پيروزی بدتر از شکست امپریالیسم
تخریب اتحاد شوروی به مسئله جهانی غیرمنتظرهای انجامید، یعنی خطر نابودی خود بشریت. یگانه آلترناتیو این تراژدی جهانی احیای سوسیالیسم بهمثابه سیستمی جهانی است.
تا پيش از پيدايش اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی تاريخ جهان چندان اتحاد داوطلبانه ملتها و اقوام در مقياس بزرگ در دولتی واحد را بهخود ندیده بود. اتحاد زحمتکشان ملل برادر در سايه پيروزی انقلاب سوسياليستی اکتبر کبير ممکن شد. نوع جديدی از دولت که دستاورد برجسته سوسياليسم است بهوجود آمد. دشمن طبقاتی سوسیالیسم ضمن پرداختن به تخريب اتحاد شوروی، به پيروزی همهجانبه و بیقيدوشرط خود اميدوار بود. اما زندگی طبيعت موهوم و خيالی بودن چنين اميدهايی را نشان داد:
تخريب توازن قدرت سده بيست دو سيستم جهانی اجتماعی ـ اقتصادی در حقيقت باعث بیثباتی در مقياس جهانی شد.
امپرياليسم نخست پس از تجزيه اتحاد شوروی به تجاوز جهانی دست زد، چون دیگر در جهان عامل اصلی بازدارندگی این تجاوز وجود نداشت. بدین ترتیب ايالات متحده آمريکا به برانگيختن و تحريک جنگهای داخلی، درگيریهای بين ملتها و بين مذاهب (قومی و مذهبی) در بالکان، در آسيای ميانه، در خاورميانه، در شمال آفريقا، در اوکراين و ديگر مناطق کره زمين متوسل شد. در نتيجه بهطور قابل توجهی «جنگ منافع» در سراسر جهان در درون سيستم سرمايهداری جهانی شدت پيدا کرد.
دوم، عقبنشينی عميق سوسياليسم شوروی به کندی و تأخير رشد اجتماعی ـ اقتصادی کشورهای عمده سرمايهداری جهان انجاميد. سيستم سرمایهداری انگيزه مهم رشد توليدات را بهمانند رقابت با جامعه جهان سوسياليستی از دست داد. اين امر منجر به کاهش اساسی آهنگ رشد توليد ناخالص داخلی حتی در کشورهای «ميلياردر طلايی» شد. محافل حاکم دولتهایی که گل سرسبد سرمايهداری محسوب میشدند رشد طبيعی توليد سالانه آنها به يکونيم تا دو درصد رسيد. اما در این کشورها امکان تأمين حفظ سود از محل افزايش استثمار کار مزدوری پديد آمد، چون تودههای استثمار شده از رهنمودها و معيار نوع نمونه شوروی محروم شدند.
سرمايهداری جهانی ضمن از دست دادن عامل رقابت با سوسياليسم، با وضوح بيشتر نشانهها و علايم جامعه رو به زوال را از خود نشان داد. تأييد قانعکننده اين تغيير نقض مراحل سنتی چرخه رشد سرمايهداری بود: به لحاظ عملی سيستم مالکيت خصوصی ده سال است که بدون مرحله صعود عمل میکند و در همان زمان طی اين ده سال این سیستم سه بار دچار وضع بحرانی شد.
سوم، با تخریب دولت شوروی بیدرنگ تقسیم مجدد جهان سرمایهداری آغاز شد. اگر در سالهای دهه ۱۹۸۰ ـ۱۹۷۰ نواستعمار جایگزین استعمار شد، در این صورت در مرز صد سال خود را بهاصطلاح بهشکل گلوبالیسم نشان داد، آنهم هنگامی است که ایالات متحده آمریکا بر تسلط خود در کشورهای پیشرفته سرمایهداری چنگ میاندازد. شرکتهای چند ملیتی که توسط امپریالیسم آمریکا کنترل میشوند، به کشورهایی که پس از جنگ جهانی دوم بخش اقتصاد دولتی نیرومند خود را ایجاد کرده بودند، خصوصیسازی مخرب ابزار تولید را تحمیل میکنند.
چهارم، سرمایه روسیه که پس از احیاء حاکمیت مطلق مالکیت خصوصی به همکاری برابر حقوق در سیستم سرمایهداری امیدوار بود، متوجه شد که حیاط خلوت این سیستم دیگر او را بههیچ جا راه نمیدهد. در فدراسیون روسیه ازجمله شرکتهای عمده خصوصی که بر سر آنها تحریمها فرود آمدند با اقدامات مشابه کسانی که بارها توسط ایالات متحده آمریکا و متحدین امپریالیستی آنها اعمال کردند، روبرو شدند.
علاوه بر این سرمایه جهانی امروز تلاش میکند روسیه را تحقیر کند. در نتیجه در فدراسیون روسیه در سالیان اخیر روحیات ضدامپریالیستی رشد میکنند. اگر در سال ۲۰۰۲، طبق دادههای انستیتوی جامعهشناسی آکادمی علوم روسیه ۶۲ درصد روسها بر این باور بودند که موقعیت بینالمللی فدراسیون روسیه بهبود یافته است، در اکتبر سال ۲۰۰۶ تنها ۲۰ درصد از شهروندان باقی مانده بودند که مثل گذشته چنین نظری را داشتند. دو سوم هموطنان اکنون متقاعد شدند که خطر اصلی برای روسیه از خارج از کشور میآید.
پنجم، تخریب اتحاد جماهیر شوروی و نظام سوسیالیستی جهان منجر شد به آنکه جهان یک قطبی امپریالیسم دشمن جدیدی بهصورت تروریسم بینالمللی بهدست آورد. این امر جهان را به دوران خصلت تناقضات قرون وسطی بین مذاهب و ادیان میکشاند. تخریب اتحاد شوروی به مسئله جهانی غیرمنتظرهای انجامید، یعنی خطر نابودی خود بشریت. یگانه آلترناتیو این تراژدی جهانی احیای سوسیالیسم بهمثابه سیستمی جهانی است.
* یوزاس یرمالاويچوس معاون رئیس شورای مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، عضو کميته مرکزی حزب کمونیست فدراسيون روسيه، پروفسور و دکتر علوم تاریخ