نامهای از داخل کشور (*)
این تمرین به ما یاد داد که مردمی که در جهنم مرگ و زندگی دست و پا میزنند، تنها مفری که در آن میتوانند کنشگری داشته باشند یعنی انتخابات را با حربه تحریم نمیتوان از آنها سلب کرد. تنها راه نیروهای چپ روشنگری با حضور در میان مردم، با مردم و همراه با مردم است. ۳۸ سال سرکوب سیستماتیک چپ در پی ۲۵ سال سرکوب و اختناق محمدرضاشاهی یعنی بیش از دو نسل؛ تنها خیالی از جانفشانی های چپ در اذهان مردم باقی گذاشته است. این کنشگری بار دیگر همان مشی پرافتخار تودهای و مردمی حزب توده ایران و سازمان فداییان را به ما یادآور کرد که جدلهای بیپایان و بینتیجه محفلی راه بهجایی نخواهد برد.
اگرچه کشور ما ایران همواره در طول تاریخ با بلاهای طبیعی و غیرطبیعی روبهرو بوده اما هیچگاه اینگونه بهویژه در سده اخیر درگیر مشکلات ژرف و ریشهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نبوده است. طبیعت شکننده ایران با یورش سرمایهداری به بخش کشاورزی باعث تاراج منابع آب زیرزمینی کشور شده و تمام دشتهای کشور با خشکی و اُفت شدید منابع آبی روبهرو هستند. دریاچهها و تالابها خشکیده و ریزگردها جنوب و غرب کشور را تهدید میکنند. بخش بزرگی از شهرها و کشتزارهای فلات مرکزی و شرق کشور مورد تهدید شدید بیابانزایی هستند. پیشروی بیابانها و خشکی دشتها و تالابها باعث شده که تقریباً تمام کشور در معرض نابودی قرار بگیرد. آلودگیهای زیست محیطی در اثر فعالیتهای بیرویه و سودجویانه صنعتی و نفتی و کشاورزی تجاری و دستاندازی دلالان املاک و مستغلات، جنگلها و کوهها و سرشاخههای رودها و تالابهای کشور را بهشدت آلوده یا خشکانده است. جنگلها و مراتع و منابع طبیعی به تاراج رفته رو به نابودی کامل هستند. با وجود درآمد میلیاردی نفت در سالهای گذشته فقر، بیکاری، بیسوادی، بیماری رو به گسترش است و در اثر اجرای سیاستهای نولیبرال توسط دولت احمدینژاد با شعار چپگرایی و ادامه آن در دولت یازدهم میلیونها ایرانی در اثر سلب مالکیت به شیوهها و روشهای گوناگون از تجاری کردن مناطق خوش آب و هوای شهرها و جنگلها گرفته تا ساخت خانههای مهر و فروش کارخانهها و شرکتهای دولتی به بخش خصوصی موهوم و آزادسازی اقتصادی و مالیسازی اقتصاد به حاشیه شهرها و حاشیه اقتصاد پرتاب شدهاند. صنعت نفت با وجود قرارداهای نوع جدید IPC در دولت جدید عملاً خصوصی شده و بدنه شرکت ملی نفت ایران که حاصل دههها انباشت تجربه مدیران و کارشناسان ملی بوده در معرض نابودی است. فشارهای سیاسی و بیحقیِ همگانی شده هیچ جریانی را خارج از جریان اصلی بینصیب نگذاشته است. نمایش خیمهشب بازی انتخابات نیز با اجرای پیسهای تکراری، دیگر چنگی به دل سادهلوحترین تماشاچیان هم نمیزند. بالا رفتن هزینه کوچکترین فعالیت سیاسی و ترس از سایه شوم دهشتافزای جنگ و وحشت از کاندیداهای واپسگراتر است که دستاویزی برای شرکت مردم در این نمایش بیمزه شده است.
بنبست تحریم فعال
همانگونه که پیشبینی میشد با بهراه افتادن قطار انتخابات ریاستجمهوری در ایران تنور نقدهای اقتصادی نیز داغتر از همیشه شد. واقعیت این است رانده شدن جناح چپ اعم از چپ مارکسیست و غیرمارکسیستی از عرصههای عمومی به هر دلیل اعم از سرکوب، قتل، زندان و یورش گسترده فرهنگی و تئوریک به بنیانهای اندیشه چپ تحت عنوانهای جعلی آزادی اقتصاد و دست شفابخش نامریی بازار و غیره، چپگرایان مارکسیست را چنان دچار بیعملی کرده است که عموماً گرفتار قهر و پشت کردن به همه جریانهای داخل کشور شدهاند. نغمه تحریم انتخابات که از دو سه ماه پیش از سوی غالب این گروهها ساز شده بود با موضعگیریهای رسمی حزبها و گروههای چپ کمونیست و برخی گروههای چپ غیرکمونیست مبنی بر تحریم با افزودن پسوند فعال (برای خالی نبودن عریضه) آنها را وارد فاز بیعملی کامل و قهر با مردم کرد. بخشی از این بیعملی حاصل حضور فعال طرفداران اصلاحات و اعتدالگراها در فضای رسانههای رسمی و مجازی و محفلی است. بهگونهای که این گروههای اصلاحطلب عملاً فضای رسانهای مجازی را با سیاستهای نولیبرالی خود تسخیر کرده و رسانههای نوشتاری و سنتی نیز زیر سایه پُررنگ آنان هرگونه قدرت تحرک و عرضاندام را از سایر نیروها بهویژه دگراندیشان گرفته است. با توجه به بیآبرو بودن و پیشینه اعمال ضدمردمی و فاسد اصولگرایان که منتقد عملکرد دولت اعتدالگرای مستقر است فضای چندانی برای نیروهای چپ منتقد و مخالف دولت برای طرح انتقادهای خود از دولت روحانی و سیاستهای اقتصادی نولیبرالی آن که در اصل مورد حمایت اصولگرایان نیز هست باقی نمیگذارد زیرا از نظر اکثریت مردم و فعالان مدنی عدالتخواهی در شعارهای اصولگرایانی چون احمدینژاد و رئیسی و قالیباف خلاصه میشود. این موضوع یکی از پیامدهای عقبنشینی مستمر نیروهای چپ از عرصههای عمومی به عرصههای خصوصی و محفلی است که چپگرایان را در عرصه رسانهای در محاق قرار داده است. از سوی دیگر شماری از روشنفکران بیعملی، تذبذب و بیارادگی خود را در پشت شعارهای تند و آتشین تحریم و انتقاد از حکومت در محفلهای خصوصی و بیخطر پنهان کردهاند و به افراد و جریانهای راستین طبقه کارگر که تاکنون هزینههای زیادی برای مشی خود که همانا دفاع از منافع طبقاتی کارگران و توده زحمتکشان است با رگبار تهمتها و اتهامهای بیاساس اجازه تنفس و بیان آزادانه تصمیمگیریهای خود را نمیدهند.
دهل زنی كه از اين كوچه مست میگذرد
مجال نغمه به چنگ و چگور ما ندهد
تمام عمر در اين آرزو بهسر بردهست.
تمام عمر در اين آرزو كه روزی او
به طبل خويش بكوبد چنان كه چنگ و چگور
رها كنند ره خويش و تن زنند خموش
كنون مقام همايون بهدست آوردهست
این گروه از روشنفکران در هر برهه و زمانی در سایه بیخطر و امن خود نشسته و نه تنها به دیکته ننوشته خود افتخار میکنند که با ذرهبین در دوسیه کنشگرانی که با گرو گذاشتن آبروی خود و کسان خود و هزینه از جان و مال خود به میدان رفتهاند را میکاوند تا مگر نقطه سیاهی در آن بیابند و بر کوس رسوایی او بکوبند. این در واقع سنگ دیگر آسیابی است که نیروهای راستین خلق را در زیر فشار خود له میکند.
ما بهعنوان گروه کوچکی از جریان بزرگ و شاخهای از درخت تناور جریان چپ ایران در تحلیل صحنه سیاسی امروز ایران به این باور رسیدیم که صحنه انتخابات صحنه رقابت بین بخشی از حاکمیت که خواستار زدودن تتمه جمهوریت نظام اسلامی به توصیه افرادی چون مصباح یزدی، شیخ یزدی و جنتی برای برپا داشتن نوعی خلافت طالبانی به خلیفهگری خامنهای و پیشکاری رئیسی قاتل است که با تکیه بر نیروی هار نظامی سپاه برای مداخله خارجی و بسیج برای سرکوب داخلی مجری افراطیترین و تندترین سیاستهای نولیبرالی، با صنعتزدایی، بیکاریسازی، فقیرسازی، گسترش مالیسازی و آزادسازی اقتصادی بر پایه فروش نفت؛ مواد اولیه و منابع طبیعی کشور و واردات گسترده تحت اختیار نیروهای امنیتی و نظامی و توزیع رانت در لایههای نازک بالایی جامعه و صدقه به توده مردم فقیرشده است؛ با بخش دیگری از حاکمیت که خواهان نوعی نولیبرالیسم در ارتباط با دولتهای امپریالیستی و حل شدن در اقتصاد جهانی و ایفای نقش در قالب یک دولت مورد اعتماد برای تأمین نیازهای انرژی و برخی مواد اولیه و بازاری برای سرمایهگذاری مالی و پولی در بخشهایی چون ارتباطات، بانکداری و خودروسازی و البته صنعت نفت و گاز (انرژی) است. رقابتی که در بهترین حالت و در صورت پیروزی جناح روحانی ایران را به تأمینکننده انرژی و نیروی کار ارزان برای دولتهای امپریالیستی تبدیل کرده و استثمار توده رنجبر را تشدید میکند.
از سوی دیگر با توجه به شرایط جهانی و منطقهای و کشوری و تحمیل دو کاندیدای نامطلوب از سوی دستگاه نظامی قضایی امنیتی حاکم هیچ شرایط مناسبی را برای شرکت در مضحکه انتخابات ریاستجمهوری تشخیص ندادیم. اما با توجه به ۱ـ بالا رفتن هزینه فعالیت سیاسی و مدنی در ایران ۲ـ ایزوله شدن نیروهای چپ راستین در اثر تبلیغات کرکننده مجریان سیاستهای نولیبرالیستی از سوی بلندگوهای وابسته به جناحهای راست اصلاحطلب چون کارگزاران و اعتدالگرا و ۳ـ عملیاتی کردن دقیق سیاستهای نولیبرالیسم اقتصادی با آدرس غلط توسط اصولگرایان بهنام چپ که عملاً و قصداً اصولگرایان را بهعنوان نیروهای چپ اصیل و عدالتخواه در جامعه معرفی میکند و ۴ـ رسوا کردن ویتکنگهای کافهنشین (اصطلاح از رفیق شهید خسرو گلسرخی است) که بیعملی خویش را در پس شعارهای آتشین تحریم انتخابات پنهان کردهاند سیاست تحریم را از اساس کنار نهاده و با توجه به گشایش فضای باز در دو سه هفته منتهی به برگزاری انتخابات و حساس شدن تودههای مردم اعم از کارگران، زنان، جوانان، دانشجویان، کنشگران زیست محیطی و اقلیتهای قومی و مذهبی به مسائل سیاسی و مدنی، سیاست مشارکت فعال برای گفتگوی رودررو با تودههای مردم را در خیابانها، کافهها، پارکها، دانشگاهها، کارگاهها و کارخانهها و محیطهای کار با دستور کار مشخص ۱ـ رسوایی باند مخوف رئیسی و قالیباف و سیاستهای ضدتولیدی، ضدمردمی و جنگطلبانه آنان و رسوا کردن شعارهای بهظاهر عدالتخواهانه آنان ۲ـ افشای سیاستهای نولیبرالی که از دولت سازندگی بهویژه در زمینه خودگردانی شهرداریها سر داده شده بود و این که قالیباف ادامه منطقی اجرای همان سیاستها در شهرها بوده است ۳ـ افشای سیاستهای نولیبرالی دولت روحانی در زمینه اقتصادی و اجماع حاکمیت بر سر اینگونه سیاستهای اقتصادی وارد شدیم. اگر چه از پیش فقط بحث حضور در میان مردم را در نظر داشتیم و با این دیدگاه وارد کارزار شدیم در همان روزهای نخست دریافتیم که دست به کاری سهل و ممتنع یازیدهایم.
۱ـ سالها دور بودن (بهشکل سازمانیافته) از مردم که مهمترین دلیل آن سرکوب سیستماتیک حاکمیت علیه هرگونه جریانسازی چپ بهصورت مستقیم و فیزیکی و یا بهشکل فعالیتهای تئوریک بوده، ارتباطهای ما را با تودههای مردم بسیار ضعیف و دشوار کرده و بازسازی این رابطه به یک کنش گسترده سازمانیافته با تلاش و کوشش جانفرسای درازمدت پُرهزینه نیاز دارد.
۲ـ سالها سمپاشی دشمنان ایدئولوژیک و تئوریک و بیعملی برخی نیروهای چپ و فرورفتن آنان در پیلهای که دور خود کشیدهاند تقریباً هر سوراخ و روزنی را برای ایجاد ارتباط نظری با تودههای مردم بسته یا کور کرده است.
۳ـ وحشت از جنگ و نفرتپراکنی جنگسالاران سپاه و بسیج و کاسبان تحریم هیچ توش و توانی برای تجدید تجربه دهشتبار ۸ سال دولتی شبیه دولت احمدینژاد در تودههای مردم باقی نگذاشته است.
۴ـ دوگانه اصلاحطلبی، اصولگرایی چنان در ذهن و روان تودههای مردم ریشه دوانده که پذیرفتن یک نیروی سیاسی و ایدئولوژیک سوم از سوی تودههای مردم قابل تصور نیست یا به این راحتی قابل تصور نیست.
۵ـ جناح هار منصوب به اصولگرا چهره کریه خود را در پشت نقاب عدالتخواهی و دفاع از محرومین پنهان کرده و عملاً پیروان واقعی این سیاستها را از عرصه بیرون راندهاند.
اما تجربه واقعی مردم از پیامدهای دهشتبار سیاستهای نولیبرالی دولت احمدینژاد و ادامه آن در دولت روحانی و شهرداری تهران بهترین زمینه عینی را برای ایجاد ارتباط با تودههای مردم در اختیار ما قرار داد تا با بحث در باره سیاستهای نولیبرال معرفی این سیاستها که از دولت سازندگی آغاز و تا کنون بیوقفه ادامه یافته است؛ و بهره بردن از پیامدهای زیانبار اجرای سیاستهای نولیبرال در همه جای جهان به افشای این سیاستها و بوقهای تبلیغاتی به اصطلاح جریانهای مترقی اصلاح طلبی چون کارگزاران و حاکمیت اصولگرا دست بزنیم. همچنین فراهم بودن زمینه برای افشاگری درباره قتلعام زندانیهای سیاسی در سال ۱۳۶۷ توسط حکومت به پیشکاری رئیسی و پورمحمدی وزیر دادگستری روحانی مردم را نسبت به خواست برکناری پورمحمدی از کابینه روحانی در صورت گزینش دوباره وی در انتخابات حساس کنیم.
در واقع ما از مردم نخواستیم و آن هارا قانع نکردیم که در رأیگیری شرکت کنند یا نکنند یا به چه کسی رأی بدهند، بلکه ضمن اقناع مخاطبان به رأی ندادن به رئیسی به علت مجموعه سیاستهای خانمانسوز آن، مردم را نسبت به رأی دادن به روحانی و پیامدهای عملکرد او آگاه کردیم.
در زمینه انتخابات شوراها اگر چه عملکرد این شوراها با شکل کنونی در نهایت راه بهجایی نخواهد برد اما محدودیت کمتری وجود داشت. در انتخابات شوراها با افشای سیاستهای نولیبرالی دولت سازندگی که شهرداری را بهعنوان یک نهاد خودگردان در نظر گرفته و آن را به ورطه سیاستهای نولیبرالی شهرفروشی درافکنده بود با توجه به این که نگرانی چندانی در مردم در صورت راه نیافتن اصلاحطلبان تقلبی از جنس محسن هاشمی به شورا وجود نداشت ما ضمن آگاهی بخشی به کنشگران طرفدار اصلاحطلب چند کاندیدای مستقل و عدلتخواه ازجمله آقایان راغفر و یاشار سلطانی را معرفی میکردیم که مشخص بود بختی برای کسب آرای اکثریت نداشتند.
این تمرین به ما یاد داد که مردمی که در جهنم مرگ و زندگی دست و پا میزنند، تنها مفری که در آن میتوانند کنشگری داشته باشند یعنی انتخابات را با حربه تحریم نمیتوان از آنها سلب کرد. تنها راه نیروهای چپ روشنگری با حضور در میان مردم، با مردم و همراه با مردم است. ۳۸ سال سرکوب سیستماتیک چپ در پی ۲۵ سال سرکوب و اختناق محمدرضاشاهی یعنی بیش از دو نسل؛ تنها خیالی از جانفشانی های چپ در اذهان مردم باقی گذاشته است. این کنشگری بار دیگر همان مشی پرافتخار تودهای و مردمی حزب توده ایران و سازمان فداییان را به ما یادآور کرد که جدلهای بیپایان و بینتیجه محفلی راه بهجایی نخواهد برد. به قول شاعر بزرگ ما سیاوش کسرایی:
هرکسی به راه خویش میرود
من به راه توده میروم
(*) عنوان اصلی این نوشتار «من به راه توده میروم» است و تیتر بالا از سایت «مهر» است.