نیروهای چپ و درس‌های انتخابات (*)

Print Friendly, PDF & Email

توده‌های مردم این را به درستی درک کرده‌اند. آنها در صف دفاع از هستی کشور قرار گرفته‌اند. «صف مستقل» یعنی قرار گرفتن در کنار آنها  و ایجاد جبهه ضد جنگ و دیکتاتوری، راندن کاسبان جنگ و مرگ و تحریم  و در کنار آن، زایل کردن توهمات نسبت به منویات دولت روحانی و نشان دادن عواقب سیاست‌ها و خط‌مشی‌های این دولت هم به ملیون صادقی که در صفوف حامیان او هستند و نیز به توده‌های مردم. باید جنگ و ویرانی را دور کرد و در عین حال به گسترش دمکراسی و ارکان آن کمک کرد. باید به حامیان روحانی نشان داد که نادیده گرفتن زحمتکشان و پشت کردن به آنها یکی از مهلک‌ترین اشتباهات وی خواهد بود. این را حامیان موسوی درک کرده‌اند. راه رشد و توسعه کشور، از تحقیر و درهم شکستن توده‌های کارگر و تبدیل کردن آنها به ماده خام ارزان و بی‌هویت در دست سرمایه‌گذاران خارجی نمی‌گذرد.

 

مقدمه

زلزله انتخابات و پس‌لرزه‌های سیاسی و اجتماعی آن در جامعه ‌ما تقریباً به امری دائمی تبدیل شده است. مردم رویداد انتخابات را در کشور ما به نهاد خجسته‌ای‌ تبدیل کرده‌اند. در دوران انتخابات (که با فشار حاکمیت محدود و ناقص و به روزنه شباهت پیدا کرده است) توفانی برپا می‌شود که به ویژگی‌های یک انقلاب اجتماعی بسیار شباهت دارد. ظرف مدتی کوتاه موجی تمامی جامعه را درمی‌نوردد که همه‌ ارکان را به جنب و جوش وامی‌دارد. مردم بیش از هر زمان دیگر می‌خوانند و می‌پرسند و بحث می‌کنند. حساب می‌کشند و پاسخ می‌خواهند و خواست‌های مدنی خود را در دهان متقاضیان کرسی‌های نمایندگی یا ریاست جمهوری می‌گذارند  و وادارشان می‌کنند به آنها احترام بگذارند و مجیزشان را بگویند و خود را بدهکارشان نشان دهند.

مردم در این فرایند ارکان حکومت را بیشتر می‌شناسند و توازن قوا  را ارزیابی می‌کنند و راه آینده‌ کشور را از میان پیچ ‌و‌خم هزارتوی تعامل نظام حاکم و خود انتخاب می‌کنند. آنها سیاستمداران بزرگی شده‌اند. حضور و نقش مردم همه حاکمیت را به تکاپو وامی‌دارد و تعامل میان آنها شناخت بسیاری در اختیار مردم قرار می‌دهد. برای مثال، مردم متوجه می‌شوند که سطح دزدی پیرامونیان رئیس جمهور در مقیاس ۵۰ میلیارد تومان یا ارقام حقوق‌های نجومی است که اصول‌گرایان به لطف شبکه‌های اجتماعی (که به همت مقاومت دولت روحانی در مقابل فشار اصول‌گرایان برای برچیدنشان برقرار مانده است) به اطلاع آنها رسانده‌اند، اتهامی که قوه قضاییه پس از دستگیری برادر روحانی به او زد، و این را با موارد متعدد ده‌هزارمیلیارد تومانی  وابستگان به اصول‌گرایی مقایسه می‌کنند.

همچنین مردم و  کارگران می‌فهمند که دولت روحانی حتی در دوره‌ انتخابات نیز رفتار خصمانه‌ای با آنها دارد و به شدت در مقابل تشکل آنها مقاومت می‌کند. قانون ضدکارگری به مجلس می‌برد و طرح‌ کارورزی تدوین می‌‌کند که به شدت دست صاحبان سرمایه‌ را در مقابل صاحبان نیروی کار باز می‌کند. آنها می‌دانند که سیاست اقتصادی دولت روحانی برای جلب سرمایه‌گذاری خارجی از جمله آن است که نشان دهد توده کارگر در کشور ما ماده‌ خامی هستند که نه قانون از آنها حمایت می‌‌کند و نه خود توقع زیادی دارند.

علاوه بر این، مردم نیروهای سیاسی فعال گوناگون را نیز در این فرایند محک می‌زنند و شناخت دقیق‌تری از آنها پیدا می‌کنند. آنها  نیروهای سیاسی را از رخوتِ راحت رضایت از ادعاها و شعارهایشان بیرون می‌کشند و مجبور به موضعگیری در قبال رویدادهای سیاسی و پاسخگویی و ایفای نقش فعال می‌کنند. آنها از جمله گروه‌های چپ را که از ادعای رهبری کلیه زحمتکشان و نیروهای مترقی و انقلابی ذره‌ای کوتاه نمی‌آیند، محک می‌زنند و شعارهای آنها را به بوته تجربه می‌گذارند.

برای مثال، آنها مشاهده می‌کنند که سازمان فدائیان خلق ایران( اکثریت) درباره انتخابات به مردم  چنین توصیه می‌کند:

«در اين انتخابات ما از کانديدایی حمايت نمی کنيم و از مردم می خواهيم که به رئيسی جنايتکار رای ندهند»!(۱)

مرکزیت سازمان در دو اعلامیه، یکی پیش از برگزاری انتخابات و یکی پس از آن، نظر خود را درباره انتخابات اعلام می‌کند که در آنها از جمله می‌خوانیم:

«بسیج نيرو و امکانات حکومتی به نفع رئيسی، به معنی مهندسی کردن انتخابات است» (۲۷ اردیبهشت) (۲)
«انتخاباتِ … مهندسی شده رياست جمهوری پايان يافت. خوشبختانه ابراهيم رئيسی جنايتکار در انتخابات شکست خورد … رأس قدرت به نتيجه صندوق های رای تن داد و با رای مردم، برنامه تک دوره ای کردن حسن روحانی ناکام ماند … شکست رئيسی در انتخابات، شکست آشکار جريان حاکم بود. رشد آگاهی سياسی در جامعه اجازه نداد که جريان حاکم کانديدای خود را بر کشور تحميل کند» ( ۵ خرداد) (۳)

یعنی، مردم عزیز! ما از هیچ‌کدام از نامزدها پشتیبانی نمی‌کنیم. یعنی از شما می‌خواهیم به هیچ‌کدام از آنها رأی ندهید، اما اگر نظر ما را قبول ندارید و می‌خواهید رأی بدهید، خواهش می‌کنیم به آن‌کس که ما معتقدیم نباید به او رأی داد، رأی ندهید، به دیگری که ما معتقدیم نباید به او رأی داد، رأی بدهید!

یعنی می‌گوید:

انتخابات مهندسی شده تمام شد و خوشبختانه رئیسی که ما معتقد بودیم بسیج نیرو و امکانات حکومتی به نفع او به معنای مهندسی شدن انتخابات است، شکست خورد. مردمی که فریب انتخابات مهندسی شده را خورده و در آن شرکت کرده بودند، پیروز شدند و قدرت که انتخابات را مهندسی کرده بود، شکست خورد و  به رأی مردم تن داد. جریان حاکم به دست مردم که فریب همان جریان حاکم را خورده بودند، شکست خورد و رشد آگاهی سیاسی مردم که معهذا به دام انتخابات مهندسی شده افتاده بودند، توطئه جریان حاکم را برای شکست دادن نامزد مورد حمایت اکثریت مردم ناکام گذاشت و نگذاشت جریان حاکم که انتخابات را مهندسی کرده بود،  کاندیدای خود را بر کشور تحمیل کند!

یا در «نامه مردم» می‌خوانیم:

«در این بازیِ انتخابات ـ که نتیجه آن از قبل برای رژیم روشن است ـ تنها نامزدهایی که در شرایط فعلی مورد تأیید “ولی فقیه” و “سپاه” هستند حق دارند در انتخابات شرکت کنند» (۴)

که نه انتخاباتش بازی بود و نه نتیجه‌اش از پیش معلوم و نه آنهایی که تأیید صلاحیت شدند همگی مورد تأیید ولی فقیه و سپاه بودند (۵).

اینها متأسفانه تحلیل‌هایی هستند که با نیازهای مردم و انتظاراتی که از دو نیروی مهم پرسابقه مدافع زحمتکشان و نیروهای انقلابی و مترقی می‌رود، فاصله بسیار زیاد دارند.

*****

در پی مقاله «از تاریخ چپ و حزب توده ایران بیاموزیم»، سایت «نوید نو» و انوشه راستگو لطف کرده‌اند و در پاسخ مشخص به آن و برای روشن شدن محتوای نظریات و مواضع آن،  نوشته‌هایی را منتشر کرده‌اند. هرچند لحن پاسخ «نوید نو» همچنان همان سبک و سیاق «تکفیری» نوشته‌های رایج نشریات چپ است (۶)، اما  به دلیل ابهامات مهمی که در این دو نوشته وجود دارد، پاسخگویی به آنها لازم است.  

صف مستقل و صف جدا از توده

نویسنده «نوید نو» به شدت نگران آن است که از صف مستقل طبقه کارگر خارج شود. به همین دلیل در مقاله‌اش ۱۵ بار از “صف مستقل” یاد کرده و مکرراً به آن پرداخته است. البته او  ضمن نقل‌قول‌های متعدد و مفصل از برنامه‌ دوران انقلاب حزب، به صورتی روشن نمی‌گوید که این صف در شرایط فعلی چه ویژگی‌هایی دارد و مصداق صف مستقل طبقه‌ کارگر در حال حاضر کدام گروه است که مواضعش از این صف حراست می‌کند. اما از حرف‌های او این را به خوبی می‌شود فهمید که خود را در صف مستقل طبقه کارگر می‌داند و دیگر اینکه کسانی که در انتخابات شرکت‌ کرده‌ و به روحانی رأی داده‌اند را بی‌تردید از این صف خارج می‌شمارد و آنها را می‌نوازد و «خائن احتمالی» و «بالا برنده وزن و قد بورژوازی نئولیبرال ایران»، «دنباله‌روی دشمنان خلق» و «پشتیبان لیبرال‌ها و نئولیبرال‌ها و پادوهای صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی» اعلام می‌کند( همانجا).

نگرانی او قابل درک است. هیچ چیز برای مبارز چپی که فکر و ذکرش را سعادت مردم و رهایی زحمتکشان تشکیل می‌دهد، بدتر از آن نیست که متوجه شود او را نه مردم و نه روشنفکران مترقی و جامعه سیاسی به این نام نمی‌خوانند و او را با دیگر نیروها یا نمایندگان سیاسی طبقات اشتباه می‌گیرند، چه برسد به اینکه فکر کند در جا و موضعی قرار گرفته است که به هدف خود لطمه می‌زند.

برای اینکه بدانیم چگونه می‌توان صف مستقل طبقة‌ کارگر تشکیل داد و آن را تداوم بخشید، باید مشخص کرد که  استراتژی طبقه کارگر و نماینده‌اش چیست و چه باید باشد. باید کدام نیروها را در مقطعی که در آن قرار دارد گرد هم جمع کند و این نیروی متمرکز را متوجه کدام موجودیت سیاسی کند تا بتواند جامعه را حداقل یک گام به اهداف حداقل و حداکثرش در مقطع معین و اهداف تاکتیکی و استراتژیک نزدیک کند.  اگر این امر روشن شود، باقی مسائل به طور طبیعی به دنبال آن خواهد آمد و صف مستقل تشکیل خواهد شد. در غیر این‌صورت، این صف هر کجا تشکیل شود، مستقل نخواهد بود و با وام گرفتن از واژه‌گزینی محمد پورهرمزان برای نوشته لنین، یا «جبهه‌سایی در برابر پویه خودبه خودی توده‌ها»ست یا «جبهه‌سایی در مقابل پویه خودبه‌خودی روشنفکران جدا از مردم». به قول پلنوم چهارم حزب توده ایران،

«اجرای این وظیفه مستلزم احتراز کامل از چپ روی و سکتاریسم و هر گونه انحراف به راست روی و دنباله روی از بورژوازی ملی است» (۷)

به عنوان مثال، به گواهی اسناد منتشره توسط خود حزب، حزب توده ایران در دوره به نخست وزیری رسیدن مصدق تا ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱، «صف مستقل» خود را از دست داده بود. حزب به رغم کابینه ضدمردمی دولت مصدق و مجلس سراپا سرسپرده‌ای که به او رأی دادند و اقدامات سراپا خصمانه‌ای که این دولت، از جمله در انتخابات مجلس علیه مردم  و از جمله علیه نمایندگان کارگران انجام دادند، می‌بایست از این دولت حمایت می‌کرد. معنای این حمایت نیز این بود که به کارگران آگاه و روشنفکران تصریح می‌کرد که به رغم آنکه از هر سو جز تیر کین بر شما نمی‌بارد، به رغم اینکه در این کشور ویران هیچ‌کس در غم حقوق حقه‌ شما نیست، به رغم اینکه دولت دکتر مصدق کاری در جهت کاستن از ظلم سرمایه‌داران به شما و خانواده‌تان نکرده‌است، به افقی فراتر از امروز بنگرید و صبورتر باشید. بدانید آنچه که در موفقیت مصدق عاید جنبش ملی و انقلابی، دمکراسی و خود طبقه کارگر می‌شود، به مراتب بیشتر از موفقیت‌های کوتاه مدتی است که ممکن است دشمنان جنبش ملی از آنها بیشتر استفاده کنند.

 حزب موظف بود ابهامات و غباری را که از رهگذر توطئه‌های اطرافیان و نیروهای متحد مصدق و نیز ندانم‌کاری‌های او و نیروهای معتبر بر چهره و نیات مصدق سایه انداخته بود، کنار بزند و او را به توده‌ها معرفی کند و از آنها بخواهد که به جنبش و مصدق مهلت بیشتر  بدهند. این کاری بود که جنبش چپ در دوره‌ آلنده موفق به انجام آن نشد و توده‌های کارگر با استفاده از آزادی‌های پدید آمده، علیه خودِ دولت آلنده به اعتصابات ویرانگر دست زدند. کاری که حزب می‌بایست می‌کرد، بسیار بسیار دشوار بود، زیرا شواهد برای دفاع از مصدق و آینده حکومت او بسیار اندک بودند. اما این کار به رغم دشواری و سختی آن می‌بایست انجام می‌شد، وگرنه حزب صف مستقل خود را از دست می‌داد و به «چپ‌روی و سکتاریسم» دچار می‌شد که شد.  

در آن دوره، بسیاری از توده‌ای‌ها و روشنفکران و کارگران هیچ‌گونه نشانه‌ای که بتوانند دلشان را به حکومت دکتر مصدق خوش کنند، در اختیار نداشتند. به هر طرف که نگاه می‌کردند، دشمنی و کینه و حق‌کشی می‌دیدند. نشانه‌ها را باید با منقاش از درون انبوه حقایق غیر اصلی بیرون می‌کشیدند. اما درک این امر برای حزب طبقه ‌کارگر نمی‌توانست ناممکن باشد، همان‌طور که در همان دوران نیز جناحی در درون حزب این واقعیت را می‌دید  و از آن دفاع می‌کرد، اما در اقلیت بود.

دیگر ویژگی مهم صف مستقل که همچون شاخصی برای راستی‌آزمایی آن عمل می‌کند، آن است که توده‌ای‌ها همیشه در کنار توده‌های مردم قرار دارند و دوشادوش آنها در فعالیت‌های سیاسی و حرکات اجتماعی شرکت می‌کنند تا در عین اینکه فضا را برای آزادی‌های بیشتر آماده کنند و امکان فعالیت‌های گسترده‌تر و متشکل‌تر طبقه کارگر و نیروهای دمکرات را فراهم کنند، با افشای نیروهایی که توده‌ها به نادرست به آنها امید بسته‌اند یا توان رشد و تحول را ندارند، ضعف و کوتاهی آنها را طبق «تجربه خودشان» نزد توده‌ها افشا و آنها را به شعار استراتژیک خود متقاعد و به سوی خود متوجه کنند. اگر  لنین به هندرسون که «به شکل مأیوس‌کننده‌ای مرتجع» (۸) است، رأی می‌دهد، به این دلیل است که:

    •    توده‌ها هنوز به او باور دارند، یعنی هندرسون و متحدانش وعده‌هایی می‌دهند که توده‌ها فکر می‌کنند به آنها عمل خواهند کرد.
    •    توده‌ها به سخن سوسیال‌دمکرات‌‌ها گوش نمی‌دهند.
    •    حمایت مشروط سوسیال‌دمکرات‌ها از افراد مورد اعتماد توده‌ها، توده‌ها را به آنها نزدیک خواهد کرد (موجب می‌شود آنها را در کنار خود بدانند و به سخن آنها گوش فرادهند).
    •    توده‌ها تنها در تجربه سیاسی خودشان به صحت نظریات سوسیال‌دمکرات‌ها پی‌ می‌برند (و این باور با خروارها سخن درست و هزاران عتاب و موعظه و به طریق اولی دشنام!  به دست نخواهد آمد).
    •    هنگامی که توده‌ها در تجربه سیاسی خود به فریبکاری هندرسون‌ها پی بردند، سوسیال‌دمکرات‌ها را در کنار خود خواهند یافت که از ابتدا به آنها تأکید می‌کردند هندرسون‌ها یا دروغ می‌گویند یا توان تحقق شعارهای خود را ندارند. این امر موجب خواهد شد که توده‌ها به سوسیال‌دمکرات‌ها باور کنند و به آنها روی آورند(و این یعنی به دار کشیده شدن هندرسون‌ها با رأی مشروط سوسیال‌دمکرات‌ها).

اینها الفبا و اصول مبارزه لنینی است. اینها را نمی‌توان با «کاملاً درست است، اما …»، یا توسل به عباراتی کلیشه‌ای نظیر «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» کنار گذاشت. اینها زمان نمی‌شناسند و در تمامی دوران‌ها در مسیر هدایت گام به گام توده‌ها و بالا بردن آنها از نردبان آگاهی و شناخت نیروهای سیاسی که بر بنیاد فریب آنها حکومت می‌کنند، صادق اند.  این قواعد هر جا که توده‌ها به نادرست به نیرویی سیاسی باور دارند که در تعهدات خود نسبت به آنها ناپیگیر یا ریاکار است، صادق است. رأی ما به این نیروی سیاسی  همان طناب دار بی‌اعتمادی و رویگردانی توده‌هاست که با پایین آمدن او از سکوی شعارها و وعده‌ها به گردنش محکم خواهد شد. تا هنگامی که توده‌ها (و نه پیشگام طبقه کارگر) به این باور نرسیده‌اند که او به شعارهایش خیانت کرده است، طناب دار به گردن او محکم نخواهد شد.

چه روحانی مصدق باشد یا نباشد و در ادامه رشد خود به مصدق تبدیل شود یا نشود یا همواره جزو کسانی باقی بماند که «به شکل مأیوس‌کننده‌ای مرتجع»‌اند، از آن لحاظ که توده مردم به او باور معینی دارند، این الفبای مبارزه لنینی درباره او صادق خواهد بود.

و به این صورت است که استراتژی مناسب با میزان همگامی و پیوند «صف مستقل» با توده‌ها محک می‌خورد و صحت میزان پیوند و آمیزش  با توده‌ها به کمک استراتژی برگزیده اصلاح و تدقیق می‌شود.

این رویکرد را در همه جای دنیا در عملکرد کمونیست‌ها مشاهده می‌کنید، چه مبارزات حزبی در اروپا که آنها از نزدیک‌ترین نیرو به خواست‌ها و مصالح جامعه پشتیبانی و صف مستقل خود را نیز حفظ می‌کنند،  تا تاریخ پرتلاطم کشور خود ما، از رأی دادن حزب توده ایران به جمهوری اسلامی ایران و شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و حمایت از حبیبی و شرکت در انتخابات مجلس (و هم‌زمان استفاده از این فرصت و حضور در مناظرات تلویزیونی و  قرائت برنامه حزب توسط دبیر اول حزب خطاب به توده‌های مردم) … تا رأی دادن رسمی برخی نیروهای چپ به خاتمی و شرکت گروه بزرگی از طرفداران نظریات چپ در ایران در اکثر انتخابات مجلس و ریاست جمهوری. همه اینها بر اساس اصول مهم لنینی مبارزه سیاسی انجام می‌گیرد.

اما در شرایطی که توده‌های مردم، گیرم با اعتماد به نیروهایی که نمی‌توانند آنها را به سرمنزل مقصود رهبری کنند، فعالانه برای تعیین سرنوشت خود پا پیش می‌گذارند و همه‌ طرف‌های سیاسی را مبهوت می‌کنند، شاهد آن هستیم که از چپ و راست از دو سو به مردم حمله می‌شود، آنهم به این دلیل که در الگوی تنگ تفکر صاحبِ ‌نظر جای نگرفته‌اند. اگر حمله‌ کسانی چون مصباح و جنتی، نظریه‌پردازان شکست‌خورده جریان «اصول‌گرا» در انتخابات به مردم و بی‌ارزش خواندن نظر و رأی آنها تعجبی ندارد، اما اینکه «نوید نو» مردم را با یکی از بدترین دشنام‌های سیاسی، یعنی پیروی از فاشیسم نوع هیتلری، تحقیر می‌کند، جای تعجب بسیار دارد. «نوید نو» در استدلالی که بی‌شباهت به جر زدن کسی که اشتباه آشکاری مرتکب شده است، نیست، می‌نویسد:
مثلا هیتلر در آلمان نیز با رای مردم به قدرت رسید و … مردمی بودن کمونیست ها به معنی دنباله روی آنها از رفتار سیاسی مردم در هر شرایطی نیست (۹)

و در مقاله‌ای به ظاهر «پژوهشی» در «نامه مردم» که عنوانش «ملاحظاتی چند بر پژوهشی میدانی درباره مضحکه انتخابات ریاست جمهوری» است، نزدیک به هفتاد دشنام  و اتهام  مشاهده می‌کنید. تمامی تلاش نویسنده هم آن است که به هر لطایف‌الحیل ثابت کند که مردم برخلاف تبلیغات رژیم، شرکت چندانی در انتخابات نداشتند و رأی‌دهندگان اینقدر میلیون نبودند و اینقدر میلیون بودند! (۱۰) انوشه راستگو نیز همین ایده را دنبال کرده است(۱۱).

معلوم نیست دوستان ما با این روش‌ها چگونه می‌توانند به انبوه جوانانی که سه یا چهار ساعت زیر آفتاب در صف رأی دادن ایستادند و تعداد زیادی از آنها در ساعت ۱۲ شب پشت در بسته شعب ماندند (و اکنون می‌دانند که آقای جنتی دبیر شورای نگهبان و وحید از بیت رهبری به همین منظور به وزارت کشور رفتند و جنتی  تهدید کرده بود که  ادامه رأی‌گیری موجب ابطال انتخابات خواهد شد)،  بقبولانند که به سخن آنها گوش فرا‌دهند و بالاتر از همه آنها را به عنوان نمایندگان صالح و آگاه روشنفکران مترقی کشور بپذیرند و از رهنمودهای آنها تبعیت کنند.

در همین بحث انتخابات، انوشه راستگو با تعجب می‌پرسد:

“امواج مبارزات مردم ایران” چه ارتباطی به شرکت در انتخابات دارد؟ ظاهرا ایشان{ یعنی اینجانب، مرضیه توانگر} میان شرکت در انتخابات و شرکت در مبارزات مردم ایران، این همانی برقرار می‌کنند. (۱۲)

انتخابات تنها رفتن سر صندوق و انداختن رأی به داخل آن نیست. این کم‌اهمیت‌ترین بخش آن است. انتخابات به مثابه یک فعالیت سیاسی و اجتماعی، فرایندی است که تنها پایان رسمی آن را انداختن رأی تشکیل می‌دهد. انتخابات از ابتدا تا انتها فرایند پرفشار و پرتحرک تعامل با مردم است. فرایند جلب اعتماد آنها و قانع کردن‌شان برای شنیدن سخنان شماست.

شما باید به توده مردم نشان دهید با آنها هم‌دل و هم‌رأیید. لنین می‌گوید که در غیر این‌صورت ، او به سخن شما گوش نخواهد داد. فرایند انتخابات فرصت بزرگی در اختیار شما قرار می‌دهد که به مردمی که در پیرامون شما، در محل کار و زندگی‌تان یا در شبکه اجتماعی شما حضور دارند، نشان دهید که به دلایلی که شما بیان خواهید کرد، رأی آنها به روحانی باید مشروط باشد و چک سفید نباشد. شما به خاطر نقش مهمی که روحانی و دولت و حامیانش در این مقطع تاریخی بازی ‌می‌کنند، به او رأی می‌دهید، اما ضعف‌های او را هم به خوبی می‌شناسید و معتقدید که بدون برطرف کردن آنها جز شکست چیزی در انتظار او و کسانی که کورکورانه به دنبال او حرکت می‌کنند، نیست. شما به این طریق به مردم آموزش می‌دهید و ای بسا بسیار چیزها نیز خود از آنها می‌آموزید. این فرایند متعامل یادگیری بسیار پربرکت است.

با پایان انتخابات و مشخص شدن نتایج و پاسخ نیروها و افراد سیاسی گوناگون به آن، مرحله دیگری آغاز می‌شود که اگر پیوند شما با مردم و تلاش شما برای آگاه‌سازی آنها و در نتیجه، پیش‌بینی‌های شما از پیامدهای انتخابات، به خوبی انجام گرفته باشد، نتیجه‌ای جز تحکیم این پیوند نخواهد داشت. شما می‌توانید به مردم کمک کنید تا آنهایی را که از پله‌های وعده‌هایشان پایین آمده‌اند، به دار بکشند و به کسان دیگری کمک کنند جنبش را به جلو ببرند. این فرآیند تا ابد ادامه خواهد یافت.

شما به این طریق گام به گام همراه با مردم به آنها می‌آموزید و از آنها یاد می‌گیرید و اعتماد آنها را به خود و تشخیص و نظر صائب خود جلب می‌کنید. هنگامی که مردم در تجربه سیاسی و عملی خود به صحت نظر شما پی بردند، دیگر شما (یعنی نمایندگان حزب طبقه کارگر) را رها نخواهند کرد.

درباره‌ حسن روحانی

حسن روحانی مدعی است که درصدد است جامعه مدنی را مستقر و اصول مترقی قانون اساسی به ویژه اصول فصل حقوق ملت را به اجرا درآورد. نیات و پتانسیل واقعی حسن روحانی تا هنگامی که بتواند قوه‌ قضاییه و بیت رهبری و دیگر ارگان‌های تحت امر رهبری را عامل متوقف کردن یا مانع اجرایی شدن این وعده‌ها نشان دهد، به طور کامل معلوم نخواهد شد. اما واقعیت این است که حمایت دسته‌جمعی گروه‌های اصلاح‌طلب، خاتمی، میرحسین موسوی و کروبی و جامعه هنری، ادبی و روشنفکری از روحانی و نیز دعاوی وی درباره دفاع از حقوق شهروندی، حقوق زنان، اقلیت‌های دینی و قومی، مردم را نسبت به اقدامات مثبت او در این جهت خوش‌بین کرده است.

اما مهم‌ترین عاملی که توده‌های مردم را به درستی به حمایت از حسن روحانی جلب کرده است، این اطمینان خاطر است که کشور تحت نظارت و کنترل او در نتیجه ماجراسازی‌های افراد سودجو، قشری و جاهل و نیز عاملان نفوذی، به کام جنگ و نیستی فرو نخواهد رفت. خبرهایی که در دوران احمدی‌نژاد به طور مکرر از ایران منتشر می‌شد، حکایت از آن داشت که همه چیز به کنار، امید مردم به آینده‌ای دور از جنگ به سرعت ناامید می‌شود و یک نگرانی بزرگ به جزئی از زندگی روزمره آنها تبدیل شده است. احمدی‌نژاد مطلوب اسرائیل و جنگ‌طلبان آمریکا بود و اخباری که پیوسته از کشف عوامل نفوذی شبکه‌های جاسوسی در مهم‌ترین نقاط امنیتی و اطلاعاتی و تصمیم گیری پخش می‌شد، این نگرانی را به شدت دامن می‌زد. این امر یکی از عوامل توضیح‌دهنده موج گسترده‌ای است که به نفع روحانی و تیم مذاکره‌کننده‌اش در انتخابات ۹۲ به راه افتاد. دستاورد این تیم، که مردم آنها را  معتدل و صلح‌طلب می‌دانند، مثبت، عینی و قابل اعتنا بود، هرچند تحلیل‌گران به مساعد بودن فضای سیاسی در سطح جهانی نیز برای تحقق این دستاورد اشارات درستی داشته‌اند.

 در شرایطی که هنوز برخی از قطعنامه‌های تحریم علیه عراق دوران صدام حسین به طور کامل لغو نشده‌اند، لغو شدن کامل تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل که احمدی‌نژاد و حامیان داخلی و خارجی او برای برقراری‌شان تلاش فراوان کرده بودند، دستاوردی ملموس و نویدبخشِ رونق و اعتلای اقتصادی و سیاسی بود که از آنجایی که مردم حسن روحانی و تیمش را عامل تحقق آن می‌دانستند، دو دوره ریاست جمهوری را به او اعطا کردند تا طبق وعده‌هایش حامی صلح و همچنین پیگیر تحقق وعده‌های دیگرش باشد. مردم همچنین با رأی گسترده خود فضای مناسبی، هم در ایران و هم در سراسر جهان، به سود صلح و علیه جنگ‌طلبان داخلی و جنگ‌طلبان آمریکایی ایجاد و زمینه‌سازی آتش‌افروزان ترامپی را برای لغو برجام و حمله به ایران محدود کردند.

همان‌طور که «نامه مردم» به درستی اشاره کرده است، عمل مردم بر اساس این درک درست بود که

«اکنون آشکار است که برخی از مشاوران امنیت ملّی ترامپ، به علاوه جنگ‌طلبان در کنگره آمریکا، فعالانه از کنار گذاشتن و لغو یک‌جانبه برجام توسط رئیس‌جمهور آمریکا حمایت می‌کنند. این در شرایطی است که ایالات متحده همین چند روز قبل بار دیگر تأکید کرده بود که ایران به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) پایبند است. این خود نشان‌دهنده موضع تهدیدآمیز ترامپ است، و به همین دلیل ضروری است که از پا گذاشتن به عرصه‌ای که نظامیگران و جنگ‌طلبان آمریکا به دنبال آن هستند، به هر صورت ممکن خودداری شود. باید به یاد داشت که رئیس‌جمهور آمریکا بارها توافق هسته‌یی را یک ”کاپیتولاسیون “خوانده است که باید پایان یابد… به هر وسیله ممکن باید برای تنش‌زد» (۱۴)

آنهم در شرایطی که سرمایه‌داری زخمی آمریکا که آینده خود را در مخاطره می‌بیند، به حرکات  دیوانه‌ای امید بسته است که به صراحت به دنبال استفاده از بمب اتمی، ویران کردن محیط زیست، استفاده از نیروهای موجود آمریکا در سراسر جهان برای ایجاد جنگ و خصوصی‌سازی جنگ و سپردن آن به پیمانکاران مرگ و ویرانی و بیرون کشیدن پول از خون و مرگ در سراسر جهان است.

گذشته از این، مردم باور ندارند که جنگ میان روحانی و طیف حامی او و ارگان‌های غیرپاسخگو جنگ صرفاً قدرت است و محتوای طبقاتی ندارد.  این احساس در میان مردم وجود ندارد که مبارزه با فساد از سوی دولت روحانی بی‌محتوا و هدفش تصرف جایگاه طرف مقابل برای برخورداری از امتیازات مشابه اوست. محسن صفایی فراهانی یکی از مدیران اصلاح‌طلب دستگاه دولتی که حامی اقدامات دولت روحانی است، می‌گوید:

در طول ۸ سال بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار صادرات نفت و گاز و پتروشیمی درآمد{داشتیم}… عده ای پول هنگفت باد آورده به دست آورده اند که اصلا دست راست و چپ خود را تشخیص نمی دادند اما الان سوپر میلیاردر شناخته می شوند و حاضرند هر تخریبی را انجام دهند! اینها کسانی هستند که از آب گل آلود سود می برند!…اگر به یاد داشته باشید، آقای جزایری { دزد دوران خاتمی} تمام خلافی که داشت، اختلاس ۵۰ تا ۶۰ میلیارد تومان بود و به اندازه ۵۰ میلیارد می توانست افراد را بخرد. اما اگر همین گردش مالی را به ۵۰ تا ۶۰ هزار میلیارد تومان برسانید، چند نفر را می شود خرید؟ زمانی که ۳ هزار میلیارد تومان آقای فلانی برمی‌دارد، این افراد طیف بزرگتری را می توانند با خود همراه کنند و سیستم را به‌هم بزنند. این موضوع بیشتر از مسائل سیاسی تاثیر دارد. در مورد آقای زنجانی، روزنامه های تهران نوشته بودند به دلیل ساختن ساختمان ایران زمین، و نشست ساختمان های اطراف ناگزیر شد مبلغی حدود ۵۰۰ میلیارد تومان، ساختمان های اطراف را خریداری کند. یعنی برای اینکه مردم شکایت نکنند، این فرد حاضر است ۵۰۰ میلیارد تومان هزینه کند، حال چنین افرادی برای افزایش نفوذ خود در سیستم چقدر هزینه خواهند کرد و این خرج را برای چه مواردی می کنند؟ … مگر معاون اول آقای احمدی نژاد اعلام نکرد که به بیش از ۱۳۰ نماینده مجلس، پول داده است، آنها چه کسانی بودند؟ قطعا تقسیم نکرد که این نمایندگان برای او صلوات بفرستند؟ منافعی را دنبال می کردند. پس عده ای دیگر می توانند مبالغ هنگفت تر و آدم های بیشتر را بخرند، تا جنجال به پا کنند … رییس جمهور سیاست‌مدار با سابقه‌ای است، ارزش آرای خود را می داند، او با رعایت قانون و ایجاد نظم و برخورد منطقی در ۴ سال اول تغییرات اساسی در رفتار دولتی نسبت به دولت دهم ایجاد کرده است خیلی از رانت ها را قطع کرد. این حمله ها بدلیل محدود شدن ابعاد سفره گسترده آنهاست … این افراد حمله می‌کنند تا روحانی عقب نشینی کند. کوتاه آمدن روحانی، یعنی میدان دادن به آنها برای خودسری و اقدام غیرقانونی و دسترسی به هدف! این افراد احساس می‌کنند اگر به روحانی فرصت دهند، او کاملاً دست آنها را قطع می‌کند به همین دلیل آنقدر سر و صدا می‌کنند تا روحانی فرصت فکر کردن و سازماندهی را نداشته باشد و آنها بتواند به اهداف خود برسند. آنها کاملاً می فهمند اگر قانون و ضوابط رعایت شود و بخشی از قول‌هایی که روحانی به مردم داده شده عملی شود، آنها که این وسط خود را در دسته عزادار جا زده اند، بی‌نهار می‌مانند! (۱۴)

روحانی در مقابله با جناح مخالف که کلیه حامیان سرکوب آزادی‌ها و امنیتی کردن فضاها و محدود کردن روزنامه‌نگاران، هنرمندان و دانشجویان  را شامل می‌شود، از آزادی شبکه‌های اجتماعی حمایت کرده و در این زمینه در مقابل کلیه فشارهای وارده مقاومت کرده است. شبکه‌های اجتماعی طی پنج سال گذشته نقش مهمی در بالا بردن آگاهی سیاسی عمومی بازی کردند و در شرایط سرکوب تشکل‌های مردمی، به بسیج افکار و افشاگری اقدامات سرکوبگرانه و روشن کردن هویت و سازوکارهای برنامه‌ریزان علیه جامعه مدنی کمک کرده‌‌اند. برای مثال، خوب است به نقشی که این شبکه‌ها در قبال مفهوم «آتش به اختیار» بازی کردند، توجه کنید که اگر حتی یکی از مضامینی که مردم درباره این حکم کوک کردند در نشریات دارای مجوز منتشر می‌شد، به طور کامل تعطیل می‌شدند.

به همین دلیل است که مسئولان عالی قوه قضاییه پیوسته خشم و نفرت خود را از نقش شبکه‌های اجتماعی ابراز و برای تعطیل کردن آنها فشار می‌آورند، اما نه تنها تا به حال موفق به این کار نشده‌اند، بلکه به نظر می‌رسد این شبکه‌های اجتماعی نیز همچون برگزاری انتخابات دو سال به دو سال به امری پایدار و نهادی تبدیل شده است که خدشه وارد کردن به موجودیت آنها هزینه‌های هنگفت به بار می‌آورد. منتظری دادستان کل کشور در همایش «پیشگیری و صیانت روحانیت» در رشت، گفت:

«فضای مجازی به قتلگاهی برای مردم، خانواده‌ها و جوانان و … امروز به سیلی خانمان‌برانداز تبدیل شده است … دشمن به شدت مجموعه نهاد روحانیت، مرجعیت و در رأس همه ولی فقیه را مورد تهاجم قرار داده و قصد دارد با متزلزل کردن ستون خیمه یعنی ولایت فقیه، این خیمه را از بین ببرد.
فضای مجازی و گوشی‌های تلفن همراه از بچه‌های چهار و پنج ساله تا افراد مسن ۸۰ ساله را درگیر خود کرده و … لازم است این اتوبان را در اختیار خود بگیریم و کنترل و مدیریت  مناسب کنیم.» (۱۵)

جالب اینکه شبکه‌های اجتماعی در معرفی ویژگی‌ها و سوابق خود اعضای تیم روحانی، نمایندگان بدعهد مدعی حمایت از خواست‌های مردم و نقد برنامه‌های دولت روحانی نقش بسیار مفیدی بازی می‌کنند و ابزاری ماندگار در اختیار مردم قرار داده‌اند که به نیابت از مطبوعات آزاد و رسانه‌های رسمی، نقش کنترل‌کننده بازیگران عرصه سیاسی را ایفا ‌کند.

آینده نشان خواهد داد که  آیا اهمیت حضور شخصی همچون روحانی در مقام ریاست جمهوری صرفاً به همین موارد محدود می‌شود یا آثار دوربردی بر حیات سیاسی کشور خواهد داشت. وجود روحانی می‌تواند خواسته یا ناخواسته تسهیل‌کننده فوران خواست‌های فروخفته و سرکوب‌شده مردم و برهم زدن توازن قوا به سود اصول مترقی قانون اساسی و حل تناقضات آن باشد. دودلی جناح مقابل مردم در پذیرش نتایج انتخابات و تمایلات آشکار و پنهان آنها برای برهم زدن قواعد بازی که به دلیل پیش‌بینی هزینه‌های بسیار بالای این اقدام، به عمل منتج نشد، نشان‌دهنده اهمیت حضور روحانی در دوران پس از خامنه‌ای است.

استراتژی ما چه باید باشد؟

دولت روحانی در بهترین حالت نماینده گذر از سرمایه‌داری سرگردنه‌ای به سرمایه‌داری قانونمند است، سرمایه‌داری که می‌کوشد اقتصاد سیاه را بر‌چیند، با شبکه گمرکات جهانی پیوند برقرار ‌کند و از قواعد دولت الکترونیک برای شفاف‌سازی معاملات، جلوگیری از پول‌شویی، جلوگیری از خاک‌فروشی، ممانعت از نابود کردن منابع طبیعی و تبدیل کردن آنها به پول و سود و خارج کردن آنها از کشور، تأمین  رقابت آزاد، برچیدن قاچاق، مبارزه با فساد و افزایش سهولت کسب وکار استفاده ‌کند. در مقابل او، شبکه‌ای مافیایی از فساد و قاچاق و پول‌شوییِ کاسبان تحریم و  تاجران مرگ و جنگ قرار گرفته‌اند که کشور ما را در دنیایی که به سرعت به دست پیمانکاران جنگ نیابتی می‌افتد، به ورطه ویرانی و مرگ و جنگ سوق می‌دهند. جنگ و مرگ برای طبقه کارگر و زحمتکشان کشور ما هیچ‌چیز مفیدی به بار نمی‌آورد، حتی فرصت‌های تشکل و آزادی‌های نیم‌بند حیاتی برای هر گونه فعالیت سندیکایی را نیز از او می‌رباید. نباید به هیولای زخم‌خورده سرمایه‌داری امکان داد در تشنجی که اندام او را فراگرفته  و در تقلای کورَش، به کشور ما صدمه بزند. در این صورت، همچون سوریه و یمن و لیبی و نظایر آنها مسئله‌ ما را نه تشکیلات و آزادی طبقه، بلکه وبا، بمب‌ها و مین‌های منفجر نشده، فقدان حداقل امکانات زندگی و سیل مهاجرت‌های بی‌پایان و ویرانگر تشکیل خواهد داد.

توده‌های مردم این را به درستی درک کرده‌اند. آنها در صف دفاع از هستی کشور قرار گرفته‌اند. «صف مستقل» یعنی قرار گرفتن در کنار آنها  و ایجاد جبهه ضد جنگ و دیکتاتوری، راندن کاسبان جنگ و مرگ و تحریم  و در کنار آن، زایل کردن توهمات نسبت به منویات دولت روحانی و نشان دادن عواقب سیاست‌ها و خط‌مشی‌های این دولت هم به ملیون صادقی که در صفوف حامیان او هستند و نیز به توده‌های مردم. باید جنگ و ویرانی را دور کرد و در عین حال به گسترش دمکراسی و ارکان آن کمک کرد. باید به حامیان روحانی نشان داد که نادیده گرفتن زحمتکشان و پشت کردن به آنها یکی از مهلک‌ترین اشتباهات وی خواهد بود. این را حامیان موسوی درک کرده‌اند. راه رشد و توسعه کشور، از تحقیر و درهم شکستن توده‌های کارگر و تبدیل کردن آنها به ماده خام ارزان و بی‌هویت در دست سرمایه‌گذاران خارجی نمی‌گذرد. بلکه بزرگ‌ترین ضامن رشد و توسعه، وجود طبقه‌ کارگری متشکل و آگاه و ماهر است که در تقسیم کار ایجاد شده، به تقویت مهارت‌ها و انتقال دانش فنی به کشور کمک می‌کند و در این مشارکت، ارزش افزوده بیشتری برای سرمایه‌گذاری‌ها ایجاد و عاید کشور و خود خواهد کرد. هم‌اکنون کشور ما به عنوان پیشرفته‌ترین و ماهرترین نیروی انسانی در منطقه شناخته می‌شود. نیروی کار پیشرفته و ماهر تقسیم کار پیشرفته‌تری را ایجاب می‌کند.

این استراتژی پیامدهای معینی دارد. باید به کارگران پیشرو و نمایندگان مورد اعتماد کارگران نشان داد که راه برطرف کردن سختی‌های ناروا، سرنگونی دولت روحانی، که خواست جبهه مقابل اوست، نیست، بلکه تعامل با اوست. هدف از اعتصابات، تظاهرات، بستن جاده‌ها، جمع‌شدن جلوی فرمانداری‌ها، گسیل نماینده به بهارستان و … ساقط کردن دولت نیست. باید راهی برای مذاکره و تحمیل پذیرش تشکیلات کارگری به نمایندگان دولت یافت، نه راهی برای به شکست کشاندن مذاکره و دمیدن به کوره‌ خشم روای توده ستمدیده ‌کارگر.

تفاوت استراتژی «صف مستقل»، اما در کنار توده  و صف به ظاهر مستقل، اما در واقع جدا از توده در همین است.

«جبهه‌سایی در مقابل پویه خودبه‌خودی» یا «انحلال‌طلبی»

ممکن است بگویید تمامی این مقاله روی سخنش با آن گروه از نیروهای چپ بود که به انحراف نوع اول مذکور در  پلنوم چهارم حزب توده ایران، یعنی «چپ‌روی و سکتاریسم» دچار بودند. آیا آن نوع انحراف دیگر، یعنی «راست‌روی و دنباله‌روی از بورژوازی» در جنبش چپ ما جایی ندارد و مصداقی برای آن نمی‌توان ذکر کرد؟
پاسخ به این پرسش روشن است. تا طبقات هستند و عمل می‌کنند، مصادیق و مظاهر عمل آنها نیز وجود دارد و باید بتوان به روشنی آنها را دید. همیشه این خطر برای نیروهای چپ به ویژه در شرایطی که خیلی ضعیف یا بی‌تجربه باشند، وجود دارد که در صف‌بندی خود با  دیگر نیروهای موجود در جبهه مردم دچار اشتباه شوند، در حمایت مشروط تا به آنجایی جلو بروند که انتقاد و شرط را فراموش کنند، وظیفه حضور در صف توده‌ها را که همانا آگاهی دادن به آنها برای پیشبرد و ارتقای مبارزه در شرایطی است که رهبر موقت از نفس افتاده یا به اهداف اعلام‌شده‌اش پشت کرده است، نادیده بگیرند و خلاصه، هویت خود را از دست بدهند و  به رهروی کور و کر در انبوه مردم تبدیل شوند و به زبان لنین به «جبهه‌سایی در مقابل پویه خودبه‌خودی مردم» تن بدهند و صف مستقل خود را «منحل» کنند.
مصادیق بارز این گونه نیروها را می‌توان در سایت‌های «راه توده» و «پیک نت» مشاهده کرد و مشابه آنها را در نیروهای چپی که از احمدی‌نژاد حمایت می‌کردند (و می‌کنند!) سراغ گرفت.
البته «راه توده» پرچمی پرشور از حزب توده ایران به دست دارد و زحمات زیادی در رابطه با معرفی تاریخ حزب و نقش آن در انقلاب ایران و افشای توطئه‌هایی می‌کشد که همگام با سرکوب انقلاب، حزب را نیز به مثابه مدافع صادق دستاوردهای انقلاب ویران کردند. اما «راه توده» در برخورد با کسانی چون رفسنجانی و روحانی و حجاریان، به گمان اینکه همراهی با انتقاد ناسازگار است، دم فرو می‌بندد و به طور عمده لب به تمجید می‌گشاید و در این راه حتی طبقه کارگر را نیز در پای روحانی قربانی می‌کند و به تریبونی اصلاح‌طلب تبدیل می‌شود که عکس‌هایی از رفقای شهید حزب آن را تزیین کرده‌اند. کسانی که «راه‌ توده» و به ویژه «پیک‌ نت» را می‌خوانند بسا اوقات متوجه نمی‌شوند که هویت این نشریات چیست.
البته درباره «راه‌ توده» سخن گسترده‌تر و عمیق‌تر از آن است که بتوان حق مطلب را در این چند جمله ادا کرد. علائم بیماری «راه‌ توده» که آن را به دنباله‌روی از اصلاح‌طلبانی کشانده است که تا نوک بینی خود را بیشتر نمی‌توانند ببینند، متعدد است که همگی با یکدیگر همخوانی دارند و یکدیگر را تأیید و تقویت می‌کنند. شاید همه آنها را  بتوان در مضمونی که «راه توده» مدتی‌ است کوک کرده و بر آن نام «مارکسیسم ایرانی» (۱۶)گذاشته است، خلاصه کرد که بحث مفصل دیگری می‌طلبد.

توضیحات

(1)    http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=80011
(2)  http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=40878
(3)http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=40931
(4) http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3486-1024-2-10-1
(5) فحاشی‌های مداوم نشریات سپاه به روحانی که طی دوره اول دولت او نیز جاری بود، در انتخابات به اوج خود رسید. حتی در سخنرانی‌های سرداران سپاه به نفع رئیسی و علیه روحانی به روحانی هشدار دادند که «استخر یادت نرود» که اشاره‌ای صریح به شایعه قوی قتل رفسنجانی در استخر است.
(6) http://www.rahman-hatefi.ne/navidenou-910-96-145-960505.htm
(7) «اسناد و دیدگاه ها»، ص ۳۸۰
(8) Vladimir Lenin’s“Left-Wing” communism: an Infantile Disorder“Left-Wing” Communism in Great Britian
(9)http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-900-96-63-960227.htm
(10)http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3545-1027-22-3-7
(11)http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-910-96-145-960505.htm
(12) همانجا
(13)  http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3594-2017-08-08-00-03-49
(14) http://eghtesadsiyasi.com/fa/news/5932/%D9%85%D8%BA%D9%84%D8%B7%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF

(15)
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/05/30/1497963/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%84-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
(16)
  http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/567/marksism.html

 

(*) تحریریه «مهر» الزاماً با تمام نظرات مطرح شده در مقالاتی که در بخش «نظرات و دیدگاه‌ها»ی سایت منتشر می‌شود، موافق نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *