سخنرانی رفیق طبری در پلنوم ۱۷ کمیته مرکزی حزب توده ایران (فروردین ۱۳۶۰)
در انقلاب ما، مانند همه انقلابها، دو مسأله مهم مطرح است که هر دو به هم دارای پیوستگی سرشتی است:
۱ـــ مسأله اینکه در نبرد مابین نمایندگان مختلف طبقات که در انقلاب بهشکل پیگیر یا ناپیگیر شرکت داشتهاند، سرانجام کدام نیروی اجتماعی برنده است و رهبری جامعه را بهدست خواهد گرفت.
این مسأله را، چنانکه میدانیم «که بر که؟» مینامند.
۲ـــ مسأله اینکه جامعه انقلابی پس از حل (یا بهطور عمده حل) که بر که سیاسی، از لحاظ نوسازی اقتصادی ـ اجتماعی به «کدام سو؟» حرکت خواهد کرد. چگونه نظامی را بنیاد خواهد نهاد؟
…
ما در مسأله دوم (به کدام سو؟) … خواستار راه رشد سرمایهداری وابسته نیستیم. زیرا برآنیم که این راه در طول مدت، الیگارشی (یعنی قشر ممتاز و مقتدر و انحصارگر) جدیدی را جانشین الیگارشی دوران پهلوی میکند و هیچیک از مسایل حاد کشور مانند مسأله ارضی و کشاورزی، مسأله ملی، مسأله زنان، مسأله صنعتی کردن، مسأله استقلال، مسأله آزادیهای دموکراتیک، مسأله پیشرفت علم و فرهنگ و بهداشت و غیره را بر بنیاد سالم، حل نخواهد کرد و عدالت اجتماعی در کشور ما تأمین نخواهد گردید.
به اینجانب از طرف «هیأت رئیسه پلنوم» توصیه شده است درباره ماده دوم دستور جلسه (بحث راجع به برنامه)، بهعنوان مدخل بحث، مطالبی را به عرض پلنوم برسانم.
درواقع در گزارش جامع هیأت سیاسی، مسایل مربوط به تحلیل وضع جاری کشور بهطور مشروح، ارائه شده و نکته خاصی برای توضیح نمانده است، لذا اینجانب تنها خواهم کوشید چارچوب عمومی تاریخی ـ اجتماعی برنامه را روشن سازم.
در این طرح، مسایل مربوط به تثبیت و تحکیم و بازگشتناپذیر کردن و ژرفاندن دستاوردهای انقلاب، بهعنوان یک مسأله حیاتی و مرکزی در روند انقلابی کشور ذکر گردیده، به سخن دیگر برنامه همانا برای یک چنین دوران حساس و بغرنجی ارائه شده است، دورانی که یک انقلاب سیمای خود را بهدست و ثمرات خود را بهبار میآورد.
در برنامه بهعنوان ضامنهای نیل به این هدف مهم، یعنی تثبیت، تحکیم، بازگشتناپذیر کردن و تعمیق یا ژرفش انقلاب، دو شرط اساسی ذکر شده است:
شرط اول: بسیج تودههای میلیونی شهر و ده از راه ایجاد دگرگونیهای بنیادی بهسود این تودهها، برای آنکه این تودهها به انقلاب و پیروزی نهایی آن ذیعلاقه بمانند و حاضر باشند از آن در قبال دسایس و نیروهای ضدانقلابی و سازشکار و مردد دفاع نمایند، چنانکه تاکنون چنین کردهاند. میگویند انقلابها باید بتوانند اثرات مثبت خود را برای تودهها ظاهر کنند و الا از دلسردی و تردید و افت شور و شوق آنها نمیشود جلوگیری کرد.
شرط دوم: اتحاد همه نیروهای سیاسی است. بدین منظور حزب ما تشکیل یک «کنگره تفاهم ملی» را پیشنهاد میکند که محملها و زمینههای اتحاد این نیروها را در «جبهه متحد خلق» فراهم سازد و «تشکل شورایی زحمتکشان» را در شهر و روستا تقویت کند. در امر این اتحاد نیز قرار دادن سدهای مصنوعی و عدم توجه به این حقیقت ساده که نیروهای مختلفی با صداقت به انقلاب روی آوردهاند که باید توانست آنها را در کنار هم نگاهداشت، دارای اهمیت انکارناپذیر است.
چنانکه واقعیات روزمره نشان میدهد، تأمین این دو شرط حیاتی، برای تداوم انقلاب و پیروزی نهایی آن، نیازمند مبارزه پیگیر و گذشت زمان است. زیرا تنها مبارزه صحیح و تجربه حاصله از زمان میتواند سطح آگاهی تودهها، سازمانها، رهبران را اعتلاء بخشد و آنها را به ادراک ضرورت یک عمل قانع کند و نادرستی شیوههای ضد آن را مبرهن گرداند.
انقلاب ایران در کشور پهناور و نسبتاً پرنفوسی انجام گرفته که در آن از اواخر سده نوزدهم میلادی یک سرمایهداری آسیایی استعمارزده، پس از یک دوران رخنه و نفوذ تدریجی بسیار کند و طولانی در متن جامعه کهن و سنتی ایران، سرانجام منجر به پیدایش یک نظام نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره شد. منظور ما از جامعه سنتی، جامعه زمینسالاری و پدرسالاری (فئودال ـ پاتریارکال) با سیستم سیاسی ـ دولتی سلطنت مستبده است که حتی تا اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار «غلامداری خانگی» نیز در آن وجود داشت. تکانهای زیادی لازم بود، تا سرانجام پس از انقلاب مشروطیت، جامعه سنتی فروپاشید و نظام سرمایهداری نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره در اواخر سلسله قاجار و بخش عمدهای از سلسله پهلوی (رضا پهلوی و دورانی از محمدرضا پهلوی) با حفظ سلطنت مستبده زیر رهبری کادر فراماسونی گوش به فرمان امپریالیسم انگلیس در ایران پا بگیرد. حزب طبقه کارگر یعنی حزب کمونیست که در همین نظام اخیر پدید شد، نخستین نیروی سیاسی جامعه ما بود که معایب سرشتی این نظام را برملا ساخت و ضرورت نبرد مردم ایران در راه انقلاب ملی و برای استقلال واقعی، انقلاب ارضی برای رهایی از بقایای پدرسالاری و زمینسالاری کلان و خانهاو الغاء نظام بردگیآور ارباب ـ رعیتی، ضرورت تأمین حق خودمختاری یا خودگردانی خلقهای کشور کثیرالمله ایران، ضرورت رهایی اجتماعی و صنفی زنان، ضرورت تأمین عدالت اجتماعی بهسود زحمتکشان، ضرورت برافکندن رژیم سلطنت مستبده و استقرار جمهوری و آزادیهای سیاسی، ضرورت صنعتی کردن کشور، ضرورت بسط فرهنگ ملی و جهانی در جامعه را در برنامههای خود منعکس ساخته و بدینسان خشم ددمنشانه امپریالیسم و ارتجاع را علیه خود برانگیخت. نقش مارکسیستهای ایران طی بیش از ۷۰ سال اخیر در ایجاد رستاخیز فکری و معنوی و تشکل سیاسی ـ اجتماعی نقش بزرگ و انکارناپذیری است.
پس از جنگ جهانی دوم مناسبات سرمایهداری وابسته (بهویژه طی دو دهه اخیر) با سرعت در کشور ما گسترش یافت، امری که مبلغان رژیم آن را به قصد عوامفریبی «انقلاب سفید» و حرکت بهسوی «تمدن بزرگ» نام نهادند.
ایران در این دوران زیر نظارت و رهبری امپریالیسم آمریکا قرار گرفت تا آنجا که ریچارد هلمز (رئیس سازمان سیا) بهعنوان «سفیر» آمریکا در ایران به مشاور شخصی محمدرضا پهلوی بدل شد؟!
بنابه خواست امپریالیسم آمریکا، ایران به ژاندارم منطقه انرژیخیز خاورمیانه بدل گردید و در کشور ما نوعی کانون «شبه امپریالیستی» یا «سوب امپریالیستی» بهوجود آمد که باید گفت کفه دیگر، اسرائیل، برای حفظ «توازن قوا» بهسود امپریالیسم در منطقه بود و این مطلب را الکساندر هیگ وزیر امور خارجه کابینه ریگان در یکی از اظهارات خود تصریح کرده است.
