آری باید از تاریخ چپ و حزب توده ایران آموخت! (*)
بخش نخست
خانم مرضیه توانگر با نوشتار بلندی وارد بحثی شده اند که بین نویدنو و رفیق جوانرود در باره انتخابات آغاز شده بود .ما این مشارکت را به فال نیک می گیریم و گمان می کنیم می تواند در روشن شدن هر چه بیشتر مواضع یاری گر باشد.
عنوان مقاله ایشان “از تاریخ چپ و حزب توده ایران بیاموزیم!” مطلع خوبی است برای سنجش عیار گفتهها.
موضوع اصلی بحث در میان نویدنو و رفیق جوانرود این است که آیا باید در انتخابات جمهوری اسلامی بی قید وشرط شرکت کرد یا باید به ایجاد صف مستقل چپ در راستای دفاع از منافع زحمتکشان جامعه کوشید.
رفیق توانگر با اعلام هواداری از موضع رفیق جوانرود به شرح بلندی از عملکرد حزب توده ایران در آستانه کودتای 28 مرداد پرداخته اند که هیچ تردیدی در درستی ان وجود ندارد . اما نکته ای که در این استنادها از یاد رفته است توصیف آرایش سیاسی وطبقاتی شرایط آن زمان و نیروهای عمل کننده در آن شرایط است.
قبل از ادامه این بحث از رفیق توانگر می پرسیم : فرض کنید که حزب توده ایران در ان زمان نیرویی بود در داحل مثلا جبهه ملی و یا سازمانی بود که همه توان خود را مصروف حمایت از یک جناح حاکمیت می کرد ، آیا امروز پس از گذشت بیش از 60 سال کسی می توانست حزب توده ایران را به خاطر کارهای انجام داده و انجام نداده اش مواخذه نماید ؟ رمز این مواخذه بیش از 60ساله حزب توده ایران آیا معنایی جز این دارد که نیروی مستقل قائم به ذات متکی بر تودهها را تشکیل می داد؟ آیا بخاطر آن نیست که بعنوان نیروی مستقل حاضر در روابط قدرت و موازنه قوا می توانست و یا برخیها انتظار داشتند و یا برخیها برآورد می کردند که باید این کار را می کرد و آن کار را نمی کرد ؟ نشان استقلال حزب توده ایران با وجود تمام فراز ونشیبهاست که نشان کننده تمام ارزیابیها وتحلیلها و بررسیهاست . آیا اگر به فرض محال ، حزب توده ایران خود را در شرایط دشوار آن روز منحل و به جمع احزاب موجود بورژوایی می پیوست که مدافع مصدق بودند ، این همه حکایت و داستان و مرده باد وزنده باد و خائن و خادم تا حد زیادی منتفی نمی شد؟
اما واقعیت فرا تر از این اگر و اماها است . حزب توده ایران بر مبنای تحلیل مشخص از شرایط مشخص به ارزیابی نیروهای عمل کننده پرداخته بود و بر همین مبنا راهکارها و راهبرد خود را تنظیم می کرد .حزب تا قبل از 30تیر در ارزیابی از ماهیت بورژوازی ملی دچار خطاهایی بود که آن را گاهی به چپ روی و سکتاریسم می کشاند . به دنبال کودتای 9 اسفند 1331 که نقشه آن با حضور “مستقل” توده ایها و با درایت رهبری حزب خنثی شد ، با وجود همه اختلافهای داخل هیئت اجرائیه که عملا تصمیم گیری را زمین گیر کرده بود ، به درک درستی از ساختار طبقاتی جامعه ایران رسید و عملا در راستای این دریافت وتحلیل خود عمل کرد . حزب دریافت که نیروی ضد مردم متشکل از دربار ، بورزوازی لیبرال ، امریکا و انگلیس ، ملاکین بزرگ و نمایندگان سیاسی انها در دولت ، مجلس ، ارتش ودیگر نهادهای جامعه از جمله رسانهها رو در روی مردم صف آرایی کرده اند وبورژوازی ملی با همه نقاط قوت وضعفهای تاریخی وطبقاتی خود در برابر این صف آرایی در سمت مردم و منافع مردم قرار دارد . حزب دریافت که تشکیل جبهه واحد خلق عملا در سطح رهبری امکان پذیر نیست و لاجرم این جبهه می بایست در بدنه شکل بگیرد . در همین راستا بود که پس از بهمن 1327 عملا سازمانهای دانشجویی حزبهای ملی مانند حزب ایران بر خلاف نظر رهبری حزبشان عملا در تمام نمایشهای خیابانی ، در جریان اخراج استادان و دانشجوبان توده ای از دانشگاهها – که بر اساس جزوه پیشنهادی مهندس بازرگان از سوی رئیس دانشگاه و به دستور مستقیم شاه عملی می شد – در کنار توده ایها بودند . رفیق توانگر در شرح بلند خود فراموش می کند یاد اورشود که از فردای درهم شکستن جنبشهای آذربایجان و کردستان ، تلاش برای درهم شکستن پایگاه اصلی قدرت حزب یعنی شورای متحده مرکزی را برنامه ریزی می کنند و با استفاده از عناصری چون یوسف افتخاری و هدایت “اتحادیه سندبکای کارگران ایران” معروف به “اسکی” را راه اندازی و یورش به سازمانها ، میتینگها ، ستادهای شورای متحده مرکزی در تهران ، اصفهان، مازندران ، خراسان ، خوزستان ، گیلان و… را سازماندهی می کنند . فراموش می کند لیستهای 500 تا 8 هزار نفری برای سرکوب و دستگیری و تبعید می بندندتا صفوف توده ایها را در هم شکنند .فراموش می کنند که زندانها را از توده ایها می انبارند. آیا معنای این تهاجم چیزی جز حمله به “استقلال” جنبش کارگری و حزب آن نبوده ونیست؟ تنها با صف مستقل است که نیروها شکل مادی می گیرند و در معادلات قدرت می توانند ایفای نقش نمایند . رفیق توانگر فراموش می کند که در تاریخ 38 سال جمهوری اسلامی حاکمیت ان با درس آموزی از همین تجربه تاریخی – به جز دو سه سال اول انقلاب – عملا از شکل گیری هر نهاد مستقل مردمی جلو گیری کرده است . فراموش می کنند که بزرگترین نتیجه این در هم کوبیدن صف مستقل مردمی ناگزیر کردن فعالیت اجتماعی به گزینههای پیشنهادی و “مشروع” رژیم است!
در پلنوم چهارم حزب توده ایران پس از کودتای 28 مرداد ، مرحله انقلاب و صف انقلاب وضد انقلاب به روشنی تعریف شده است : «انقلاب ایران در مرحله بورژوا دموکراتیک طراز نوین ، یعنی در مرحله انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فئودالی است در دوران کنونی لبه تیز آن متوجه امپریالیسم است . امپریالیسم – فئودالیسم و بورژوازی کمپرادورو بر راس آنها دربار، دشمنان انقلاب ومانع اساسی رشد و پیروزی آنند.کارگران ، دهقانان، روشنفکران، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی قوای محرکه و پایگاه اجتماعی انقلاب را تشکیل می دهند. پرولتاریای ایران به مثابه پیگیرترین طبقه انقلابی وظیفه دارد در جریان انقلاب دموکراتیک رهبری (هژمونی) خود را تامین نماید . وظیفه اساسی حزب پرولتاریا – حزب توده ایران آن است که با تجربه اندوختن از گذشته خود را برای نبردهای اتی چنان آماده سازد که بتواند رهبری (هژمونی) پرولتاریا را تامین کند و در پیشاپیش ملت قرار گرفته وی را به جانب پیروزی انقلاب ببرد و نگذارد بورژوازی ملی انقلاب را در دالان تنگ تمایلات طبقاتی خود سیر دهد. مسلم است که اجراء این وظیفه مستلزم احتراز کامل از چپ روی و سکتاریسم و هر گونه انحراف به راست روی و دنباله روی از بورژوازی ملی است و باید با شکیب کامل و با سعی در اقناع تودهها بر اساس تجارب خود انان به عمل آید» (اسناد و دیدگاهها ص 380)
آیا در این سطور بر صف مستقل پرولتاریا به دور از چپ روی وسکتاریسم و دنباله روی و راست روی تاکید نشده بود ؟ کسب رهبری در انقلاب دموکراتیک طراز نو که به واسطه تغییر”دوران” آن را از انقلابهای بورژوا دموکراتیک کلاسیک متمایز می سازد آیا با دنباله روی مطلق ، یا سکتاریسم و نا دیده گرفتن واقعیتهای سخت روابط مادی جامعه امکان پذیر است؟
آن چه که بعنوان دفاع تمام قد حزب از مصدق تجلی می کند در واقع دفاع تمام قد حزب از منافع طبقاتی زحمتکشان و عموم خلق جامعه در یکی از بحرانی ترین برهههای تاریخ ایران در برابر هسته سخت قدرت است که در نهایت هم توطئهها ، مهندسیها ، ایجاد توهمها و سرانجام توازن قوا به سود ارتجاع و امپریالیسم منجر به کودتای 28 مرداد می شود . همان نیروهای ضد انقلابی که حزب بر می شمرد موفق به کسب رهبری و تاراج زحمتکشان و عقیم گذاشتن تمام تلاشهای قهرمانانه می گردد. آیا با توجه به این تجربهها امروز می توان همه تخم مرغهای جنبش مردمی را درسبد بورژوازی لیبرال و محافل ارتجاعی ضد مردمی گذاشت ؟ و نسبت به ماهیت انها ایجاد توهم کرد ؟( به این همان پنداری بورژوازی ملی دهه 30با بورژوازی لیبرال دهه 80 در نگاه رفیق توانگر پرداخته خواهد شد)
رفیق توانگر از گفتههای نویدنو چنین بر داشت می کند که ما عملا توان حاکمیت جمهوری اسلامی و مهندسی ان را بیش از اندازه واقعی ارزیابی می کنیم ( و به این توانمندی درود می فرستد). شاید در بدو امر چنین به نظر برسد که نویدنو در توصیف توان حاکمیت راه افراط می پوید ، اما واقعیت موجود با توجه به توانمندی حاکمیت ولایت فقیه در خفه کردن هر صدایی ، خنثی کردن هر تشکلی ، سرکوب بی رحمانه هر اعتراضی و منحصر کردن همه انتخابها به گزینههای پیشنهادی خود عملا این را نشان می دهد . تنها راه برون رفت از این دام تنیده ، تلاش برای ایجاد صف مستقل مردمی با افشا همه باندها و جناحهای ضد مردمی دیکتاتوری حاکم است . می توان از رفیق توانگر پرسید آیا هیچ گزینه دیگری جز تمکین به نامزدهای ارائه شده از سوی ولایت فقیه ، که از صافیهای متعددی برای اطمینان از پایبندی به حفظ نظام می گذرند داشته اند؟ و اگر آری آن گزینه چه بوده است؟
در ادامه به دیگر موضوعهای مطرح شده از جمله “نبرد که بر که” خواهیم پرداخت.
بخش پایانی
قبل از ورود به بحث لازم می دانیم به دو نکته ظاهرا بی اهمیت ، که در ساختار فکری می تواند نقش مهمی بازی کند بپردازیم.
نکته اول :رفیق توانگر در بخشی از نوشتارشان می نویسند :« بی هیچ توقعی شعبة پژوهش حزب انواع طرحها، لوایح و قوانین را تدوین میکرد و در اختیار هر کسی قرار میداد که به آنها نیاز داشت و از نظر فکری در آن راستا قرار داشت.» (تاکید از ایشان است ) این عبارت بی هیچ توقعی در واقع همان ” فی سبیل الله ” مسلمانها را تداعی می کند. این با ماموریت و وظیفه حزب طبقه کارگر نمی خواند . نگاه فروتنانه زهدگرای خرده بورژوازی است که امر مادی را “اخلاقی ” می کند. حزب طبقه کارگر راستای مشخصی دارد که همان دفاع از منافع طبقه کارگراست که در گسترده ترین شکل جز منافع “مردم” نیست . همه آن چیزی را که رفیق توانگر بیان می کند جز تلاش حزب طبقه کارگر در راستای اجرای برنامه ای خود برای کسب رهبری نظری نیست. هیچ نیرویی به اندازه حزب طبقه کارگر دارای برنامه منسجمی برای تحول اجتماعی نیست . تلاش حزب برای ارائه “انواع طرحها، لوایح و قوانین” همان تلاش عینی بر بستر واقعیتهای اجتماعی برای کسب هژمونی نظری در جنبش است . ما در پسا انقلاب بهمن به عالی ترین شکل تحقق هژمونی نظری آن هم در دوران سلطه رای 98 درصدیها دست یافتیم و بازتاب عملی آن را در قانون اساسی ، قانون کار و بندهای قانون اصلاحات اراضی و…شاهد بودیم . از این رو این ادعای “بی هیچ توقعی” در واقع تقلیل تلاش عینی و مادی حزب طبقه کارگر برای کسب رهبری نظری به امر اخلاقی “فی سبیل الله ” است و ربطی به بن مایه عملکرد حزب طبقه کارگر ندارد . اتفاقا در همین جا نیز بر خلاف برداشت رفیق توانگر ما تمام قد شاهد تلاش حزب برای صف مستقل بودیم . نشانه آن شرکت مستقیم حزب در انتخابات است . حزب با استدلال رفیق توانگر می بایست با دفاع از نیروهایی که “متحد” خود می دانست دست به وزن کشی نمی زد و در عصر حاکمیت ذهنیت 98 درصدی تن به درصدهای بسیار پایین نمی داد . اما حزب با دفاع کامل از صف مستقل طبقه کارگر فعالانه در انتخابات شرکت و عملا خود را در معرض وزن کشی قرار داد . می توان پرسید آیا حزب نمی دانست در زمان تفوق 98 درصدی آرا در ذهن مخالفان حزب ، شرکت در انتخابات می تواند به تشدید فشار منجر گردد؟ قطعا می دانست، اما این امر را در همان زمان بنیاد پولادین حضور مستقل طبقه کارگر ارزیابی می کرد و بی پروای فشارهای “قطعی” روز و آینده تن به وزن کشی انتخاباتی داد.
نکته دوم : رفیق توانگر می نویسند: « برخلاف تصور نویسندة “نوید نو” و نظایر او نبردی که در درون حاکمیت درگیر است و روز به روز بیشتر مردم را به صحنه میکشد، جنگ زرگری نیست. یک “که بر که” واقعی است.»
به قول مارکس برای رادیکال بودن باید به ریشهها چنگ زد . برای هر پویشگر سیاسی – اجتماعی در ایران این پرسش طبیعی می تواند مطرح شود که چرا یک باره عبارت “که برکه” در ادبیات حزب توده ایران پدیدارشد ؟ تاریخ 40 سال قبل حزب هیچ نشانی از کاربرد و کاربست این عبارت را نشان نمی دهد . آیا حزب در آن برهه دچار کشف شهودی شده بود و صرفا برای “سخن نو” به این عبارت متوسل شده بود ؟ یا پایه مادی مشخصی داشت که طرح آن را از سوی حزب برای توصیف آن شرایط مادی و عینی الزامی می ساخت ؟ عبارت “که بر که” را در متنی گسترده از “ادم گرفته تا خاتم”می توان به کار برد . می توان آن را از محتوی اصیل آن که بازتاب شرایط ویژه ای در برهه ای از تاریخ معاصر ایران است منفک و به کل تاریخ تسری داد و همه تقابلهای موجود در تاریخ را با همین عبارت به شرخ وتفسیر نشست . اما حقیقت امر چه بود و چیست؟
در تاریخ معاصر ایران برای اولین بارانقلابی رخ داد که وسیع ترین تغییر را در ساختار طبقاتی و روابط قدرت در جامعه بر جای گذاشت . از یک سو نهاد پادشاهی با تمام وابستگان نهادی ، سازمانی ، طبقاتی و پشتوانههای امپریالیستی آن فرو پاشید . واز سوی دیگر نیروهای عمل کننده جدیدی وارد عرصه ساختار طبقاتی و روابط قدرت شدند . آن چه برای اولین بار در جامعه ایران پدید آمد خلاء قدرت، نابسندگی نیروهای طبقاتی برای کسب سلطه کامل و آونگ بودن ساختار قدرت در دستان نیروهای طبقاتی گوناگون بود . حزب با ارزیابی از واقعیت عینی این نیروها و اعتقاد به این که قدرت در مرحله نهایی رو به استحکام و مهر طبقاتی دارد ، نبردهای این دوره خلاء قدرت مسلط و رو در رویی نیروهای گوناگون را مرحله “که برکه” نام نهاد .بر مبنای همین ارزیابی وتحلیل راهکارها و راهبرد حزب طبقه کارگر را نیز مشخص کرد . با وجود فریادهای هل من مبارز طلبانه انواع نیروهای مذهبی ، حزب به هسته مرکزی موجودیت مادی این نیروها توجه کرد و اعلام داشت تنها با ژرفش انقلاب از انقلاب سیاسی به “انقلاب اجتماعی” است که می توان به بقای انقلاب و استمرار و حفظ دستاوردهای ان موفق شد.
حزب توده ایران در پلنوم 15 خود که حدود 4سال پیش از انقلاب برگزار شد از جمله می گوید:« شرط ضرور تحول انقلابی ایران در مرحله کنونی واژگون کردن رژیم فرتوت سلطنتی، شکستن دستگاه دولتی ارتجاعی و پایان دادن به حاکمیت سرمایه داران بزرگ و زمین داران بزرگ و انتقال قدرت حاکمه از دست این طبقات به دست طبقات و قشرهای ملی و دموکراتیک یعنی کارگران ، دهقانان ، خرده بورژوازی شهر ( پیشه وران و کسبه)، روشنفکران میهن پرست و مترقی و قشرهای ملی بورژوازی ، یعنی استقرار جمهوری ملی و دموکراتیک است.» و در پلنوم شانزده در آستانه پیروزی انقلاب می نویسد:« سخن کوتاه ! پیروزی جنبش ملی و دموکراتیک ایران تاثیر ژرف و گسترده و دراز مدتی در سراسر جهان باقی خواهد گذاشت و در ترازوی تناسب نیروها به زیان اردوگاه امپریالیسم و به سود جبهه نیرومند ضد امپریالیستی جهانی تغییر محسوسی به وجود خواهد آورد .طبیعی است که برای تامین پیروزی نهایی این انقلاب حفظ اتحاد نیروها و هشیاری انقلابی و ادامه مبارزه برای نیل به هدفهای ملی و دموکراتیک انقلاب برای خنثی کردن توطئه امپریالیسم و ارتجاع ضرور و حیاتی است .» حزب سپس در همان پلنوم پس از شمردن وظایف سیاسی ، سازمانی ، تشکیلاتی و… ( که تاکید بر صف مستقل طبقه کارگراست) می نویسد :«مسلم است که سرمایه داری لیبرال ، که تاکنون با جنبش همراه بوده ، می کوشد جنبش را در چهارچوب منافع محدود طبقاتی خود نگاه داردو جنبههای خلقی و مردمی آن را تضعیف نماید . تجربه همه انقلابها نشان داده است (تاکید از ماست) که با گسترش جنبش انقلابی در جهت خواستهای طبقات و قشرهای محروم جامعه ، این سرمایه داری لیبرال حاضر شده است از انقلاب رو بر گرداند و با باقیماندههای نیروهای ضد انقلاب سازش کند و آن را برای سرکوب جنبش خلقی زحمتکشان به کار اندازد .باید انتظار داشت که در درون جنبش انقلابی میهن ما هم همین پدیدهها رشد کند…. حزب ما باید در برابر پیدایش و رشد چنین پدیده ای ، اتحاد همه نیروهای دموکراتیک متکی به طبقات زحمتکش و اقشار متوسط هوادار پیشرفت اجتماعی را ، هر اندازه ممکن است، تقویت و پشتیبانی نماید . ما باید بکوشیم با اتکاء به طبقه کارگرو سایر زحمتکشان شهر و روستا (تاکید از ماست) به ویژه با نیروهای فعال انقلابی ، که تحت رهبری آیت الله خمینی هستند، از جمله با سازمان مجاهدین خلق و همچنین با سایر نیروهای انقلابی مانند سازمان چریکهای فدایی خلق و گروههای مترقی روشنفکران و بخش دموکراتیک سرمایه داری ملی بر پایه یک برنامه مترقی و خلقی زبان مشترک پیدا کنیم و جبهه متحدی یوجود آوریم و این جبهه را به صورت سدی در برابر تلاشهای سازشکارانه جناح سرمایه داری لیبرال (تاکید از ماست) ایران قرار دهیم .» . با پوزش از نقل قول طولانی گمان می کنم با شرایطی که در بالا وصف شد آماج اصلی ” که بر که” در خلا پدیدار شده پس از پیروزی انقلاب کاملا روشن است . تلاش برای پیروزی نیروهای جبهه خلق در برابر نیروهای ضد انقلاب وسازشکار ضد خلق . و البته با اتکا به طبقه کارگر و زحمتکشان شهر وروستا . یعنی در همه حال حفظ صف مستقل طبقاتی ، سازمانی و سیاسی حزب طبقه کارگر. از این رو به نظر ما توسل به “که برکه” در شرایطی کاملا متفاوت که “بورژوازی نئو لیبرال بر مسند حمکرانی بقایای انقلاب نشسته است اگراعتقادی صادقانه باشد نه ناشی از خیانت به آرمانها واندیشههای رهبران پیشین حزب ، حداقل تقلیل و تحریف آنها در راستای بالا تر بردن وزن وقد بورژوای نئو لیبرال ایران است.
رفیق توانگر در کل نوشتار خویش تلاش کرده اند چنین القا کنند که بین مصدق و روحانی این همانی برقرار است . هم به لحاظ عینی وهم به لحاظ طبقاتی چنین این همانی ای وجود ندارد . روحانی نئو لیبرال است و نه لیبرال، و ایدئولوژی او اساسا ایدئولوژی سرمایه داری جهانی و جهانی شده است ، نئو لیبرالها بر خلاف لیبرالها ( که آماج اصلی مبارزه توده ایها بوده است) فاقد گرایش ملی اند.
این حمایت بر خلاف تصویب صریح پلنوم هفدهم حزب هم هست که برای برخیها مستمسکی برای مقابله با تصمیمهای حزب توده ایران و هواداران آن شده است . در پلنوم 17 می نویسند : «نیروهای ترمز کننده انقلاب . در وحله اول عبارتند از سرمایه داری لیبرال و اقشار مرفه که در دوران طاغوت از امتیازات گوناگون مادی برخوردار بوده اند( بخوان اقشاری که در اثر غارت وچپاول تودهها در طی سی و اندی سال گذشته پروار شده اند) …تلاش این قشر و سازمانها وشخصیتهای سیاسی وابسته به آنها از همان روزهای اوج جنبش انقلابی همواره و بدون وقفه در این جهت بود که از ژرف تر شدن و فراگیر تر شدن انقلاب جلوگیری نمایندو انقلاب را در چهارچوب تنگ تامین سود حداکثری برای سرمایه داران لیبرال ایران محصور و محبوس نگهدارند. موضع گیریهای روشن “جبهه ملی” و ” نهضت ازادی” و سازمانهای سیاسی وابسته به بورزوازی لیبرال در دوران اوج گیری انقلابی … بهترین معرف ماهیت سیاسی این قشر بورژوازی است »(اسناد پلنوم هفدهم حزب توده ایران)
در همین پلنوم با روشنی خیره کننده ای پایگاه طبقاتی حاکمیت جدید ایران را معرفی می کند: « پایگاه طبقاتی این حاکمیت جدید در دوران اولیه اش تمام جبهه ضد امپریالیستی و ضد استبدادی بود و در ست به علت همین پایگاه طبقاتی از همان اولین روزهای استقرار حاکمیت جدید دو گرایش کاملا مشخص در درون آن پدیدار گردید:
ازیک سو دولت موقت که تقریبا یک پارچه در دست نمایندگان سیاسی بورژوازی لیبرال ایران بود و از سوی دیگر جناح مردمی حاکمیت که مورد اعتماد و تایید جناح مردمی جبهه نیروهای ضد امپریالیستی و ضد استبدادی یعنی نیروهایی قرار گرفتند که علاوه بر برانداختن استبداد، خواستار استقلال همه جانبه و دگرگونیهای اجتماعی به سود محرومان بودند . نبرد برای تعیین سمت گیری انقلاب میان این دو گرایش آغاز گردید و هر روز شدید شد.» (تاکید از ماست)
گره اصلی “که بر که” دقیقا در همین فراز خلاصه شده است “تعیین سمت گیری انقلاب”
پلنوم پس از مشخص کردن ساختار طبقاتی حاکمیت جدید و اشاره به بخش مردمی در ساختارهای قدرت می نویسد : «وظیفه نیروهای راستین انقلاب این است که با تمام نیرو از گرایشهای ضد امپریالیستی ، مردمی و آزاد منشانه نیروهای موثر در حاکمیت کنونی حمایت کنند ، سمت گیریهای محافظه کارانه ، واپسگرایانه را افشا کنند و نیروهای راستین انقلاب را از زیانهای جبران ناپذیر این گرایشها بر حذر دارند.»
پلنوم در ادامه به بررسی موضع گیریهای سیاسی و اجتماعی این نیروها می پردازد و می نویسد :«از این دیدگاه در بخش موثر و تعیین کننده حاکمیت کنونی یعنی اکثریت مجلس شورای اسلامی، دولت و شورای عالی قضایی ، دادگاههای انقلاب ، کمیتهها و سپاه پاسداران 3 گرایش مشخص مشهود است که با خصیصههای انحصار طلب، واقع بین و روشن بین می توان آنها را تعریف کرد.»
پلنوم در ادامه با تفکیک حوزههای مبارزه به تشریخ نیروها می پردازد :«الف: در مبارزه برای پایان دادن به سلطه امپریالیسم
دراین نبرد 4 نیرو فعالانه شرکت دارند: نیروهای جبهه براندازی، نیروهای جبهه سازش و تسلیم، نیروهای جبهه پایداری و نیروهای بینابینی
ب : در جبهه نبرد برای تامین آزادیهای دموکراتیک
… به تبعیت از محتوای طیف وسیع نیروهایی که در انقلاب میهن ما شرکت داشتند ، مفاهیم و چهارچوبهای گوناگونی برای ازادی در میدان مبارزات سیاسی کشور، وجود دارد و هر گروه به پیروی از موضع گیری طبقاتی خود آزادی را برای طبقه خود نامحدود و برای طبقات دیگر به تناسب تضادی که با ان دارد ، محدود و محدودتر می خواهد. …» پلنوم پس از شمردن سه تلقی قشریون راستگرا ، ضد انقلاب و نیروهای سازش و تسلیم از آزادی، نیروهای روشن بین و واقع بین ونیروهای سالم هوادار سوسیالیسم علمی را در برابر این نیروها خواستار اجرای قانون اساسی با همه ابعاد آن می خواند وهدف ان را « تامین و تضمین ازاد ی برای همه آن نیروهایی که خواستار تثبیت و تجکیم و گسترش انقلاب شکوهمند میهن ما و به بیان دیگر ریشه کن ساختن تسلط امپریالیستی و جلو گیری از بازگشت غارتگران ، … ، انجام دگرگونیهای بنیادی به سود محرومان جامعه و خلاصه تامین استقلال کامل سیاسی ، نظامی – اقتصادی – فرهنگی میهن ما با تکیه بر نیروی لایزال خلقهای محروم .» می داند و اعتقاد دارد « تودههای دهها میلیونی کارگران ، دهقانان ، پیشه وران و روشنفکران زحمتکش ، هوادار پابرجایی این آزادیها هستند و برای آن پیگیرانه نبرد می کنند.»
پلنوم می گوید « ج: در میدان نبرد برای دگرگونیهای اجتماعی – اقتصادی
سومین آماج انقلاب شکوهمند میهن ما که دهها هزار نفر از محرومان جامعه – از زحمتکشان شهرها و اوارگان روستاها – جان خود را برای پیروزی ان فدا کردند وصدها هزار نفر دیگر سلامتی خود را در راهش از دست دادند ، این بود که نظام اقتصادی – اجتماعی رزیم وابسته استبداد سلطنتی متکی بر بزرگ مالکان و کلان سرمایه داران بر چیده شودو به جای آن نظام عادلانه ای بر قرار شود که در آن ثروتهای ملی و محصول کار زحمتکشان برای بهبود شرایط زندگی کوخ نشینان و رنجبران شهرو روستا به کار افتد . در این میدان نبرد تودههای دهها میلیونی کارگران و دهقانان و پیشه وران و کسبه خرده پا و روشنفکران زحمتکش در یک سو و بزرگ مالکان و زمین داران و تجار وسرمایه داران و خیل وسیع غارتگران زمین خوار و سفته باز و دلال و سلف خر و میدان دارو واسطه در سوی دیگر قرار گرفته اند.»
باز هم با پوزش از نقل قولهای طولانی که به نظر ما برای روشن شدن کنه عبارت “که بر که” ضروری بود ، می توان از رفیق توانگر پرسید عرصه مبارزه امروز چه مناسبتی با اماجهای “که برکه” صدر انقلاب حزب توده ایران دارد؟
آن چه مانند خط سرخی در تمام عملکرد و اندیشه حزب جاری است تکیه بر تحلیل طبقاتی نیروها، انتخاب نزدیک ترین متحد طبقاتی بنا بر نیازهای انقلاب ملی و دموکراتیک و تاکید و تنظیم برنامه اجرایی برای “صف مستقل” پرولتاریا و حزب آن است . دیالکتیک برنامه حزبی چنین است که با بسیج نیرو باید تحولات اجتماعی را تحت تاثیر و دگرگونی قرار داد . اما رفیق توانگر با وارون کردن این مخروط ، با ایجاد “توهم” در ماهیت طبقاتی نیروهایی که می خواهد به انها رای داده شود، با این همان پنداری ماهیت طبقاتی مصدق – روحانی و مخدوش کردن زمانها و نیروها و ماهیتها ، عملا به دنباله روی ، انحلال طلبی در مبارزه طبقه کارگر و تحکیم موقعیت بورژوازی لیبرال ایران فرا می خواند.
ما در شرایط حاکم بر ایران می بینیم که این نوشته رفیق توانگرکه « نبرد میان نیروهای طرفدار دمکراسی و تعمیق آن و نیروهای ارتجاعی و راستِ دشمنِ عنصرِ جمهوری در قانون اساسی و نظام حاکم است. اینکه این دمکراسی تا چه حد تعمیق شود، به توازن نیروها در هر لحظه از پیشرفت جنبش بستگی دارد. بسیاری از عناصر جبهه در هر مرحله راه خود را جدا میکنند. همه خواهان دستاوردهای یکسان نیستند، اما راه هر گونه تحول در جامعه از این مسیر میگذرد. » چه زود دود می شود و بر هوا می رود . همه الدرم بولدرمهای رهبری با روحانی ، روحانی با سپاه و تشدید ظاهری اختلافها در عرض یک هفته به ماه عسل همراهی تبدیل می شود، تا جایی که روحانی با خود شیرینی وبدون الزام قانونی می خواهد همه کابینه اش را با ” رهبر معظم” هماهنگ سازد و برادران “سپاه” اعلام می کنند تمام قد پشت دولت ایستاده اند . اصلاح طلبهای محترم دلسرد می شوند ، اعتدالیون گرامی می خواهند با همه شیرینی بخورند ورفیق توانگر بر ما می شورد که چرا از مهندسی و توهم و… سخن می گوییم.
این که رفیق توانگر ما را به “جنگ زرگری” تلقی کردن نبردهای جناحهای قدرت حاکمیتی متهم می کند کاملا غیر منصفانه است. قطعا هیچ فاکتی از نوشتههای ما در تایید سخنشان نمی توانند ارائه کنند. اگرامثال رفیق توانگر به دو جبهه مبارزه بین روحانی ورئیسی معتقد بودند، ما بر خلاف ایشان از نیروی سومی هم گفتگو کردیم که امروز با بر جستگی به سطح آمدن آن مبارزه را شاهد هستیم . سخنان اخیر احمدی نژادیها و سخنان پس از آزادی به قید وثیقه بقایی نمود دیگری از این مبارزه سه قطبی است . اتهام جنگ زرگری به ما در واقع تلاشی برای دادن بهای بیشتر به آن نگاهی دارد که رفیق توانگرها دنبال می کنند. ما جنگ قدرت در بین جناحهای حاکمیت را نه جنگی زرگری بلکه جنگی واقعی و بیرحمانه می دانیم که تنها به مقطع انتخابات محدود نیست .این جنگ پس از انتخابات نیز قطعا خاتمه نمی یابد و طبق استدلال رفیق توانگر باید در مقابل فشارهای اصول گرایان از دولت روحانی حمایت کرد . اما می توان پرسید با این توصیف کی نوبت حمایت از طبقه کارگر و زحمتکشان خواهد رسید ؟ و آیا این به معنای تعلیق دفاع از زحمتکشان به محال و هیچگاه نیست ؟ ما معتقدیم نتیجه نهایی این جنگ به سود هر یک از طرفین هم باشد جز نکبت و بد بختی و چپاول برای مردم نتیجه ای نخواهد داشت. در این جنگ قدرت تنها با بسیج ، سازماندهی و تبلور مادی بخشیدن به نیروی زحمتکشان و مردم می توان به مهار قدرت حاکم رفت و در معادلات قدرت تاثیر گذار بود . در غیر این صورت همچنان که تجربه نشان می دهد “مردم” ، زحمتکشان و نیروهای سیاسی به آلت دست و برگهای بازی در دست جناحهای قدرتمند در نبردشان بر علیه مردم تبدیل خواهند شد. و جالب تر آن که همین جناحها هر کجایی که “مردم” منافعشان را تهدید نمایند با جان ودل متحد و بر علیه مردم “اقدام مشترک” خواهند کرد.
می دانیم تحقق ان چه ما در میان می گذاریم دشوار است. هزینههای بسیاری دارد . با عقل معاش سود- هزینه بدیهی شده نمی خواند . اما ما انقلاب را هنر سترگ تودهها می دانیم . هیچ شرایط امنیتی وپلیسی تحمیلی اگر چه ممکن است دست و پای پیشاهنگان و ترقی خواهان را ببندد اما نمی تواند آن را برای همیشه از دستور کار روزمره خارج نماید . تودهها بدون نیروی مادی سازمان یافته به راححتی می توانند قربانی هر سفره گشوده ای برای غارت باشند .نیروی مادی و قدرت واقعی تودهها را دانایی و سازمان تشکیل می دهد . ما با تکیه بر اصول عام علمی تحول جامعه و با شناخت از شرایط مشخص اجتماعی ، به دور از هر توهمی برای تحقق این امر می کوشیم ، خواهیم کوشید و رفقایی چون توانگر را به پیوستن به این صف و نه دنباله روی از دشمنان خلق دعوت می کنیم . ما بر آرمانهای انسانی ، تاریخی و انقلابی راهیان توده ای پایبندیم .شما نیز موظفید طبق مدعایتان تکلیف خود را با مارکسیسم – لنینیسم و تئوری انقلاب ایران مشخص کنید. تیغ ما بر چهره یک دیگر مطلوب دشمن مشترک ماست.
باید با گفتگو به ریشههای خود که تجلی رادیکالیسم دگرگون ساز تاریخ و جامعه ما است باز گردیم . مسیر تحقق آرمانها و خواستههای مادی و معنوی زحمتکشان ایران از پشتیبانی از لیبرالها و نئو لیبرالها و پادوهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی نمی گذرد . به گفته لاهوتی شاعر بزرگوار انقلابی ، “چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است”.
* تحریریه «مهر» الزاماً با تمام نظرات مطرح شده در مقالاتی که در بخش «نظرات و دیدگاهها»ی سایت منتشر میشود، موافق نیست.
ما معتقدیم که با تمام نیرو باید برای ایجاد فضای گفتوگوی سالم، رفیقانه و همراه با احترام متقابل و تحمل اختلافنظرات بین تودهایها کوشش کرد. بههمین منظور از آغاز فعالیت سایت «مهر» بخشی را با عنوان «نظرات و دیدگاهها» در سایت ایجاد کردیم. ما بهدلیل همین باور عمیق، به سهم خویش، تمامی هم و غم و استعداد و ابتکار خود را بر آن متمرکز میکنیم تا بتوان تفاوت دیدگاههای متنوع در درون خانواده بزرگ تودهایها را بهنفع وحدت و یکپارچگی آن، هرچه بیشتر بههم نزدیک و نزدیکتر ساخت.