سند تحلیلی سایت «۱۰ مهر» (برای بحث) ـ بخش نخست
بهدنبال برچیده شدن حکومت سوسیالیستی در اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، طبقات حاکم بر کشورهای امپریالیستی، بهویژه جناح راست نومحافظهکار در آمریکا، تلاشی جدی را برای پُرکردن خلأ قدرت ناشی از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و تبدیل ایالات متحده به تنها قدرت بلامنازع حاکم بر جهان آغاز کردند. این برنامه، که در سال ۱۹۹۴ در قالب پروژهای از سوی جناح نومحافظهکار حاکمیت آمریکا بهنام «پروژه برای قرن نوین آمریکایی» آغاز و سپس در قالب یک تحلیل نظامی جهانی تحت عنوان «بازسازی قدرت دفاعی آمریکا» تکمیل و منتشر شد، با بهقدرت رسیدن نومحافظهکاران حامی آن در دولت جرج بوش، از سال ۲۰۰۰ بهعنوان سیاست رسمی جهانی دولت آمریکا در دستور کار قرار گرفت، و بهدنبال واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ عملاً به اجرا گذاشته شد. نگاهی فشرده به عناصر اصلی این برنامه جهانی امپریالیسم آمریکا برای قرن بیست و یکم به درک عمیقتر از سیاست و هدفهای کنونی آن در سطح جهان، منطقهٔ خاورمیانه و ایران یاری میرساند.
«پروژه برای قرن نوین آمریکایی»
هم مرامنامه پایهای «پروژه» که در سال ۱۹۹۴ انتشار یافت و هم سند نظامی منتشر شده از سوی آن در سال ۲۰۰۰ شامل مؤلفههای تعیین کنندهای هستند که سیاستهای جهانی و منطقهای امپریالیسم آمریکا را برای قرن بیست و یکم تعریف میکنند. عناصر اصلی این مؤلفهها بهنقل از اسناد این «پروژه» به شرح زیراند: (۱)
مؤلفه جهانی:
۱ــ «در حالی که قرن بیستم به پایان خود نزدیک می شود، ایالات متحده در جایگاه برجستهترین قدرت جهان قرار گرفته است. پس از هدایت غرب به پیروزی در جنگ سرد، آمریکا با یک فرصت و یک چالش مواجه است: آیا ایالات متحده این دورنگری را دارد که خود را بر شالودهٔ دستاوردهای دههای گذشته بنا کند؟ آیا ایالات متحده این عزم و اراده را دارد که یک قرن جدید در خدمت اصول و منافع آمریکا را شکل دهد؟…»
۲ــ «در حال حاضر ایالات متحدهٔ آمریکا با هیچ رقیب جهانی مواجه نیست. استراتژی بزرگ آمریکا باید حفظ و گسترش موقعیت برتر خود در آینده تا حد ممکن باشد. اما، دولتهای بالقوه قدرتمند وجود دارند از وضعیت فعلی ناخشنود و مشتاق تغییر آنند…. حفظ موقعیت استراتژیکی که ایالات متحده اکنون از آن برخوردار است مستلزم توانایی برتر نظامی در سطح جهان، چه در حال حاضر و چه در آینده، است….»
۳ ــ «در گستردهترین حالت، استراتژی دفاعی [ما باید] بر حفظ برتری همهجانبه آمریکا، جلوگیری از ظهور یک قدرت بزرگ رقیب، و شکل دادن به نظم امنیتی جهان در انطباق با اصول و منافع ما استوار باشد. اگر ایالات متحده از قدرت نظامی کافی برخوردار نباشد، این فرصت از دست خواهد رفت. بهطور مشخص، ما باید بتوانیم … در چند میدان جنگ عمده بهطور همزمان بجنگیم و پیروز شویم….»
۴ ــ «[آنچه بدان نیاز داریم] یک ارتش قوی است و آمادگی برای مواجه شدن با چالشهای حال و آینده؛ یک سیاست خارجی که شجاعانه و هدفمند اصول آمریکا را در خارج از کشور ترویج کند؛ و یک رهبری ملی که مسئولیتهای جهانی ایالات متحده را بپذیرد….»
۵ ــ «اگر ما از مسئولیتهایمان شانه خالی کنیم، دیگران را به چالش منافع بنیادیمان ترغیب میکنیم. تاریخ قرن بیستم باید به ما آموخته باشد که مهم است به اوضاع پیش از بروز بحرانها شکل دهیم، و با خطرات پیش از اینکه وخیم شوند مقابله کنیم. تاریخ قرن گذشته باید به ما آموخته باشد که از اصل رهبری آمریکا پیروی کنیم….»
۶ ــ «بهطور کلی، … استراتژی دفاعی [ما] … [باید] حفظ برتری ایالات متحده، جلوگیری از ظهور یک رقیب قدرتمند، و شکل دادن به نظام امنیت جهانی در راستای اصول و منافع آمریکا باشد….»
۷ ــ «چالش پیش روی ما در قرن آینده، حفظ و تقویت این «صلح آمریکایی» است. اما اگر ایالات متحده نیروی نظامی کافی در اختیار نداشته باشد، این موقعیت برتر از بین خواهد رفت. بهطور مشخص … ایالات متحده باید:
ـــ برتری استراتژیک هستهای خود را حفظ کند، نیروی هستهای بازدارندهٔ آمریکا را بر پایهٔ یک ارزیابی هستهای جهانی قرار دهد که طیف کامل تهدیدهای فعلی و آینده را در بر گیرد…. سلاحهای هستهای همچنان از ارکان مهم قدرت نظامی آمریکا هستند…. افزون بر این، ممکن است لازم باشد خانوادهٔ جدیدی از سلاحهای هستهای ایجاد شوند که پاسخگوی نیازهای جدید نظامی باشند، از قبیل آنچه برای هدف قرار دادن پناهگاهها در اعماق زمین، پناهگاههای مستحکمی که بسیاری از دشمنان بالقوهٔ ما مشغول ساختن آنها هستند، ضروری است.… برتری هستهای ایالات متحده چیزی نیست که ما از آن شرمنده باشیم؛ برعکس، این یک عنصر اساسی در حفظ رهبری آمریکا است….
ـــ استقرار مجدد نیروهای ایالات متحده بر اساس واقعیتهای استراتژیک قرن بیست و یکم، از طریق انتقال نیروهای دائمی به اروپای جنوب شرقی و آسیای جنوب شرقی، و تغییر الگوی استقرار نیروی دریایی در پاسخ به نگرانیهای فزایندهٔ استراتژیک ایالات متحده در آسیای شرقی….
ـــ ایجاد و استقرار یک سیستم جهانی دفاع موشکی … بهمنظور تأمین امنیت روند گسترش نیروهای ایالات متحده در سراسر جهان ….
ـــ کنترل «عرصههای عمومی» جدید بینالمللی در فضا و «فضای مجازی»، و گشودن راه برای ایجاد … نیروهای فضایی ایالات متحده ـــ با مأموریت کنترل فضا ….
ـــ افزایش بودجهٔ دفاعی….»
۸ ــ «بسیاری قدرتها در گوشه و کنار جهان از فرصت فروپاشی امپراطوری شوروی برای گسترش نفوذ خود و بهچالش کشیدن نظام امنیتی زیر رهبری آمریکا استفاده کردهاند…. «امروز وظیفهٔ [ارتش] این است … که از پدیدار شدن یک رقیب قدرتمند جدید جلوگیری کند؛ از مناطق کلیدی اروپا، آسیای شرقی و خاورمیانه دفاع کند؛ و برتری آمریکا را حفظ کند….»
۹ ــ «چشمانداز این است که آسیای شرقی، با افزایش قدرت چین، به منطقهای با اهمیت روزافزون بدل خواهد شد…. تقویت توان نظامی ایالات متحده در آسیای شرقی کلید برخورد با اعتلای چین به سطح یک قدرت بزرگ است…. در حقیقت، بهمرور زمان، آمریکا و متحدانش در آن منطقه ممکن است بتواند مجرایی برای فرایند دموکراتیزه شدن در داخل چین ایجاد کنند…. بهطور خلاصه، اکنون زمان افزایش حضور نیروهای آمریکا در آسیای جنوب شرقی فرا رسیده است. کنترل خطوط کلیدی ارتباطات دریایی، تضمین دسترسی به اقتصادهای سریعاً رشدیابنده، حفظ ثبات منطقه در عین ایجاد ارتباطات نزدیکتر با دموکراسیهای نوپا … همگی حافظ منافع امنیتی آمریکا هستند…. هم بهدلایل عملیاتی و هم سیاسی، استقرار نیروهای زمینی و هوایی سریعالانتقال در منطقه الزامی خواهد بود….»
۱۰ ــ «اکنون همه میدانند که اطلاعات و دیگر فنآوریهای جدید … پویاییهایی را ایجاد میکند که میتواند توانایی آمریکا را برای اعمال قدرت نظامی برترش تهدید کند. رقیبهای بالقوهای مانند چین مشتاق بهرهبرداری وسیع از این فنآوریهای تحولآفریناند، در عین این که دشمنانی مانند ایران، عراق و کره شمالی با شتاب بهدنبال توسعهٔ موشکهای قارهپیما و سلاحهای هستهای هستند تا مانع از مداخلهٔ آمریکا در مناطقی شوند که آنها در پی سلطه بر آنند. اگر قرار باشد صلح آمریکایی حفظ شود، و گسترش یابد، باید بر پایهٔ محکم برتری نظامی بلامنازع آمریکا استوار باشد….»
۱۱ــ «حفظ یا احیای نظم مطلوب در مناطق مهم جهان، مانند اروپا، خاورمیانه و آسیای شرقی، مسئولیت منحصربهفردی را بر عهدهٔ نیروهای مسلح ایالات متحده قرار میدهد…. عقبنشینی از بالکان، رهبری امریکا در اروپا ـــ در واقع، موجودیت ناتو ـــ را مورد تردید قرار میدهد….»
۱۲ــ «مهم است که اتحادیهٔ اروپا جایگزین ناتو نشود، امری که باعث میشود ایالات متحده در امور امنیتی اروپا صدایی نداشته باشد…. در ترکیه، پایگاه هوایی اینچیرلیک … نیز باید گسترش یابد و تقویت شود، و احتمالاً با ایجاد پایگاه جدیدی در شرق ترکیه تکمیل گردد….»
۱۳ــ «مأموریتهای پیشقراولانه بسیار پیچیدهترند و احتمالاً در مقایسه با مأموریتهای سنتی «حفظ صلح» باعث خشونت بیشتری میشوند. این مأمویتها نیازمند رهبری سیاسی آمریکا و نه سازمان ملل متحد هستند…. همچنین، آمریکا نمیتواند موضع بیطرفی مشابه سازمان ملل متحد اتخاذ کند؛ گسترهٔ حضور نیروهای آمریکا آنقدر زیاد است و منافع جهانی آن آنقدر وسیعاند که نمیتواند نسبت به سرنوشت سیاسی بالکان، خلیج فارس، یا حتی گسیل نیرو به آفریقا، تظاهر به بیتفاوتی کند.… نیروهای آمریکا باید همچنان در خارج از مرزهای آن بهتعداد زیاد مستقر بمانند…. صرفنظر کردن یا عقبنشینی از مأموریتهای پیشقراولانه، جباران خرد را تشویق به سرپیچی از منافع و ایدهآلهای آمریکا میکند…. و شکست در امر آمادگی برای چالشهای فردا قطعاً موجب پایان زودهنگام صلح آمریکایی فعلی خواهد شد.…»
۱۴ــ «ارزش نیروهای زمینی همچنان برای یک ابر قدرت جهانی که منافع امنیتیاش بر توانایی پیروزی در جنگها استوار است، همچنان باقی است. نیروی زمینی ایالات متحده، در عین حفظ نقش جنگی خود، در دههٔ گذشته مأموریتهای جدیدی نیز برعهده گرفته است ـــ که تازهترین آن … دفاع از منافع آمریکا در خلیج فارس و خاورمیانه بوده است. این مأموریتهای جدید مستلزم تداوم استقرار واحدهای نیروی زمینی آمریکا در خارج است…. اجزایی از نیرویی زمینی ایالات متحده در اروپا باید مجدداً به اروپای جنوب شرقی گسیل شوند، در عین اینکه یک واحد دائمی باید در ناحیهٔ خلیج فارس استقرار یابد…. نیروی زمینی یک حلقهٔ اساسی در زنجیرهای است که برتری نظامی ایالات متحده را به برتری ژئوپولیتیکی آمریکا تبدیل میکند….»
۱۵ــ «بهعنوان مکملی بر نیروهای مستقر در خارج بر اساس پیمانهای درازمدت، ایالات متحده باید شبکهای از «پایگاههای گسیل نیرو» یا «پایگاههای عملیاتی رو بهجلو» را بهمنظور گسترش حیطهٔ عمل نیروهای کنونی و آینده ایجاد کند…. چنین تأسیساتی، هم در عملیات نمایش قدرت و هم در تحکیم روابط سیاسی و امنیتی با کشورهای میزبان، بهعنوان یک «ضریب افزایش نیرو» عمل خواهند کرد. در حالی که هدف آشکار سیاست ایالات متحده از ایجاد چنین پایگاههایی، تکمیل ساختار پایگاههای فعلی در خارج است، این پایگاهها میتوانند زمینهساز یک ساختار گسترش یافتهتر نیز باشند….»
مؤلفهٔ منطقهای:
۱۶ــ نیروهای ایالات متحده نقشهای خطیر دیگری نیز در ایجاد صلح پایدار آمریکایی برعهده دارند. حضور نیروهای آمریکا در مناطق با اهمیت جهان نماد آشکار گسترهٔ جایگاه آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت است…. عملیات نیروهای ایالات متحده و متحدانش در خارج، چه بهصورت استقرار پایگاههای دائمی و چه بهصورت گسیل چرخشی نیرو، اولین خط دفاعی را برای آنچه که میتوان «حیطهٔ امنیتی آمریکا» نامید فراهم میکند….»
۱۷ــ «در قرن جدید، چشم انداز انواع جنگهای منطقهای علیه دشمنان مجزا و متمایز که اهداف جداگانه و متمایزی را دنبال میکنند وجود دارد…. ممکن است تهدیدها آنقدر جدی نباشند اما تعداد آنها بیشتر است…. امروز، امنیت موجود تنها در سطح «خُرد» قابل حفظ کردن است، یعنی از طریق ایجاد مانع، یا، وادار کردن دشمنان منطقهای به چنان رفتاری که حافظ منافع و اصول آمریکا باشد….»
۱۸ــ «حضور نیروی هوایی در ناحیهٔ خلیج فارس برای استراتژی نظامی ایالات متحده یک امر حیاتی است، و ایالات متحده باید آن را، در عین کوشش برای کاهش نگرانیهای عربستان سعودی، کویت، و منطقه در مورد حضور ایالات متحده، یک حضور دائمی دو فاکتو بهشمار آورد….»
۱۹ــ «هرچند حساسیتهای داخلی عربستان سعودی مستلزم این است که نیروهای مستقر در این پادشاهی از نظر ظاهر نیروهای چرخشی باقی بمانند، اما آشکار است که این دیگر یک مأموریت شبه دائمی است. از دید آمریکا، ارزش این پایگاهها حتی پس از خارج شدن صدام از صحنه بهقوت خود باقی میماند. در دراز مدت، ممکن است ثابت شود ایران، مانند عراق، تهدید بزرگی برای منافع آمریکا در خلیج است. و حتی در صورت بهبود روابط ایران و آمریکا، با توجه به منافع طولانیمدت آمریکا در منطقه، حفظ پایگاههای نیروهای مقدم در منطقه، در استراتژی امنیتی آمریکا همچنان عنصری مهم محسوب میشود….»
۲۰ــ «لزوم حضور چشمگیر نیروهای آمریکایی در خلیج فراتر از مسأله رژیم صدام حسین است…. در سطح جهان، گرایش بهسمت گسترش حیطهٔ امنیتی ایالات متحده انواع مأموریتهای جدید را ایجاب میکند…. با وجود گسترش حیطهٔ امنیتی آمریکا، هنوز شکل استقرار پایگاههای ایالات متحده با این واقعیتها انطباق نیافته است….»
۲۱ــ «در خاور میانه، … دولتهایی که در پی ایجاد هژمونی منطقهای خود هستند دائماً حدود و ثغور عرصهٔ امنیتی آمریکا را آزمایش میکنند….»
۲۲ــ «قدرتهای ضعیف منطقهای، زمانی که موشکهایشان به کلاهکهای هستهای، بیولوژیکی، یا شیمیایی مجهز شود، جدا از توازن عادی نیروها، به یک نیروی معتبر بازدارنده بدل میشوند. بههمین دلیل است که، طبق گفتهٔ سازمان سیا، تعدادی از رژیمهایی که عمیقاً با آمریکا دشمنی دارند ـــ کرهٔ شمالی، عراق، ایران، لیبی و سوریه ـــ «از هماکنون دارای موشکهای قارهپیما هستند یا در حال ساخت آنند» که میتواند متحدان و نیروهای مستقر در خارج ایالات متحده را تهدید کند…. این قابلیتها چالش عظیمی را به صلح آمریکایی و قدرت نظامی آمریکا که حافظ این صلح است تحمیل میکنند. در شرایطی که امتیاز ژئوپولیتیکی و استراتژیکی چنین سلاحهایی بسیار آشکار است و بهآسانی در دسترس هستند، «امکان کنترل این خطر رشدیابنده از طریق معاهدههای سنتی منع سلاحهای هستهای، محدود است….»
۲۳ــ «آمریکا و متحدانش … به آماج اصلی این بازدارندهها بدل شدهاند و دولتهایی مانند عراق، ایران و کرهٔ شمالی بسیار علاقهمندند که قابلیتهای بازدارندگی خود را توسعه دهند…. ایجاد یک سیستم جهانی دفاع موشکی مؤثر، قوی، و چند لایه، پیششرط حفظ برتری آمریکا است….»
۲۴ــ «اگر ایالات متحده در برابر قدرتهای سرکش با زرادخانههای کوچک و ارزان موشکهای قارهپیما و کلاهکهای هستهای، یا دیگر سلاحهای انهدام جمعی، آسیبپذیر باشد، صلح آمریکایی کنونی عمر کوتاهی خواهد داشت. ما نمیتوانیم اجازه دهیم کره شمالی، ایران، عراق، یا دولتهای مشابه، رهبری آمریکا را تضعیف کنند….»
۲۵ــ و مهمتر از همه اینکه، هیچیک از این برنامهها نمیتواند «بدون وقوع یک رخداد فاجعهبار و تسریع کننده ــ مانند یک پرل هاربر جدید …» عملی شود. (تمام تأکید ها از ماست)
* * *
این طرح کلی چارچوب بنیادی سیاست خارجی آمریکا را برای تضمین سلطه مطلق آن بر جهان پس از نابودی اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیستی تشکیل میدهد. استراتژی «نومحافظهکاران»، که امروز با انتخاب ترامپ بار دیگر مستقیماً در مسند قدرت قرار گرفتهاند، بر این اصل استوار است که آمریکا باید به هر قیمت، از جمله دست زدن به جنگ و اشغال نظامی، از ظهور هرگونه رقیب برای خود در سطح جهانی جلوگیری کند. در رابطه با قدرتهای منطقهای نیز هدف استراتژیک تعیین شده حذف، یا جلوگیری از ظهور، هر قدرت منطقهای است که «توان» مقاومت در برابر سلطه مطلق آمریکا را داشته باشد، و بتواند بهعنوان نیرویی «بازدارنده» در برابر برنامههای امپریالیستی ایالات متحده عمل کند. این طرح از همان ابتدا عراق، سوریه، ایران و کره شمالی را در فهرست کشورهای «محور شیطانی» ـــ یا بهزعم آنان «بازدارنده» برنامههای آمریکا ـــ که میبایست بههر طریق سرکوب شوند قرار داد.
اجرای این برنامه ابتدا در سال ۱۹۹۹ با بمباران یوگسلاوی از سوی ناتو و تجزیه آن کشور آغاز شد. اما اجرای تمام عیار آن مستلزم وقوع یک «رخداد فاجعهبار دیگر مانند پرل هابر» بود. این نیز یک سال پس از بهقدرت رسیدن «نومحافظهکاران» بنیادگذار «پروژه» در کابینه جرج بوش، همچون یک مائده آسمانی، بهوقوع پیوست! ژنرال ولزلی کلارک، فرمانده سابق کل ناتو، در یک مکالمه تلویزیونی در ماه مارس ۲۰۰۷ افشاء کرد:
ده روز بعد از ۱۱ سپتامبر من برای دیدار با وزیر دفاع رامسفلد به پنتاگون رفتم…. بعد از دیدار، یکی از ژنرالها گفت که میخواهد با من صحبت کند. او گفت تصمیم گرفته شده است که به عراق حمله کنیم. پرسیدم چرا حمله به عراق؟ گفت: نمیدانم چرا…. چند هفته بعد باز او را دیدم. در آن زمان ما در حال بمباران افغانستان بودیم. پرسیدم آیا هنوز هم قرار است به عراق حمله کنیم؟ گفت از این هم بدتر است. او کاغذی را بیرون کشید و گفت من همین الان این را از طبقه بالا، یعنی دفتر وزیر دفاع، دریافت کردم. این یادداشتی است در توضیح این که ما قرار است طی پنج سال آینده به هفت کشور حمله کنیم: اول عراق و بعد سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و بالاخره ایران. پرسیدم این یادداشت محرمانه است؟ گفت بله قربان. گفتم پس آن را بهمن نشان نده…. (۲)
این یورش همهجانبه، که ابتدا با حمله به افغانستان و سپس اشغال عراق آغاز شد، همانطور که ولزلی کلارک افشاء کرد، هدف حمله به چند کشور دیگر را نیز دربر داشت. اما مقاومت جدی داخلی در عراق ماشین جنگی آمریکا را متوقف کرد و برنامه یورش مستقیم نظامی به دیگر کشورهای مورد نظر پروژه را به تعویق انداخت، هرچند زمینهسازی برای این یورشها و تهدیدهای مکرر نظامی آمریکا هیچگاه متوقف نشد. سیاست دولت اوباما، که بر موج مخالفت عمومی مردم آمریکا با جنگ عراق و شعار «تغییر» به قدرت رسید، واگذار کردن هدایت این عملیات نظامی به ناتو و در سایه قرار دادن نقش دولت آمریکا در این عملیات بود. بر اساس این سیاست بود که حمله به لیبی در ظاهر به فرانسه و انگلستان واگذار شد، و عربستان سعودی، اسراییل و دیگر دولتهای مرتجع منطقه نقش نایب آمریکا را برای مسلحسازی و تأمین مالی تروریستهای مزدور در سوریه برای سرنگونسازی دولت آن کشور برعهده گرفتند. در عین حال، دولت اوباما به بمباران گستردهٔ تأسیسات زیربنایی سوریه و تشدید تحریمهای اقتصادی علیه آن کشور ادامه داد و بهتدریج روند گسیل مستقیم نیروهای نظامی آمریکا به داخل خاک سوریه را سرعت بخشید.
دولت اوباما امید داشت که بتواند با کمک دولتهای ارتجاعی منطقه و تروریستهای مزدور وارداتی آنان، از یکسو، و استفاده از تحریمهای اقتصادی کمرشکن و ایجاد نارضایتی گسترده در میان تودههای مردم سوریه، از سوی دیگر، تکلیف دولت اسد را یکسره کند. برای مدتی نیز چنین بهنظر میرسید که این پروژه میتواند با استفاده از سازمانهای تروریستی مزدور، مانند داعش و و القاعده، دیگر نیروهای سرسپرده آمریکا، مانند «ارتش آزاد سوریه»، به نتیجه برسد. اما ورود ایران، روسیه و حزبالله لبنان به صحنه ورق را علیه برنامه آمریکا برگرداند و ارتش سوریه توانست با کمک همپیمانان خود این نیروها را به عقب براند و بخش اعظم خاک آن کشور را از وجود این مزدوران خارجی پاکسازی کند.
شکست این پروژه آمریکا در سوریه اکنون آمریکا را نسبت به تغییر تعادل نیروها در سطح منطقه بهنفع جبهه مقاومت ایجاد شده توسط ایران، سوریه و حزبالله، که مورد حمایت روسیه نیز هست، بهشدت نگران کرده است. از همین رو است که آمریکا و متحدان آن در منطقه، بهویژه اسراییل و عربستان سعودی، تمام تلاش خود را روی درهم شکستن این جبهه مقاومت، و در وهله اول وادار ساختن ایران به خروج از سوریه، متمرکز کردهاند. تعلیق یکجانبه برجام از سوی آمریکا و فشار فزاینده آن کشور برای گرفتن امتیازات بیشتر از ایران، که اروپا اکنون وظیفه بهپیش بردن آن را بر عهده گرفته است، تماماً در راستای این برنامه است.
