مصاحبه انجامشده با رفیق محمدعلی عمویی در تلگرام
توضیح تحریریه «مهر»: در تاریخ ۱۸ آبان ماه سال جاری (۱۳۹۷)، به مناسبت ۸۰مین سالگرد برگزاری دادگاه «گروه ۵۳ نفر»، گفتوگویی با رفیق محمدعلی عمویی در تالار تلگرامی «حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی» انجام شد.
ما پس از شنیدن نوار صوتی این گفتوگو، بر آن شدیم که چکیدهای از گفتار این رفیق را در قالب متن نوشتاری در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
رفیق عمویی، ابتدا به بیان شنیدهها و خواندههای خود در ارتباط با «گروه ۵۳ نفر» میپردازد و سپس به پرسشهای شرکتکنندگان در تالار تلگرامی «حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی»، پیرامون تعریف «چپ» و مسائل روز ایران پاسخ میدهد.
متن سخنان رفیق محمدعلی عمویی:
سلام عزیزانم!
از من خواسته شده که بهمناسبت سالگرد محاکمه ۵۳ نفر صحبتی بکنم.
واقعیت این است که اطلاعات ما پیرامون ۵۳ نفر متکی است بر نوشتههای برخی از اعضای این گروه.
ازجمله بزرگ علوی، خلیل ملکی و انور خامهای.
هر یک از اینان برحسب چگونگی نگرش سیاسی و تعلقات سازمانی خود، داستان ۵۳ نفر را به نگارش درآورده است.
انور خامهای، کتاب قطوری نوشته است که بهشدت جانبدارانه است. همچنین وی موضع شدیدی علیه عبدالصمد کامبخش دارد.
زمانی که شما در کتاب انور خامهای، شرح کیفرخواست دادستان را مطالعه میکنید، میبینید که انور خامهای مطالب عجیبی میگوید.
وی میگوید که هیچوقت تودهای نشده است.
میگوید که معتقد است که کمونیسم به زیان جامعه ایران است.
انور خامهای، کتاب قطورش را در یک جمله خلاصه کرده است: ارانی گمراه بود؛کامبخش خائن بود؛ محمد شورشیان لومپن بود.
بهنظر من انور خامهای بسیار جانبدارانه نوشته است و بههمین دلیل من ترجیح میدهم که به نوشته انور خامهای استناد نکنم.
نوشته خلیل ملکی هم با توجه به موضع سیاسی او تا حدودی جانبدارانه است.
آنچه که بزرگ علوی هم نوشته است، جانبدارانه است. چون هیچ عیب و نقصی ندیده است و فقط بسیار تعریف کرده است.
من یکی از اعضای ۵۳ نفر به نام محمد فرجامی را در زندان دیدم و مدتی با هم محشور بودیم. بیشتر به گفتههای او استناد میکنم.
محمد فرجامی مرد سالمیبود. سختیها و مصایب بسیاری در ۲ زندان رضا شاه و محمدرضا شاه متحمل شده بود.
در زندان محمدرضا شاه، من با او همبند شدم.
محمد فرجامی رویهمرفته، هم از محاسن ۵۳ نفر سخن میگفت، هم از کاستیها و معایب این گروه.
محمد فرجامی هرگز لفط زشت «خائن» را در مورد عبدالصمد کامبخش بهکار نمیبرد.
او میگفت که چطور میتوان به این انسان نازنین و مبارز، چنین عنوانی را نسبت داد.
ارانی را ستایش میکرد؛ چرا که شکلگیری ۵۳ نفر، مرهون تلاشهای شخص ارانی بوده است.
میدانیم که در فاصله زمانی سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹، سرکوب حزب کمونیست توسط پلیس رضاخان شدت میگیرد.
بهنحوی که تا پایان سال ۱۳۱۰، دیگر از شعب حزب کمونیست چیزی باقی نمیماند.
دکتر ارانی در اروپا با مرتضی علوی آشنا میشود.
مرتضی علوی از مبارزان قدیمی و از اعضای حزب کمونیست بوده است.
دکتر ارانی در نتیجه مطالعات و بهدلیل توانمندیهای شخصی خویش به چپ گرایش پیدا میکند.
