نگاهی کوتاه به زندگی و آثار علی اشرف درویشیان
علی اشرف درویشیان، خدمتگذار فراموش نشدنی ادبیات کودکان ایران، دیگر در میان ما نیست. او آرزو داشت، تا پس از مرگ، جنازهاش را در کنار گور مادر، که در شهر زادگاهیاش کرمانشاه مدفون است به خاک بسپارند. اما بهدلیل مخالفت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی با انتقال جنازهاش به کرمانشاه، پیکر بیجان او در روز هشتم آبان ماه ۱۳۹۶ با شرکت انبوهی از مردم و هنرمندان کشور در حالی که ترانه ماندگار «مرغ سحر» را زمزمه میکردند در «بهشت سکینه» کرج به خاک سپرده شد.
علی اشرف درویشیان که بود؟
بشریت، میرفت تا در لهیب آتشفشان بزرگترین و بیخردانهترین جنایت تاریخ نابود گردد. فاشیزم هیتلری، ناقوس جنگ، برای تسخیر یا نابودی جهان را به صدا درآورده بود.
رضاخان میرپنج، دیکتاتور قدرقدرت ایران، به دستور اربابان انگلیسی خود، باروبندیلش را بسته بود تا به تبعیدگاه خود درژوهانسبورگ آفریقای جنوبی منتقل شود. جغد شوم جنگ بر فراز آسمان تیره و تار میهن ما ایران جولان میداد. در چنین شرایطی بود که مرزهای ایران زمین به اشغال نیروهای متفقین درآمد. و این، مصادف بود با روز سوم شهریورماه ۱۳۲۰ شمسی.
و درست در چنین روزی بود، که در خانوادهای زحمتکش و تنگدست در محله آبشوران کرمانشاه، کودکی چشم بر جهان گشود که نامش را علی اشرف نهادند. علی اشرف درویشیان.
علی اشرف خردسال، دوران کودکی خود را در همان شهر زادگاهاش کرمانشاه سپری کرد، در همانجا به مدرسه رفت و در کنار کار و تحصیل، از آموزگارِ بزرگ زندگی راه و رسم انسان بودن و دوست داشتن انسانها را آموخت.
علی اشرف، پس از گرفتن دیپلم، و گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی در سال ۱۳۳۷، به شغل آموزگاری در روستاهای اطراف کرمانشاه و گیلان غرب پرداخت.
درسال ۱۳۴۵ تحصیللات خود را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران آغاز کرد و پس از گرفتن مدرک کارشناسی خود، تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته روانشناسی تربیتی را ادامه داد.
علی اشرف درویشیان در همان سالهای اولیه تحصیل در دانشگاه تهران، در خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور، با صمد بهرنگی، آموزگار فراموش نشدنی کودکان روستاهای آذربایجان، نویسنده نامدار داستانهای کودکان و خالق «ماهی سیاه کوچولو» که درسال ۱۳۴۷ در رودخانه ارس غرق شد، آشنا گشت. هرچند که عمر این آشنایی و دوستی کوتاه بود، اما مِهر و مهربانی این آشنایی شگفتانگیز، مُهر ماندگار خود را تا پایان عمر بر روح و روان و زندگی علی اشرف حک کرد.
پس از مرگ ناباورانه صمد بهرنگی در سال ۱۳۴۷، علی اشرف درویشیان، همچون صمد بهرنگی، به آموزگاری و تدریس در مدارس روستایی پرداخت و همواره کوشید تا بیذرهای ابهام، راه صمد بهرنگی را پی بگیرد.
او پس از پایان تحصیلات دانشگاهی خود، برای درس دادن به کودکان روستایی، به روستاهای کردستان رفت.
علی اشرف درویشیان درسال ۱۳۵۲ با یار و شریک زندگی آیندهاش خانم «شهناز دارابیان» پیوند زندگی مشترک بست. حاصل این پیوند خجسته، سه فرزند به نامهای «گلرنگ»، « بهرنگ» و «گلبرگ» است.
علی اشرف درویشیان درسال ۱۳۵۲، کتاب مجموعه داستان «از این ولایت» را نوشت و بههمین خاطر از سوی «ساواک» شاه دستگیر و بهمدت ۸ ماه در زندان ماند. او نه تنها بهخاطر فعالیتها پراکنده سیاسی و نوشتههایش، بارها، از سوی ساواک شاه بازداشت شد، بلکه حتی از دانشگاه اخراج گشت و از تدریس در مدارس محروم و ممنوعالقلم شد.
علی اشرف درویشیان، از همان اولین گامهای آغاز به کارنویسندگی، نشان داد که نویسندهای بیطرف نیست. او در کنار مردم و از مردم بود. پرداختن به زندگی مملو از رنج و محرومیت مردم کوچه و خیابان، و بیان غم و شادی آنان، دستمایه اصلی نوشتههای او بود. او بهعنوان یک نویسنده آگاه و مبارز، نمیتوانست نسبت به آنچه در پیرامونش میگذرد بیتفاوت باشد.
منبع الهام و قهرمانان داستانهای او، همان مردم ساده و بیپیرایه زحمتکشی بودند، که او در رنج و غم و شادیشان شریک بود، با آنان نفس میکشید و ضربان نبضش با طپش قلب آنها تنظیم میشد. او خود یکی از آنها بود.
علی اشرف درویشیان تا پایان زندگی، به عهدی که با مردم خویش بسته بود وفادار ماند و در این راه با ناملایمات بسیاری نیز روبرو گشت.
آخرین باری که علی اشرف درویشیان به زندان افتاد، سال ۱۳۵۳ بود که دربیدادگاه رژیم شاهنشاهی به ۱۱ سال زندان محکوم گشت و تا روزهای پُرشکوه پیروزی مردم در بهمن ماه ۱۳۵۷ در زندان بسر برد و سرانجام، با گشوده شدن درهای زندان بهدست مردم، از زندان آزاد شد.
علی اشرف درویشیان یکی از اعضاء فعال و مؤثر کانون نویسندگان ایران، و نیز یکی از امضاکنندگان نامه معروف «ما نویسندهایم» بود که در تاریخ پُراُفت و خیز کانون نویسندگان ایران ماندگار خواهد بود.
علی اشرف درویشیان که سالهای پایانی عمرش را بهدلیل سکته مغزی در بستر بیماری میگذراند، با همت، بزرگواری و وفاداری بینظیر و ستودنی همسر گرانمایهاش شهناز خانم، توانست به بسیاری از سختیها و دشواریهای زندگی در چنین شرایطی غلبه کند.
و سرانجام، این نویسنده مبارز، محقق، پژوهشگر آزاداندیش و آموزگار شریف و مهربان مردم ما، روز چهارم آبان امسال، درست پانزده روز مانده به بزرگداشت پانزدهمین سالگرد دوست، رفیق و همبندش صفر قهرمانی، اسطوره شکستناپذیر زندانهای رژیم شاه، چشم بر جهان فروبست. از علی اشرف درویشیان آثار داستانی و پژوهشی بسیار ارزشمندی بهعنواان ارثیه معنوی او به یادگار مانده است که در زیر به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
۱ـ از این ولایت
۲ـ آبشوران (با نام لطیف تلخستانی)
۳ـ فصل نان
۴ـ همراه داستانهای بابام
۵ـ رنگینه
۶ـ گل طلا و کلاش قرمز
۷ـ روزنامه دیواری مدرسه ما
۸ـ از ندارد تا دارا
۹ـ کی برمیگردی داداش
۱۰ـ سلول ۱۸
۱۱ـ ابر سیاه هزارچشم
۱۲ـ داستانهای محبوب من
۱۳ـ آتش در کتابخانه بچهها
۱۴ـ چون و چرا
۱۵ـ درشتی
۱۶ـ قصههای آن سالها
۱۷ـ یادمان صمد بهرنگی
۱۸ـ کتاب رمان ـ خاطره چهار جلدی «سالهای ابری»
۱۹ـ مجموعه بیست جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی با همکاری آقای رضا خندان مهابادی
۲۰ـ واژهنامه گویش کرمانشاهی
۲۱ـ افسانهها و متلهای کردی
۲۲ـ و سرانجام «خاطرات صفرخان» *
علی اشرف درویشیان، خدمتگذار فراموش نشدنی ادبیات کودکان ایران، دیگر در میان ما نیست. او آرزو داشت، تا پس از مرگ، جنازهاش را در کنار گور مادر، که در شهر زادگاهیاش کرمانشاه مدفون است به خاک بسپارند. اما بهدلیل مخالفت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی با انتقال جنازهاش به کرمانشاه، پیکر بیجان او در روز هشتم آبان ماه ۱۳۹۶ با شرکت انبوهی از مردم و هنرمندان کشور در حالی که ترانه ماندگار «مرغ سحر» را زمزمه میکردند در «بهشت سکینه» کرج به خاک سپرده شد. یاد و نامش همیشه مانا و ماندگار.
* لازم به توضیح است که زندگینامه صفرخان یکبار به کوشش آقای «ب. ح» به تاریخ ۱۳۷۲ در آلمان فدرال با عنوان «لحظاتی از زندگی صفر قهرمانیان ( ۳۲ سال زندگی و شکنجه …) چاپ شده بود، اما بهدلیل نارضایتی صفر خان از محتوای آن و نیز به خواهش خود او، علی اشرف درویشیان، با گفتوگو و مصاحبهای طولانی با صفرخان بار دیگر به تهیه و تنظیم و تدوین خاطرات او همت گماشت.