سخنان ترامپ در سخنان ۸ ماه مه ۲۰۱۸، سیاست کنونی دولت آن کشور را در رابطه با جمهوری اسلامی آشکار میکند. رییسجمهور آمریکا در سخنان خود انگیزه واقعی آمریکا را برای خروج از برجام و تشدید هرچه بیشتر تحریمها علیه ایران چنین آشکار کرد:
رژیم ایران بزرگترین حامی دولتی ترور است. این رژیم موشکهای خطرناک صادر میکند، در سطح منطقه خاورمیانه کشمکش ایجاد میکند، و تروریستهای نیابتی و غیرنظامیان مسلحی مانند حزبالله، حماس، طالبان و القاعده را مورد حمایت قرار میدهد…. در سال ۲۰۱۵، دولت سابق [آمریکا] همراه با کشورهای دیگر به توافقنامهای در مورد برنامه هستهای ایران پیوست…. این توافقنامه در ازای اعمال محدودیتهای بسیار ضعیف بر فعالیت هستهای این رژیم و نیز بدون اعمال هرگونه محدودیت بر دیگر رفتارهای شرارتآمیز آن ـــ از جمله فعالیت تبهکارانهٔ این رژیم در سوریه، یمن، و نقاط دیگر در سراسر جهان ـــ تحریمهای اقتصادی فلجکننده اعمالشده بر ایران را تعلیق کرد…. پس از تعلیق تحریمها این رژیم دیکتاتوری از منابع مالی جدید برای ساخت موشکهای دارای قابلیتهای هستهای، حمایت از تروریسم، و ویرانگری در سرتاسر خاورمیانه و ورای آن استفاده کرده است…. ما در حالی که از توافق ایران خارج میشویم، با همپیمانانمان برای یافتن یک راهحل واقعی، فراگیر، و پایدار جهت تهدید هستهای ایران همکاری خواهیم کرد. این شامل تلاشهایی برای از بین بردن تهدید برنامه موشکهای بالستیک ایران؛ متوقف کردن فعالیتهای تروریستی این کشور در سراسر جهان؛ و مسدود کردن فعالیتهای شرارتآمیز آن در سراسر خاورمیانه است….
این تهدیدهای رییسجمهور آمریکا اکنون شکلی بسیار جدیتر به خود گرفته است. در روز ۸ آوریل ۲۰۱۹، پومئو وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که دولت آن کشور سپاه پاسداران را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داده است. دو هفته بعد، در روز ۲۲ آوریل، او طی یک کنفرانس مطبوعاتی، ضمن تأکید بر اینکه «دولت ترامپ از زمان خروج از برجام «شدیدترین کارزار فشار در تاریخ را علیه ایران اعمال کرده است»، گفت که «هدف ما بسیار ساده است، یعنی محروم ساختن رژیم یاغی ایران از منابع مالی که طی چهار دهه برای بیثبات سازی خاورمیانه بهکار گرفته است و وادار ساختن ایران به رفتار مانند یک کشور عادی…. طبق برآورد ما، تحریمها تاکنون ایران را از بیش از ۱۰ میلیارد دلار درآمد محروم ساخته است…. هدف ما اکنون این است که کشورهای دیگر را وادار کنیم تا خرید نفت از ایران را بهطور کامل متوقف کنند….» به دنبال این اقدام، دولت آمریکا ناو هواپیمابر «آبراهام لینکلن» همراه با چهار بمبافکن ب ـ ۵۲ را به خلیج فارس گسیل کرد. شبکهٔ اینترنتی «اخبار واقعی» در واشنگتن در روز ۲۱ ماه مه خبر داد که ترامپ در یک مصاحبه مطبوعاتی اذعان کرده است که «زیر فشار مجتمع صنعتی ـ نظامی آمریکا برای آغاز جنگ با ایران» قرار دارد.
هرچند کوششهای دولت ترامپ در جهت آغاز یک درگیری نظامی با ایران با مخالفت تعدادی از متحدان اروپایی آن و بخش مهمی از طبقه حاکمه و مطبوعات آمریکا مواجه شده است، اما نمیتوان تردید داشت که تشدید تهدیدهای دولت آمریکا علیه ایران نشانه ورود آن کشور به مرحله جدیتری از تلاش برای تغییر رژیم در ایران است که بهراحتی میتواند کل منطقه و حتی جهان را با بحرانی بس خطرناکتر روبهرو سازد.
۱ـ متن خلاصه شده زیر درباره اهداف «پروژه» با استفاده از سند منتشره از سوی شورای صلح آمریکا تهیه شده است.
۲ـ مصاحبه با شبکهٔ «دموکراسی اکنون»، ۲ مارس ۲۰۰۷