برخی مسایل نظری مربوط به انقلاب ایران

احسان طبری ــ

در بررسی حاضر ممکن است مسایلی که در بررسی‌های دیگر مربوط به انقلاب ایران آمده از جهت برخی مسايل ‏و جهات تکرار شود، ولی مسلماً وظیفه و عملکرد این بررسی، یعنی طرح مسايل نظری (یا تئوریک) انقلاب ایران ‏و به‌دست دادن نیم‌رخی از حل این مسايل، وظیفه ویژه خود آنست و از این بابت تکراری در میان نیست. 

‏
ما در این بررسی به نکات زیرین می‌پردازیم. ‏

‏۱ـــ مختصات جامعه‌ای که در آن انقلاب روی داد،

‏۲ـــ خصلت عمومی انقلاب ایران،

‏۳ـــ نیروی عمده محرکه انقلاب ایران،

‏۴ـــ ایدئولوژی اساسی انقلاب ایران،

‏۵ـــ مراحل طی شده و آینده انقلاب 
‏

سخن خود را بدون درازگویی زاید از نکته نخست آغاز می‌کنیم: 



‏۱ـــ مختصات جامعه‌ای که در آن انقلاب روی داد 

جامعه ایران که در آن انقلاب اخیر روی داد چگونه جامعه‌ای بود. این جامعه‌ای است متعلق به جهان در حال رشد ‏که آن را طبق یک اصطلاح روزنامه‌نگارانه (که دارای دقت علمی نیست) «جهان سوم» می‌نامند. در این نوع ‏جوامع هنوز مرزبندی طبقاتی، مانند جوامع رشدیافته اروپایی و آمریکای شمالی، دقیق و تثبیت شده نیست و ‏تولید سرمایه‌داری که به‌ویژه از خارج به‌وسیله استعمار و نواستعمار در کشور ما نشا شده، هنوز در قید و بند ‏تولید خرده‌کالایی اعم از سنتی و یا نو، و حتی «تولید طبیعی» (یعنی تولید فقط برای مصرف) در حال «محصوریت» ‏یا (‏Enclavite‏). است و تضاد تولید بزرگ کالایی سرمایه‌داری و این اشکال خرده‌کالایی و طبیعی از تضادهای مهم ‏جامعه محسوب می‌شود و نیز این پدیده بیانگر عقب‌ماندگی نسج اجتماعی، توضیح‌گر آن ویژگی‌ها و ‏خودبودگی‌هایی است که رویدادهای تاریخی در  کشور ما به‌خود می‌گیرند. دهقانان بی‌زمین و کم‌زمین اکثریت ‏اهالی روستا را تشکیل می‌دهند. طبقه کارگر در اکثریت خود دارای سطح سواد و مهارت فنی کمی است و ‏کارگران موسمی (عمله‌ها و فعله‌ها) فراوانند. طبقه کارگر صنعتی در مجموع مزدبگیران درصد کوچکی را تشکیل ‏می‌دهد. صنایع به‌طور کلی معدنی یا صنایع تولید مواد مصرفی است که آن هم غالباً به‌صورت مونتاژ وجود دارد ‏و گاه مواد نیم‌ساز آن از خارج وارد می‌گردد و اتفاق می‌افتد که مواد اولیه از خارج از ایران وارد می‌شود و به‌صورت نیم‌ساز و مصالح نخستین دوباره با بهای گران به ایران فرروخته می‌شود. 
‏

در این جوامع پیشه‌وران و دست‌ورزان و کاسبان اندک‌مایه و کوچک و شاگردان دکان‌ها و کارگاه‌ها و دستفروشان ‏و واسطه‌کاران و دلالان کوچک (خواه از نوع سنتی و خواه از نوع جدید) در ده و شهر بسیارند که زمره‌های ‏کم‌درآمد شهری و روستایی را تشکیل می‌دهند و در واقع بقایای تهی‌دستان (پلب) قرون وسطایی هستند و ‏برخی مختصات آنها را با خود دارند. ساختار سنتی قرون وسطایی هنوز در پیکره جامعه به زندگی خود ادامه ‏می‌دهد. 

‏ 
اضافه نفوس سریع (تا سه درصد) موجب تشدید مسأله اشتغال و دشواری تأمین کالایی و غذایی اهالی است. ‏به‌همین جهت مسأله «انقلاب سبز» یا «اصلاح ارضی» مدت‌هاست که مطرح شده است. ولی امپریالیسم و ‏هیأت حاکمه آن را به اقداماتی برای ایجاد نوعی «فئودال‌های جدید» یعنی زمینداران و دامداران بزرگ (که از ‏وسایل امروزی کشت و کار مزدوری استتفاده می‌کنند تا بر عواید خود بیافزایند) بدل می‌سازد. در عین‌حال توجه ‏دارد که یک قشر «دهقانان مرفه» (کولاک) به‌وجود آوررد تا پایگاه اجتماعیش در ده باشد. امپریالیسم می‌کوشد ‏تا این کشور‌ها از جهت تأمین غله و دیگر محصولات کشاورزی به وی وابستگی داشته باشند. به این امر هم از ‏جهت اقتصادی و هم از جهت سیاسی نیازمند است. 

‏ 
شکاف با کشور‌های صنعتی روزافزون است. به‌طور متوسط سطح زندگی در کشورهای جهان سوم موافق ‏برخی آمارها یک‌دهم کشور‌های رشدیافته صنعتی است. البته در ایران امپریالیسم آمریکا سیاست قدیمی خود ‏را که در کشور‌های آمریکای لاتین نیز اعمال کرده، در جهت ایجاد یک طبقه متوسط مرفه به‌عنوان پایگاه ‏ضدانقلاب به‌کار برده است. امپریالیسم و رژیم با استفاده از پول نفت و به‌راه انداختن بورس‌بازی و وام‌دهی ‏بانک‌ها، چنین طبقه‌ای به‌وجود آورده‌اند، ولی در مجموع جامعه بیسواد، بیمار، فقر و ناداری و دشواری مسکن ‏‏(زاغه نشینی) بلیه اجتماعی است. مجموعاً «جهان سوم » (حتی کشوری مانند ایران) به جهان امپریالیستی ‏وامدار است که این وامداری دايماً افزایش می‌يابد. 

‏ 
این جهان در هم‌پیوندی (یا انتگراسیون اقتصادی) جهان سرمایه‌داری وارد می‌گردد و امپریالیست‌ها آن را در ‏‏«تقسیم کار» بین‌المللی خود (که فرمول‌های کار آن به تناسب وضع تغییر می‌يابد) شرکت می‌دهند و سیاست ‏اقتصادی خود را به این جهان دیکته می‌کنند. این سیاست همان سیاست گران فروختن محصولات صنعتی و ‏ارزان خریدن محصولات معدنی و یا کشاورزی این کشور‌هاست که به سیاست «قیچی» معروف است. 

‏ 
برای نشان دادن چهره شوم وابستگی ایران (علی‌رغم ثروت عظیم نفت و درآمد بیش از بیست میلیارد دلاری در ‏سال) به کشورهای رشدیافته سرمایه‌داری، می‌توانیم ارقامی ذکر کنیم. 

‏ 
موافق بولتن «بررسی مسايل و  معضلات صنایع ایران» که از طرف اداره آمار بانک مرکزی نشر یافته، وابستگی ‏ایران در عرصه مواد اولیه و ماشین و یدکی صنایع به قرار زیر بیان شده است: روغن نباتی و دیگر مواد روغنی ۷۸/۵ درصد، اتوموبیل‌سازی، لاستیک، وسایل الکتریکی، لوازم خانه ۸۰ درصد، مواد اولیه نساجی ۵۷ درصد، ‏صنایع کاغذ ۶۶ درصد، داروسازی ۸۵ الی ۱۰۰ درصد، صنایع شیمیایی از ۶۰ تا ۱۰۰ درصد (منبع: بررسی ‏اقتصادی کشور، از انتشارات بانک مرکزی به زبان انگلیسی، شماره ۳۵۶، مورخ ۲۶/۱۱/۷۹). 

‏ 
آیا این پیکره‌ها نیازی به تفسیر دارد؟ ایران در زمان صفویه به ریختن توپ آغاز کرد و صنایع نساجی او با صنایع ‏نساجی لیون (فرانسه) رقابت داشت. اکنون پس از قریب سیصد سال گرانبها که به عبث گذشت و طی آن ‏اروپا و آمریکا و ژاپن، به اوجی حیرت‌انگیز رسیده‌اند، در سایه استعمار سوداگران بیگانه و خیانت غارتگران ‏داخلی، ایران حتی روغن نباتی خود را به میزان ۸۰ درصد و وسایل و لوازم عادی زندگی را به میزان ۸۰ درصد وارد می‌کند!  

‏ 
آیا وحشتناک نیست؟ آیا برای محکوم کردن خاندان‌های پلید قاجاری و پهلوی که به‌ویژه در دوران آنها این ‏عقب‌ماندگی ترس‌آور پدید شده این ارقام به‌خودی خود سند محکوم کننده‌ای نیست؟ 

‏ 
درست به‌علت همین وابستگی است که امپریالیست‌ها هم‌اکنون ما را به محاصره اقتصادی تهدید می‌کنند. تنها ‏تهدید نمی‌کنند، بلکه محاصره مدت‌هاست که شروع شده است: موافق جدول منتشره در بولتن رسمی اتاق ‏بازرگانی آلمان در تهران (۶ دسامبر ۱۹۷۹- صفحه ۴) در نیمه اول سال ۱۹۷۹ (شش ماه پس از انقلاب) از واردات ‏آلمان غربی به ایران ۵۴/۶۳ درصد، فرانسه ۹۳ /۷۰  درصد، آمریکا ۲۶/۷۱ درصد، انگلیس ۱۷/۷۵ درصد و ژاپن ۸۵/۸۵ ‏درصد کاسته شد. البته این امر دارای دو جهت است. کاهش واردات غیرلازم و افزایش صادرات کمکی به پیدایش ‏تعادل به‌سود کشور است. ولی افسوس که این ارقام نشان‌دهنده تلاش استقلال‌طلبانه از سوی ما نیست، ‏بلکه نشان‌دهنده نقشه تحریم اقتصادی از سوی آنهاست. وابستگی ما به کشورهای عمده امپریالیستی ‏جهان است که امکان می‌دهد حربه تحریم با این طرز به‌کار بسته شود. 

‏ 
البته جامعه منتظر است ببیند رژیم انقلابی این مسایل مهم و معضل اقتصادی را چگونه درک می‌کند؟ چگونه ‏طرح می‌کند؟ چگونه حل می‌کند؟ زیرا لیاقت انقلاب تنها بدان نیست که چگونه قدرت را به‌دست می‌گیرد، ‏بلکه نیز چگونه قدرت را نگاه می‌دارد. 

‏ 
به سر بحث خود در باره مختصات جوامع جهان سوم که ایران قبل از انقلاب در زمره آن بود، بازگردیم. این جوامع ‏جهان سوم غالباً «تک محصولی» هستند. چنان‌که کشور ما به‌طور عمده برای امپریالیسم تولیدکننده نفت بود و ‏تنها در اثر اجبار سال‌های اخیر مجبور شد به پیداش برخی صنایع بنیادی (مانند پترشیمی، پولاد، مس و غیره) در ‏کشور ما تن در دهد. در کشور ما یک نظام مصرفی به تمام معنی وحشت‌آور ایجاد شده است. مصرف بدون ‏کم‌ترین تناسب با پایگاه تولیدی آن در داخل کشور و در کنار این مصرف، ایجاد رشته‌های مختلف خدمات، نوعی ‏چهره به ظاهر «فعال و متحرک» به اقتصاد می‌دهد، ولی اقتصاد از جهت انسجام درونی خود در واقع بسیار پوک ‏و بی‌پایه است. 

‏ 
الیگارشی یا اشرافیت نوین که از بازی نفت ـ اسلحه و بورس‌بازی و وام‌گیری از بانک‌ها و واسطه‌کاری و بدترین ‏شیوه‌های غارت و انباشت سرمایه‌داری (احتکار، برداشت اموال دولتی، غصب اموال دیگران، سفته‌بازی، قاچاق و ‏غیره) پدید آمده بود، بر کشور حکم‌روایی می‌کرد. 

‏ 
بورژوازی در بخش عمده خود «وابسته» یا «کمپرادوریزه» شده بود. کمپرادور یعنی دلال و واسطه بین ‏تولیدکنندگان خارجی و مصرف‌کننده داخلی و این خصلت نه تنها در بازرگانی، بلکه در صنعت و کشاورزی نیز به ‏سرمایه‌داران بزرگ ایرانی سرایت کرده بود. 

‏ 
‏«نوکیسگان» خواه در دستگاه دولتی کشوری و لشگری که سرمایه‌داران بوروکرات و تکنوکرات نام دارند، زالووار ‏بخش دولتی را می‌مکیدند. بر پایه سیاست «بساز و بفروش» و ایجاد شرکت‌های موهومی و دفاتر مشاوره‌های ‏مهندسی و حقوقی و خرید و فروش و ایجاد مراکز سودورزی حتی در مؤسسات بهداشتی و فرهنگی، گروه ‏انبوهی قشر مرفه و نوکیسه پا به میدان گذاشت. دهسال اخیر رژیم گذشته به‌ویژه عرصه جوشان پیدایش این ‏‏«نوکیسگان» بود که تا همین چند سال پیش جزو طبقه متوسط کم‌درآمد کشور محسوب می‌شدند. این ‏نوکیسگان «اخلاق» نوکیسگی خود را که حاکی از ولع ثروت و هیجان عیش و عشرت بود، نیز با خود آورده بودند ‏و تقلید از «شیوه زندگی آمریکایی» مهم‌ترین ایده‌آل حیاتی آنها بود. 

‏ 
بر رأس الیگارشی (گروه ممتاز) سلطنت پهلوی قرار داشت که حدنصاب دزدی، خیانت به کشور، خیانت به ملت، ‏فساد و عیاشی و قاچاق و پااندازی را در جهان شکانده است. موجودات مکار و دغلی مانند محمد رضا پهلوی و ‏زنش فرح و مادرزنش فریده و مادرش تاج‌الملوک و خواهرش اشرف و فرزند اشرف، شهرام، در عالم افرادی ‏کم‌نظیرند. تیره‌بخت مردمی که سالیان دراز در کابوس شوم این افراد و گروه انبوه چکمه‌لیسان و شکنجه‌گران و ‏جارچیان و باج‌بگیران و قلدران این دستگاه مجبور به زندگی بودند. این الیگارشی طلایی در زیر چتر حمایت ‏‏«بزرگ‌ترین دمکراسی‌های جهان» و «نیرومندترین حامی حقوق بشر» که در واقع کنام «شیطان زرد» یعنی ‏زراندوزی سرمایه‌داری است (یعنی ایالات متحده آمریکا) قرار داشت و «ریچارد هلمز» رئیس جاسوسی این ‏کشور (سیا)، صاف و ساده سفیر و مشاور مستقیم «خدایگان بزرگ ارتشتاران فرمانده شاهنشاه آریامهر» و باند ‏راهزنان و گردنه‌گیران و قداره‌بندان تحت حمایتش بود. 
‏

کلان‌دزدان بی‌مغز، فاسد و آستان‌بوسی مانند ولیان، طوفانیان، هژبر یزدانی، رحیم‌علی خرم، هوشنگ انصاری، ‏اویسی، القانیان، میراشرافی و ده‌ها امثال این‌ها پرورده نعمت این خاندان پلید بودند و همه این‌ها نظامی ایجاد ‏کرده بودند که صفت «طاغوتی» برای آن، صفت مناسبی است. زیرا ستم‌گری، فساد و خیانت را در کپسول ‏زهرآگین وجود خود به حد اعلا متراکم ساخته و مظهر طغیان علیه هر چیز شریف و عادلانه و حقیقی بود. جامعه ‏آمریکا بدترین مختصات نظام سرمایه‌داری انحصاری دولتی و شیوه‌های فاشیستی و جاسوسی سرمایه‌داران را ‏همراه کالاهای خود به این کشور صادر کرده بود و در اینجا «عالم صغیری» از آن «عالم کبیر» به‌وجود آورده بود. 

‏ 
دستگاه دوزخی ساواک که انقلاب تنها گوشه‌ای از تبه‌کاری‌های هولناک آن را برملا ساخت و در رابطه نزدیک با ‏‏«سیا» «اینتلیجنس سرویس» کار می‌کرد، بدون اغراق از لحاظ برخی جنایات ضدبشری خود از سازمان‌های ‏سیه‌کاری مانند گشتاپو پیشی گرفته است. چنین بافت حیرت‌انگیزی از عقب‌ماندگی، وابستگی، مصرفی بودن، ‏داشتن رژیمی به حد اعلا اشرافی، داشتن نظامی به حد اعلا فاشیست‌مآب، یک ُطرفه تمام‌ عیار تاریخی ایجاد ‏کرده است که نمی‌توانست با انفجار یک انقلاب بزرگ درب و داغان نشود. گرچه بند‌های اسارت محکم، و ظاهر ‏رژیم پر طنطنه بود و رژیم در واقع دکوراسیونی از «تحول» نیز ایجاد کرده بود. 


‏ 
‏۲ـــ خصلت عمومی انقلاب ایران 

انقلاب ایران را باید در سلسله جنبش‌های رهایی‌بخش ملی خلق‌های به اصطلاح «جهان سوم» وارد ساخت. ‏زیرا انقلاب‌ها در این نوع کشور‌ها که بر آن امپریالیسم سیطره دارد، انقلاب رهایی‌بخش ملی، یعنی ضد‏امپریالیستی است. منتها این نوعی انقلاب رهایی‌بخش نوین است که در آن دیگر بورژوازی (مانند انقلاب ‏مشروطه) نمی‌تواند نقش مهمی ایفا کند، بلکه رهبری آن به‌دست قشرهای متوسط جامعه و هسته سیاسی ‏آن «دمکراسی انقلابی» می‌افتد یا به‌دست طبقه کارگر و متحدینش (دهقانان و دیگر تهی‌دستان شهر و ده) ‏قرار دارد. 
‏

در این دوران، انقلاب بخشی از روند واحد انقلاب جهانی است که خود از سه جز تشکیل می‌شود: کشورهای ‏سوسیالیستی، جنبش انقلابی کارگری جهان رشدیافته سرمایه‌داری و جنبش رهایی‌بخش جهان رشدیابنده یا ‏‏«جهان سوم»، لذا برای انقلاب نوع سوم دو جنبش اول در حکم متحدان طبیعی محسوب می‌شوند زیرا هدف ‏هر سه جز نبرد علیه سرمایه‌داری بزرگ جهانی (امپریالیسم) به‌منظور استقرار نظام نوینی مبتنی بر عدالت ‏اقتصادی و صلح است. 

‏ 
جنبش رهایی‌بخش ملی در کشورهای «جهان سوم» (آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین) با وجود داشتن ماهیت ‏واحد ضدامپریالیستی و خلقی از جهت نوع سرکردگی (این‌که کدام طبقه و قشر از جامعه تمام جامعه را با خود ‏به این انقلاب سوق می‌دهد) و نیز از جهت آن ایدئولوژی که مسلط بر انقلاب است و هم‌چنین از جهت شیوه ‏رسیدن به قدرت (از طریق قیام خلقی یا جنگ انقلابی یا کودتای انقلابی و غیره) با هم تفاوت می‌يابند. لذا در ‏عین وحدت ماهیت (انقلابی بودن، ضدامپریالیست بودن) کثرت و تنوع شکل بروز (سرکردگی، ایدئولوژی، ‏شکل عمل انقلابی) وجود دارد. 

‏ 
این انقلابات باید دو مسأله را حل کنند. مسأله اول عبارتست از تحکیم استقلال سیاسی که در گذشته تنها ‏جنبه صوری و تزیینی داشت و مسأله دوم عبارتست از نیل به استقلال اقتصادی و رهایی از وابستگی که ‏بدون حل این مسأله دوم، حل مسأله اول محال است. 

‏ 
مسأله نیل به استقلال اقتصادی ناچار موضوع راه رشد را به‌میان می‌آورد. یعنی چگونه راهی را باید برای تأمین ‏رشد اقتصادی کشور در پیش گرفت که سرانجام به بلیه وابستگی خاتمه دهد. آیا ادامه راه رشد سرمایه‌داری ‏قادر است کشوری را از دام تقسیم کار بین‌المللی و هم‌پیوندی با امپریالیسم خارج سازد و آن را به‌طور عمده ‏خودکفا و متکی بر خویش کند؟ پاسخ منفی است. 

‏ 
در اینجا البته باید تصریح کنیم که ما طرفدار خودکفایی مطلق یا قطع رابطه اقتصادی با جهان سرمایه‌داری ‏نیستیم. ولی به خودکفایی نسبی (تا آنجا که میسر است و مانع رشد عمومی کشور نمی‌شود و به مصالح ‏اساسی استقلال کشور زیان نمی‌رساند) و نیز رابطه با دیگران بر اساس برابری حقوق معتقدیم. 

‏ 
مسأله راه رشد ناچار انقلاب را از چارچوب صرفاً ملی (ضدامپریالیستی) خارج می‌کند و نوع رژیم سیاسی و ‏اقتصادی را مطرح می‌سازد. حل این مسأله وابسته است به نوع رهبری انقلاب. آنچه که «دمکراسی انقلابی» ‏نام گرفته است این مسأله را طوری حل می‌کند و رهبری طبقه کارگر این مسأله را طور دیگری حل می‌کند. ‏مابین این دو راه‌حل تضاد نیست، ولی تفاوت‌هایی وجود دارد. یک راه‌حل می‌تواند در شرایطی به راه‌حل دیگر بدل ‏شود، اعتلا یابد. 

‏ 
در کشور ما انقلابی که روی داده است انقلابی است ملی و دمکراتیک. انقلابی است که در زیر رهبری ‏دمکراسی انقلابی انجام گرفته است و اهمیت اصولی دارد که ما با این اصطلاح مهم آشنا شویم، زیرا ‏برخی‌ها به غلط دمکراسی انقلابی را با خرده‌بورژوازی هم‌سنگ می‌گیرند، در صورتی که مسأله چنین نیست. 


‏ 
‏۳ـــ نیروی عمده محرک انقلاب ایران 

نیروی عمده محرک انقلاب ایران قشرهای متوسط شهر و ده بودند که نماینده سیاسی آنها دمکراسی ‏انقلابی است. مفهوم «قشر‌های متوسط» که از بورژوازی کوچک تا لایه‌هایی از کارگران و دهقانان را در بر ‏می‌گیرد، در جهان سوم مانند مفهوم نظیر آن در اروپای قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم، (که در فرانسه ‏Tiers ‎etat‏ و در آلمان ‏Mittelstand‏ نام داشت) اهمیت بسیار دارد. 
‏

‏«قشرهای متوسط» جامعه تنها به معنای خرده‌بورژوازی نیست (که البته بخش مهمی از این قشر‌های متوسط ‏است)، قشرهای متوسط جامعه در کشورهای جهان سوم علاوه بر خرده‌بورژوازی، چنان‌که گفتیم، لایه‌هایی از ‏بورژوازی کوچک، بخشی از کارگران و دهقانان، بخش مهمی از کارمندان و روشنفکران، افسران ارتش و روحانیون ‏را در‌بر‌می‌گیرد. 

‏ 
این قشرها با آن‌که در تکامل آتی جامعه سرمایه‌داری از هم فاصله می‌گیرند ولی در مراحل آغازین تکامل ‏سرمایه‌داری، از جهت شیوه زندگی و طرز فکر و شیوه برخورد به مسایل با هم همانندی دارند. قشربندی در ‏میان این لایه‌ها که آنها را از یکپارچگی سنتی بیرون آورد، چنان‌که گفتیم در جوامع رشدیافته سرمایه‌داری انجام ‏می‌گیرد. 

‏ 
دمکراسی انقلابی بخش از جهت سیاسی فعال، ملت‌گرا (ناسیونالیست) و بنیادگرا (رادیکال) قشرهای متوسط ‏است که یک کارپایه (یا پلاتفرم) سیاسی ضدامپریالیستی، ضدفئودالی، ضدپدرسالاری، ضدسرمایه‌داری را ‏می‌پذیرد و عرضه می‌کند. وضع جهانی و داخلی کشور و نیز تجربه‌هایی که گرد آورده، در نوع موضع‌گیری ‏دمکراسی انقلابی و درجه پیگیریش مؤثر است. زمانی بود که حزب ما مقوله «بورژوازی ملی» را که در جنبش ‏ملی کردن نفت نقش مهمی داشت، نمی‌شناخت و امروز کسانی مقوله مهم «دمکراسی انقلابی» را که در ‏انقلاب اخیر نقش مهمی دارد نمی‌شناسند و این پایه معرفتی خطاهاست. 

