی با عنوان Key Indicator of the Labour Market مجموعه تعاریف و شاخص‌هایی را که مورد قبول سازمان بین‌المللی کار در رابطه با «کار شایسته انسان» است در خود جای داده است. این سند مسائل مربوط به کمی‌سازی كار و متغیرهای مرتبط با بازار كار را شرح می‌دهد و به‌شكل دوره‌ای هم به‌روز و اصلاح می‌شود. نرم‌افزار آن هم به چند زبان زنده دنیا موجود و قابل دانلود مستقیم از سایت آن است.
این سند به‌صراحت روشن می‌كند كه شغل چگونه باید امنیت را برای كاركنان فراهم كند. مردی كه روزهایش را «بی‌نور» در معدن می‌گذراند چقدر برای تأمین هزینه‌های ابتدایی خورد و خوراك خانواده‌اش امنیت دارد؟ چقدر می‌تواند هزینه‌های یك سرپناه را تأمین كند؟ تا كجا می‌تواند از پس هزینه‌های بهداشت و درمان برآید؟ آموزش فرزندان چطور؟ اگر از مسائل رفاهی به‌كل هم صرف نظر كنیم، نیازهای ابتدایی انسانی این كارگران تأمین می‌شود؟ «شرق» برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها با كارگر معدن زغال سنگی در دامغان گفت‌وگو كرده است.
‌چرخه باطل این روزگار
لهجه غلیظی دارد؛ سروصدای اطرافش زیاد است؛ «تونل‌کار» است و تازه از «راست‌تونل» بیرون آمده است. کمی نفس‌نفس می‌زند. می‌پرسم: «چند سال است در معدن زغال‌سنگ هستید؟»

می‌گوید: ٢١ سال. 
تعجب می‌کنم: مگر نباید سر ٢٠ سال بازنشسته شوید؟ 
زهرخندی می‌زند: «خانوم دلت خوشه‌ها. ضریب سختی کار باید چهار درصد باشه، اما سازمان تأمین اجتماعی هشت درصد حساب می‌کند؛ مگه کارفرما با این اوضاع کساد می‌تونه ٢٠‌میلیون تومن برای بازنشسته‌شدن من هزینه کنه؟»
پشت‌بند حرف‌هایش می‌گوید: «می‌خواهین براتون توضیح بدم؟»
‌حتما. 
دلش پر است و سریع شروع می‌کند: «به‌ازای ٢٠ سال کار با ضریب هشت درصد، کارفرما باید ٢٠‌میلیون تومان پرداخت کند تا من کارگر بازنشسته شوم. کارفرمای من پارسال این پول را نداشت و حالا امسال باید ١٩‌میلیون و ٥٠٠‌هزار تومن بده. حالا شما حساب کنید که هم‌زمان با من ٢٠ سال کار چهار نفر دیگه هم پر شده و باید بازنشسته شوند. کارفرمای من باید یکجا صد میلیون تومن بدهد. فکر می‌کنید الان معدن‌داران زغال‌سنگ وضع خوبی دارند؟ نه. ندارند. از بس که زغال‌سنگ وارد کرده‌اند. حالا تصور کنید که وضع ما چه خواهد شد؟»
‌چند ساعت در روز کار می‌کنید و چقدر حقوق می‌گیرید؟ 
هفت‌ساعت‌ونیم معمولا در روز. برای هرروز هم ٢٧‌هزار و ٣٠٠ تومن به ما میدن، اما خوبیش اینه که کارفرمای ما عیدی و مزایای دیگر را هم بین همه ماه‌ها پخش کرده. این‌طوری ماهی حدود یک و ٢٠٠ می‌گیریم. 
‌یک‌میلیون و ٢٠٠‌هزار تومان؟ با این پول چطور تا سر ماه دوام می‌آورید؟ اصلا چند فرزند دارید؟ اجاره خانه‌تان چقدر است؟ پول دوا و دکتر را چگونه می‌دهید؟ 
می‌گوید که دو فرزند دارد؛ یکی دختر است و آن دیگری پسر. می‌گوید: ما که پولی برای رفتن اینها به دانشگاه آزاد نداریم؛ پول کلاس کنکور و این‌جور چیزها هم ندارند که فرزندانشان دانشگاه سراسری قبول شوند. برای همین است که بچه‌ها‌یشان هم مثل خودشان کارگر می‌شوند. می‌گوید: «این چرخه باطل زندگی کارگران است». فرزندانشان به روزگار آنها دچار می‌شوند و نوه‌ها به سرنوشت بچه‌ها. 
به دوا و دکتر که می‌رسد، می‌گوید: خانم؛ کارگر یعنی قشر مرده. ما هر ماه باید دعا کنیم که مریض نشویم. همین. راستش را بخواهید هیچ‌گاه هم تا سر ماه دوام نمی‌آوریم. ماه به نیمه نرسیده که پولمان تمام است. باید راه بیفتیم در معدن و فامیل و دوست و آشنا از هرکس ١٠، ٢٠ ‌هزار تومان قرض کنیم تا روزمان بگذرد. بسیاری مواقع حتی پولی برای غذاخوردن نداریم. ماهی چهار، پنج کیلو گوشت می‌خریم و به‌جایش از خیلی چیزهای دیگر صرف‌نظر می‌کنیم. این وضع ماست. 
‌پول اجاره‌خانه را چه می‌کنید؟ اصلا شغل دومتان چیست؟ 
حرف از خانه نزنید. اینجا که ما زندگی می‌کنیم سرپناه است نه خانه. 
تنها جایی که باران روی سرمان نچکد و از سرما یخ نزنیم. اینجا خانه نیست. برای همین سرپناه هم پنج، شش‌ میلیون پول پیش داده‌ایم و ماهی ٣٠٠، ٤٠٠ ‌هزار تومان هم می‌دهیم. زیر زمین می‌رویم و با جانمان بازی می‌کنیم اما آخرش فقط برای زنده‌ماندن می‌جنگیم. ما توی رؤیایمان هم نباید خواب «خانه» ببینیم؛ چه رسد به واقعیت. 
دوباره می‌پرسم: شغل دوم چه؟ از آن، چقدر در ماه درمی‌آورید؟ 
دوباره زهرخند می‌زند: آخر مگر بعد از هشت ساعت زیر زمین‌بودن می‌توانیم در روز کار دیگری هم بکنیم؟ خانم‌جان! زمانی می‌خواستم به‌جز معدن توی آژانس، روی ماشین کس دیگری کار کنم؛ نشد؛ نتوانستم. جانی نداشتم و کارم به بیمارستان کشید. شما باید این‌چیزها را بدانید؛ هیچ‌کس ما را نمی‌بیند؛ نه مسئولان و نه دولت و نه هیچ‌کس دیگر. ما مرده‌ایم. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *