ریاستجمهوری ترامپ
مستقل از آنکه بعد از انتخابات، کدام حزب به کاخ سفید راه مییافت، تمام شواهد دال بر شدت بخشیدن به گرایش نظامی تجاوزگرانه آمریکا در جهان بود. تنها اختلاف در میان طبقه حاکم در این مورد، انتخاب روسیه یا چین بهعنوان هدف اصلی بود. استراتژی اصلی دولت ترامپ، درگیری مستقیم با چین، بهعنوان سریعترین اقتصاد در حال رشد در جهان است، قبل از آنکه فرصت از دست برود.
از همان سالهای دهه ۱۹۷۰ همواره در مجله خطرات ناشی از استراتژیهای مهلک امپریالیستی را گوشزد کردهایم. تلاش این استراتژیها عوض کردن مسیر سقوط تدریجی برتری آمریکا در سیستم سرمایهداری جهانی است. برای چندین دهه ما شاهد زوال تسلط اقتصادی، نظامی و مالی آمریکا هستیم. این زوال، ایالات متحده را تبدیل به فیل عظیم زخم خوردهای کرده که در صحنه جهانی رها شده و میتواند به هرچه در اطرافش قرار گرفته آسیب برساند. واشنگتن بارها از طریق توسعه ژئوپولیتیکی، با افزودن به «داراییهای استراتژیک» خود در جهان، کوشش کرده که مسیر این زوال را معکوس نماید. اما تمام این کوششها، نتیجه محدودی برای آمریکا داشته و تنها صحنه تئاتر منازعات بینالمللی را وسعت داده است.
در زمانی کمتر از یک دهه بعد از فروپاشی بلوک شوروی و ناپدید شدن اتحاد جماهیر شوروی از صحنه جهانی در ۹۱ـ۱۹۸۹، ایالات متحده درگیر جنگی بعد از جنگی دیگر شد و همه این جنگها با هدف «تغییر رژیم» و تصریح دوباره موقعیت آن کشور بود.
از جنگ خلیج فارس گرفته تا جنگ کوسوُو (یوگسلاوی سابق)، جنگ افغانستان و جنگ عراق. بعد از حمله تروریستی یازده سپتامبر، دولت جورج دبلیو بوش، موقعیت جنگی دایم را علیه تروریسم جهانی اعلام نمود (این موقعیت جنگی بعداً توسط اوباما نیز ادامه یافت) و از این موقعیت بهعنوان بهانهای برای توجیه مداخله امپریالیستی از کشوری به کشوری دیگر استفاده گردید. ادامه همین پویش در زمان دولت اوباما، با حضور هیلاری کلینتون بهعنوان وزیر امور خارجه دولت او، منجر به حمله به لیبی و شروع یک جنگ نیابتی خانمانسوز علیه سوریه گردید.
در زمان اوباما، مسأله حیاتی برای کل استراتژی ژئوپولیتکی ایالات متحده، محاصره روسیه بود. روسیهای که اکنون، بعد از عربستان سعودی، در مقام تولیدکننده دوم نفت در جهان شده، و در حال تکوین به ابرقدرت جدیدی است. ناتو با رهبری آمریکا، در فوریه ۲۰۱۴، از کودتای راست افراطی در اوکراین علیه دولت منتخب، حمایت کرد. وقتی مسکو با الحاق کریمه بعد از تأیید مردم در همهپرسی و حمایت از مقاومت تبعههای روسی در اوکراین در مجاورت مرزهایش، عکسالعمل نشان داد، قدرتهای غربی روسیه را به «تجاوز» به اوکراین متهم کردند. زمانی که واشنگتن و ریاض به عضوگیری نیروهای تندروی طرفدار سلفیها (ازجمله طرفداران القاعده در عراق) برای سرنگون کردن دولت اسد در سوریه، اقدام کردند، تنش میان واشنگتن و مسکو ابعاد وسیعتری بهخود گرفت. همانطور که ژنرال مایکل فلین (مشاور مستعفی امنیت ملی ترامپ) اظهار داشت، این اقدامات راه را برای ظهور حکومت داعش، هموار کرد. ابتدا از دید واشنگتن، داعشیها ابزاری بودند برای تسهیل سرنگونی دولت اسد. در مقابل رشد حکومت داعش و برای جلوگیری از فتح دمشق توسط آنها، در سال ۲۰۱۵، روسیه در سوریه دخالت نظامی کرد. این دخالت موجب تقویت حکومت اسد و شکست جاهطلبی آمریکا شد. هیلاری کلینتون در مبارزه انتخاباتیاش برای ریاستجمهوری، قول داد که با اعمال مناطق پرواز ممنوع بر فراز سوریه، دوباره موضع دست بالا را برای آمریکا، در سوریه تأمین نماید. اعمال مناطق پرواز ممنوع، بهمعنی شلیک به هواپیماهای روسی و سوریهای، و درنتیجه تهدید به جنگ جهانی هستهای بود.
با به قدرت رسیدن دولت ترامپ، جنگ سرد با روسیه، دچار ایست کوتاهی شد. دست آشتی ترامپ بهسوی پوتین، همزمان شد با هیستری ضدپوتین در میان بسیاری از دموکراتها، این دموکراتها، مسکو را مسبب پیروزی غیرمنتظره ترامپ میدانند. در صورتیکه علت اصلی شکست خانم کلینتون، رد قاطعانه سیاستهای نئو لیبرالی توسط کارگران سفیدپوست در منطقه میانه آمریکا (ناحیه کمربند زنگخورده) و محرومسازی گسترده رأیدهندگان غیرسفیدپوست در ایالتهای چرخشی (ایالاتی که نتیجه آرایشان از پیش مشخص نبود) بود. این محرومسازی توسط کنگره ملی دموکراتها نادیده انگاشته شده و کنگره به سهم خود از تمام امکاناتش برای خنثی کردن رأی طرفداران برنی سندرز در انتخابات اولیه داخل حزب، استفاده کرد. روشن است که از دیدگاه ژئوپولیتیک، برخورد صلحجویانهای که ترامپ بهسمت روسیه آغاز کرده، ناشی از هوسی غیرمنطقی و یا تسلیم در مقابل پوتین نیست. این برخورد نشانه تغییری اساسی در استراتژی کلی ایالات متحده است که بر طبق آن، چین جایگزین روسیه بهعنوان «دشمن رسمی ایالات متحده» خواهد شد.
دولت جدید اهداف اصلی ژئوپولیتیک خویش را چنین اعلام نموده:
۱ـ شدت بخشیدن مبارزه با داعش از طریق استفاده دوباره از نیروهای زمینی آمریکا (درگیری نیروهای آمریکایی در جبهه، ابتدا با نیرویهای توپخانه آغاز خواهد شد)
۲ـ نقض توافقنامه اتمی با ایران.
۳ـ هدف قرار دادن چین بهعنوان «دشمن» اصلی آمریکا (کارشناس سیاسی میگوید: «نقشه دونالد ترامپ در مورد روابط با چین غیرقابل پیشبینی است»، به نقل از گاردین، ۲۷ ژانویه ۲۰۱۷). رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا (مدیرعامل سابق اکسان ـ موبیل)، در حین مذاکرات سنا برای تاییدش، از طرح محاصره هوایی و دریایی جزیرههای مصنوعی چین در دریای جنوبی آن کشور، سخن گفت. در صورت اقدام آمریکا به این طرح، چین آنرا بهعنوان اعلان جنگ تلقی خواهد نمود. ترامپ همچنین با نزدیک شدن به تایوان، «سیاست چین واحد» را به چالش کشید. بهنظر میرسد که فصل مشترک اصلی میان ترامپ و وزیر دفاع جدیدش جیمز ماتیس، مشهور به «سگ دیوانه»، آماده شدن ایالات متحده برای جنگ با چین است. طنز قضیه اینجاست که این ژنرال که قبلاً رئیس فرماندهی عالی نیروهای آمریکايی در خاورمیانه بود، برخلاف لقبش، اکنون بیشتر نقش کنترلکننده ترامپ را بهعهده دارد. ماتیس، بیش از یک دهه قبل گفته بود که از دیدگاه پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا)، چین «رقیبی همتراز» برای آمریکا بهشمار میآید. اما برای کسب آمادگی در جنگ آینده با این رقیب، بهجای آنکه مشغول «طراحی [انتزاعی] جنگ بیست سال بعد با چین» شویم، باید درسهای لازم برای چگونه جنگیدن را، از درگیریهای فعلی که در خاورمیانه داریم، بیاموزیم: عراق «اکنون بهترین محل آموزش نظامی در دنیاست»، «همانطور که نیروهای آلمان [نازی] از جنگ اسپانیا آموختند» (مقاله «راهبان جنگ» در مجله اسکوایر، مارس ۲۰۰۶).
چاشنی انفجاری برای همه این مطالب، پراکندهگوییهای ترامپ در مورد امکان استفاده از سلاحهای اتمی برای هدفهای دولتی و غیردولتی چون داعش است. («توضیحاتی درباره افکار پریشان ترامپ در مورد سلاحهای اتمی» VOX، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۷). در عینحال ترامپ، در پی افزایش عظیم بودجه نظامی آمریکا است.
تمام مطالب ذکر شده در بالا نشاندهنده وحشت روزافزون بخشهای مختلف طبقه حاکم آمریکا از تنزل قدرت این کشور و سقوط جایگاه آنها در سلسله مراتب حاکم بر جهان است. با از دست دادن اعتماد به موقعیت خویش، تمایلشان به اتخاذ روشهای خشن نظامی روزبهروز بیشتر میشود. آنها در این راه، در پی جلب حمایت کل مردم آمریکا برای هدف میهنپرستانه افزایش سلطه ژئوپولیتیکی هستند. مستقل از آنکه بعد از انتخابات، کدام حزب به کاخ سفید راه مییافت، تمام شواهد دال بر شدت بخشیدن به گرایش نظامی تجاوزگرانه آمریکا در جهان بود. تنها اختلاف در میان طبقه حاکم در این مورد، انتخاب روسیه یا چین بهعنوان هدف اصلی بود. استراتژی اصلی دولت ترامپ، درگیری مستقیم با چین، بهعنوان سریعترین اقتصاد در حال رشد در جهان است، قبل از آنکه فرصت از دست برود. این نشانهای از تغییر در اولویتها و اهداف عمومی در دیدگاه برتریطلبانه جهانی آمریکا است. این سیاست نشانهای از گرایش خشنتر ملی ـ امپریالیستی است که با باقی سیاستهای کلی دولت ترامپ، همخوانی دارد. خطوط سیاستهای کلی این دولت همچون «آمریکا مقدم بر همه»، کشیدن دیوار در مرز آمریکا با مکزیک، محدود کردن مهاجرت و به زندان انداختن و یا اخراج کارگران فاقد اجازه اقامت، همراه با نظرگاههای نئوفاشیستی در مورد ایالات متحده و جهان، همگی نشانه دعوتنامهای است از طرف کاخ سفید، برای سفیدپوستان نژادپرستی چون استیو بنن (Steve Bannon) و برایت بارت (Breitbart). بنن که زمانی استراتژیست و مشاور اصلی ترامپ بود، اکنون توسط او بهعنوان عضو شورای امنیت ملی برگزیده شده است.
مجموعه اتفاقات اخیر، برای آنان که وقایع سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را فراموش نکردهاند، بدشگون مینماید. شاهد این مدعا، بولتن وزین دانشمندان اتمی است که در شماره ژانویه ۲۰۱۷ خود، ساعت سنجش خطر فاجعه اتمی جهان را ۳۰ ثانیه به نیمهشب نزدیکتر کشیده است. (این ساعت ۷۰ سال عمر دارد و امکان جنگ همهگیر اتمی را در ساعت ۱۲ نیمهشب قرار داده است). این ساعت در حال حاضر دو دقیقه و نیم به نیمهشب را نشان میدهد و بهطور سمبلیک نزدیکی جهان به پرتگاه فاجعه اتمی را در هر لحظه نشان میدهد، این ساعت از زمان اولین انفجار بمب هیدروژنی در ۱۹۵۳، ابداع شده است. (کنت بندیکت «ساعت لحظه فاجعه»، «بولتن دانشمندان اتمی»، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۷. http://thebulletin.org/doosday-clockwork8052).
با این دلایل است که، بنیاد دوباره جنبش صلح در ایالات متحده در مقیاسی تودهای و ادغام آن با جنبش محیطزیست و جنبش جهانی برای عدالت اجتماعی ، باید مبرمترین هدف رادیکالهای آمریکایی در هفتهها، ماهها و سالهای پیشِ رو باشد.