علیرغم همه این دگرگونیهای مهم در نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، بقایای جامعه سنتی در لابلای نظام سرمایهداری وابسته به حیات خود ادامه داد و سرمایهداری وابسته که الگوهای مصرفی غرب را (برای گسترش بازار خرید کالاهای صنعتی و کشاورزی کشورهای امپریالیستی) پذیرفته بود، با توسعه بخش خدمات و دلالی و مشاوره و سفتهبازی و انواع اشکال «اقتصاد مونتاژ» و «اقتصاد انگل»، ساختار پوک و بیرمقی بهوجود آورد. امپریالیسم و الیگارشی سلطنتی پهلوی و چاکرانش، مایل نبودند ایران به ساختار اقتصادی ـ اجتماعی قرص و قائم به ذات (که پایه استقلال واقعی است) مجهز گردد و به حفظ و بقای بازماندههای قرون وسطایی در شهر و روستا، در فرهنگ و اقتصاد کشور، ذیعلاقه بودند. جامعه ایران دارای بافت خردهبورژوایی و لومپنی نیرومندی بود، که اثرات خود را در همه چیز باقی میگذاشت و میگذارد و حال آن که این جامعه دیرزمانی پیش میتوانست بافت اجتماعی سالم و مرغوبی را کسب کند و چنین بیمار و نااستوار نباشد.
حزب ما در این دوران نیز برنامههایی ارائه داد و مختصات سرمایهداری وابسته، ماهیت عوامفریبانه و نواستعماری «انقلاب سفید»، سیاست خائنانه «درهای باز» و سیاست خائنانه «نفت ـ اسلحه» و نقش ژاندارمی ایران را برملا ساخت و شرایط یک انقلاب ملی و دمکراتیک را در پلنومهای هفتم، پانزدهم و شانزدهم کمیته مرکزی حزب بیان داشت و طرح خود را راجع به اصلاح ارضی، حل مسأله ملی، حل مسأله زنان، صنعتی کردن کشور، تحول فرهنگی و غیره بیان داشت.
کشور ما، چنانکه بیان کردیم، از جهت سیر تاریخی در «جهان سوم» دارای مختصات ویژه خود است و لذا انقلاب بزرگ آن نیز با ویژگیهای خاص خود انجام گرفته، که یکی از آنها نقش موثر روحانیت مبارز به رهبری امام خمینی و بینش انقلابی اسلامی و فعالیت وسیع قشرهای متوسط در این انقلاب است. برخی نیروهای چپرو که تصور میکنند، میتوان مجرد را جانشین مشخص کرد، میتوان اراده و خواست خود را جانشین واقعیات ساخت، بدون توجه به این سیر خاص و ساختار خاص جامعه و ویژگیهای انقلاب، طرحهای برنامهای بهکلی دیگری را در چارچوب یک «قیام پرولتاری» و یا یک «نظام سوسیالیستی» مطرح میکنند که اگر خیانت نباشد، سادهاندیشی است.
وجود ساختها و قشرهای مختلف اقتصادی ـ اجتماعی (اعم از سنتی یا مربوط به دوران سرمایهداری نواستعماری وابسته) در جامعه ما، هم وضع انقلاب و هم وضع دوران پس از انقلاب را سخت، بغرنج، متضاد و پیچیده ساخته و آن را گزندپذیر و شکننده نگاه داشته و بر امکانات رخنه نیروهای ضدانقلابی و سازشکار افزوده است. چپروی در این شرایط، آگاه یا تاآگاه، خدمت به نیروهایی است که خواستار عقبگرد ضدانقلابی هستند.
امپریالیسم آمریکا همیشه در تاریخ خود یک امپریالیسم متفرعن، سبع و گانکسترمآب بوده و اکنون با روی کار آمدن کابینه ریگان ـ بوش ـ هیگ این امپریالیسم، که از درون دچار وضع درهم و برهم و آشفته اقتصادی و اجتماعی است، هاری و بیتابی عجیبی نشان میدهد و بهویژه در مورد انقلاب کشور ما و در قبال منظره یک ایران مستقل و شکوفان، از خود بیخود میشود.
همه این امور بر حساسیت وضع در کشور ما میافزاید و ما را به حد اعلای هشیاری فرامیخواند، تا بتوانیم نقش موثر و سازندهای در این برهه از تاریخ میهنمان ایفا کنیم.
در انقلاب ما، مانند همه انقلابها، دو مسأله مهم مطرح است که هر دو به هم دارای پیوستگی سرشتی است:
۱ـــ مسأله اینکه در نبرد مابین نمایندگان مختلف طبقات که در انقلاب بهشکل پیگیر یا ناپیگیر شرکت داشتهاند، سرانجام کدام نیروی اجتماعی برنده است و رهبری جامعه را بهدست خواهد گرفت.
این مسأله را، چنانکه میدانیم «که بر که؟» مینامند.
۲ـــ مسأله اینکه جامعه انقلابی پس از حل (یا بهطور عمده حل) که بر که سیاسی، از لحاظ نوسازی اقتصادی ـ اجتماعی به «کدام سو؟» حرکت خواهد کرد. چگونه نظامی را بنیاد خواهد نهاد؟
ما در مسأله اول (که بر که؟) با تمام مخالفان خط ضدامپریالیستی و مردمی امام و دشمنان راه و روش او (یعنی امپریالیستها و نیروهای ضدانقلابی و سازشکار) مبارزه میکنیم و ناپیگیری نیروهای مردد و بینابینی را برملا میسازیم و از این خط براساس اتحاد و انتقاد پشتیبانی بهعمل می آوریم. این تنها مشی واقعبینانه است و فزونطلبیهای انقلابیگرانه در این زمینه، فقط و فقط موجب تقویت تاکتیک تخریبی امپریالیستی میشود. ما در عینحال روشهای قشری و انحصارگرایانه نیروهای شریک در حاکمیت را رد میکنیم و گزارش هیأت سیاسی در این زمینه به حد کافی گویاست.
ما در مسأله دوم (به کدام سو؟)، در توافق با قانون اساسی جمهوری اسلامی، که حزب ما بدان رأی مثبت داده است، خواستار راه رشد سرمایهداری وابسته نیستیم. زیرا برآنیم که این راه در طول مدت، الیگارشی (یعنی قشر ممتاز و مقتدر و انحصارگر) جدیدی را جانشین الیگارشی دوران پهلوی میکند و هیچیک از مسایل حاد کشور مانند مسأله ارضی و کشاورزی، مسأله ملی، مسأله زنان، مسأله صنعتی کردن، مسأله استقلال، مسأله آزادیهای دموکراتیک، مسأله پیشرفت علم و فرهنگ و بهداشت و غیره را بر بنیاد سالم، حل نخواهد کرد و عدالت اجتماعی در کشور ما تأمین نخواهد گردید. این است اختلافنظر ما با لیبرالها و الا ما با کسی خصومت و رقابت شخصی و ذهنی نداریم. ولی اتخاذ راه تکاملی غیرسرمایهداری ـ بهویژه اگر پیگیر و مردمی باشد ـ میتواند محملهای تکامل جامعه ما را بهسوی جامعه سوسیالیستی از جهت تاریخی پدید آورد.
برنامه ارائه شده به پلنوم با توجه به همه این ملاحظات تاریخی و اجتماعی و در چارچوب این شرایط خاص تنظیم شده است و هیچ موضوع مهمی نیست که برنامه آنها را مطرح نکرده و در پاسخگویی نکوشیده باشد و لذا لزومی ندارد که من در سخنان کوتاه خود این مطالب را جزءبهجزء مطرح سازم و به کار بوروکراتیک عبثی بپردازم. سند در برابر دیدگان همه شماست.
نبرد برای پیشرفت این برنامه که محتوای فعالیت آتی حزب ماست، نبردی است دشوار و از امپریالیسم گرفته تا قشرهای معین نیمه فئودالی و بورژوایی و خردهبورژوایی و دیگر نیروها در مقابل آن ایستادهاند. انقلاب ایران باید بتواند هنوز بر سدهای بسیار و بسیار زیادی غلبه کند و بهاصطلاح از «گردنههای» دشواری بگذرد. مردم ایران خودبودگی تاریخی خود را باید با رنج، کار، خردمندی و تشکل بهدست آورند و به اتکاء تجارب گذشته میتوان امیدوار بود که مردم ما از عمده آزمونهای دشوار و حتی بسیار دشوار آینده برآیند. آنچه که اکنون در تاریخ کشور ما میگذرد، اگر به ثمرات منطقی خود دست یابد، عظیمترین چرخش در سراسر کارنامه پرتلاطم خلقهای ایران است.
برنامه به تبلیغات موذیانه که گویا حزب توده ایران خواستار لغو فوری هرگونه مالکیت شخصی و خصوصی و اعلان «کوپونیسم عمومی» و امثال این نوع افتراها است پاسخ میدهد و در عینحال با شیوههای «پل پت»مآبانه که به نیت رسوا کردن اندیشه سوسیالیسم علمی یا از روی جهالت و سادهاندیشی بدون کمترین دقت و واقعگرایی اعلام قیام رنجبری و نظام سوسیالیستی را در دستور روز میگذارد، مخالف است.
سودمند است که اعضای محترم این پلنوم نظریات اصلاحی و تکمیلی خود را درباره این سند ارائه دهند تا سند اصلاح و دقیقتر و کاملتر شود. حزب براساس این برنامه در آینده ـ مانند گذشته ـ طرحهای تفصیلی خویش را ارائه خواهد داد تا به نظام جمهوری اسلامی بهنوبه خود در امر نوسازی کشور یاری برساند.
همه نیروهای ضدانقلابی، سازشکار، چپرو و غیره میکوشند جامعه پس از انقلاب را به سویی بکشانند که خود مایلند. اینجا ایران بر سر مقطع شگرفی قرار گرفته است و اگر این چندراهه، سمت درست را نیابد، دچار فاجعه خواهد شد. لذا کار تئوریک و پولمیک و سیاسی و سازمانی عظیمی در برابر ماست تا جامعه مسیر سالم تکاملی را روشن کند و سیر نماید. حزب باید بکوشد در این امر بغرنج نیز نقش شایسته خود را ایفا کند. مبارزه خلق ما طی سالهای گذشته محملها و شرایط مساعد حرکت به جلو را فراهم ساخته است و باید کوشید تا گام بزرگ دیگری در این راه پرافتخار برداشت.
امید است سرنوشت برنامه حاضر مانند برنامه مصوب پلنومهای پانزدهم و شانزدهم رویهم رفته سرنوشت توفیقآمیزی باشد و کشور ما که سرشار از جوانههای وعدهدهنده رشد و شکوفایی است، بتواند سرانجام خود را از یوغ استعمار، بهرهکشی، عقبماندگی و حرمانها و ستمهای گوناگون رهایی بخشد و بهسوی آن ستیغ تابندهای گام بردارد که آرزوی دیرینه اوست.
ایران: یک جمهوری مستقل، مجهز به علم و فرهنگ و صنعت و کشاورزی امروزین، برخوردار از رفاه و آزادی و عدالت اجتماعی ـــ این است آرزوی ما. کدام ایرانی شریف و میهندوستی است که با چنین آرزویی مخالفت کند؟
راستایی درست اما نیازمند اصلاح
مطالعه مجدد متن سخنرانی رفیق طبری در پلنوم ۱۷ در تهران برای هر فعال سیاسی چپ عمیقا ضروری است. طبری تمام ویژگی های انقلاب و واکنش های ضرور حزب را یکایک بر میشمارد و شکوفایی دستآوردهای آن برنامه میدهد.
هرگاه خواسته باشیم منصفانه و بیغرضانه گذشته را با بهرهگیری از تجارب ۴۰ ساله مرور کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که تقابل حزب با لیبرال ها اشتباه بوده. اما جهت اصلی مبارزه هم چنان علیه جناح راست خط امام باقی میماند. لیبرالها در این پیکار متحد ما بودند نه در مقابل ما.
در مورد راه غیرسرمایه داری نیز تجربه نشان داد که موفق نیست و تلاش برای محدود کردن رشد سرمایهداری باید جای خود را به اصلاحات و سیاستهای عدالت محور در نظام سرمایهداری میداد. این تغییر نباید ترویج یا دفاع از اندیشه سوسیالیسم را کمرنگ کند. برعکس حزب باید ضرورت تزریق سوسیالیسم در بهرهکشی سرمایهدارانه را مدام مطرح و پیگیری کند.
تقابل حزب با لیبرال ها اشتباه بود
درود وسلام
آقای تاج زاده در مصاحبه ای گفت:
ما فکر می کردیم انقلابی کسی است که زیر دوخم حزب تودهٔ ایران را بگیرد.
بازرگان نخست وزیر دولت موقت می گفت:
هنوز قانون ممنوعیت فعالیت حزب کمونیست سال یکهزار وسیصد وده معتبر است.
بازرگان گفت:
ما بهتر از شاه می توانیم با کمونیسم مبارزه کنیم.
بازرگان دو ادارهٔ کل هفتم وهشتمِ ساواک را فعال کرد.اداره کل های جاسوسی وضد جاسوسی.دررژیم گذشتهٔ ایران جاسوس ام. آی. ۶ وسی.آی.اِی وموساد بیشتر بود یا کا.گ.ب؟
ماموریت این دو اداره تنها تمرکز بر جاسوس های شوروی بود.گذشته ازاین در دادگاه های جمهوری اسلامی هم چنین تهمتی اثبات نشد!اما بازرگان کمرهمت به جاسوس گیری توسط اداره کل هفتم وهشتم ساواک بسته بود.
پرسش اساسی!
آیا حزب تودهٔ ایران با لیبرال ها مقابله کرد؟