ديالکتيک تئوری و عمل

Print Friendly, PDF & Email

آن‌طور که لنین در گفت‌وگو با او. پل در سال ۱۹۲۰ گفت: «هدف نظریات تئوریکی ما در این است که ما را در فعالیت‌های انقلابی‌مان هدایت کند. بهترین جا برای بررسی و آزمون نظریات تئوریکی ما میدان فعالیت‌های رزمی ‌است. آزمون واقعی برای یک فرد کمونیست، درک و شناخت او است، که کجا و کی مارکسیسم خود را به عمل تبدیل می‌کند».
 

چهار خطوط اساسی و ويژگی‌های ديالکتيک تئوری و عمل را با اتکاء به تحليل آثار مارکس و انگلس، لنين و ديگر نظريه‌پردازان می‌توان چنین مشخص کرد.
نخستين ویژگی، جدايی‌ناپذ‌يری وحدت تئوری و عمل است. اين خصلت مهم‌ترين ويژگی مارکسيسم است.
ويژگی دوم، نقش روشنگرانه، رهبری‌کننده، پيشرو، بسيج‌گر، انقلابی، خلاق و سمت‌گيری شده به تتوری علمی ‌آينده است. تئوری راه عمل را روشن، آنرا آگاهانه و به‌طور علمی ‌مد‌لل، دارای هدف معين، الهام‌آميز و با اراده می‌کند. در اين رابطه تئوری نيروی محرک عمل است. گفته‌های مارکس معروف‌اند درباره آنکه « تئوری همين که به تصرف توده‌ها درآيد به نيروی مادی بدل می‌شود». همان‌گونه که فلسفه در پرولتاريا سلاح مادی خود را می‌يابد، همين‌طور پرولتاريا در فلسفه سلاح معنوی خود را پيدا می‌کند.
نيرو و صلابت تئوری علمی‌ در آن است که از قانونمندی‌ها و گرايشات تکامل طبيعت، جامعه و تفکر پرده برمی‌دارد، تضادها و پروسه‌های اجتماعی آشتی‌ناپذير را آشکار می‌کند، به‌طور پيش‌بينانه‌ای پديده‌های در حال رشد را روشن و آينده‌ی آينده را پيش‌بينی می‌کند. تئوری نقش پيشگام در شکل‌گيری ديد کلی، تصوير علمی ‌منسجمی‌ که به لحاظ عملی در رهبری مبارزه انقلابی و پراتیک ساختمان سوسياليسم روی داده و ايجاد می‌شود را دارد.
ویژگی سوم ـ برتری و مزيت عمل با پيروی از تئوری که شامل خود تئوری و دانش تئوريکی است. اين آن حکم و نظريه بسيار مهم مارکسيستی است که عليه کاربرد ابتدايی و دگم شده تئوری علمی ‌در مبارزه اجتماعی و طبقاتی واقعی، در اقدامات انقلابی، دستاوردها و انجام آن برحذر می‌دارد.
تئوری و عمل به‌هيچوجه يکی نيست و دو چيز متفاوت است. حل مسئله به لحاظ تئوريکی يا به لحاظ عملی همچنين يکی نيست. تئوری کلی و انتزاعی است و از آنجا که پديده را در کليت و تماميت آن آشکار می‌کند، ازين رو در مراحل معينی صوری است. حال آنکه عمل غنی و مشخص است، زيرا همه پيچيدگی‌ها و خود ويژگی واقعيت مستقيم و حقيقت مشخص را بيان می‌کند. به‌دليل اين عدم انطباق تئوری و عمل، اقدامات عملی، در تابعيت کامل از رهبری تئوری، اغلب در واقعيت به‌کلی به آن نتيجه قطعی که به‌صورت کلی پيش‌بينی شده بود منجر نمی‌شود.
اين ويژگی دیالکتیکی درخشان را انگلس چنین تشريح می‌کند «افرادی که خود‌ستايی و لاف‌زنی می‌کردند به اینکه انقلاب می‌کنند، همواره روز بعد يقين حاصل می‌کردند که نمی‌دانستند چه انجام داده‌اند ـ چه انقلاب انجام شده کاملاً به آن چیزی که آنها می‌خواستند انجام بدهند شبيه نيست. اين آن چيزی است که هگل آنرا طنز تاريخ ناميد، آن طنزی که تعداد کمی ‌از شخصيت‌های تاريخی از آن اجتناب کردند. به همين دليل مارکس در اثر خود «جنگ داخلی در فرانسه» اشاره کرد که هدف طبقه کارگر تحقق بخشيدن به آرمان کمال مطلوب نيست، بلکه فقط میدان دادن به عناصری از جامعه نوين است که نطفه آن در بطن همين جامعه کهنه بورژوايی که در حال فروريختن است نهفته است».
لنين ضمن تشريح ديالکتيک واقعی تئوری و عمل در دوره تغييرات عملی انقلابی در آغاز مسير حرکت به‌سوی سوسياليسم، در دسامبر سال ۱۹۱۷ نوشت «در حال حاضر همه امور در عمل، آنچه حاصل شده است همانا آن لحظه تاريخی است که تئوری به عمل تبديل می‌شود، عمل جان تازه‌ای می‌گيرد، عمل خود را اصلاح می‌کند، عمل هنگامی که در ويژگی سخنان مسلم و معتبر مارکس: «هرگام جنبش عملی مهم‌تر از يک دوجين برنامه است … زيرا تئوری دوست من خاکستری است اما سبز درخت جاويدان زندگی است»، اصلاح و بررسی می‌شود.
لنين نتيجه‌گيری فلسفی بسيار مهم درباره تقد‌م تئوری بر عمل، پيروی از تئوری که دربرگيرنده تجربه معينی از واقعيت، تجربه عملی اقدامات اجتماعی در خود است انجام داد. آن‌طور که لنین نوشت «عمل بالاتر ازشناخت (تئوريکی) است، چون آن نه تنها ارزش جهان‌شمولی، بلکه واقعيت مستقيم را دارد. اين به اين معنی است که اين نوع عمل دارای دو مزيت بسيار مهم است: نخست ارزش از پيش تعریف شده در جامعيت تئوريکی آن و سپس ارزش بهره‌برداری شده «واقعيت مستقيم» از طريق ذهنی توسط عمل انسان‌ها و فعاليت عينی آگاهانه آنها تحقق یافته است. در اين امر آن عدم ترديدی ظاهر می‌شود که لنين اشاره می‌کند که «تاريخ به‌طور کلی، به‌ويژه تاريخ انقلاب‌ها، همواره محتوای غنی‌تر، متنوع‌تر، همه‌جانبه‌تر، زنده‌تر،«زيرک‌تر» از بهترين احزاب، پيشگامان بسيار آگاه طبقات بسيار پيشرو تصورمی‌کنند، دارد.
ویژگی چهارم ـ سنتز دیالکتیکی در سطح کیفیتاً نوین تئوری علمی، پراتیک آزموده‌شده، اصلاح‌شده، تنظیم‌شده بر اساس انجام آن، و پراتیک واقعی، به‌کار گرفته‌شده در غنای زندگی است که از همان آغاز از تئوری کلی علمی ‌پیروی می‌شود. در اینجا هم تئوری و هم پراتیک در سطوح کیفیتاً عالی و نوین، ضمن تأمین تداوم و وحدت آنها در ترکیب کیفی نوین عمل می‌کنند.
در نتیجه هم تئوری بدون پراتیک دور از واقعیت است و هم به‌طور عملی پراتیک، بدون تئوری بی‌روح است. روند فزاینده دیالکتیکی زیر به‌طور پُربار و مناسب‌تر عمل می‌کند:
نخست ـ از تئوری به غنی‌سازی پراتیکی آن. دوم ـ از اجرای واقع‌بینانه پراتیک به شیوه علمی ‌سمت‌گیری‌شده به‌سوی تکامل، اصلاح و غنی‌سازی آن بر پایه تئوری علمی. ‌سوم ـ به‌سوی سنتز بعدی آنها در سطح کیفی نوین هر دوی آن. چهارم ـ به تکرار نوین این چرخه، و غیره. پروسه این امر باید پیوسته و در غنای متقابل باشد.
کم‌بها دادن به تئوری و بی‌اعتنایی به پراتیک مجاز نیست. در عین‌حال به‌طور خلاق تکامل و غنای تئوری برای اقدامات عملی واقعی نیروی رهبری‌کننده و هدایت‌کننده باقی می‌ماند. تئوری مداوم به‌روز و اصلاح می‌شود و به‌طورعلمی ‌ضمن پیش‌بینی‌شدن به مراحل جدید در آینده، نقش بنیادی و کلیدی و رهبری را در فعالیت‌های عملی انسان اجرا می‌کند.
آن‌طور که لنین در گفت‌وگو با او. پل در سال ۱۹۲۰ گفت: «هدف نظریات تئوریکی ما در این است که ما را در فعالیت‌های انقلابی‌مان هدایت کند. بهترین جا برای بررسی و آزمون نظریات تئوریکی ما میدان فعالیت‌های رزمی ‌است. آزمون واقعی برای یک فرد کمونیست، درک و شناخت او است، که کجا و کی مارکسیسم خود را به عمل تبدیل می‌کند».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *