برخی مسایل نظری مربوط به انقلاب ایران
احسان طبری ــ
در بررسی حاضر ممکن است مسایلی که در بررسیهای دیگر مربوط به انقلاب ایران آمده از جهت برخی مسايل و جهات تکرار شود، ولی مسلماً وظیفه و عملکرد این بررسی، یعنی طرح مسايل نظری (یا تئوریک) انقلاب ایران و بهدست دادن نیمرخی از حل این مسايل، وظیفه ویژه خود آنست و از این بابت تکراری در میان نیست.
ما در این بررسی به نکات زیرین میپردازیم.
۱ـــ مختصات جامعهای که در آن انقلاب روی داد،
۲ـــ خصلت عمومی انقلاب ایران،
۳ـــ نیروی عمده محرکه انقلاب ایران،
۴ـــ ایدئولوژی اساسی انقلاب ایران،
۵ـــ مراحل طی شده و آینده انقلاب
سخن خود را بدون درازگویی زاید از نکته نخست آغاز میکنیم:
۱ـــ مختصات جامعهای که در آن انقلاب روی داد
جامعه ایران که در آن انقلاب اخیر روی داد چگونه جامعهای بود. این جامعهای است متعلق به جهان در حال رشد که آن را طبق یک اصطلاح روزنامهنگارانه (که دارای دقت علمی نیست) «جهان سوم» مینامند. در این نوع جوامع هنوز مرزبندی طبقاتی، مانند جوامع رشدیافته اروپایی و آمریکای شمالی، دقیق و تثبیت شده نیست و تولید سرمایهداری که بهویژه از خارج بهوسیله استعمار و نواستعمار در کشور ما نشا شده، هنوز در قید و بند تولید خردهکالایی اعم از سنتی و یا نو، و حتی «تولید طبیعی» (یعنی تولید فقط برای مصرف) در حال «محصوریت» یا (Enclavite). است و تضاد تولید بزرگ کالایی سرمایهداری و این اشکال خردهکالایی و طبیعی از تضادهای مهم جامعه محسوب میشود و نیز این پدیده بیانگر عقبماندگی نسج اجتماعی، توضیحگر آن ویژگیها و خودبودگیهایی است که رویدادهای تاریخی در کشور ما بهخود میگیرند. دهقانان بیزمین و کمزمین اکثریت اهالی روستا را تشکیل میدهند. طبقه کارگر در اکثریت خود دارای سطح سواد و مهارت فنی کمی است و کارگران موسمی (عملهها و فعلهها) فراوانند. طبقه کارگر صنعتی در مجموع مزدبگیران درصد کوچکی را تشکیل میدهد. صنایع بهطور کلی معدنی یا صنایع تولید مواد مصرفی است که آن هم غالباً بهصورت مونتاژ وجود دارد و گاه مواد نیمساز آن از خارج وارد میگردد و اتفاق میافتد که مواد اولیه از خارج از ایران وارد میشود و بهصورت نیمساز و مصالح نخستین دوباره با بهای گران به ایران فرروخته میشود.
در این جوامع پیشهوران و دستورزان و کاسبان اندکمایه و کوچک و شاگردان دکانها و کارگاهها و دستفروشان و واسطهکاران و دلالان کوچک (خواه از نوع سنتی و خواه از نوع جدید) در ده و شهر بسیارند که زمرههای کمدرآمد شهری و روستایی را تشکیل میدهند و در واقع بقایای تهیدستان (پلب) قرون وسطایی هستند و برخی مختصات آنها را با خود دارند. ساختار سنتی قرون وسطایی هنوز در پیکره جامعه به زندگی خود ادامه میدهد.
اضافه نفوس سریع (تا سه درصد) موجب تشدید مسأله اشتغال و دشواری تأمین کالایی و غذایی اهالی است. بههمین جهت مسأله «انقلاب سبز» یا «اصلاح ارضی» مدتهاست که مطرح شده است. ولی امپریالیسم و هیأت حاکمه آن را به اقداماتی برای ایجاد نوعی «فئودالهای جدید» یعنی زمینداران و دامداران بزرگ (که از وسایل امروزی کشت و کار مزدوری استتفاده میکنند تا بر عواید خود بیافزایند) بدل میسازد. در عینحال توجه دارد که یک قشر «دهقانان مرفه» (کولاک) بهوجود آوررد تا پایگاه اجتماعیش در ده باشد. امپریالیسم میکوشد تا این کشورها از جهت تأمین غله و دیگر محصولات کشاورزی به وی وابستگی داشته باشند. به این امر هم از جهت اقتصادی و هم از جهت سیاسی نیازمند است.
شکاف با کشورهای صنعتی روزافزون است. بهطور متوسط سطح زندگی در کشورهای جهان سوم موافق برخی آمارها یکدهم کشورهای رشدیافته صنعتی است. البته در ایران امپریالیسم آمریکا سیاست قدیمی خود را که در کشورهای آمریکای لاتین نیز اعمال کرده، در جهت ایجاد یک طبقه متوسط مرفه بهعنوان پایگاه ضدانقلاب بهکار برده است. امپریالیسم و رژیم با استفاده از پول نفت و بهراه انداختن بورسبازی و وامدهی بانکها، چنین طبقهای بهوجود آوردهاند، ولی در مجموع جامعه بیسواد، بیمار، فقر و ناداری و دشواری مسکن (زاغه نشینی) بلیه اجتماعی است. مجموعاً «جهان سوم » (حتی کشوری مانند ایران) به جهان امپریالیستی وامدار است که این وامداری دايماً افزایش میيابد.
این جهان در همپیوندی (یا انتگراسیون اقتصادی) جهان سرمایهداری وارد میگردد و امپریالیستها آن را در «تقسیم کار» بینالمللی خود (که فرمولهای کار آن به تناسب وضع تغییر میيابد) شرکت میدهند و سیاست اقتصادی خود را به این جهان دیکته میکنند. این سیاست همان سیاست گران فروختن محصولات صنعتی و ارزان خریدن محصولات معدنی و یا کشاورزی این کشورهاست که به سیاست «قیچی» معروف است.
برای نشان دادن چهره شوم وابستگی ایران (علیرغم ثروت عظیم نفت و درآمد بیش از بیست میلیارد دلاری در سال) به کشورهای رشدیافته سرمایهداری، میتوانیم ارقامی ذکر کنیم.
موافق بولتن «بررسی مسايل و معضلات صنایع ایران» که از طرف اداره آمار بانک مرکزی نشر یافته، وابستگی ایران در عرصه مواد اولیه و ماشین و یدکی صنایع به قرار زیر بیان شده است: روغن نباتی و دیگر مواد روغنی ۷۸/۵ درصد، اتوموبیلسازی، لاستیک، وسایل الکتریکی، لوازم خانه ۸۰ درصد، مواد اولیه نساجی ۵۷ درصد، صنایع کاغذ ۶۶ درصد، داروسازی ۸۵ الی ۱۰۰ درصد، صنایع شیمیایی از ۶۰ تا ۱۰۰ درصد (منبع: بررسی اقتصادی کشور، از انتشارات بانک مرکزی به زبان انگلیسی، شماره ۳۵۶، مورخ ۲۶/۱۱/۷۹).
آیا این پیکرهها نیازی به تفسیر دارد؟ ایران در زمان صفویه به ریختن توپ آغاز کرد و صنایع نساجی او با صنایع نساجی لیون (فرانسه) رقابت داشت. اکنون پس از قریب سیصد سال گرانبها که به عبث گذشت و طی آن اروپا و آمریکا و ژاپن، به اوجی حیرتانگیز رسیدهاند، در سایه استعمار سوداگران بیگانه و خیانت غارتگران داخلی، ایران حتی روغن نباتی خود را به میزان ۸۰ درصد و وسایل و لوازم عادی زندگی را به میزان ۸۰ درصد وارد میکند!
آیا وحشتناک نیست؟ آیا برای محکوم کردن خاندانهای پلید قاجاری و پهلوی که بهویژه در دوران آنها این عقبماندگی ترسآور پدید شده این ارقام بهخودی خود سند محکوم کنندهای نیست؟
درست بهعلت همین وابستگی است که امپریالیستها هماکنون ما را به محاصره اقتصادی تهدید میکنند. تنها تهدید نمیکنند، بلکه محاصره مدتهاست که شروع شده است: موافق جدول منتشره در بولتن رسمی اتاق بازرگانی آلمان در تهران (۶ دسامبر ۱۹۷۹- صفحه ۴) در نیمه اول سال ۱۹۷۹ (شش ماه پس از انقلاب) از واردات آلمان غربی به ایران ۵۴/۶۳ درصد، فرانسه ۹۳ /۷۰ درصد، آمریکا ۲۶/۷۱ درصد، انگلیس ۱۷/۷۵ درصد و ژاپن ۸۵/۸۵ درصد کاسته شد. البته این امر دارای دو جهت است. کاهش واردات غیرلازم و افزایش صادرات کمکی به پیدایش تعادل بهسود کشور است. ولی افسوس که این ارقام نشاندهنده تلاش استقلالطلبانه از سوی ما نیست، بلکه نشاندهنده نقشه تحریم اقتصادی از سوی آنهاست. وابستگی ما به کشورهای عمده امپریالیستی جهان است که امکان میدهد حربه تحریم با این طرز بهکار بسته شود.
البته جامعه منتظر است ببیند رژیم انقلابی این مسایل مهم و معضل اقتصادی را چگونه درک میکند؟ چگونه طرح میکند؟ چگونه حل میکند؟ زیرا لیاقت انقلاب تنها بدان نیست که چگونه قدرت را بهدست میگیرد، بلکه نیز چگونه قدرت را نگاه میدارد.
به سر بحث خود در باره مختصات جوامع جهان سوم که ایران قبل از انقلاب در زمره آن بود، بازگردیم. این جوامع جهان سوم غالباً «تک محصولی» هستند. چنانکه کشور ما بهطور عمده برای امپریالیسم تولیدکننده نفت بود و تنها در اثر اجبار سالهای اخیر مجبور شد به پیداش برخی صنایع بنیادی (مانند پترشیمی، پولاد، مس و غیره) در کشور ما تن در دهد. در کشور ما یک نظام مصرفی به تمام معنی وحشتآور ایجاد شده است. مصرف بدون کمترین تناسب با پایگاه تولیدی آن در داخل کشور و در کنار این مصرف، ایجاد رشتههای مختلف خدمات، نوعی چهره به ظاهر «فعال و متحرک» به اقتصاد میدهد، ولی اقتصاد از جهت انسجام درونی خود در واقع بسیار پوک و بیپایه است.
الیگارشی یا اشرافیت نوین که از بازی نفت ـ اسلحه و بورسبازی و وامگیری از بانکها و واسطهکاری و بدترین شیوههای غارت و انباشت سرمایهداری (احتکار، برداشت اموال دولتی، غصب اموال دیگران، سفتهبازی، قاچاق و غیره) پدید آمده بود، بر کشور حکمروایی میکرد.
بورژوازی در بخش عمده خود «وابسته» یا «کمپرادوریزه» شده بود. کمپرادور یعنی دلال و واسطه بین تولیدکنندگان خارجی و مصرفکننده داخلی و این خصلت نه تنها در بازرگانی، بلکه در صنعت و کشاورزی نیز به سرمایهداران بزرگ ایرانی سرایت کرده بود.
«نوکیسگان» خواه در دستگاه دولتی کشوری و لشگری که سرمایهداران بوروکرات و تکنوکرات نام دارند، زالووار بخش دولتی را میمکیدند. بر پایه سیاست «بساز و بفروش» و ایجاد شرکتهای موهومی و دفاتر مشاورههای مهندسی و حقوقی و خرید و فروش و ایجاد مراکز سودورزی حتی در مؤسسات بهداشتی و فرهنگی، گروه انبوهی قشر مرفه و نوکیسه پا به میدان گذاشت. دهسال اخیر رژیم گذشته بهویژه عرصه جوشان پیدایش این «نوکیسگان» بود که تا همین چند سال پیش جزو طبقه متوسط کمدرآمد کشور محسوب میشدند. این نوکیسگان «اخلاق» نوکیسگی خود را که حاکی از ولع ثروت و هیجان عیش و عشرت بود، نیز با خود آورده بودند و تقلید از «شیوه زندگی آمریکایی» مهمترین ایدهآل حیاتی آنها بود.
بر رأس الیگارشی (گروه ممتاز) سلطنت پهلوی قرار داشت که حدنصاب دزدی، خیانت به کشور، خیانت به ملت، فساد و عیاشی و قاچاق و پااندازی را در جهان شکانده است. موجودات مکار و دغلی مانند محمد رضا پهلوی و زنش فرح و مادرزنش فریده و مادرش تاجالملوک و خواهرش اشرف و فرزند اشرف، شهرام، در عالم افرادی کمنظیرند. تیرهبخت مردمی که سالیان دراز در کابوس شوم این افراد و گروه انبوه چکمهلیسان و شکنجهگران و جارچیان و باجبگیران و قلدران این دستگاه مجبور به زندگی بودند. این الیگارشی طلایی در زیر چتر حمایت «بزرگترین دمکراسیهای جهان» و «نیرومندترین حامی حقوق بشر» که در واقع کنام «شیطان زرد» یعنی زراندوزی سرمایهداری است (یعنی ایالات متحده آمریکا) قرار داشت و «ریچارد هلمز» رئیس جاسوسی این کشور (سیا)، صاف و ساده سفیر و مشاور مستقیم «خدایگان بزرگ ارتشتاران فرمانده شاهنشاه آریامهر» و باند راهزنان و گردنهگیران و قدارهبندان تحت حمایتش بود.
کلاندزدان بیمغز، فاسد و آستانبوسی مانند ولیان، طوفانیان، هژبر یزدانی، رحیمعلی خرم، هوشنگ انصاری، اویسی، القانیان، میراشرافی و دهها امثال اینها پرورده نعمت این خاندان پلید بودند و همه اینها نظامی ایجاد کرده بودند که صفت «طاغوتی» برای آن، صفت مناسبی است. زیرا ستمگری، فساد و خیانت را در کپسول زهرآگین وجود خود به حد اعلا متراکم ساخته و مظهر طغیان علیه هر چیز شریف و عادلانه و حقیقی بود. جامعه آمریکا بدترین مختصات نظام سرمایهداری انحصاری دولتی و شیوههای فاشیستی و جاسوسی سرمایهداران را همراه کالاهای خود به این کشور صادر کرده بود و در اینجا «عالم صغیری» از آن «عالم کبیر» بهوجود آورده بود.
دستگاه دوزخی ساواک که انقلاب تنها گوشهای از تبهکاریهای هولناک آن را برملا ساخت و در رابطه نزدیک با «سیا» «اینتلیجنس سرویس» کار میکرد، بدون اغراق از لحاظ برخی جنایات ضدبشری خود از سازمانهای سیهکاری مانند گشتاپو پیشی گرفته است. چنین بافت حیرتانگیزی از عقبماندگی، وابستگی، مصرفی بودن، داشتن رژیمی به حد اعلا اشرافی، داشتن نظامی به حد اعلا فاشیستمآب، یک ُطرفه تمام عیار تاریخی ایجاد کرده است که نمیتوانست با انفجار یک انقلاب بزرگ درب و داغان نشود. گرچه بندهای اسارت محکم، و ظاهر رژیم پر طنطنه بود و رژیم در واقع دکوراسیونی از «تحول» نیز ایجاد کرده بود.
۲ـــ خصلت عمومی انقلاب ایران
انقلاب ایران را باید در سلسله جنبشهای رهاییبخش ملی خلقهای به اصطلاح «جهان سوم» وارد ساخت. زیرا انقلابها در این نوع کشورها که بر آن امپریالیسم سیطره دارد، انقلاب رهاییبخش ملی، یعنی ضدامپریالیستی است. منتها این نوعی انقلاب رهاییبخش نوین است که در آن دیگر بورژوازی (مانند انقلاب مشروطه) نمیتواند نقش مهمی ایفا کند، بلکه رهبری آن بهدست قشرهای متوسط جامعه و هسته سیاسی آن «دمکراسی انقلابی» میافتد یا بهدست طبقه کارگر و متحدینش (دهقانان و دیگر تهیدستان شهر و ده) قرار دارد.
در این دوران، انقلاب بخشی از روند واحد انقلاب جهانی است که خود از سه جز تشکیل میشود: کشورهای سوسیالیستی، جنبش انقلابی کارگری جهان رشدیافته سرمایهداری و جنبش رهاییبخش جهان رشدیابنده یا «جهان سوم»، لذا برای انقلاب نوع سوم دو جنبش اول در حکم متحدان طبیعی محسوب میشوند زیرا هدف هر سه جز نبرد علیه سرمایهداری بزرگ جهانی (امپریالیسم) بهمنظور استقرار نظام نوینی مبتنی بر عدالت اقتصادی و صلح است.
جنبش رهاییبخش ملی در کشورهای «جهان سوم» (آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین) با وجود داشتن ماهیت واحد ضدامپریالیستی و خلقی از جهت نوع سرکردگی (اینکه کدام طبقه و قشر از جامعه تمام جامعه را با خود به این انقلاب سوق میدهد) و نیز از جهت آن ایدئولوژی که مسلط بر انقلاب است و همچنین از جهت شیوه رسیدن به قدرت (از طریق قیام خلقی یا جنگ انقلابی یا کودتای انقلابی و غیره) با هم تفاوت میيابند. لذا در عین وحدت ماهیت (انقلابی بودن، ضدامپریالیست بودن) کثرت و تنوع شکل بروز (سرکردگی، ایدئولوژی، شکل عمل انقلابی) وجود دارد.
این انقلابات باید دو مسأله را حل کنند. مسأله اول عبارتست از تحکیم استقلال سیاسی که در گذشته تنها جنبه صوری و تزیینی داشت و مسأله دوم عبارتست از نیل به استقلال اقتصادی و رهایی از وابستگی که بدون حل این مسأله دوم، حل مسأله اول محال است.
مسأله نیل به استقلال اقتصادی ناچار موضوع راه رشد را بهمیان میآورد. یعنی چگونه راهی را باید برای تأمین رشد اقتصادی کشور در پیش گرفت که سرانجام به بلیه وابستگی خاتمه دهد. آیا ادامه راه رشد سرمایهداری قادر است کشوری را از دام تقسیم کار بینالمللی و همپیوندی با امپریالیسم خارج سازد و آن را بهطور عمده خودکفا و متکی بر خویش کند؟ پاسخ منفی است.
در اینجا البته باید تصریح کنیم که ما طرفدار خودکفایی مطلق یا قطع رابطه اقتصادی با جهان سرمایهداری نیستیم. ولی به خودکفایی نسبی (تا آنجا که میسر است و مانع رشد عمومی کشور نمیشود و به مصالح اساسی استقلال کشور زیان نمیرساند) و نیز رابطه با دیگران بر اساس برابری حقوق معتقدیم.
مسأله راه رشد ناچار انقلاب را از چارچوب صرفاً ملی (ضدامپریالیستی) خارج میکند و نوع رژیم سیاسی و اقتصادی را مطرح میسازد. حل این مسأله وابسته است به نوع رهبری انقلاب. آنچه که «دمکراسی انقلابی» نام گرفته است این مسأله را طوری حل میکند و رهبری طبقه کارگر این مسأله را طور دیگری حل میکند. مابین این دو راهحل تضاد نیست، ولی تفاوتهایی وجود دارد. یک راهحل میتواند در شرایطی به راهحل دیگر بدل شود، اعتلا یابد.
در کشور ما انقلابی که روی داده است انقلابی است ملی و دمکراتیک. انقلابی است که در زیر رهبری دمکراسی انقلابی انجام گرفته است و اهمیت اصولی دارد که ما با این اصطلاح مهم آشنا شویم، زیرا برخیها به غلط دمکراسی انقلابی را با خردهبورژوازی همسنگ میگیرند، در صورتی که مسأله چنین نیست.
۳ـــ نیروی عمده محرک انقلاب ایران
نیروی عمده محرک انقلاب ایران قشرهای متوسط شهر و ده بودند که نماینده سیاسی آنها دمکراسی انقلابی است. مفهوم «قشرهای متوسط» که از بورژوازی کوچک تا لایههایی از کارگران و دهقانان را در بر میگیرد، در جهان سوم مانند مفهوم نظیر آن در اروپای قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم، (که در فرانسه Tiers etat و در آلمان Mittelstand نام داشت) اهمیت بسیار دارد.
«قشرهای متوسط» جامعه تنها به معنای خردهبورژوازی نیست (که البته بخش مهمی از این قشرهای متوسط است)، قشرهای متوسط جامعه در کشورهای جهان سوم علاوه بر خردهبورژوازی، چنانکه گفتیم، لایههایی از بورژوازی کوچک، بخشی از کارگران و دهقانان، بخش مهمی از کارمندان و روشنفکران، افسران ارتش و روحانیون را دربرمیگیرد.
این قشرها با آنکه در تکامل آتی جامعه سرمایهداری از هم فاصله میگیرند ولی در مراحل آغازین تکامل سرمایهداری، از جهت شیوه زندگی و طرز فکر و شیوه برخورد به مسایل با هم همانندی دارند. قشربندی در میان این لایهها که آنها را از یکپارچگی سنتی بیرون آورد، چنانکه گفتیم در جوامع رشدیافته سرمایهداری انجام میگیرد.
دمکراسی انقلابی بخش از جهت سیاسی فعال، ملتگرا (ناسیونالیست) و بنیادگرا (رادیکال) قشرهای متوسط است که یک کارپایه (یا پلاتفرم) سیاسی ضدامپریالیستی، ضدفئودالی، ضدپدرسالاری، ضدسرمایهداری را میپذیرد و عرضه میکند. وضع جهانی و داخلی کشور و نیز تجربههایی که گرد آورده، در نوع موضعگیری دمکراسی انقلابی و درجه پیگیریش مؤثر است. زمانی بود که حزب ما مقوله «بورژوازی ملی» را که در جنبش ملی کردن نفت نقش مهمی داشت، نمیشناخت و امروز کسانی مقوله مهم «دمکراسی انقلابی» را که در انقلاب اخیر نقش مهمی دارد نمیشناسند و این پایه معرفتی خطاهاست.
در موضعگیری دمکراسی انقلابی نوعی التقاط دیده میشود. عناصر ضدامپریالیستی، ملتگرایانه، دمکراتیک (خلقی)، روحیات مخالفت با سرمایهداری بزرگ و قبول نوعی عناصر سوسیالیستی (بهصورت دفاع از قسط و عدالت اجتماعی) در این موضعگیری وارد میگردد. دمکراتهای انقلابی دوران ما، مانند دمکراتهای انقلابی قرن نوزدهم (مثلاً نارودنیکها در روسیه) توجه خاصی به حل مسأله دهقانی دارند. در عینحال آنها سخت تحت تأثیر اندیشههای مختلف جامعهشناسی بورژوایی و خردهبورژوایی غربی نیز قرار میگیرند و معمولاً شدیداً ضد کمونیست و ضد مارکسیست هستند. در کشور ما دمکراتهای انقلابی گاه به شکل مذهبی و گاه به شکل غیرمذهبی بروز کردهاند و نظریات میانگین خود را (که بین ایدئولوژی سرمایهداری و ایدئولوژی کارگری است) مطرح ساختهاند. در واقع توسل به «ملتگرایی» و مخالفت با «اجنبی» و توسل به «مذهب» صفت شاخصی در ایدئولوژی التقاطی دمکراسی انقلابی است.
مثلاً «قوام نکرومه» از رهبران جنبش رهاییبخش «غنا» در نظریه موسوم به «کنسیالیزم» خود، بر آن بود که تفاوتی بین نظریات مسیح و مارکس وجود ندارد. «یولیوس نیره ره» رهبر جنبش رهاییبخش «تانزانیا» در «اعلامیه آروشا» تصریح میکرد که تنها مذهب است که او را از مارکسیزم جدا میکند. در ماده پنجم قانون اساسی جدید الجزایر تصریح شده است که اسلام و مدنیت عربی از سویی و سوسیالیسم کارگری و دهقانی از سوی دیگر اجزا ایدئولوژیک حکومت هستند. یا در برنامه حزب سوسیالیستی برمه از سویی سالوس و ریاکاری مذهبی نفی شده ولی از سوی دیگر مذهبی که موجب تزکیه اخلاقی جامعه باشد همراه با سوسیالیسم توصیه شده است.
هدف دمکراسی انقلابی از توجه به مذهب، علاوه بر دلبستگی صادقانه خود دمکراتهای انقلابی به این عقاید مذهبی، جلب هرچه بیشتر عامه است که در «جهان سوم» به معتقدات مذهبی باوری عمیق دارند. «زیادباره» رهبر جنبش رهاییبخش سومالی صریحاً گفت که روش ما نسبت به مذهب در اثر «مذهبیت عمیق سومالیها» است. هدف آنها اینست که این حربه از چنگ دشمن طبقاتی گرفته شود. جمال عبدالناصر در مصاحبه خود با روزنامه آلمانی «بلیتس» (سال ۱۹۶۶) تصریح کرد که وی مخالف کسانی است که اسلام را میخواهند افزاری در دست ارتجاع قرار دهند.
در میان دمکراتهای انقلابی ناهمگونی حکمرواست. در میان آنها میتوان یک جناح چپ و پیگیر و یک جناح راست که عمیقاً ضد کمونیست و فاشیستمآب است و یک جناح معتدل و میانگین تشخیص داد. در مورد جناح راست دمکراسی انقلابی لنین حتی اصطلاح «دمکراسی ارتجاعی» را بهکار میبرد یعنی علیرغم خلقیت و ملتگرایی ضدامپریالیستی و مترقی، سنتپرستی، ضدیت با عقاید انقلابی آنها را به موضعگیریهای ارتجاعی سوق میدهد.
طبیعی است که دمکراسی انقلابی بهعلت پایگاه ناهمگون خود دارای گرایشهای بالقوه تاریخی گوناگون است. بسته به وضع کشور و جهان، یا به بیان دیگر بسته به فشار بورژوازی داخلی و فشار امپریالیسم و بسته به اینکه دمکراتهای انقلابی متعلق به چه جناح يا دارای چگونه لیدرهایی هستند، یا تا چه حد از عهده حل مسایلی که با آن روبهرو هستند برمیآیند، سمتگیری آنها فرق میکند.
این سمتگیریها میتواند به صورت چرخش به راست و چرخش به چپ درآید. زیربنای اقتصادی کشور معین در این چرخشها مؤثر است. درجه قوت بورژوازی و یا پرولتاریای محلی در این چرخشها مؤثر است.
بدینسان میتوان چنین قانونمندی را بیان کرد:
الف- اگر تناسب نیرو در جهان (بین سوسیالیسم و امپریالیسم) به سود ضدانقلاب است، اگر زیربنای اقتصاد به سود بورژوازی قوی است، اگر پیشداوریهای سنتی در اندیشه اکثریت مردم نیرومند است، اگر پرولتار در کشور معین ضعیف است، اگر حزب پرولتاریا در این کشور دچار اشتباهات سکتاریستی شود، خطر چرخش به راست زیادتر است.
ب- برعکس اگر تناسب نیروها در جهان به سود انقلاب است، اگر زیربنای اقتصادی به دلیلی از دلایل به سود بورژوازی نیست و بورژوازی نتواند ابتکار را در سیاست و اقتصاد حفظ کند، اگر جامعه آگاه باشد و بتواند با منطق سیاسی روشن عمل نماید، اگر پرولتاریا و زحمتکشان روستاها چشمباز و بیدار و نسبتاً متشکل باشند، اگر حزب پرولتاریا سیاست درستی را تعقیب کند، امکان گرایش روزافزون دمکراسی انقلابی بهسوی چپ، زیادتر است. در انطباق با ایران باید گفت که عوامل «ب» زیادتر دیده میشود تا تاریخ بغرنج و بوالعجب چگونه حکم کند.
از آنجا که در انقلاب ایران بینش مذهبی بهعنوان ایدئولوژی سیاسی دمکراسی انقلابی نقش معتبری داشته است، بد نیست این مسأله را مورد بررسی قرار دهیم.
۴ـــ ایدئولوژی اساسی انقلاب ایران
ایدئولوژی اساسی انقلاب ایران به صورت بینش مذهبی درآمده که آن را بینش توحیدی مینامند و کسانی مانند امام خمینی، آیتالله طالقانی، دکتر علی شریعتی، ابوالحسن بنی صدر و جمعی دیگر در شکلگیری آن تأثیر فراوان داشتهاند. طبیعی است که شخصیت برجسته امام خمینی که رهبر انقلاب اخیر است، نقش او را در تشکل این ایدئولوژی نیز برجسته میکند.
چرا بینش مذهبی اسلامی به ایدئولوژی عمده سیاسی انقلاب ایران بدل شد؟ برای آن دلایل متعددی میتوان ذکر کرد.
در تاریخ کشور ما (و نه تنها کشور ما) مذهب همیشه دارای دو عملکرد بود:
الف ـ عملکرد ارتجاعی برای تخدیر جامعه و خوگر ساختن آن به ستم و بردگی، بهسود طبقات حاکمه یا همان چیزی که آن را مذهب «وعاظالسلاطین» نامیدهاند.
ب ـ عملکرد انقلابی برای تحریک جامعه به قیام علیه طاغوت و ستم، بهسود خلق. جنبشهای مانی و مزدک و قرامطه و اسمعیلیه و سربداران و مرعشیه، حروفیه و نقطویه و شیخیه در قرون وسطی و نقش رجال مذهبی از نوع سید جمالالدین اسدآبادی، میرزای شیرازی، نائینی، روحانیون مشروطهخواه، سید حسن مدرس، شریعت سنگلجی و سرانجام امام خمینی نمودار مشخص عملکرد دوم است.
سیاست سطحی تجدد (مدرنیزاسیون) که از زمان ناصرالدین شاه باب شد و در دوران سلسله پهلوی به اوج خود رسید و میدان دادن امپریالیسم و ارتجاع ایران به برخی الحادهای ضدشیعی و تاخت و تاز علیه روحانیت و مذهبیون متعهدی که تابع استبداد محمد رضا شاه نمیشدند، ذخیره عظیمی از نفرت و طغیانگری در درون تشیع معاصر ذخیره ساخت.
پیدایش جریان «اصلاح مذهبی» یا رفرمیسم بهنوبه خود یک ضرور تاریخی است. بسیاری ادیان مانند مسیحیت در دوران پاپها، مزدهیسنا در دوران ساسانی، اسلام در ایران به وسیله تشیع خود را با شرایط دگرگون گشته محیط دمساز کردند. این دمسازی ادیان در دوران سرمایهداری نیز روی داد. کافی است از رفرمیسم لوتر و کالون و انگلیکانیسم دوران هانری هشتم در انگلستان نام ببریم.
جریان پر فراز و نشیب اصلاح مذهبی در اسلام و بیرون آوردن از شکل و تعبیر قرون وسطايی در کشور ما چنانکه گفتیم از زمان سید جمالالدین اسدآبادی آغاز میشود و نوعی پاسخ اسلام به بابیگری از یک سو و لیبرالیسم فراماسونی و تجددگرایی سطحی از سوی دیگر است.
این جریان تاریخ طولانی را طی کرد تا در «بینش توحیدی» معاصر به اوج خود رسید و در انقلاب اخیر کشور ما نقش غیرقابل انکاری را ایفا نمود.
رهبران روحانی و مسلمانان مبارزی که در انقلاب اخیر ایران براساس وسیعترین اقشار تودهها قرار گرفتند با درآمیختن عاطفه سیاسی (مخالفت با استبداد و امپریالیسم) با عاطفه مذهبی، توانستند بزرگترین ماشین جنگی و پلیسی رژیم را تقریباً بهشکل مسالمتآمیز، با مقاومت مظلومانه خلقی بیسلاح، و آمادگیش برای «شهادت»، درهم بشکنند. و قشرهای منفعل و ناهمگون (از بازرگانان و سرمایهداران بازار تا دهقانان فقیر را) حتی در کوره دهها و شهرکهای خاموش به حرکت درآورند. تبدیل مسجد به پایگاه مبارزه، استفاده از طلاب حوزههای علمیه و منابر وعظ و مجالس روضهخوانی و راهپیماییهای مذهبی، برجسته کردن حماسه حسینی و عاشورا، و استفاده از اهمیت فتواهای مرجع تقلید بهعنوان وظیفه مقدس شرعی در جهت اجرای وظایف سیاسی (ولایت فقیه)، استفاده از آیات قرآنی و احادیث و ماثورات نبوی و ائمه شیعه، برجسته کردن یک سلسله شعارها و کلمات مذهبی (مانند شعار الله اکبر) و غیره و غیره، یک سلسله از اسالیب صرفاً مذهبی و سنتی است که توانست نقش شگرفی ایفا کند.
وقایع انقلابی متعدد در ایران مانند جنبش تنباکو، جنبش مشروطیت، جنبشهای خیابانی و کوچک خان، حوادث مسجد گوهرشاد و صحن قم و تصادم مذهب با سیاست تجدد رضاشاهی، جنبش مصدق، حادثه مسجد فیضیه قم و وقایع ۱۵ خرداد که به رهبری امام خمینی روی داد، همه و همه مهر و نشان فراوانی از تأثیرات مذهب را با خود دارند. مذهب در کشور ما در دوران جدید رشد بورژوازی، مانند قرون وسطی و دوران فئودالیسم، یکی از پرچمهای مؤثر مبارزات اجتماعی بوده است.
روش حزب تودۀ ایران نه تنها در دوران انقلاب، بلکه سالها و سالها پیش از آن، درک عمیق این حقیقت بود. به همین جهت حزب تودۀ ایران، با ارزیابی واقعبینانه بینش توحیدی، به جمهوری اسلامی و قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان رأی مثبت داد، زیرا حزب بر حسب تجارب بیحساب خود میفهمید که کمونیستها تنها با درک ویژگیهای جامعه خود میتوانند برای مجموع این جامعه نقش راهگشا را ایفا کنند.
دعاوی ناسنجیده از «چپ» دایر بر اینکه گویا مارکسیسم با مذهب هیچ زبان مشترکی ندارد و لذا مارکسیستها حق ندارند به یک جمهوری «اسلامی» و یک قانون اساسی «اسلامی» رأی دهند، سطحی و نادرست است. حزب ما پیوسته به این نوع دعاوی پاسخ داده است که برای وی محتوای عملکرد تاریخی مهم است نه اشکال بروز که خود ناشی از ضرورتهای محیط اجتماعی است و اینکه حزب طبقه کارگر مؤظف است به معتقدات عامه که دارای ریشههای عمیق و برد تاریخی است، احترام گذارد، بهویژه که این معتقدات نقشی مترقی ایفا میکنند.
۵ـــ مراحل طی شده و آینده انقلاب
انقلاب ایران تا زمان تثبیت خود و ایجاد یک نظام نوین اجتماعی (در صورتی که نیروهای ضدانقلاب و راستگرا یعنی بورژوازی لیبرال نتوانند مسیر آن را مسخ کنند) سه مرحله را از سر میگذراند. مرحله یا فاز اول که مرحله سرنگون ساختن استبداد سلطنتی بود با موفقیت انجام گرفت. ما درباره آن در شماره نخست این مجله سخن گفتهایم. مرحله دوم مرحله انتقالی «که بر که» است، یعنی روشن شدن این مطلب که کدام نیرو، نیروهای رقیب را از صحنه خارج میسازد و تثبیت اجتماعی و اقتصادی را به سود خود برقرار میکند. و مرحله سوم مرحله نوسازی اجتماعی است.
ما اکنون مرحله انتقالی را به سرانجام قطعی آن نرسانده ایم و با آنکه حوادثی مانند سفارت آمریکا از طرف دانشجویان خط امام، کنار رفتن آقای مهندس مهدی بازرگان از نخستوزیری، درگیریهای مکرر در قم و تبریز که با نام آیتالله شریعتمداری یکی دیگر از لیدرهای سیاسی بورژوازی لیبرال ایران بستگی دارد، تصویب قانون اساسی جدید با رأی ۹۸ درصد کسانی که در انتخابات شرکت جستند (در مجموع ۸۰ درصد انتخابکنندگان شرکت کردند)، همه نشانه آنست که خط امام بهعنوان خطی که نماینده دمکراسی انقلابی است در موارد متعدد بر خط بورژوازی لیبرال چیره شده، با این حال (تا تاریخ نگارش این سطور ـ یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۳۵۸) نمیتوان از پیروزی قاطع در «که بر که» سخن گفت. شاید از هماکنون بتوان پیشبینی کرد که این مرحله با پیروزی خط امام بر خط بورژوازی لیبرال خاتمه یابد و شاید پس از انتخابات رئیسجمهوری و مجلس و تشکیل دولت جدید و اعلام برنامه نوسازی جامعه، بتوان پایان این روند را اعلام داشت. این مراحل جدید در وقت نگارش این اوراق هنوز در پیش است و مسلماً حوادث بسیاری را در زیر بغل دارد.
تازه پایان این روند هنوز بهمعنای پایان «که بر که» نیست. «که بر که» در گستره اجتماعی ـ اقتصادی تازه وارد مراحل حاد خود میشود. حتی در مرحله انتقال نیز این نیرد بین اقتصاد، فرهنگ، مدیریت، ارتش، سیاست داخلی، سیاست خارجی نوین با اشکال کهن آن شروع شده ولی نبرد اساسی در پیش است. انقلاب خم رنگرزی نیست. ساده نیست که ساختار نوین در همه گسترهها، به شکل کارا و ثمربخش، جایگزین ساختار کهن شود. ابداً ساده نیست.
انقلاب باید همه چیز خود را بهوجود آورد و در این زمینه باید کار غولآسایی انجام گیرد. «روند که بر که» در اقتصاد و سیاست برای آنکه به نتایج روشن برسد به زمان نیاز دارد. این زمان چه اندازه است؟ عوامل گوناگونی، از جمله عامل تناسب نیروهای انقلاب و ضدانقلاب در صحنه بینالمللی در کوتاهی یا بلندی این زمان مؤثر است.
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا « که بر که» تنها بین بورژوازی لیبرال و دمکراسی انقلابی است و آیا بین پرولتاریا و حزبش از سویی و دمکراسی انقلابی چنین «که بر که»ای روی نخواهد داد؟ این آرزوی ما نیست که در میان خلق نفاقی رخ دهد. برعکس آرزوی ما آنست که در «جبهه واحد خلق» جامعه نو، بر اساس توافق همه نیروهای راستین و صدیق ضدامپریالیست و مردمدوست پدید آید. ما به نوبه خود در این راه کوشیده ایم، میکوشیم و خواهیم کوشید. ما دچار «ولع دستیازی به حکومت انحصاری» نیستیم. برای ما امر خلق مطرح است و این مطرح نیست که چه کسی، چه گروهی ابتکار تحقق آن را بهعهده گیرد، پشتیبانی صادقانه و پیگیر و مؤثر و گرانبهای ما از رهبری امام خمینی خود نموداری است بر این امر. ما در آینده نیز آمادهایم خدمتی را که از دستمان برآید در این زمینه انجام دهیم. این نیز روشن است که اگر کسانی بخواهند انقلاب را از جاده ملی و خلقی آن منحرف کنند، ما بدون پروا از عواقب فردی و جمعی آن، با اتکا به اصول مقدسی که بدان باور داریم، با چنین انحراف و مسخی مبارزه خواهیم کرد. تصور میکنیم که افراد و گروههای دیگر دوستدار مردم، جز این نیاندیشند. لذا بگذارید آرزو کنیم که انجام «که برکه» در عرصههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، مانند شرایط کنونی، به صورت تصادم خشن و غمانگیز در نیاید، بلکه در جریان توافق، ولو توافقی که لازمه آن بحث و مداقه و رویارویی منطقی جدی و طولانی باشد، در جریان تکیه به نظر و اراده خلق، از طریق توسل به سازوکار یک جامعه آزاد، بهعمل آید. امید است که سیر امور، این سخنان را به آرزوپرستی محض مبدل نسازد و انقلاب ایران از این بابت نیز روسپید شود و طُرفگی و ویژگی خود را حفظ کند.
انقلاب ایران به برکت رهبری قاطع و پر از درایت امام خمینی تاکنون گردنههای دشوار را با کامیابی گذرانده است. همانطور که امام در سخنان خود در مجمع معلولین انقلاب (دیماه ۵۸) گفت انقلاب در راه رشد است و هنوز گردنههای فراوان در پیش دارد تا بتواند سازمان انقلابی مناسب خود را پدید آورد. امید است انقلاب در این راه که هنوز با دشواریها همراه است بتواند از رهبری امام برخوردار باشد و دچار خلأ خطرناک رهبری نشود.
انقلاب مشروطیت در اثر رهبری ضعیف اشرافیت و روحانیت لیبرال همراه بورژوازی سنتی بازار تنها توانست محمدعلی میرزا را (آن هم به همت مجاهدان مسلح آذربایجان و گیلان و دیگر شهرها) براند ولی قادر نشد گامی علیه استعمار، رژیم اربابی و رعیتی بردارد و طرح درستی برای رشد مستقل اقتصاد کشور ما بریزد و دمکراسی را در کشور ما تحکیم کند.
انقلابات شمال ایران در دوران پیش از سلسله پهلوی با آنکه با چشم بازتر و خلقیتر عمل کرد قادر نشد جز در مورد الغا قرارداد ۱۹۱۹ (که به آن نیز وقوع انقلاب در روسیه کمک کرد) کار دیگری انجام دهد زیرا نقایص هم در رهبری انقلاب و هم در برنامه عملش فراوان بود.
جنبش ملی کردن نفت به رهبری مصدق که نماینده بورژوازی ملی ایران بود نیز به جایی نرسید و در خون دفن شد.
اینک همه آن وظایف سنگین که انقلابات گذشته قادر به حل آن نشده اند: تأمین استقلال واقعی، حل قطعی مسأله ارضی و مسأله ملی، اتخاذ راه رشد عدالتآمیز خلقی، ایجاد انقلاب فرهنگی و امثال آن، در قبال انقلاب کنونی قرار دارد. تجددگرایی سطحی و انتقال مکانیکی اشکال گذران غرب راهحل مسأله نیست و ابن بارها امتحان شده است. بورژوازی بهمثابه طبقه قادر نیست این مسایل را حل کند، زیرا دلبستگی او به سوداگری سرمایهداری او را در چاله وابستگی به سرمایهداری جهانی، شرکت در تقسیم کار نواستعماری و سرانجام تبعیت از امپریالیسم میافکند. الیگارشی پهلوی رفت ولی اگر نظام سرمایهداری ادامه یابد، الیگارشی تازهای شکل خواهد گرفت. مگر این همه جانبازی برای آن بود که ستمگران و غارتگرانی بروند و ستمگران و غارتگران دیگری جای آنها را بگیرند؟ مگر ما به خاطر نامها انقلاب کردیم؟ ممکن است بگویند «سرمایهداری مستقل» به وجود آورد. این سخن برای ما و برای «جهان سوم» براساس دهها تجربه، پوچی خود را ثابت کرده است.
دمکراسی انقلابی در صورتی که از روی بینایی و واقعگرایی عمل کند، دچار تنگنظری و انحصارگرایی نشود، قادر است در راه حل مسایل مطروحه گام بردارد و نظام «ملی و دمکراتیک» را با راه رشد غیرسرمایهداری به وجود آورد و استقلال و آزادیها و حقوق دمکراتیک خلق را تأمین کند.
مسایل مطروحه شوخی نیست. مسأله بر سر رساندن کاروان مدنیت ایرانی در علم و هنر و صنعت و کشاورزی و رفاه عمومی و عدالت اجتماعی به عالیترین سطح ممکن است و این عالیترین سطح با این سطح نازلی که اکنون علیرغم سیصد سال تلاش در آن هستیم تفاوت فاحش دارد. آری از زمان صفویه ما کوشیدهایم که خود را به سطح جهانی برسانیم و در حالی که دیگران نصف شهر عشق را گشتهاند، ما هنوز اندر خم یک کوچهایم.
انقلاب ما کار شوخی نبود و آن را به بازی نمیتوان گرفت. بگذارید سخنگویان بورژوازی به گفته آقای بازرگان «سه سه بار نه بار» از این انقلاب پشیمان باشند، ولی مردم ایران به آن میبالند و از آن به حق چشم معجزه دارند و باید در این «عروةالوثقی» با تمام نیرو چنگ زنند و آن را به هدف مراد برسانند.
ما به پیروزی نهایی انقلاب خوشبینیم و برآنیم که این پیروزی تنها و تنها در نبرد، در حفظ هشیاری، در صحت رهبری، در حفظ وحدت نیروهای متحد و اصیل، در درستی مشی سیاسی و اقتصادی بهدست میآید و به تحقق این شرایط نیز با امید مینگریم. امید است فردای باز هم بهتری ما را پذیره شود:
چندین هزار امید بنیآدم طوقی شده بگردن فردا بر