چشمانداز رشد جنبش طبقه کارگر در گرو رشد تشکلهای کارگری
تمامی حقایق و نشانههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود در عرصه داخلی و جهانی گواه بر این هستند که وضعیت موجود ما آبستن حوادث بسیار مهم و در آستانه تغییر و تحولات سیاسی اساسی است. این که سوگیری طبقاتیِ این تغییرات و سود و زیانِ مردمان این سرزمین از آن چگونه خواهد بود و سهم طبقات و لایههای پایینی جامعه بهویژه طبقه کارگر از نتایج حاصل شده چه باشد اضافه بر شرایط و توازن قوای نیروهای موجود در منطقه بهطور کامل به توازن قوا، سازمانیافتگی ـ یا نیافتگی ـ و آرایش طبقات اصلی جامعه نیز بستگی دارد. جنبش وسیع اجتماعی و تمامی مولفههای آن شامل کارگری، زنان، جوانان، دانشجویی و … بسیار فعال و پیشرونده و در عینحال درگیر موانع مختلف ساختاری و غیرساختاری هستند. بازبینی و داشتن نگاه آسیبشناسانه و انتقادی به راههای پیموده شده و شیوههای سازمانیابی و مبارزه این مولفهها ازجمله ضروریات این مرحله از جنبش است.
هر گونه نقشآفرینی و اثرگذاری طبقه کارگر و جنبش این طبقه در مسیر حرکت و بهبود وضع جامعه و هر تغییر و تحول درون جنبش طبقه کارگر و حدس و گمان درباره آینده و رشد آن بستگی زیادی به سازمانیافتگی و تشکلهای این طبقه و دیدگاه پیشروان آن دارد. در وضعیت کنونی، هر روز شمار زیادی حرکات و تجمعات اعتراضی کارگران، گاه بیشتر از روزهای گذشته، در مناطق و واحدهای مختلف کارگری شاهد هستیم، ابزارهای مدرن گسترش اطلاعات و آگاهیرسانی نیز به فراوانی در اختیارند، با این همه و متأسفانه نشانههای خوبی از میزان رشد آگاهی طبقاتی و سازمانیافتگی در این جنبش دیده نمیشود. نمیتوان تمامی دلایل پایین بودن سطح آگاهی طبقاتی و سازماننیافتگی را به وجود موانع قانونی در مسیر ایجاد تشکلها و فشار نهادهای مختلف نسبت داد؛ چرا که در نظام سرمایهداری همواره، هرچند با شدت و ضعفهای متفاوت، انواع موانع و فشارها وجود داشته و دارد. متأسفانه بخش مهمی از این مشکل نبود عناصر آگاه و ارتباطات لازم در میان و کنار طبقه در محیطهای کار و زندگی است. باز هم متأسفانه در بسیاری موارد نبود یا کمبود آگاهیِ نیروهای فعال نسبت به کم و کیف تشکلهای مختلف و مستقل کارگری و انواع آنها؛ چکونگی برپایی، کارکرد و وظایف آنها و سرانجام رابطه و نسبتهای این تشکلها با یکدیگر بخشهای مهم دیگری از مشکلات موجود در این مسیر است.
تشکل ظرف یا بستری است برای هر نوع گردهمایی و همکاریِ سازمانیافته، هدفمند و ادامهدار. تشکلها میتوانند سیاسی یا غیرسیاسی شامل فرهنگی، هنری، اجتماعی، اقتصادی و یا صنفی باشند و هریک اهداف سیاسی یا فرهنگی و هنری و … خاصی را دنبال کنند. نام و شناسنامه این نهادها معمولا میتواند گرایش کلی و نوع تشکل را توضیح بدهد. میان انواع تشکلها، به لحاظ عملکرد اجتماعی و هدفها و بهدلیل نزدیکی و آمیختگیهای فرهنگی و اجتماعی، ممکن است دیوار نفوذناپذیر و یا مرز کاملاً روشنی وجود نداشته باشد.