‏ 
در موضع‌گیری دمکراسی انقلابی نوعی التقاط دیده می‌شود. عناصر ضدامپریالیستی، ملت‌گرایانه، دمکراتیک ‏‏(خلقی)، روحیات مخالفت با سرمایه‌داری بزرگ و قبول نوعی عناصر سوسیالیستی (به‌صورت دفاع از قسط و ‏عدالت اجتماعی) در این موضع‌گیری وارد می‌گردد. دمکرات‌های انقلابی دوران ما، مانند دمکرات‌های انقلابی قرن ‏نوزدهم (مثلاً نارودنیک‌ها در روسیه) توجه خاصی به حل مسأله دهقانی دارند. در عین‌حال آنها سخت تحت ‏تأثیر اندیشه‌های مختلف جامعه‌شناسی بورژوایی و خرده‌بورژوایی غربی نیز قرار می‌گیرند و معمولاً شدیداً ضد ‏کمونیست و ضد مارکسیست هستند. در کشور ما دمکرات‌های انقلابی گاه به شکل مذهبی و گاه به شکل ‏غیرمذهبی بروز کرده‌اند و نظریات میانگین خود را (که بین ایدئولوژی سرمایه‌داری و ایدئولوژی کارگری است) ‏مطرح ساخته‌اند. در واقع توسل به «ملت‌گرایی» و مخالفت با «اجنبی» و توسل به «مذهب» صفت شاخصی ‏در ایدئولوژی التقاطی دمکراسی انقلابی است. 

‏ 
مثلاً «قوام نکرومه» از رهبران جنبش رهایی‌بخش «غنا» در نظریه موسوم به «کنسیالیزم» خود، بر آن بود که ‏تفاوتی بین نظریات مسیح و مارکس وجود ندارد. «یولیوس نیره ره» رهبر جنبش رهایی‌بخش «تانزانیا» در «اعلامیه ‏آروشا» تصریح می‌کرد که تنها مذهب است که او را از مارکسیزم جدا می‌کند. در ماده پنجم قانون اساسی جدید ‏الجزایر تصریح شده است که اسلام و مدنیت عربی از سویی و سوسیالیسم کارگری و دهقانی از سوی دیگر ‏اجزا ایدئولوژیک حکومت هستند. یا در برنامه حزب سوسیالیستی برمه از سویی سالوس و ریاکاری مذهبی نفی ‏شده ولی از سوی دیگر مذهبی که موجب تزکیه اخلاقی جامعه باشد همراه با سوسیالیسم توصیه شده است. 

‏ 
هدف دمکراسی انقلابی از توجه به مذهب، علاوه بر دلبستگی صادقانه خود دمکرات‌های انقلابی به این عقاید ‏مذهبی، جلب هرچه بیش‌تر عامه است که در «جهان سوم» به معتقدات مذهبی باوری عمیق دارند. «زیادباره» ‏رهبر جنبش رهایی‌بخش سومالی صریحاً گفت که روش ما نسبت به مذهب در اثر «مذهبیت عمیق ‏سومالی‌ها» است. هدف آنها اینست که این حربه از چنگ دشمن طبقاتی گرفته شود. جمال عبدالناصر در ‏مصاحبه خود با روزنامه آلمانی «بلیتس» (سال ۱۹۶۶) تصریح کرد که وی مخالف کسانی است که اسلام را ‏می‌خواهند افزاری در دست ارتجاع قرار دهند. 

‏ 
در میان دمکرات‌های انقلابی ناهمگونی حکم‌رواست. در میان آنها می‌توان یک جناح چپ و پیگیر و یک جناح ‏راست که عمیقاً ضد کمونیست و فاشیست‌مآب است و یک جناح معتدل و میانگین تشخیص داد. در مورد جناح ‏راست دمکراسی انقلابی لنین حتی اصطلاح «دمکراسی ارتجاعی» را به‌کار می‌برد یعنی علی‌رغم خلقیت و ‏ملت‌گرایی ضدامپریالیستی و مترقی، سنت‌پرستی، ضدیت با عقاید انقلابی آنها را به موضع‌گیری‌های ‏ارتجاعی سوق می‌دهد. 

‏ 
طبیعی است که دمکراسی انقلابی به‌علت پایگاه ناهمگون خود دارای گرایش‌های بالقوه تاریخی گوناگون است. ‏بسته به وضع کشور و جهان، یا به بیان دیگر بسته به فشار بورژوازی داخلی و فشار امپریالیسم و بسته به ‏این‌که دمکرات‌های انقلابی متعلق به چه جناح يا دارای چگونه لیدرهایی هستند، یا تا چه حد از عهده حل ‏مسایلی که با آن روبه‌رو هستند برمی‌آیند، سمتگیری آنها فرق می‌کند. 

‏ 
این سمتگیری‌ها می‌تواند به صورت چرخش به راست و چرخش به چپ درآید. زیربنای اقتصادی کشور معین در ‏این چرخش‌ها مؤثر است. درجه قوت بورژوازی و یا پرولتاریای محلی در این چرخش‌ها مؤثر است. 

‏ 
بدینسان می‌توان چنین قانونمندی را بیان کرد: 

الف- اگر تناسب نیرو در جهان (بین سوسیالیسم و امپریالیسم) به سود ضدانقلاب است، اگر زیربنای اقتصاد به ‏سود بورژوازی قوی است، اگر پیشداوری‌های سنتی در اندیشه اکثریت مردم نیرومند است، اگر پرولتار در کشور ‏معین ضعیف است، اگر حزب پرولتاریا در این کشور دچار اشتباهات سکتاریستی شود، خطر چرخش به راست ‏زیادتر است. 
‏

ب- برعکس اگر تناسب نیروها در جهان به سود انقلاب است، اگر زیربنای اقتصادی به دلیلی از دلایل به سود ‏بورژوازی نیست و بورژوازی نتواند ابتکار را در سیاست و اقتصاد حفظ کند، اگر جامعه آگاه باشد و بتواند با منطق ‏سیاسی روشن عمل نماید، اگر پرولتاریا و زحمتکشان روستاها چشم‌باز و بیدار و نسبتاً متشکل باشند، اگر ‏حزب پرولتاریا سیاست درستی را تعقیب کند، امکان گرایش روزافزون دمکراسی انقلابی به‌سوی چپ، زیادتر ‏است. در انطباق با ایران باید گفت که عوامل «ب» زیادتر دیده می‌شود تا تاریخ بغرنج و بوالعجب چگونه حکم کند. 

‏ 
از آنجا که در انقلاب ایران بینش مذهبی به‌عنوان ایدئولوژی سیاسی دمکراسی انقلابی نقش معتبری داشته ‏است، بد نیست این مسأله را مورد بررسی قرار دهیم. 


‏ 
‏۴ـــ ایدئولوژی اساسی انقلاب ایران
ایدئولوژی اساسی انقلاب ایران به صورت بینش مذهبی درآمده که آن را بینش توحیدی می‌نامند و کسانی ‏مانند امام خمینی، آیت‌الله طالقانی، دکتر علی شریعتی، ابوالحسن بنی صدر و جمعی دیگر در شکل‌گیری آن ‏تأثیر فراوان داشته‌اند. طبیعی است که شخصیت برجسته امام خمینی که رهبر انقلاب اخیر است، نقش او را ‏در تشکل این ایدئولوژی نیز برجسته می‌کند. 
‏

چرا بینش مذهبی اسلامی به ایدئولوژی عمده سیاسی انقلاب ایران بدل شد؟ برای آن دلایل متعددی می‌توان ‏ذکر کرد. 

‏ 
در تاریخ کشور ما (و نه تنها کشور ما) مذهب همیشه دارای دو عملکرد بود: 

‏ 
‏الف ـ عملکرد ارتجاعی برای تخدیر جامعه و خوگر ساختن آن به ستم و بردگی، به‌سود طبقات حاکمه یا همان ‏چیزی که آن را مذهب «وعاظ‌السلاطین» نامیده‌اند. 

‏ 
‏ب ـ عملکرد انقلابی برای تحریک جامعه به قیام علیه طاغوت و ستم، به‌سود خلق. جنبش‌های مانی و مزدک و ‏قرامطه و اسمعیلیه و سربداران و مرعشیه، حروفیه و نقطویه و شیخیه در قرون وسطی و نقش رجال مذهبی از ‏نوع سید جمال‌الدین اسدآبادی، میرزای شیرازی، نائینی، روحانیون مشروطه‌خواه، سید حسن مدرس، شریعت ‏سنگلجی و سرانجام امام خمینی نمودار مشخص عملکرد دوم است. 

‏ 
سیاست سطحی تجدد (مدرنیزاسیون) که از زمان ناصرالدین شاه باب شد و در دوران سلسله پهلوی به اوج خود ‏رسید و میدان دادن امپریالیسم و ارتجاع ایران به برخی الحادهای ضدشیعی و تاخت و تاز علیه روحانیت و ‏مذهبیون متعهدی که تابع استبداد محمد رضا شاه نمی‌شدند، ذخیره عظیمی از نفرت و طغیانگری در درون ‏تشیع معاصر ذخیره ساخت. 

‏ 
پیدایش جریان «اصلاح مذهبی» یا رفرمیسم به‌نوبه خود یک ضرور تاریخی است. بسیاری ادیان مانند مسیحیت ‏در دوران پاپ‌ها، مزده‌یسنا در دوران ساسانی، اسلام در ایران به وسیله تشیع خود را با شرایط دگرگون گشته ‏محیط دم‌ساز کردند. این دم‌سازی ادیان در دوران سرمایه‌داری نیز روی داد. کافی است از رفرمیسم لوتر و کالون ‏و انگلیکانیسم دوران هانری هشتم در انگلستان نام ببریم. 

‏ 
جریان پر فراز و نشیب اصلاح مذهبی در اسلام و بیرون آوردن از شکل و تعبیر قرون وسطايی در کشور ما چنان‌که ‏گفتیم از زمان سید جمال‌الدین اسدآبادی آغاز می‌شود و نوعی پاسخ اسلام به بابیگری از یک سو و لیبرالیسم ‏فراماسونی و تجددگرایی سطحی از سوی دیگر است. 

‏ 
این جریان تاریخ طولانی را طی کرد تا در «بینش توحیدی» معاصر به اوج خود رسید و در انقلاب اخیر کشور ما ‏نقش غیرقابل انکاری را ایفا نمود. 

‏ 
رهبران روحانی و مسلمانان مبارزی که در انقلاب اخیر ایران بر‌اساس وسیع‌ترین اقشار توده‌ها قرار گرفتند با ‏درآمیختن عاطفه سیاسی (مخالفت با استبداد و امپریالیسم) با عاطفه مذهبی، توانستند بزرگ‌ترین ماشین ‏جنگی و پلیسی رژیم را تقریباً به‌شکل مسالمت‌آمیز، با مقاومت مظلومانه خلقی بی‌سلاح، و آمادگیش برای ‏‏«شهادت»، درهم بشکنند. و قشرهای منفعل و ناهمگون (از بازرگانان و سرمایه‌داران بازار تا دهقانان فقیر را) حتی ‏در کوره ده‌ها و شهرک‌های خاموش به حرکت درآورند. تبدیل مسجد به پایگاه مبارزه، استفاده از طلاب حوزه‌های ‏علمیه و منابر وعظ و مجالس روضه‌خوانی و راه‌پیمایی‌های مذهبی، برجسته کردن حماسه حسینی و عاشورا، و ‏استفاده از اهمیت فتواهای مرجع تقلید به‌عنوان وظیفه مقدس شرعی در جهت اجرای وظایف سیاسی (ولایت ‏فقیه)، استفاده از  آیات قرآنی و احادیث و  ماثورات نبوی و ائمه شیعه، برجسته کردن یک سلسله شعارها و ‏کلمات مذهبی (مانند شعار الله‌ اکبر) و غیره و غیره، یک سلسله از اسالیب صرفاً مذهبی و سنتی است که ‏توانست نقش شگرفی ایفا کند. 

‏ 
وقایع انقلابی متعدد در ایران مانند جنبش تنباکو، جنبش مشروطیت، جنبش‌های خیابانی و کوچک خان، حوادث ‏مسجد گوهرشاد و صحن قم و تصادم مذهب با سیاست تجدد رضاشاهی، جنبش مصدق، حادثه مسجد فیضیه ‏قم و وقایع ۱۵ خرداد که به رهبری امام خمینی روی داد، همه و همه مهر و نشان فراوانی از تأثیرات مذهب را با ‏خود دارند. مذهب در کشور ما در دوران جدید رشد بورژوازی، مانند قرون وسطی و دوران فئودالیسم، یکی از ‏پرچم‌های مؤثر مبارزات اجتماعی بوده است. 

‏ 
روش حزب تودۀ ایران نه تنها در دوران انقلاب، بلکه سال‌ها و سال‌ها پیش از آن، درک عمیق این حقیقت بود. به ‏همین جهت حزب تودۀ ایران، با ارزیابی واقع‌بینانه بینش توحیدی، به جمهوری اسلامی و قانون اساسی مصوب ‏مجلس خبرگان رأی مثبت داد، زیرا حزب بر حسب تجارب بی‌حساب خود می‌فهمید که کمونیست‌ها تنها با درک ‏ویژگی‌های جامعه خود می‌توانند برای مجموع این جامعه نقش راهگشا را ایفا کنند. 

‏ 
دعاوی ناسنجیده از «چپ» دایر بر این‌که گویا مارکسیسم با مذهب هیچ زبان مشترکی ندارد و لذا ‏مارکسیست‌ها حق ندارند به یک جمهوری «اسلامی» و یک قانون اساسی «اسلامی» رأی دهند، سطحی و ‏نادرست است. حزب ما پیوسته به این نوع دعاوی پاسخ داده است که برای وی محتوای عملکرد تاریخی مهم ‏است نه اشکال بروز که خود ناشی از ضرورت‌های محیط اجتماعی است و این‌که حزب طبقه کارگر مؤظف است ‏به معتقدات عامه که دارای ریشه‌های عمیق و برد تاریخی است، احترام گذارد، به‌ویژه که این معتقدات نقشی ‏مترقی ایفا می‌کنند. 


‏ 
‏۵ـــ مراحل طی شده و آینده انقلاب 

انقلاب ایران تا زمان تثبیت خود و ایجاد یک نظام نوین اجتماعی (در صورتی که نیروهای ضدانقلاب و راستگرا ‏یعنی بورژوازی لیبرال نتوانند مسیر آن را مسخ کنند) سه مرحله  را از سر می‌گذراند. مرحله یا فاز اول که مرحله ‏سرنگون ساختن استبداد سلطنتی بود با موفقیت انجام گرفت. ما درباره آن در شماره نخست این مجله سخن ‏گفته‌ایم. مرحله دوم مرحله انتقالی «که بر که» است، یعنی روشن شدن این مطلب که کدام نیرو، نیروهای ‏رقیب را از صحنه خارج می‌سازد و تثبیت اجتماعی و اقتصادی را به سود خود برقرار می‌کند. و مرحله سوم مرحله ‏نوسازی اجتماعی است. 
‏

ما اکنون مرحله انتقالی را به سرانجام قطعی آن نرسانده ایم و با آن‌که حوادثی مانند سفارت آمریکا از طرف ‏دانشجویان خط امام، کنار رفتن آقای مهندس مهدی بازرگان از نخست‌وزیری، درگیری‌های مکرر در قم و تبریز که ‏با نام آیت‌الله شریعتمداری یکی دیگر از لیدرهای سیاسی بورژوازی لیبرال ایران بستگی دارد، تصویب قانون ‏اساسی جدید با رأی ۹۸ درصد کسانی که در انتخابات شرکت جستند (در مجموع ۸۰ درصد انتخاب‌کنندگان شرکت ‏کردند)، همه نشانه آنست که خط امام به‌عنوان خطی که نماینده دمکراسی انقلابی است در موارد متعدد بر ‏خط بورژوازی لیبرال چیره شده، با این حال (تا تاریخ نگارش این سطور ـ  یکشنبه ۱۶ دی‌ماه ۱۳۵۸) نمی‌توان از ‏پیروزی قاطع در «که بر که» سخن گفت. شاید از هم‌اکنون بتوان پیش‌بینی کرد که این مرحله با پیروزی خط امام ‏بر خط بورژوازی لیبرال خاتمه یابد و شاید پس از انتخابات رئیس‌جمهوری و مجلس و تشکیل دولت جدید و اعلام ‏برنامه نوسازی جامعه، بتوان پایان این روند را اعلام داشت. این مراحل جدید در وقت نگارش این اوراق هنوز در ‏پیش است و مسلماً حوادث بسیاری را در زیر بغل دارد. 

‏ 
تازه پایان این روند هنوز به‌معنای پایان «که بر که» نیست. «که بر که» در گستره اجتماعی ـ اقتصادی تازه وارد ‏مراحل حاد خود می‌شود. حتی در مرحله انتقال نیز این نیرد بین اقتصاد، فرهنگ، مدیریت، ارتش، سیاست داخلی، ‏سیاست خارجی نوین با اشکال کهن آن شروع شده ولی نبرد اساسی در پیش است. انقلاب خم رنگرزی ‏نیست. ساده نیست که ساختار نوین در همه گستره‌ها، به شکل کارا و ثمربخش، جایگزین ساختار کهن شود. ‏ابداً ساده نیست. 

‏ 
انقلاب باید همه چیز خود را به‌وجود آورد و در این زمینه باید کار غول‌آسایی انجام گیرد. «روند که بر که» در ‏اقتصاد و سیاست برای آن‌که به نتایج روشن برسد به زمان نیاز دارد. این زمان چه اندازه است؟ عوامل گوناگونی، ‏از جمله عامل تناسب نیروهای انقلاب و ضدانقلاب در صحنه بین‌المللی در کوتاهی یا بلندی این زمان مؤثر است. 

‏ 
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا « که بر که» تنها بین بورژوازی لیبرال و دمکراسی انقلابی است و آیا ‏بین پرولتاریا و حزبش از سویی و دمکراسی انقلابی چنین «که بر که»ای روی نخواهد داد؟ این آرزوی ما نیست ‏که در میان خلق نفاقی رخ دهد. برعکس آرزوی ما آنست که در «جبهه واحد خلق» جامعه نو، بر اساس توافق ‏همه نیروهای راستین و صدیق ضدامپریالیست و مردم‌دوست پدید آید. ما به نوبه خود در این راه کوشیده ایم، ‏می‌کوشیم و خواهیم کوشید. ما دچار «ولع دست‌یازی به حکومت انحصاری» نیستیم. برای ما امر خلق مطرح ‏است و این مطرح نیست که چه کسی، چه گروهی ابتکار تحقق آن را به‌عهده گیرد، پشتیبانی صادقانه و پیگیر ‏و مؤثر و گرانبهای ما از رهبری امام خمینی خود نموداری است بر این امر. ما در آینده نیز آماده‌ایم خدمتی را که ‏از دستمان برآید در این زمینه انجام دهیم. این نیز روشن است که اگر کسانی بخواهند انقلاب را از جاده ملی و ‏خلقی آن منحرف کنند، ما بدون پروا از عواقب فردی و جمعی آن، با اتکا به اصول مقدسی که بدان باور داریم، با ‏چنین انحراف و مسخی مبارزه خواهیم کرد. تصور می‌کنیم که افراد و گروه‌های دیگر دوستدار مردم، جز این ‏نیاندیشند. لذا بگذارید آرزو کنیم که انجام «که برکه» در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، مانند ‏شرایط کنونی، به صورت تصادم خشن و غم‌انگیز در نیاید، بلکه در جریان توافق، ولو توافقی که لازمه آن بحث و ‏مداقه و رویارویی منطقی جدی و طولانی باشد، در جریان تکیه به نظر و اراده خلق، از طریق توسل به سازوکار ‏یک جامعه آزاد، به‌عمل آید. امید است که سیر امور، این سخنان را به آرزوپرستی محض مبدل نسازد و انقلاب ‏ایران از این بابت نیز روسپید شود و طُرفگی و ویژگی خود را حفظ کند. 