آشنایی با مرتضی علوی هم تأثیر بهسزایی بر وی باقی میگذارد.
از آنجا که مرتضی علوی نمیتوانسته به ایران بازگردد، از ارانی میخواهد که به ایران بیاید.
دکتر ارانی در سال ۱۳۰۹ به ایران برمیگردد. در زمینه معیشت خیلی سختی میکشد. کمکی از جایی نمیگیرد.
به تدریس خصوصی میپردازد.
شخصی بهنام نصراله اصلانی، با نام مستعار کامران، از اتحاد شوروی به ایران میآید و عبدالصمد کامبخش را به دکتر ارانی معرفی میکند.
عبدالصمد کامبخش جهت انجام فعالیتهای سیاسی، کمک زیادی به دکتر ارانی میکند.
عبدالصمد کامبخش در اتحاد شوروی دوره آموزشی خلبانی را طی کرده بود. در آن کشور به آگاهیهای سیاسی نیز دست مییابد. در کلاسهای آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم در مسکو شرکت میکند.
عبدالصمد کامبخش به دلیل سابقهاش (افسر خلبان)، با شماری از افسران ارتش آشنایی پیدا میکند؛ ازجمله عزتاله سیامک، سرهنگ ارتش، و نیز افسران دیگر.
دکتر ارانی زمینههای تشکیل فرقه کمونیست را با تشکیل جلساتی که روزهای دوشنبه در منزل وی تشکیل میشد، فراهم میآورد.
ورود به منزل وی آزاد بود. از آنجا که مجله «دنیا» را نیز منتشر میکرد، ظاهر قضیه این بوده است که مقالات «دنیا» را در این جلسات قرائت میکنند.
جلسات روزهای دوشنبه در منزل دکتر ارانی، مراجعان زیادی داشت.
بهدلیل احتیاطهای زیادی که مراجعهکنندگان بهعمل میآورند، این جلسات تداوم پیدا میکند و تأثیر بهسزایی بر بسیاری از افراد بهجای میگذارد.
مقدمات شکلگیری ۵۳ نفر درواقع در فاصله سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶ فراهم میشود.
البته ضربه سال ۱۳۱۶، همه را به زندان میکشاند.
در ارتباط با چگونگی وارد آمدن ضربه، در نوشتههای افرادی که از ۵۳ نفر گفتهاند، اختلافی نیست.
شخصی بهنام «محمد شورشیان»، در اوایل سال ۱۳۱۶ بههنگام گذر از مرز ایران و اتحاد شوروی به همراه ۲ فرد دیگر بهنام آقایان «بقراطی» و «صادقپور» دستگیر میشود.
آنها را به شهر باز میگردانند و در هتلی نگاهداری میشوند. اما بهدلیل عدم مراقبت ژاندارمها، این افراد موفق به فرار میشوند.
بهدلیل شتاب بههنگام فرار، وسایلی از آنان بر جای میماند.
ازجمله چمدانی که شناسنامه شورشیان در آن بوده است.
محمد شورشیان آدم بیبندوبار و بسیار متظاهری بود.
وی به شهر رشت میرود و در آنجا به عشق اجرای یک نمایشنامه، اعلامیهای میدهد و در آن اعلامیه، خودش را معرفی میکند.
من، محمد شورشیان در فلان روز، در فلان تئاتر، نمایشنامهای دارم که از شما دعوت میکنم که به تماشای این نمایشنامه بیایید.
یعنی حماقت محض است که نام خودش و نام محل را اعلام میکند. در روز افتتاح نمایشنامه، پلیس تأمینات در همان زمان افتتاح نمایشنامه، به محل تئاتر میآید و شورشیان را دستگیر میکند.
و این آغازی است برای دستگیری بسیاری از اعضای گروه ۵۳ نفر.
شورشیان افراد زیادی را میشناخت. در همان بازجویی اولیه، بسیاری از افراد را معرفی میکند.
اواسط اردیبهشت ماه او را به تهران منتقل میکنند.
جالب توجه است که در اولین اعترافاتش، خودش و همراهانش را عضو حزب کمونیست معرفی میکند؛ با هدف براندازی حکومت سلطنتی و ایجاد جمهوری سوسیالیستی.
در واقع شورشیان، هر فردی را که میشناخته، ازجمله دکتر ارانی، دکتر بهرامی، کامبخش و بسیاری دیگر را معرفی میکند.
از آنجا که شورشیان فقط نام مستعار کامبخش را میدانسته، کامبخش همزمان با دکتر ارانی و دکتر بهرامی بازداشت نمیشود.
در همان ۱۶ اردیبهشت، دکتر ارانی، دکتر بهرامی، ضیاء الموتی و آذری بازداشت میشوند، ولی کامبخش بعدها در نتیجه اعترافات دیگران شناسایی میشود و او هم بازداشت میشود.
کیفرخواستی برای این ۵۳ نفر تنطیم میشود. در کیفرخواست گفته میشود که این گروه تحت تعلیمات نصراله اصلانی (کامران) قرار داشته است.
نصراله اصلانی هم با کامبخش مربوط بوده است و ازین طریق مجموعه افرادی که در کلاسهای ارانی شرکت میکردند، بالغ بر ۵۳ نفر بودهاند که تحت این آموزشها قرار گرفتهاند.
برای تک تک افراد کیفرخواستی تنطیم میشود.
درواقع مانند همه دادگاههای رژیم ستمشاهی، اعم از رضا شاه و محمدرضا شاه، این احکام هم دستوری بوده است. این احکام در دادسرای ارتش تعیین میشد. بعد این حکم به قاضی ابلاغ میشد و قاضی هم به متهم اطلاع میداد.
علاوه بر محکومیت، برخی مانند کامبخش به جنوب نیز تبعید میشوند.
البته عمر حکومت رضا شاه برای محکومیتهای ۱۰ سال و ۵ سال دوام نیاورد.
پس از سقوط رژیم رضا شاه، اضطراراً، شرایط نسبتاً دموکراتیکی در ایران حاکم شد.
محمدرضا پهلوی هنوز تجربه حکومت کردن و اعمال دیکتاوری به تبعیت از پدرش را نداشت.
آزادی فعالیتهای سیاسی، خواسته روز مردم شد.
بهخصوص برای برخی از آن ۵۳ نفر که در زندان خیلی پخته شده بودند.
شماری از آنان ضرورت تشکیل یک سازمان حزبی و ضرورت تحزب را تبلیغ میکنند و در مهرماه ۱۳۲۰، طی برگزاری اجلاسی، تشکیل حزب توده ایران را اعلام میکنند.
از ۵۳ نفر، افرادی مانند ایرج اسکندری، دکتر بهرامی، جهانشاهلو، انور خامهای و… شرکت داشتهاند.
البته انور خامهای در کتابش نوشته است که هیچوقت تودهای نشده است. اما اگر تودهای نشده است، معلوم نیست که از کجا انشعاب کرده است.
اینقدر پُر میگوید و پُر مینویسد که دچار فراموشی شده است.
به هر حال ۷ مهر ماه اجلاسی توسط سلیمان محسن اسکندری تشکیل میشود.
وی پیش از آن، رهبر حزب عدالت بود.
در دهم مهر ماه اعلامیهای صادر میشود.
حزب بهسرعت با اقبال عمومی مواجه میشود.
جزوهای بهنام «حزب چه میگوید و چه میخواهد»، در کمال اختصار و با زبانی بسیار ساده منتشر میشود و مسئله استقلال، آزادی و حقوق اجتماعی را به بهترین شکل ممکن برای خوانندگان این جزوه توضیح میدهد.
کلوپ مرکزی حزب در خیابان فردوسی دایر میشود.
این کلوپ ، ۲ حیاط بزرگ و یک حیاط کوچک داشت.
همچنین دارای سالن بزرگی بود.
روزهای جمعه، در کلوپ حزب توده ایران، یکی از رهبران حزب سخنرانی میکرد.
نمایشنامههایی نیز به کارگردانی عبدالحسین نوشین به اجرا گذاشته میشد.
هنرمندانی مانند شباویز و جعفری و خیلیهای دیگر، تحت نظر نوشین آموزش میدیدند و در این نمایشنامهها به ایفای نقش میپرداختند.
بازیگران برجستهای که بعدها در تئاتر سعدی و فردوسی، بهترین پیسهای نمایشنامهنویسان بزرگ دنیا را بهروی صحنه آوردند، همانهایی بودند که در روزهای جمعه در کلوپ حزب، تحت نظر نوشین ایفای نقش میکردند.
از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، من بهعنوان یک دانشآموز در کرمانشاه کاری به سیاست نداشتم. اصلاً روزنامه هم نمیخواندم.
تمام وقتم با درس و ورزش میگذشت.
در هر ۲ زمینه هم برجسته بودم.
در رشتههای والیبال و بسکتبال فعال بودم.
در پرش ارتفاع، پرش طول و سه گام، در کرمانشاه و استان صاحب رکورد بودم.
در مسابقات در سطح کشور هم شرکت کردم، اما مقامی نتوانستم بهدست بیاورم.
عضویت من در حزب، از طریق سازمان نطامی حزب توده ایران صورت گرفت.
ترجیح دادم که بهجای رفتن به دانشکده پزشکی به دانشکده افسری بروم.
برخی افسران، اهل رشوه و دزدی و خوردن جیره سربازان بودند و مورد توجه فرماندهان خود قرار میگرفتند.
اما افسران عضو سازمان نظامی حزب توده ایران با کار و تلاش فراوان، موقعیت خود را تثبیت میکردند.
بخش پرسش و پاسخ
پرسش: در کتاب «درد زمانه»، اشارهای به ۵۳ نفر نکردهاید. آیا دلیل آن عدم تأیید ۵۳ نفر بوده است؟
رفیق عمویی: این سئوال که اشاره میکند که در «درد زمانه» من درباره ۵۳ نفر چیزی بیان نکردم، بههیچوجه بهمعنای نفی مبارزات آن عزیزان نبوده و نیست. در «درد زمانه» به شرح مبارزاتی پرداختهام که خودم در آن شرکت داشتهام.
پرسش: ارزیابی شما از گروه ۵۳ نفر چیست؟
رفیق عمویی: با توجه به اطلاعات اندکی که درباره ۵۳ نفر دارم، باید بگویم که در واقع ۵۳ نفر تشکل آنچنانی نداشتهاند.
در واقع جلساتی در منزل دکتر ارانی تشکیل میشده است و این افراد در این جلسات شرکت میکردهاند. ارانی با توجه به شرایط بسیار محدودی که رضا شاه بر جامعه تحمیل کرده بود، نظراتش را در این جلسات بیان میکرد.
جزوهای هم در مورد «جبر و اختیار» انتشار داده بود.
لذا آنچنان که باید، اعضا ۵۳ نفر اطلاع چندانی از مارکسیسم ـ لنینیسم نداشتند.
گو اینکه مسئله انقلاب سوسیالیستی در آن شرایط برای آنها مطرح نبود.
پرسش: کثرت بیسابقه نظریات متعدد در قالب اندیشههای «چپ» را چگونه ارزیابی میکنید؟
رفیق عمویی: در جامعه ایران آنانی را که در امر مبارزه رادیکالتر هستند، چپ مینامند.
اما چپ از نظر من یعنی طرفداران مارکسیسم ـ لنینیسم.
چپ واقعی، کمونیستها هستند.
نظرات مارکس و انگلس و لنین، مشخص و روشن است و در نوشتههای آنان آمده است.
چپ برای بیان نظراتش میباید به نوشتههای این بزرگان استناد بکند.
پرسش: یک حکومت موفق چپ نام ببرید که توانسته باشد رفاهی مانند رفاه دولتهای غیرچپ کشورهایی مانند سوئیس در جامعه ایجاد کرده باشد.
رفیق عمویی: شما لفظ چپ را بهکار میبرید. احتمالاً تعبیر شما متفاوت است با تعبیری که من از این لفظ دارم.
من چپها را مارکسیست ـ لنینیستها میدانم.
برای من نمونه کشوری که حکومت چپ دارد، چین است؛ ویتنام است؛ کوباست.
در این کشورها سوسیالیسم بهطور کامل پیاده نشده است. اما در این جهت حرکت میکنند و بسیار هم موفق هستند.
امروز چین، دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان است.
به اعتراف اقتصاددانان بزرگ ایالات متحده آمریکا، زمان زیادی نخواهد گذشت که چین اولین قدرت بزرگ اقتصادی دنیا خواهد بود.
پرسش: از پاسخ رفیق عمویی مشخص است که پرسشی در ارتباط با وضعیت بحرانی اقتصادی در ایران مطرح شده است.
رفیق عمویی: در عرصه اقتصاد ایران، مسئله فساد ساختاری شده است. در هیچ عرصهای امکان ندارد نیازمند مراجعه به یکی از دوایر دولتی باشید و از شما رشوه نخواهند. این ارقام رشوه شاید مورد به مورد بهنظر مبلغ ناچیزی بیاید، اما اگر در سطح مملکتی این اعداد با هم جمع بشود، رقم زیادی خواهد بود.
ارقام سوءاستفادههای چند صد میلیاردی هم در جمهوری اسلامی که اصلاً چیز غریبی نیست.
مبارزه جانانهای باید با فساد در مملکت انجام شود. البته توسط افرادی که صلاحیت بیشتری دارند.
نه افرادی مانند مشاور اقتصادی رئیس جمهور و لیبرالها.
اقتصاددانان مردمی و شناخته شدهای داریم. نظرات اینها را مورد توجه قرار دهند.
پرسش: چگونگی طرد ولایت فقیه؟
رفیق عمویی: در رابطه با ولایت فقیه و چگونگی طرد آن، چندی پیش از سوی نشریه «ایران فردا» برای شرکت در میزگردی دعوت شدم. [توضیح تارنگاشت مهر: مشروح این میزگرد در ماهنامه «ایران فردا» در تاریخ بهمن ماه ۱۳۹۶ منتشر شده است)
با توجه به اعتراضات دی ماه سال ۹۶ این سئوال مطرح شد که چه میشود کرد؟ چه باید کرد؟
ایا این اعتراضات ادامه خواهد یافت؟ آیا انقلابی در پیش است؟
من با شماری از آقایان اصلاحطلب آشنایی دارم. در میان آنها آدمهای با حسننیت هم هستند.
گفتم که شما حرف میزنید. شمار نمایندگان شما که کم نیست. ارائه طرح بدهید برای بهبود شرایط.
پاسخ دادند: نمیشود. نمیگذارند.
گفتم باور دارید به این نمیگذارند؟
گفتند: بله.
گفتم بنابراین اصلاحطلبی معنا نداره. باید انقلاب بشود در این مملکت.
انقلاب مشروطه را داشتیم؛ با کودتا از بین رفت.
آن انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ با شکست عظیمی روبرو شد.
حجاب تبدیل شده است به مسئله عمده رژیم.
رفتن زنان به استادیوم ممنوع است.
با چه استدلالی، با چه اقناعی؟
با چه اقناعی مسئولین مرتکب چنین خلافهایی میشوند که به ضرر خود رژیم جمهوری اسلامی است.
پس چه باید کرد؟
مسئله استقلال، آزادی و مسائل اجتماعی، بنیان یک انقلاب ملی ـ دمکراتیک است.
در همان میزگرد نشریه «ایران فردا» گفتم که شما که پیشینه سیاسی مرا میدانید.
من باورم این است که آنچه مزاروش گفت، حقیقت تاریخی است.
مزاروش میگوید: یا سوسیالیسم، یا بربریت.
هر شکل دیگری از حکومت، بربریت دارد. چون اصل استثمار انسان از انسان از بین نمیرود.
همه معایب از این اصل سرچشمه میگیرد.
اصل استثمار انسان از انسان باید از بین برود.
البته در ایران هنوز شرایط عینی برای انقلاب سوسیالیستی وجود ندارد.
ما انقلابهایی در تاریخمان داریم که شکست خوردهاند.
این انقلابها نتوانستند به اهدافشان برسند.
انقلاب ملی ـ دموکراتیک ضرورت دارد. بهمعنای استقلال ایران و اتکا به آرای مردم.
نیازی هم به ایدئولوژیک شدن این انقلاب نیست.
همه اقشار مردم و احزاب میتوانند با هر نوع گرایش ایدئولوژیک در چنین انقلابی شرکت بکنند.
بنابراین آقایان اصلاحطلب هم باید امر تحزب را جدی بگیرند.
اکتفا نکنند به آرای بالا در انتخابات.
آراء به صندوق میرود. نمایندهها به مجلس میروند و شورای شهر.
اما زمانی که با مقاومت روبرو میشوند، کجاست آن اکثریت؟
اگر افراد در تشکلها و احزاب در جهت شناختن کاستیهای جامعه ایران آموزش داده شوند، در تجمع اعتراضی مردم این شعار داده نمیشود که کشوری که شاه نداره، حساب کتاب نداره.
فعالیت سیاسی نیروهای مترقی همیشه در این کشور با سرکوب مواجه شده است.
در حال حاضر شاهد فعالیت علنی یک حزب سیاسی مترقی در ایران نیستیم.
ما را با سرکوب از میدان بیرون کردند.
پرسش: با توجه به ۳۷ سال زندان چه تجربهای از دو زندان شاه و شیخ دارید که بتوانید برای نسل جوان آن را ارائه کنید؟
رفیق عمویی: در سال ۷۳ مرا برای یک ماه مرخصی به بیرون زندان فرستادند. این مرخصی هر ماه تمدید شد تا سرانجام در نوروز ۷۴ به من ابلاغ شد که شما آزاد هستید و دیگر به زندان برنمیگردید. از کانادا با من یک مصاحبه تلفنی انجام شد.
(گفتوگوی خسرو شمیرانی با محمدعلی عمویی، پُرسابقهترین زندانی سیاسی ایران، شهروند)
مصاحبهکننده این پرسش را طرح کرد: شما زندانی ۲ رژیم بودهاید؛ کدام سختتر بود؟
پاسخ من به این قرار بود که با توجه به ستم بزرگی که رژیم شاه نسبت به مبارزان سیاسی از هر گروه و جریانی اعمال کرده است و شکنجههای فراوانی که توسط ساواک اعمال شده و بهرغم تجربه تلخی که از دوران زندان ۲۵ ساله در زمان شاه داشتم، و با توجه به اینکه دوران زندان من در بعد از انقلاب بیش از ۱۲ سال نبود (یعنی کمتر از نصف دوران زندانی بودن در رژیم شاه)، باید بگویم که عملکرد مسئولین در شرایط کنونی آنچنان است که روی سیاه شاه را سفید کردند.
[توضیح تارنگاشت مهر: رفیق عمویی در میزگرد برگزار شده از سوی نشریه «ایران فردا» اشاره به دیدار با گالیندوپل (گزارشگر سازمان ملل) در زندان اوین در سال ۱۳۶۸، میکند. متن منتشر شده در این نشریه به شرح زیر است:
«موقعی که گالیندوپل آمده بود اینجا، با من صحبت بسیار مفصلی کرد. یکی از پرسشهایش این بود که چند نفر در ۶۷ اعدام شدند. گفتم واقعیتش این است که هیچکس نمیتواند رقمی را ارائه بدهد. من فقط فضا را برایتان توضیح میدهم. اتاقها گنجایش هشت نفر داشت، چهار نفر این طرف، چهار نفر آن طرف. ولی ۳۰ نفر توی آن چپانده بودند. در انفرادی نهایت سه نفر یا چهار نفر میگذاشتند، با پا فشار میدادند به آخرین نفر تا در را ببندند. تراکم جمعیت زندان در زندانهای اوین و ۲۰۹ آن قدر بالا بود که وقتی ۶۷ تمام شد، اعلام کردند سه هزار و خردهای نفر هستند که به سه هزار تا عفو داده میشود و ۹۰۰ نفر دیگر هم شرایط ندارند.
حالا چقدر از آنها کشته شده؟
…»]
از عزیزان پرسشگر نهایت تشکر را دارم.
خیلی خوشحالم از اینکه چنین فرصتی دست داد تا اندک تجربهای از زندگی ۹۰ سالهام را با شما در میان گذاشتم.
خیلی خیلی از شما سپاسگزارم.
عزیزان پرسشهای فراوانی دارند. اما وقت و مجال پاسخ دادن به همه پرسشها نیست.