تفاوت تشکلهای سیاسی و غیرسیاسی
آنچه بیش از همه تفاوت تشکلهای سیاسی را از نوع غیرسیاسی توضیح میدهد این نکته است که تشکلهای سیاسی هم در اساسنامه و هم در پراتیک خود از یک ایدئولوژی خاص پیروی و اهداف سیاسی معینی را پیگیری میکنند. این تشکلها یا بهطور مستقیم و به روشهای مختلف در پی کسب قدرت(سیاسی) هستند یا در راستای دستیابی به قدرت برنامهریزی و تلاش میکنند. کسب قدرت نیز همواره در راستای تأمین منافع طبقاتی یک لایه یا طبقه اجتماعیِ معین است. این طبقه فرهنگ و آداب خاص خود را دارد؛ آن را تبلیغ میکند و فرهنگ و آداب خاصی را مخالف یا علیه منافع خود شمرده و آنها را محدود و سرکوب میکند. ضرورت وجودی شمار زیادی از تشکلهای غیرسیاسی، که در راستای دستیابی به هدفهای اجتماعی و فرهنگی و یا اقتصادی تعریف شدهای کوشش میکنند، نیز از همین جا ناشی میشود. تشکلهای غیرسیاسی هم در اساسنامهها و هم در تدوین برنامهها و عملکرد اجتماعیِ خود بهطور مستقیم به سیاست نمیپردازند. اما در واقع ناگزیر هستند معیارها و شرایط لازم برای پذیرش عضو و همچنین راهکارها و راهبردهای خود را با درنظر داشتن و متأثر از شرایط سیاسی حاکم تعیین کنند. کاربرد اینگونه روشها تأیید این واقعیت است که این تشکلها، با وجود داشتن پسوندهای «صنفی»، «فرهنگی» و … در نام و اساسنامه خود، نه تنها هرگز از سیاست دور نیستند که در راستای دستیابی به اهداف خود، گاه به قانون یا قوانین خاصی استناد میکنند و گاه قانون و مقرراتی را مانع تشخیص داده و برای تغییر و اصلاح یا لغو آن و برقراری قانونی تازه در راستای منافع خود، تلاش و مبارزه میکنند و این یعنی ورود غیرمستقیم به عرصه سیاست. گاه بههمین منظور در ائتلافهای سیاسی، نوشته یا نانوشته، وارد میشوند. حتا ممکن است در کارزارهای انتخاباتی، به نفع یک جریان یا بلوک سیاسی که در برنامههای خود اهداف این تشکلها را مورد توجه قرار داده یا با آن همسو هستند، وارد عمل شده و از اعضای خود بخواهند به اشخاص یا احزاب خاصی رأی بدهند. به این ترتیب تمامی تشکلهای غیرسیاسی در عمل به دو دلیل، و بر حسب شرایط سیاسی و اجتماعی هر جامعه با درجات مختلف، با سیاست رابطه و آمیختگی دارند:
۱ـ یا با فرهنگ و اهداف اجتماعی طبقاتی گروه حاکم همخوان هستند و از حمایت مستقیم یا ضمنی آنها برخوردار میشوند(دریافت بودجه و امکانات با عناوین گوناگون) و یا همخوان نیستند که در این صورت مورد بیمهری حکومت و یا زیر فشار آن واقع میشوند.
۲ـ برای رسیدن به اهدافِ غیرسیاسی خود بههر حال مجبورند بر مبنای سیاستی معین عضوگیری و سازماندهی کنند و با رعایت ملاحظات سیاسی معینی با دستگاههای حکومتی و قوانین آنها تعامل، مثبت یا منفی، داشته باشند. روشن است که تشکلهای ادبی و هنری نیز از این قاعده برکنار نیستند.
شورا
شورا گونهای دیگر از انواع تشکلهاست. شوراها در اساس کارکرد مدیریتی دارند و شیوه گروهی و مشورتیِ خاصی، برای اداره پارهای یا تمامی امور یک بنگاه، نهاد یا سازمان و حتا دولت را ارایه میدهند. نوعِ کارگری یا مردمی شوراها در مرحلهای خاص از تحول و رشد و تعالی جامعه شکل میگیرند و در واقع ابزار مشارکت و دخالت فعال کارگران و انبوه جمعیت در مدیریت بنگاهها، نهادها و سطوح عالیتر جامعه هستند. در این نوشته توجه و تمرکز ما بر تشکلهای غیرسیاسی و بهطور ویژه بر تشکلهای صنفی کارگری و نسبت و رابطه آنها با احزاب و تشکلهای سیاسی و ایدئولوژیک است.
تشکلهای صنفی: صرفا اقتصادی و دور از سیاست یا سیاسی و ایدئولوژیک؟
سندیکاها و اتحادیهها و انجمنهای صنفی در اساس، و با کمی آسانگیری در دستهبندی، تشکلهایی اقتصادی هستند که در چارچوب ساختار موجود تأمین منافع اعضای صنف خود را پیگیری میکنند. عملکرد تشکلهای صنفیِ کارگری در شرایط سیاسی ـ اجتماعیِ امروز کمی پیچیده تر از انواع دیگر است. عدهای بر این باورند که سندیکاها و اتحادیهها تشکلهایی صرفا اقتصادیاند و ابزاری هستند که فقط تأمین مطالبات و منافع اقتصادی کارگران، مثل مزد، بیمه، بهبود شرایط کار و …، پیگیری میکنند؛ از سیاست و امور سیاسی دور بوده و در کشاکش تلاش و مبارزاتشان معمولاً بر اقتصادی و غیرسیاسی بودن کار خود اصرار دارند. گروهی دیگر نیز در عمل و متأثر از رادیکالیسم ادعایی وظایف، موضعگیری و کارکرد یک سازمان یا حزب سیاسی کارگری را برای اینگونه تشکلها قایل هستند یا از آنها انتظار دارند. این دو نگرش، دو سوی یک انحراف یا افراط است. در عرصه پویشهای اجتماعی یک پرسش مهم وجود دارد: آیا پویش و کوشش کارگران باید فقط درون بنگاه و کارخانه خود و در سطح مطالبات مزدی و حقوقی(صنفی) باشد؟ یا در عرصه سیاستهای روز اجتماعی و جامعه هم میتوانند وارد شوند؟ اگر آری ظرف و تشکل ویژه هر یک از این دو عرصه از فعالیت کدام است و چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ تفاوت و نسبت بین این دو نوع تشکل چیست وچه رابطهای میتوانند یا باید با یکدیگر داشته باشند؟ آیا، متناسب با شرایط اقتصادی اجتماعی و فرهنگی روز جامعه، بازنگری و بازتعریف در نامها و اهدافِ تشکلهای صنفی و سیاسی کارگران مورد نیاز نیست؟
شاید نگاهی موشکافانه به تعریف واژه «صنف» راهگشا باشد: «صنف» در لغت به معنی دسته، گون و قسمی از اقسام است. در علوم اجتماعی (در مورد گروههای انسانی) به دسته یا گروهی از مردمان (جمعیت) گفته میشود که بهدلیل شغل یا موقعیت اجتماعی، دارای منافع و مطالباتی مشترک هستند. بر این اساس در واقع تشکلهای کارگری در کلیت خود دو گونهاند:
دسته اول تشکلهای صنفی. سندیکاها، اتحادیهها و انجمنهای صنفی که در زمره تشکلهای اقتصادی ـ اجتماعی قرار میگیرند. این تشکلها: ایدئولوژیک نیستند و در اساسنامههای خود غیراز ایدئولوژیها و سیاستهایی که آشکارا با منافع کارگران در تضاد هستند هیچ نوع ایدئولوژی و سیاستی را تأیید یا رد نمیکنند و برای پذیرش عضو باورمندی به سیاست و ایدئولوژی خاصی را شرط قرار نمیدهند، خواستههای بیواسطه کارگران را مطرح کرده و در چارچوب ساختار موجود برای بهبود وضعیت اقتصادی اجتماعی طبقه کارگر در همه عرصهها فعالیت و مبارزه میکنند. شاید بتوان این گروه از تشکلها را «تشکلهای تودهای طبقه کارگر» هم نامید. پسوند صنفی نه اشاره به خواستههای اقتصادی بلکه بر جایگاه اجتماعی افراد و قرار گرفتن آنها در گروههای معین اجتماعی به لحاظ اشتغال و داشتن منافع یکسان دلالت دارد. در واقعیت امر وقتی صفت صنفی به یک تشکل اطلاق میشود لزوماً بهمعنای محدود ماندن مبارزات و مطالبات آن تشکل در حد خواستههای اقتصادی و بیواسطه نیست. هر چند در موارد زیادی، بسیاری از تشکلهای صنفی در همین حد باقی مانده و درجا زدهاند؛ ماندگاری در این سطح و این مرحله میتواند ناشی از دیدگاه اعضا و یا رهبران این تشکلها (رفرمیسم) و یا شرایط ویژه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه باشد. در معنای واقعی کلمه، تشکلهای صنفی به تشکلهایی گفته میشود که اعضای آنها به یک نوع کار و حرفه معین اشتغال دارند و منافع و مطالبات آنها بهواسطه نوع شغل، قرار گرفتن در جایگاه اجتماعی خاص و یا نوع تأمین هزینه زندگیشان تا حدود زیادی یکسان است. عامل یا چسبی که اعضای این تشکلها را به هم نزدیک و متحد میکند نه عقاید سیاسی و ایدئولوژیک که فقط منافع صنفیشان است. کم نیستند منافع صنفیای که نهتنها صرفاً اقتصادی نبوده که برعکس کاملاً سیاسی هستند و باز هم کم نیستند مطالبات صنفی یک لایه و یا طبقه اجتماعی که دستیابی به همه یا بخش بزرگی از آنها فقط با تغییر ساختاری حکومت و یا تغییر ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه امکانپذیر است؛ نمونه این ادعا مطالبه آزادی بیان و لغو سانسور است که یکی از خواستههای اساسی و صنفی نویسندگان، هنرمندان و اهالی مطبوعات و رسانهها است. آیا در حکومتهای خودکامه این مطالبه جز با تغییر ساختار حکومت بهشکلی واقعی امکانپذیر است؟ و یا کدامیک و کدام نوع از دولتهای سرمایهداری تاکنون دموکراسی واقعی و یا آزادی کامل بیان را رعایت کرده است؟ مطالبه واقعاً صنفی و اساسی همه کارگران بهمعنای دقیق کلمه و در مفهوم طبقاتی آن در نهایت چیزی نیست جز رهایی کامل نیروی کار از قید سرمایه و مناسبات و روابط کالایی و برقراری حاکمیت سیاسی طبقه کارگر بهمثابه اکثریت فعال جامعه و یا دستکم در دورههایی داشتن دست بالا در ترکیب قدرت بهعنوان اکثریت جامعه. درخواست این مطالبه در واقع بهمعنای پیدایش انگیزه و آگاهی لازم در کارگران برای تغییر ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه است.
دسته دوم تشکلهای سیاسی ایدئولوژیک یعنی سازمانهای سیاسی و احزاب کارگری است که بسته به شرایط و توازن قوای سیاسی و طبقاتی هر جامعه و همینطور سطح دانش، آگاهی، انگیزه و اهداف اعضای تشکیلدهنده، استراتژی خود را دستیابی به اهداف درازمدت طبقه یعنی رهایی کار از قید سرمایه و رسیدن طبقه کارگر به قدرت سیاسی قرار میدهند. طبیعی است که این تشکلها برای پیشبرد برنامههای خود و امر کنشها(مبارزه)ی طبقاتی، در همه عرصههای موجود و ممکن و بسته به موقعیتهای زمانی و مکانی، روشها و راهکارهای متفاوتی، که الزاماً همیشه بهطور مستقیم سیاسی هم میتواند نباشد، بر میگزینند.
رابطه و نسبت بین انواع تشکل
رابطه و نسبت این دو نوع تشکل با هم چیست؟ این پرسش بسیار مهم، اساسی و اثرگذار در پویایی تشکلهای کارگری و در نتیجه بسیار موثر در روند رشد و تکامل طبقه کارگر است و پاسخ نادرست به آن همواره یکی از دلایل ناکامی و شکستهای جنبش کارگری بوده است. بسیار ضروریست این «پاسخ» مهم دانسته شود و براساس این دانایی در هر زمان شکلهای مناسب حرکت گزینش و عملی بشود. این که: آیا یکی بر دیگری مقدم است؟ یا یکی زیر مجموعه دیگریست؟ کاملا از هم مستقل هستند؟ چه فصل مشترکی با هم دارند؟ طبقه کارگر با برپایی و فعالیت یکی از دیگری بینیاز میشود؟ اصولا منظور از تشکل مستقل کارگری چیست و مستقل از چه چیزی؟
استقلال تشکلهای صنفی کارگری
مقوله استقلال تشکلهای صنفی در جنبش کارگری همیشه مسألهساز و مورد اختلاف بوده است. گفته میشود تشکلهای صنفی کارگری باید از کارفرما و سازمانهای کارفرمایی، دولت و عوامل و سازمانهای دولتی و بالاخره از احزاب سیاسی کاملا مستقل باشند. در میان دوستداران طبقه کارگر در مورد دو مولفه اول اتفاقنظر وجود دارد ولی در باره مولفه ی سوم اما و اگر و اختلافنظر بسیار است؛ برخی نیز پاسخ روشنی به این پرسش نداده و آن را به سکوت و ابهام وامیگذارند.
تشکل صنفی غیرایدئولوژیک غیرسیاسی. یک پرسش مهم این است که کارگرانی که مثلاً عضو یک حزب سیاسی هستند، به ایدئولوژی خاصی باور و یا به گرایش سیاسی خاصی وابستگی و علاقه دارند آیا میتوانند در اینگونه تشکل(اتحادیه و سندیکا)ها عضو باشند؟ پاسخ قاعدتا باید این باشد که باور به ایدئولوژی و یا حزبی خاص مانع عضویت در اینگونه تشکلها نیست به شرطی که افرادِ دارای این وابستگیها تشکلهای کارگری را پایگاه و سکویی برای تبلیغ ایدئولوژی یا حزب مورد علاقه خود قرار ندهند و اضافه بر آن در عملکرد خود بهعنوان عضو یک تشکل صنفی به ساختار، نظم و دموکراسی درون تشکیلات و از همه مهمتر به انسجام تشکیلاتی و انجام وظایف و خرد جمعی تشکل مورد نظر توجه و دقت کافی داشته باشند. هدف و توان اینگونه تشکلها، بهطور معمول و دستکم در شرایط عادی جامعه، تغییر ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه و رهایی کار از قید سرمایه نیست. این تشکلها در صورت دارا بودن توان، نیرو، نفوذ کافی و استقلال که بسیار مهم هم است، و با در نظر گرفتن شرایط و توازن قوا، بدون توجه به ماهیت دولت و حکومت، خواستهها و منافع یا مطالبات بیواسطه اعضای خود یعنی مطالبات همه یا بخشهایی از طبقهی کارگر را مطرح و برای دستیابی به آنها بههر شکل لازم و ممکن کنشگری(مبارزه) میکنند. پس با کمی تفاوت در نام و روش، در هر جامعه و با هر ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در هر شرایط میتوانند و باید وجود داشته باشند. اتحادیهها و سندیکاها بهدلیل اینکه از اساس خواستههای اقتصادی ـ اجتماعی طبقه کارگر را بیان میکنند ماهیت ضدسرمایهداری دارند. سندیکاها در شرایط عادی جامعه(و نه شرایط انقلابی) مطالباتی را مطرح و پیگیری میکنند که دستیابی به آنها در ساختار اقتصادی ـ اجتماعی موجود امکانپذیر است؛ مانند افزایش مزد و بهبود شرایط کار، تغییر و اصلاح قوانین مطابق با منافع طبقاتی و در صورت نیاز رفع سانسور و آزادی رسانهها برای آگاهیرسانی در موارد گفته شده. پس برای عضویت و فعالیت در سندیکا نیازی به باور داشتن یا اصرار بر ایدئولوژی رهایی طبقهی کارگر و لغو کارمزدی نیست. اهداف، راهبرد، راهکارها، سطح و شیوه مبارزه اینگونه تشکلها بهطور کامل به توازن قوای موجود، شرایط سیاسی اجتماعی حاکم بر جامعه، سطح آگاهی و پتانسیل بیشترین شمار نیروهای تشکیلدهنده ـ بهویژه رهبری ـ و استقلال این تشکلها بستگی داشته و در دورههای مختلف تفاوت دارد. در شرایط سرکوب و خفقان بر خواستههای کوچکتر و قابل حصولتر دست میگذارند و در دورههای انقلابی و شرایط باز مطالبات اساسیتری را بیان و پیگیری میکنند.
مشکلات و تناقضها
گفته میشود این تشکلها هیچ نوع ایدئولوژی یا گرایش سیاسی خاصی را تأیید یا رد نمیکنند. در هنگام پذیرش عضو باورهای ایدئولوژیک یا گرایشهای سیاسی داوطلب را نمیپرسند و ملاک قرار نمیدهند و در جریان مبارزات خود در راستای دستیابی به حقوق و منافع کارگران به هیچ باور و یا گرایش سیاسی خاصی تکیه یا استناد نمیکنند. دقیقاً به دلیل همین شیوه گزینش ممکن است کارگرانی با گرایشات سیاسی و ایدئولوژیهای گوناگون به عضویت پذیرفته شوند و مشکلاتی ایجاد بشود. در اینجا بررسی یک مثال فرضی که مصداق واقعی ان در عمل بسیار رخ میدهد میتواند روشنگر باشد: در اتحادیه یا سندیکای x که متعلق به کارگران فلان کارخانه یا بهمان منطقه کارگری است خانم یا آقای (الف)، که عضو فلان حزب هم است و به سیاستها و ایدئولوژی حزب خود نیز پایبند است، به عضویت پذیرفته شده؛ احتمال هست که شمار اینگونه افراد زیاد هم باشد. ممکن است اینجا با یک تناقض روبرو شویم. این آقا یا خانم (الف) نمیتواند هنگام ورود باورها و ایدئولوژی خود را مانند لباس به چوبرختی جلوی در آویزان کند و سپس وارد سالن کنفرانس شده مثل یک آدم خنثی حرف بزند و رأی هم بدهد! این امکان ندارد. این فرد بهطور حتم سیاست و مواضع حزب یا سازمان سیاسیِ متبوعش را قبول داشته که عضو آن شده است و اگر این حزب یک حزب کارگری باشد بهطور حتم در زمینه ی مسایل کارگری حرفها و مواضع روشنی دارد. (الف) در تمام حرفها، موضعگیریها و آرای خود بههر حال گرایش و سمت و سو یا مواضع خود (حزب خود) را لحاظ میکند. مثلاً در مورد یک مشکل خاص و پیدا کردن راه حل برای آن (اعم از اعتصاب، مذاکره و …) بهطور حتم در حوزه حزبی یا سازمانی خود با هم حوزهایها گفتوگو کرده و به نتیجه مشخصی هم رسیده است و بهطور طبیعی در این مورد مواضع حزب را بهترین گزینه میداند. محل بروز تناقض اینجاست که این خانم یا آقا درون سندیکای x چه باید بکند؟ باید مواضع حزبیاش را مطرح کند؟ یا سکوت اختیار و مطابق نظر جمع حرکت کند بدون اینکه در تصمیم گیری نقشی داشته باشد؟ اگر راه دوم را انتخاب کند مسلماً آگاهانه عمل نکرده و به مواضع حزب و ایدئولوژی خود وفادار نبوده است. اگر مواضع حزبی و باورهای سیاسی خود را مطرح کند در آن صورت آیا گفته نخواهد شد تشکل کارگری را به سکویی برای تبلیغ حزب یا ایدئولوژی مورد علاقهاش تبدیل کرده است؟ در اینگونه موارد چگونه باید رفتار کرد؟
واقعیت این است که در این جا تناقضی وجود ندارد. بحث و نکته اصلی چگونگی رفتار و ظرافت در عملکرد است. باورهای ایدئولوژیک و گرایشهای سیاسی افراد اگر واقعی باشند ـ میگوییم «واقعی» زیرا در حوزه ایدئولوژی امکان ریاکاری و گفتن حرفهای متظاهرانه و بیاساس بسیار زیاد است ـ بخشی از وجود و زندگی آنهاست، نمیتوان آنها را جدا کرد و کنار گذاشت. این باورها اگر مبتنی بر واقعیات و عقلانی باشند و در کنار باورمندی به رعایت حقوق دیگران، تحمل اندیشههای دیگر و احترام به خرد و اراده جمعی قرار بگیرند دیگر تناقضی در کار نخواهد بود. این دو میتوانند مکمل یکدیگر هم باشند. در این مثال و فرض خاص، اگر سازمان سیاسی و یا حزب متبوع ( الف) منافع طبقه کارگر را بهدرستی تشخیص داده باشد، شخص الف در نشست سندیکایی دو گونه برخورد میتواند داشته باشد: میتواند صریح و روشن بگوید: «حزب من در این مورد چنین موضعی دارد …»؟ پذیرش این ایده بهطور حتم در جامعه امروزی و محافل کارگری ایران شانس چندانی نخواهد داشت؛ بهجز چند دوست و همفکر خودش کس دیگری او را تأیید و حمایت نخواهد کرد؟ عدهای هم به اعتراض خواهند گفت: «اینجا دفتر حزب فلان نیست و ما هم اعضای آن نیستیم». احتمالا جلسه به تشنج کشیده شده اولین چیزی که قربانی میشود همانا نظر یا موضع فلان حزب یا جریان سیاسی است که ممکن است اتفاقا درستترین هم باشد! اما اگر (الف) بدون نام بردن از حزب و یا سازمان سیاسی خاص و بدون بهکار بردن کلیشههایی که وابستگی به جریان سیاسی خاصی را القا کند، تلاش کند نظر خود را که حتماً موضع حزب یا سازمان سیاسی او هم هست مستدل و اقناعی بیان کند و ذهن دیگران را نسبت به واقعیت یا ضرورت مورد نظر روشن کند قاعدتاً دیگران نیز به این نظر که مبتنی بر واقعیت است رأی خواهند داد. البته نه به این دلیل که نظر (الف) و یا موضع حزب او است. بلکه تنها به این دلیل که منطقی و مطابق منافع آنان است. گاه پیش میآید ـ و مواردی از این دست کم هم نیست ـ که با وجود درست بودن این نظرات یا مواضع، اکثریت حاضران در تصمیمگیری بههر دلیل این مواضع را نامناسب تشخیص داده و به آن رأی نمیدهند. اوضاع بغرنج و پیچیده میشود. بهنظر میرسد شکل صحیح رفتار در این حالت آن است که از پافشاری بیش از اندازه بر این موضع پرهیز شود. در اینجا تصمیم و خرد جمعی بههر دلیل با «منافع واقعی کارگران» منطبق نیست و یا دستکم (الف) فکر میکند که نیست، اما در واقع امر کاری هم نمیتوان کرد و باید به این تصمیم و یا خرد جمعی گردن نهاد و احترام گذاشت و فقط به اعلام مواضع صحیح خود بسنده کرد. باید اجازه داد، در روند حرکت و مبارزه، خرد جمعی خود به نادرستی مواضع تصویب شده پیشین و درستی مواضع اعلامشده (الف) پی ببرد. اگر گاهی خرد جمعی نادرست تشخیص داده و توضیحاتِ ممکن هم اصلاحاش نمیکند، پرداخت هزینه اجرای این تصمیم نادرست به پرهیز از ایجاد تفرقه و پراکندگی و آموختن در مسیر این تجربه اشتباه حتماً میارزد.
نقش عنصر آگاه در بزنگاهها و دخالت آمرانه. در این موقعیت چند نکته یا پرسش مهم وجود دارد که یافتن پاسخ درست برای آنها سرنوشتساز است:
یکم ـ نقش عنصر آگاه در بزنگاه های خطیر. آیا عنصر آگاه در چنین مواقعی نباید «آگاهانه» دخالت (هدایت) کند و سندیکا را از اتخاذ تصمیم نادرست باز بدارد؟
دوم ـ (الف) بههر حال عضو یک حزب یا یک سازمان سیاسی است؛ آیا موظف نیست کارگران را از مواضع حزب خود آگاه و برای حزباش تبلیغ یا عضوگیری کند؟
سوم ـ رابطه و نسبت سندیکا با حزب یا سازمان کارگری و امر دخالت حزب در سندیکای کارگری(هدایت و تصمیمگیری) در اینجا چگونه باید باشد؟ دقیقا همین موقعیت میتواند برای مشاوران سندیکا نیز پدید آید؛ دوستان و آگاهانی که عضو سندیکا نیستند اما به دلیل آگاهی و نفوذشان با انها مشورت میشود و اثرگذارند.
نقش عنصر آگاه و اثرگذاری او در تشکلهای صنفی را نمیتوان و نباید در کوتاه مدت پیگیری کرد و محک زد. در جریان مبارزه طبقاتی و در بزنگاههای تصمیمگیریِ مهم درون یک تشکل صنفی «بینشِ صحیح و منش دموکراتیک، ویژگیهای مثبت شخصیتی، رفتار و مواضع درست و منطقی و حضور و پیگیری طولانی مدت در محیط کار و درون آن تشکل است» که به یک فرد نقشی مؤثر و هدایتگر میدهد و نه وابستگی او به یک سازمان یا حزب سیاسی یا پافشاری بیش از حد او بر یک موضوع و اصرار بر پیشبرد یک سیاست و موضعِ هر چند هم درست. اصرار بر علنی کردن وابستگیِ حزبی، درون سندیکا به او اعتبار نمیدهد و نباید هم بدهد و حتا برخی مواقع آسیب هم میزند. مشاوران سندیکاها نیز باید آگاه باشند که مشاور سندیکا هستند و نه قیم آن! پافشاری بیش از حد بر اجرای یک تصمیم(حتا درست) که منطبق بر خرد جمعی یا افکار عمومی درون سندیکا نیست ممکن است نماینده یا برخی رهبران سندیکا را بههر دلیل مجاب کند، اما، تجربههای تاریخی نشان داده، اجرای چنین تصمیم یا پیشبرد چنین سیاستی به احتمال قریب به یقین و دستکم موجب شکست و انزوای چنین رهبرانی و یا دور شدن از سندیکا و ریزش اعضای آن خواهد شد.
سندیکا و محل تبلیغات حزبی و سیاسی
محل اعلام یا تبلیغ نقطهنظرها و مواضع حزب یا سازمان سیاسی کارگری نمیتواند و نباید بهطور مستقیم سندیکا و نشستهای سندیکایی باشد زیرا:
۱ـ احزاب و سازمانهای سیاسی کارگری میتوانند متعدد باشند، هریک نیز برای خود حقانیت و احتمالا رسالتی قائل باشند و براساس این رسالت، حق دخالت در امور و هدایت تشکلهای صنفی کارگران را برای خود محفوط بدانند. در این صورت آیا استقلال سندیکا زیر سئوال نرفته و سندیکا تبدیل به محل اعلام مواضع این سازمانها و عرصه بروز اختلافنظرها و دیدگاههای متفاوت و کش مکشهای حزبی نخواهد شد؟ و این خود تفرقه و چندپارهگی میان کارگران را پدید نخواهد آورد؟ کارگرانی که به سندیکا روی آوردهاند اما تمایلی به سیاسی و حزبی شدن ندارند و یا شناخت کافی در این مورد پیدا نکردهاند؟ تاریخ و حافظه جنبش کارگری ایران از دهه بیست تاکنون شکستها و تجربههای تلخی از این رهگذر در سینه دارد. حزبها و سازمانهای سیاسی میتوانند و باید از تریبونها و انواع رسانهها و امکانات دیگری بهجز سندیکا و خارج از آن برای اعلام و تبلیغ مواضع خود استفاده کنند.
۲ـ اعلان و تبلیغ مواضع حزب یا سازمان سیاسی درون سندیکا شایبه وابستگی این تشکل صنفی را به فلان حزب یا بهمان سازمان سیاسی در پی دارد. این وابستگی میتواند اولا: سبب دوری و کنارهگیری کارگرانی از سندیکا گردد که یا با این حزب بخصوص مخالفند و یا اصولا با کارکرد سیاسی و حزبی موافق نیستند. ثانیا: در مواقع غیرقانونی شناخته شدن و یا سرکوب حزب مفروض سندیکای وابسته به آن هم سرکوب و تعطیل خواهد شد. نیست و نابود شدن شمار بسیار زیاد سندیکاهای کارگری که نفوذ و وابستگی آنها به حزب توده [ایران] بر همگان عیان بود، در کوتاه مدتی پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲، نمونه گویایی از تبعات این وابستگی است.
۳ـ اگر حزب مفروض بههر شکل به قدرت سیاسی برسد در این صورت این سندیکا تبدیل به یک سندیکای دولتی یا تحت نفوذ و دخالت دولت تبدیل نخواهد شد؟
عضوگیری احزاب و سازمانهای سیاسی
کارگرانِ عضو تشکلهای صنفی پیشروترین کارگران هستند. در جوامعی که سازمانهای سیاسی و احزاب کارگری آزاد هستند، مسأله عضوگیری تشکلهای سیاسی از میان این کارگران و یا تبلیغ نظرات و مواضع احزاب میان آنها امری پذیرفته شده و حتا در روند مبارزه طبقاتی ضروری است. اما ظرافت و ویژگیهای خاص خود را دارد. در درجه اول این امری باید خارج از محیط و جلسات این تشکلها صورت گیرد. باید ضمن رعایت استقلال تشکلها اجازه داده شود که کارگران براساس میزان آگاهی، قدرت تشخیص و خرد جمعی و منطبق بر ساختار تشکیلاتی درون تشکلهای منتخب خود منافعشان را تمیز بدهند، موضعگیری و سمتوسوی حرکت و تاکتیکهای مبارزاتیشان را انتخاب کنند. اگر مواضع و تاکتیکهای برگزیده این تشکلها درست و موفق بوده و با مواضع احزاب یا سازمانهای سیاسی یکسان و یا همخوان باشد و یا مورد حمایت این سازمانها قرار بگیرد خود بهترین تبلیغ برای آن احزاب و سازمانها خواهد بود. کارگران آگاه در پروسه رشد خود از این مقایسه و تطبیق مواضع استفاده کرده و گزینش خواهند کرد و جذب تشکلهای عالیتر خواهند شد. تجربههای مبارزات طبقاتی و تشکلهای اینچنینی کارگری در دوران معاصر ما نشان داده: آنجا که گروهها و احزاب سیاسی تشکلهای تودهای کارگران و یا دیگر لایههای میانی را میدان و عرصهای برای تبلیغات ویا پیشبرد نظریات و مواضع خود و یا عضوگیری قرار دادهاند بهزودی این تشکل به محیطی برای رقابت و کشمکشهای گروهی و حزبی تبدیل شدهاند و در این میان کارگران و اعضای عادی این تشکلها جایی برای خود نیافته و از این تشکلها گریزان شدهاند. مسأله ضرورت استقلال این تشکلها از احزاب و سازمانهای سیاسی برای پویایی و گسترش نفوذ آنها و همچنین مصون ماندن آنها از سرکوب و دفاع کارگران از موجودیت این تشکلها هنگام یورشهای پلیسی و امنیتی در دورهها و زمانهایی که تشکلها و احزاب سیاسی مورد هجوم و سرکوب ویژهتری قرار دارند خود بحث مستقل دیگری است.
تشکلهای صنفی یا حزب سیاسی کارگری
بررسی و توضیح ضرورت وجودی، اهداف، کارکرد و وظایف احزاب کارگری در حوصله و حوزه مقصود این نوشته نیست. اما ضروریست تأکید شود که تجارب و دستاوردهای جنبش جهانی طبقه کارگر و همچنین تاریخچه جنبش کارگری ایران نشان داده که تشکلهای صنفی کارگری و احزاب طبقه کارگر دو نهاد مکمل هستند. دو نهادی که هیچ یک جایگزین دیگری نمیتواند باشد و به لحاظ اهداف و کارکرد و همچنین رشد و سلامت و تعالی جامعه بهطور مستقل و مکمل یکدیگر هر دو ضرورت مبرم و ناگزیری هستند که شرایط برپایی، عضوگیری، و اهداف و کارکردی متفاوت دارند.