‏ 
انقلاب ایران به برکت رهبری قاطع و پر از درایت امام خمینی تاکنون گردنه‌های دشوار را با کامیابی گذرانده ‏است. همان‌طور که امام در سخنان خود در مجمع معلولین انقلاب (دی‌ماه ۵۸) گفت انقلاب در راه رشد است و ‏هنوز گردنه‌های فراوان در پیش دارد تا بتواند سازمان انقلابی مناسب خود را پدید آورد. امید است انقلاب در این ‏راه که هنوز با دشواری‌ها همراه است بتواند از رهبری امام برخوردار باشد و دچار خلأ خطرناک رهبری نشود. 

‏ 
انقلاب مشروطیت در اثر رهبری ضعیف اشرافیت و روحانیت لیبرال همراه بورژوازی سنتی بازار تنها توانست ‏محمدعلی میرزا را (آن هم به همت مجاهدان مسلح آذربایجان و گیلان و دیگر شهرها) براند ولی قادر نشد ‏گامی علیه استعمار، رژیم اربابی و رعیتی بردارد و طرح درستی برای رشد مستقل اقتصاد کشور ما بریزد و ‏دمکراسی را در کشور ما تحکیم کند. 

‏ 
انقلابات شمال ایران در دوران پیش از سلسله پهلوی با آن‌که با چشم بازتر و خلقی‌تر عمل کرد قادر نشد جز در ‏مورد الغا قرارداد ۱۹۱۹ (که به آن نیز وقوع انقلاب در روسیه کمک کرد) کار دیگری انجام دهد زیرا نقایص هم در ‏رهبری انقلاب و هم در برنامه عملش فراوان بود. 

‏ 
جنبش ملی کردن نفت به رهبری مصدق که نماینده بورژوازی ملی ایران بود نیز به جایی نرسید و در خون دفن ‏شد. 

‏ 
اینک همه آن وظایف سنگین که انقلابات گذشته قادر به حل آن نشده اند: تأمین استقلال واقعی، حل قطعی ‏مسأله ارضی و مسأله ملی، اتخاذ راه رشد عدالت‌آمیز خلقی، ایجاد انقلاب فرهنگی و امثال آن، در قبال انقلاب ‏کنونی قرار دارد. تجددگرایی سطحی و انتقال مکانیکی اشکال گذران غرب راه‌حل مسأله نیست و ابن بارها ‏امتحان شده است. بورژوازی به‌مثابه طبقه قادر نیست این مسایل را حل کند، زیرا دل‌بستگی او به سوداگری ‏سرمایه‌داری او را در چاله وابستگی به سرمایه‌داری جهانی، شرکت در تقسیم کار نواستعماری و سرانجام ‏تبعیت از امپریالیسم می‌افکند. الیگارشی پهلوی رفت ولی اگر نظام سرمایه‌داری ادامه یابد، الیگارشی تازه‌ای ‏شکل خواهد گرفت. مگر این همه جانبازی برای آن بود که ستمگران و غارتگرانی بروند و ستمگران و غارتگران ‏دیگری جای آنها را بگیرند؟ مگر ما به خاطر نام‌ها انقلاب کردیم؟ ممکن است بگویند «سرمایه‌داری مستقل» به ‏وجود آورد. این سخن برای ما و برای «جهان سوم» براساس ده‌ها تجربه، پوچی خود را ثابت کرده است. 

‏ 
دمکراسی انقلابی در صورتی که از روی بینایی و واقع‌گرایی عمل کند، دچار تنگ‌نظری و انحصارگرایی نشود، ‏قادر است در راه حل مسایل مطروحه گام بردارد و نظام «ملی و دمکراتیک» را با راه رشد غیرسرمایه‌داری به ‌وجود آورد و استقلال و آزادی‌ها و حقوق دمکراتیک خلق را تأمین کند.  

‏ 
مسایل مطروحه شوخی نیست. مسأله بر سر رساندن کاروان مدنیت ایرانی در علم و هنر و صنعت و کشاورزی ‏و رفاه عمومی و عدالت اجتماعی به عالی‌ترین سطح ممکن است و این عالی‌ترین سطح با این سطح نازلی که ‏اکنون علی‌رغم سیصد سال تلاش در آن هستیم تفاوت فاحش دارد. آری از زمان صفویه ما کوشیده‌ایم که خود ‏را به سطح جهانی برسانیم و در حالی که دیگران نصف شهر عشق را گشته‌اند، ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم. 

‏ 
انقلاب ما کار شوخی نبود و آن را به بازی نمی‌توان گرفت. بگذارید سخنگویان بورژوازی به گفته آقای بازرگان ‏‏«سه سه بار نه بار» از این انقلاب پشیمان باشند، ولی مردم ایران به آن می‌بالند و از آن به حق چشم معجزه ‏دارند و باید در این «عروة‌الوثقی» با تمام نیرو چنگ زنند و آن را به هدف مراد برسانند. 

‏ 
ما به پیروزی نهایی انقلاب خوش‌بینیم و برآنیم که این پیروزی تنها و تنها در نبرد، در حفظ هشیاری، در صحت ‏رهبری، در حفظ وحدت نیروهای متحد و اصیل، در درستی مشی سیاسی و اقتصادی به‌دست می‌آید و به ‏تحقق این شرایط نیز با امید می‌نگریم. امید است فردای باز هم بهتری ما را پذیره شود: 


چندین هزار امید بنی‌آدم                                       طوقی شده بگردن فردا بر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *