جهانی‌سازی و سرمایه‌داری جهانی آن‌طور که هست

نظامیگری افراطی ایالات متحده قادر به ایجاد یک نظام سرمایه‌داری جهانی با ثبات تحت زمامداری خود نیست … در نتیجه تمایل ایالات متحده آمریکا به استفاده عمومی ‌از نیروی نظامی ‌در ساخت امپراتوری در شرایط فوق‌العاده‌ی پُست امپریالیستی، رقابت‌های ملی و طبقاتی، بیشتر به جنگ منتهی می‌شود تا به قانون جدید نظم اجتماعی … ضرورت بی‌اندازه جلوگیری از تهدید جهان با جنگ جهانی نوین، مستلزم بسیج نیروی همه انسان‌های خیرخواهی است که قادربه جلوگیری از چنین حوادث فاجعه‌بار و اجرای چنین سناریوهای جهانی هستند.

 

در پايان سده بيست به فرهنگنامه سياسی غرب اصطلاح جديدی بنام «جهانی شدن» [ گلوباليسم] اضافه شد. اين اصطلاح از صفت فرانسوی گلوبال که به‌معنی «جهانی، در بردارنده همه جهان» است ايجاد شد. 

در جامعه‌شناسی بورژوايی جهانی شدن به‌عنوان پروسه تسريع عينی و جهانی ـ تاريخی، گسترش و همکاری مشترک اقتصادی، سياسی، اجتماعی، فرهنگی و ديگر مناسبات در مقياسی سياره‌ای ارائه می‌شود که گویا قرار است به ايجاد توازن رشد اجتماعی ـ اقتصادی و توسعه همه کشورها بیانجامد. به‌منظور قانع‌کننده‌بودن اين افسانه، کارگزاران علمی‌ سوداگران بزرگ، جهانی‌سازی را به دريای طوفانی و متلاطمی ‌تشبیه می‌کنند که خیزاب‌های آن، دير يا زود، همه قايق‌های اقتصاد جهانی را به ساحل موعود خوشبختی، جايی که گويا «کوه‌های طلايی و رودخانه‌های پُر از شراب» در انتظارشان است، خواهد برد. 

اما مقدر نبود که این اوتوپی جامه عمل بپوشد زيرا جهانی‌سازی روندی مستقيم و سر‌راست نیست، بلکه خصلتی نوسانی و پُر فراز و فرود دارد و در حال حاضر به آشکار اُفت کرده است، و پرورندگان آن اهدافی ديگر را در تضاد با منافع زحمتکشان، دنبال می‌کنند و افسانه برابری موهوم شانس‌ قایق‌های بزرگ و کوچک در اقيانوس جهانی تنها طعمه جذاب سرمايه‌داری جهانی است برای جلب ساده‌لوحانی که در کشورهای پيرامونی زندگی می‌کنند. 

 جهانی‌سازی سرمايه‌داری در واقعیت امر پروسه‌ای است هم عينی و هم ذهنی که قدرت‌های پیشرفته غربی و در رأس آن ايالات متحده آمريکا آن را هدايت و اداره می‌کنند. در همین‌باره، دانشمندان مترقی هم درغرب وهم در شرق، منصفانه، جهانی‌سازی معاصر را بیشتر معادل امریکایی کردن و غربی کردن می‌دانند تا مدرنیزه کردن. به‌نظر آنان اصطلاح «جهانی شدن» به‌طور خاص برای استتار توسعه‌طلبی سرمايه‌داری در ابعاد جهانی، برای آنکه همه جهان را در خدمت منافع «نخبگان» حاکم در کشورهای« ميليارد طلايی» سياره قرار بدهند، ابداع شده است. در نتيجه جهانی‌سازی هم چون پروسه‌ای که خصلت‌نمای بالا ترين مرحله امپرياليسم است، تنها ژست تلاش برای ايجاد توازن سطح رشد اقتصادی همه کشورها را به خود می‌گیرد. 

در عمل جهانی‌سازی در نوبت نخست به تعمیق چیرگی شرکت‌های فرا ملی و بانک‌های فراملی در همه جهان، ياری می‌رساند. سکانداران اصلی جهانی‌سازی معاصر به سبک آمريکايی، «سه‌گانه» نامقدس ـ بانک جهانی، صندوق بين‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی است که در جهت منافع اليگارشی‌های صنعتی و مالی و پيش از همه به‌سود ايالات متحده آمريکا و دیگر کشورهای گروه هفت، عمل می‌کنند. 

جوهر سرمايه‌داری جهانی در عصر نئوليبرال را خصوصی‌سازی اقتصاد و محدوديت دخالت دولت در تنظيم و کنترل بازار تشکيل می‌دهد. اما اين به‌هيچ‌وجه به‌معنی تبديل دولت به «نگهبان شب» نيست. زيرا دولت سرمايه‌داری کنونی مانند گذشته شب و روز از حقوق مالکيت خصوصی در کشورهای «ميليارد طلايی» کره زمين پاسداری می‌کند. از سوی ديگر اطمینان خاطر مونوپوليستی درباره به اصطلاح «نقش کاهش‌يابنده دولت»، هدف آشکار تضعيف دولت‌ها در کشورهای پيرامونی است، تا تابعیت آنها را به منافع کورپوراسیون‌های فراملی و بانک‌های فراملتی تسهیل کند و آنها را به زايده مواد خام جهان «متمدن» تبدیل کند. 

گلوبالیست‌های متعصب امروزی در عملکرد خود به‌طور خشن همه آن «پرنسیپ‌های» اساسی اقتصاد بازاری را که لویاتان سرمایه‌داری ترویج کرده است، زیرپا می‌گذارند. از آن جمله آنان به سرکوب و حذف رقیبان از بازار جهانی پرداخته‌اند. طبق اعتراف جامعه‌شناس انگليسی، پروفسور بازنشسته دانشگاه وارويک ک. کروچ، «سلطه اقتصاد بر سياست در شکل سلطه بازار بر آن بلکه به‌شکل سلطه کورپوراسيون‌ها» ظاهر مي‌گردد. (سياست در عصر اقتصاد ریاضتی ـ زير نظر آ.شفار؛ ترجمه از زبان انگليسی؛زير نظر علمی ‌آ.آ. پورتسکووی، ای.و.سوبولووی ـ انتشارات مدرسه عالی اقتصاد، ۲۰۱۵ ص ۳۰۸). 

از اين امر چنين برمی‌آيد که جهانی‌سازی در حکم يکی از محرک‌های اصلی انباشت سرمايه توسط کشورهای مرکز («هسته») اقتصاد جهانی است که به حساب استثمار کار در همه جهان صورت می‌گیرد. در حل اين مسئله، سرمايه‌داری جهانی به‌طور فعال نه تنها از نيروی (ايدئولوژيکی) و نیروی «نرم» (اقتصادی) استفاده می‌کند بلکه از نيروی سخت (نظامی) نیز استفاده می‌کند. پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی، دول امپرياليستی تحت‌الحمایه ناتو، به‌طور فزاينده‌ای به مداخله نظامی ‌در کشورهای «جهان دوم» و «جهان سوم» پرداخته‌اند و با توسل به پوشش لولوی ایدئولوژیکی دروغين «دخالت بشردوستانه» در حقیقت به گسترش مواضع جهانی کورپوراسیون‌های فراملی و بانک‌های فراملی خود پرداخته‌اند. 

به سامان رسیدن مقاصد عظمت‌طلبانه آمریکا با شیوه‌های نظامی‌گرانه به تقویت سلطه انحصارات امریکایی در جهان معاصر یاری رسانده است، اما برنده این ماجرا نه مردم عادی که مجتمع نظامی ـ صنعتی بوده است. باید اذعان کرد که مخارج نظامی ‌و عملیاتی آمریکا در این اواخر، ملاحظات اخلاقی به کنار، حتی به لحاظ اقتصادی هم توجیهی ندارد. در حقيقت گسترش ماجراجويی و تجاوز نظامی‌آمريکا باز هم ويرانگرانه‌تر شده است و از دیدگاه هزينه‌ای ناکارآمد و برای اکثريت قريب به اتفاق شهروندان ايالات متحده آمريکا ، کمرشکن شده است. (حسين‌زاده. ای. تکامل سرمايه‌داری، تشديد امپرياليسم [منابع الکترونيکی]، ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۶). 

http://www.counterpunch.org/2016/07/29/evolution-of-capitalism-escalation-of-imperialism/) 

پروفسور حسين‌زاده در مقاله خود «تکامل سرمايه‌داری، تشديد امپرياليسم» اشاره می‌کند، بنابر برآوردهای دانشمندان از سال ۲۰۰۱ تا اوت سال ۲۰۱۶ عمليات نظامی ‌و«ضد تروريستی» « سران نظامی» پنتاگون و سرويس‌های اطلاعاتی ايالات متحده آمريکا توسط ماليات‌دهندگان آمريکايی حدود پنج تريليون دلار هزینه داشت. نگاه کنید به: 

LaChance N. Latest Estimate: Financial Cost of Wars Nearly $5 Trillion [Electronic resource]. Access mode: http://www.informationclearinghouse.info/article45478.htm). 

مغناطيس جذاب برای امپرياليسم جهانی در کشورهای جهان «سوم» و با اقتصاد به اصطلاح در حال گذار، منابع طبيعی آنها و پيش از هر چيز حامل‌های انرژی است، که بدون آن سرمايه‌داری جهانی در سده ۲۱ نمی‌تواند موجودیت داشته باشد. همه انواع جهانی‌سازی، اقتصادی، اجتماعی، سياسی، ايدئولوژيکی، فرهنگی، زيست‌محيطی، نظامی ‌و غیره، تابع حل این مسئله مهم ژئواکونومیک است. هر کدام از آنها وظیفه خاص خود را در راستای معين منافع کشورهای «هسته»ی سرمايه جهانی انجام می‌دهد. در عين‌حال هرکدام از آنها به‌طور مستقيم و يا غيرمستقيم، اولويت‌های جهانی شدن اقتصاد را پيش می‌برد و پيش از هر چيز در خدمت منافع مجتمع‌های نظامی ـ صنعتی ايالات متحده آمريکا و ديگر کشورهای ناتو است. 

منافع اقتصادی قدرت‌های غربی عبارت است از تأمین سود حداکثر در مقياس جهانی. به اين منظور شرکت‌های فراملی و بانک‌های فراملی، سرمايه را به کشورهای جهان «سوم» و به اصطلاح با اقتصاد «در حال گذار»، صادر می‌کنند، جایی که کنترل خود را بر انرژی و ديگر منابع مستقر کرده و بر شدت استثمار کار می‌افزایند. اين امر برای آنها امکان پمپاژ سودهای بسيار هنگفت از کشورهای در حال رشد را تأمین می‌کند و به گسترش امکانات کشورهای «هسته» برای انباشت سرمايه زیر پوشش انجام رسالت تمدن‌ساز ايالات متحده آمريکا و ديگر کشورهای ناتو می‌‌انجامد. 

علاوه بر اين، مکانيسم سياسی ديکتاتوری انحصارات، انواع گوناگون دیگری از جهانی شدن را که شرايط را برای شکوفايی «کيسه‌های پول» فراهم می‌کند و به تبلیغ افسانه‌های بورژوازی درباره «پخش ثروت از بالا به پايين» کمک می‌کند، به‌کار می‌اندازد. برای رد اين اکاذ‌يب تنها استناد به اينکه در سال ۲۰۱۰، ۳۸۸ ثروتمندترين نمايندگان «جهان اقتصاد»، ثروتی بيشتر از پنجاه درصد جمعيت کره زمين، داشتند، کافی است. امروز نيمی‌ از ثروت جهان به ۶۲ فوق ثروتمند تعلق دارد. تقريباً نيمی (۴۶ درصد) از رشد درآمدهای جهانی در سالهای ۲۰۱۱ـ۱۹۸۸ به بالای ده درصد جمعيت جهان رسيد. در همان زمان ثروت نیمه‌ی پايينی جمعيت کره زمين به ۳۸ درصد يا به کمی ‌بيش از يک تريليون دلار کاهش يافت. امروزه يک درصد ثروتمندترين افراد جهان ثروتی بيش از ۹۹ درصد ساکنان زمين را دارند.( نگاه کنید به: 

: An Economy for the 1%. How privilege and power in the economy drive extreme inequality and how this can be stopped. — Oxfam Briefing Paper, January 18, 2016. )P. 1—3) 

نابرابری موجود، در واقع «مزيت» اصلی «اقتصاد بازار» نئوليبرال جهانی است که طبق اصل «هر آنچه از کف شما رفت به‌دست ما رسید» يا «برای اينکه يکی خوب باشد، ديگری بايد بد باشد»، عمل می‌کند. گسترش فاصله فاحش اقتصادی بين طبقات و تهیدستان و ثروتمندان کشورها منجر به نابرابری عظيم و فقر زحمتکشان، هم در کشورهای «هسته [مرکز]» و هم «نيمه پيرامونی» و هم «پيرامونی» در آستانه هزاره سوم شده است. نگاه کنید به: 

McMurtry J. The Davos Blind Eye: How the Rich Eat the Poor and the World [Electronic resource]. — Access mode: http://www.globalresearch.ca/the-davos-blind-eye-how-the-rich-eat-the-poor-and-the-world/5503273) 

بنابر این ملاحظات به چشم‌اندازهای حل مسائل نابرابری اجتماعی ـ اقتصادی در سده ۲۱ نمی‌توان با خوش‌بینی نگریست. 

در شرایط توسعه‌طلبی جهانی سرمايه «جهانی‌سازی اجتماعی» مناسبات توليدی پيش از سرمايه‌داری یا نيمه‌سرمايه‌داری را به سرمايه‌داری در حال رشد و به اصطلاح کشورهای «بازارجديد» تبديل می‌کند. اين امر پيشروی به‌سوی اهداف دور، ادغام کشورهای پیرامونی در سيستم سرمايه‌داری جهانی، تجدید ساختار تقسيم بین‌المللی کار و افزایش نرخ سود ازمحل تشديد استثمار نيروی کار آنها را تعقيب می‌کند. استقرار سلطه سرمايه بر کار در اين کشورها طبقه کارگر را تابع تحکم و زورگويی کورپوراسیون‌های فراملی و بانک‌های فراملی در چارچوب استعمارنو می‌کند، منتهی این امر را تحت شعار مهار قدرت انحصاری اتحاديه‌ها به انجام می‌رساند. 

اتحاديه‌های کارگری غرب، در حقیقت، هيچ‌گاه «نيروی انحصاری» نداشته‌اند و به‌ويژه اکنون ندارند. آنطورکه جامعه‌شناس آمريکايی ن. فلیگستن گواهی می‌دهد، «اوضاع حاکم بر کارگران در جوامع سرمايه‌داری به سختی قابل پيش‌بينی است. اگر کارگران درواقع بر جامعه سرمايه‌داری مسلط بودند، آنگاه درست‌تر می‌بود آنرا سوسياليستی ناميد.( ن. فلیگستن، ساختار بازارها: جامعه‌شناسی اقتصادی جامعه سرمايه‌داری سده ۲۱ ـ ترجمه از انگليسی آ.آ. کوراکينا؛ زير نظر علمی ‌و.و. رادايف. انتشارات مدرسه عالی اقتصاد. ۲۰۱۳ ص ۹۵). 

مخصوصا در پرتو سلطه سرمايه‌داران در خانه خود و در خارج، کورپوراسیون‌های فراملي و بانک‌های فراملی غربی، خودی‌ها و ديگران را غارت می‌کنند و از سودهای افسانه‌ای در مقیاس جهانی که گسترش نابرابری بين کشورهای فقير و ثروتمند و بين داراها و ندارها و در کشورهای فقير و غنی در همه جهان موجب می‌شوند، بهره می‌برند. در نتيجه پرولتاريای جهانی امروز تحت استثمار وحشتناک در عرصه‌ی جهانی قرار دارد. به‌ویژه تجربه سنگين و وحشتناک برای آن کسانی که مجبورند نیروی کار خود را بفروشند، تا از گرسنگی نميرند، جابجايی «هومو فابر» [انسان خلاق، انسان کارورز] در ارتش ذ‌خيره کار، که او را به موجود گرسنه يا نيمه گرسنه محکوم می‌کند، قابل توجه است. 

جهانی‌سازی سياسی معطوف است به حفظ و تقويت قدرت در دستان طبقه سرمايه‌داری. این امر توسط «کمیته اجرایی» بورژوازی ـ دولت سرمایه‌داری انجام می‌گیرد. کنترل سرمايه‌داری فراملی بر جامعه در همه جا منجر به فرسایش دمکراسی بورژوايی و رشد فساد سياسی شده است. «نخبگان» سياسی غرب از خود تصویری به‌مثابه‌ی حاميان و مدافعان پایدار دمکراسی و مبارزين آشتی‌ناپذیر عليه رشوه‌خواری، اخاذی، حق و حساب و ديگر اشکال فساد و اخاذی، ساخته‌اند. 

در حقيقت جهان قدرتمند امروز چشمان خود را به سقوط «نخبگان» حاکم در کشورهای وابسته می‌بندد، زیرا اين امر امکان «در چنگ نگهداشتن» تابعان پيرامونی و از آن جمله بورژوازی کمپرادور بومی ‌را فراهم می‌کند. دولت سرمايه‌داری در حرف به مردم اطمینان می‌دهد که نماینده و مدافع منافع همه اقشار و گروه‌های اجتماعی است، اما در عمل، لویاتان سرمایه‌داری، پیگیرانه، منافع سرمایه فراملی را به پیش می‌برد. 

در عرصه ایدئولوژیکی سرمايه‌داری جهانی برتری «بازارهای آزاد» و «کارفرمایی آزاد» را بر افتصاد برنامه‌ریزی شده، تبلیغ می‌کند. گردانندگان جهان مالی و صنعتی، بر روی «پیروزی» سرمایه‌داری بر سوسیالیسم تأکید ویژه‌ای دارند و از اقتصاد مختلط به‌عنوان شیوه‌ای غیرموثر و ناکارا انتقاد می‌کنند. تبلیغات مذکور، پس از فروپاشی سیستم جهانی سوسیالیستی، «نفسی تازه» یافته است و در حال حاضر به‌منظور تعمیق «انتقام اجتماعی»، بورژوازی از آن در خانه خودشان و در خارج استفاده می‌کند. 

«شستشوی مغزها» در جهت اثبات ناکارآمدی اقتصاد «فرماندهی» به این منظور صورت می‌گیرد که زحمتکشان در جهان سرمایه‌داری از اشتیاق به جستجوی راه‌های جایگزین برای بهبود وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی خود دست بردارند. سرمایه‌داری جهانی بر موضع پاسداری از الگو‌های ورشکسته نئولیبرالی توسعه اقتصادی که ناکارامدی خود در سراسر جهان نمایانده است، ایستاده است ، اما با این همه در خدمت سرمايه جهانی باقی مانده است و با وفاداری و صداقت هم‌چون ابزاری موثر در باز تقسیم «کیک اقتصادی» به نفع ثروتمندان و فوق ثروتمندان از محل کاهش سهم مردم زحمتکش، خدمت می‌کند. 

جهانی‌سازی فرهنگی از هر طريق فرهنگ امپریالیسم را ترغيب می‌کند و رواج می‌دهد. اين بعد توسعه‌طلبی جهانی سرمایه با تحمیل ارزش‌های فرهنگ سرمایه‌داری به ديگر کشورهای ماقبل سرمايه‌داری يا غیرسرمایه‌داری به منظور تسريع همگرایی آنها در سیستم جهانی سرمایه‌داری، توأم است. رواج ارزش‌های بورژوازی بر تشويق فردگرایی و مصرف‌گرایی، انباشت خصوصی سرمایه و تجارب فردی در مقابل ارزش‌های جمعی سوسیالیستی متمرکز است. 

جهانی‌سازی فرهنگی همچنین به ايجاد شرایط برای اتميزه کردن جامعه، قانونی کردن و مشروعیت بخشی سیستم سرمایه‌داری در مقیاس جهانی معطوف شده است. به‌نظر منتقد‌ان جهانی‌سازی فرهنگی، در حال حاضر تنها فرهنگ و پراتیک غربی نیست که در معرض خطر زیاد «مک دونالدیزه» شدن ، که همه چيز را هموژنیزه می‌کند، قرار دارند. اهرم عمده اقتصادی جهانی‌سازی فرهنگی فرهنگ/ ایدئولوژی مصرف است. 

«تئوری سیستم جهانی، حول محور درک ضرورت سرمایه‌داری جهانی در افزایش مداوم تولید و تجارت بین‌المللی می‌چرخد و همچنین به‌عنوان تضمین آن چنان شرایط سیاسی است برای آنکه اين امر بی‌وقفه در سراسر جهان روی بدهد و نیاز و تمایل مردم را به مصرف همه فرآورده‌هایی که همواره در دسترس آنها است،ایجاد کند». 

(Sclair L. Sociology of the Global System / Second edition. – Baltimore (Md), 1995. P.62), — отмечает британский социолог Л.Склэйр 

جهانی‌سازی نظامی ‌به افزایش نیروهای نظامی‌ کشورهای عضو ناتو با هدف گسترش مناطق انباشت نظامی‌ سرمايه، منجر شده است. ایالات متحده آمریکا رهبر مسابقه تسلیحاتی باقی مانده است. این کشور برای تأمین هزینه‌های «دفاعی و امنیتی» سالانه بيش از يک تریلیون دلار هزینه می‌کند. ایالات متحده آمریکا برای تحقق بخشیدن به اهداف و مقاصد امپریالیستی خود، سراسر جهان را با پایگاه‌های نظامی‌ خود احاطه کرده است. در سال‌های اخیر نظامیگران و محافل جنگ‌طلب آمریکایی صدها پایگاه نظامی‌ خود را در عراق و افغانستان بستند. با وجود این ایالات متحده آمریکا امروز حدود هشتاد پایگاه را نگاه داشته است که در بیش از هفتاد کشور و منطقه مستقر شده‌اند. طبق برآورد جامعه‌شناس آمریکایی د. واین ، نگهداری اين پایگاه‌های نظامی‌ و نیروهای مستقر در آنها در سال مالی ۲۰۱۴ برای مالیات‌دهندگان آمریکایی از ۸۵ تا ۱۰۰ میلیارد دلار و با توجه به پایگاه‌ها و نیروهای مسلح در مناطق عملیات جنگی (نظامی) ـ از ۱۶۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار هزینه داشت. 

 Vine В. Where in the World Is the U.S. Military? –– Access mode: http://www.politico.com/magazine/story/2015/06/us-military-bases-around-the-world-). 119321) 

استراتژی اساسی پنتاگون به امپریالیسم آمریکا امکان می‌دهد که اکثریت کشورهای جهان را کنترل کند، و ماجراجویی‌های نظامی ‌ایالات متحده آمریکا در حکم منبع سودهای افسانه‌ای برای «سوداگران مرگ»، کنسرن‌های نظامی‌ ـ صنعتی است. «از زمان پایان جنگ دوم جهانی نظامی‌گران و محافل جنگ‌طلب ایالات متحده آمریکا تنها در یک جنگ قابل ملاحظه (جنگ در خلیج فارس سالهای ۹۱ـ۱۹۹۰) پیروز شدند. با اين حال پیمانکاران نظامی‌ ایالات متحده آمریکا هم‌چنان هر سال بخش بزرگی از بودجه نظامی‌ در کنگره را از آن خود می‌کنند. هیچ نیرویی در دنیا نمیتواند با مهارت لابی‌گری‌ها و نفوذ سیاسی آنها مقابله کند». 

(Marshall J. «War is Good for Business»: US Arms Makers Invest in a New Cold War. [Electronic resource]. — Access mode: http://www.globalresearch.ca/war-is-good-or-business-us-arms-makers-invest-in-a-new-cold-war/5543610) 

با اين که پایان « جنگ سرد» نتایج مورد انتظار مردم جهان را به ارمغان نياورد و آنها را مجبور به تنگ‌تر کردن کمربندهای خود کرد، اما این امر چیز غیرمنتظره‌ای نیست. پس از سال ۱۹۴۵ امپریالیسم آمریکا با تبدیل همه جهان به حوزه منافع ملی خود، حداکثر کوشش خود را برای تقویت مواضع امریکا در فضای جهانی، به‌کار برد. از سوی دیگر امپریالیسم آمریکا با تمام توان و با همه ابزار‌های موجود، کوشش کرد از پیدایش دولت‌هایی در جهان که قادر بودند ایالات متحده آمریکا را به مبارزه بطلبند جلوگیری کند. پژوهشگر انگلیسی آ.کالینیسکوس اشاره می‌کند: «اشکال اینسترومنتال همکاری دولت‌های سرمایه‌داری پیشرو (عمده) ـ موسسان مالی بین‌المللی، گروه هشت، ناتو،،سازمان ملل متحد و غیره ـ چارچوب‌های سیاسی این پروسه را تأمین می‌کنند».                                               (Callinicos A. Does capitalism need the state system? // Cambridge Review of International Affairs — December 2007. P. 546)، ـ از لحظه اقرار اين فاکت تقریباً ده سال گذشته است. طی اين دوران «گروه هشت» پس از طرد روسیه از آن دوباره « گروه هفت» شد، اما ماهيت دعاوی سلطه‌طلبانه ایالات متحده آمریکا بر جهان، با تخریب رقبای خود (در حال حاضر روسیه و چین) مانند گذشته باقی مانده است، که این مسئله منجر به نسخه دوم «جنگ سرد» می‌شود و تهدید نوبتی جنگ «گرم» را با استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی ایجاد می‌کند. 

جهانی‌سازی سرمایه‌داری به‌طور منفی بر محیط‌زیست تأثیر می‌گذارد و به‌طور وحشیانه‌ای اکوسیستم (سیستم زیست‌محیطی) و محیط‌زیست انسان را به‌خاطر کاهش هزینه‌های تولید از بین می‌برد. عملکرد سرمایه‌داری جهانی مطابق اصل: «برای عصر ما که کافی است، و پس از ما بگذار سیل بیاید!» [شاید معادل فارسی: پس از مرگ من دنيا را آب ببرد. دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب]. مصوبات گردهم‌آیی سطح بالای «سیاره زمین» در ریودژانیرو در سال ۱۹۹۲ به فراموشی سپرده شده است. از آن زمان کیفیت هوا، آب، خاک و دیگر عناصر محیط‌زیست باز هم بیشتر رو به وخامت گذاشته است. تخریب گیاهان و جانوران در بسیاری موارد خصلت غیرقابل برگشت را پیدا کرده است. سلطه شرکت‌های فرا ملی در کشورهای جهان« دوم» و «سوم»، اغلب این کشورها را به زباله‌دان فضولات خطرناک به‌خاطر حداکثرسازی سود تبدیل کرده است. 

تخریب محیط زیست توسط انحصارات، تخریب زندگی زحمتکشان را به‌دنبال خواهد داشت و خطرات عظیمی ‌را برای ادامه زندگی بر روی زمين به‌وجود می‌آورد. در اين زمینه، رئیس‌جمهور بولیوی ا. مورالس تأکید می‌کند که: «رقابت و عطش بی‌حد‌و‌حصر سود سیستم سرمایه‌داری کره زمین را از بین می‌برد. در دوران سرمایه‌داری ما انسان نیستیم بلکه مصرف‌کننده‌ایم. در شرایط سرمایه‌داری زمینِ مادر وجود ندارد، به‌جای آن مواد خام وجود دارد … در چارچوب سرمایه‌داری همه چیز کالا می‌شود: آب، خاک، ژن انسان، فرهنگ به ارث رسیده، عدالت، اخلاق، مرگ … و خود زندگی. همه چیز، کاملاً همه چیز در دوران سرمایه‌داری می‌تواند خرید و فروش شود. و حتی خود «تغییرات اقلیمی» به کسب و کار بدل می‌شود. 

(Morales E. Save the Planet from Capitalism: An Open Letter on Climate Change [Electronic resource]. — Access mode: http://www.Commoner.org.uk/N13/03- .  (Morales.pdf 

بحران زیست‌محیطی بازتابی است از بحران عمیق سرمایه‌داری جهانی که بشریت را به بن‌بست تاریخی کشانده است و تهدید روزافزونی برای موجودیت بعدی سیاره ما است. 

اوضاع بین‌المللی کنونی همه کشورها در جهان تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم ژرفش رقابت‌های بین سرمایه‌داری و عصیان و شورش سیاسی علیه «نخبگان» کورپوراسیون‌های چند‌ملیتی آمریکایی شکل می‌گیرد. در اثبات اين تز مارکسیست آمریکایی، پروفسور بازنشسته جامعه‌شناسی ج. پتراس، به تهدید سه‌گانه‌ای استناد می‌کند که در کمین شرکت‌های چند ملیتی آمریکایی «آپل»، «گوگل»، «فیسبوک»، «مایکروسا‌فت»، «فایزر» و ديگرشرکت‌های چند‌ملیتی در ایالات متحده آمریکا که از پرداخت مالیات در خارج از کشور طفره می‌روند، ایستاده است. اين تهدید‌ها می‌تواند به میلیادرها دلار جریمه، توزیع مجدد ثروت آنها و تخریب قدرت و اقتدار آنها بیانجامد. پشتیبانی واشنگتن از اولیگارشی صنعتی و مالی آمریکا، تلاش برای تحمیل توافقنامه تجارت آزاد با اروپا و محا‌فل بازرگانی آسیا، با مقاومت شدید و مخالفت مستقیم این قاره‌ها روبرو شده است. 

مبارزه آشکار و علنی‌ای که جابجایی و انتقال سرمایه در مقیاسی عظیم را به‌دنبال دارد، پایه‌های همبستگی طبقاتی سرمایه‌داری بین‌المللی را برهم می‌زند. تضاد بنیادی درونی سرمایه‌داری نسبت به امپراتوری آمریکا، نیروی محرک شورش‌های کنونی می‌شود. ج. پتراس ضمن توصیف وضعیت بحرانی در جهان معاصر تأکید می‌کند که: «نظامیگری افراطی ایالات متحده قادر به ایجاد یک نظام سرمایه‌داری جهانی با ثبات تحت زمامداری خود نیست … در نتیجه تمایل ایالات متحده آمریکا به استفاده عمومی ‌از نیروی نظامی ‌در ساخت امپراتوری در شرایط فوق‌العاده‌ی پُست امپریالیستی، رقابت‌های ملی و طبقاتی، بیشتر به جنگ منتهی می‌شود تا به قانون جدید نظم اجتماعی».

(Petras J. Inter-Capitalist Rivalries and Political Rebellion against the US Multinational Corporate Elite [Electronic resource]. September 8, 2016. — Access mode: http://www.globalresearch.ca/inter-capitalist-rivalries-and-political-rebellion-against-the-us-multinational-corporate-elite/5544729)  

ضرورت بی‌اندازه جلوگیری از تهدید جهان با جنگ جهانی نوین، مستلزم بسیج نیروی همه انسان‌های خیرخواهی است که قادربه جلوگیری از چنین حوادث فاجعه‌بار و اجرای چنین سناریوهای جهانی هستند. 

 

(ادامه دارد …)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *