جنگ انگلیس با ایران (۲)
برای درک دلایل سیاسی و هدف آن جنگی که اخیراً بریتانیا با ایران آغاز کرده است و این که بنابر آخرین اخبار با تمام قوا در راستای مجبور کردن شاه به تسلیم شدن دنبال میشود، لازم است که مروری بر گذشته امور ایران بکنیم. دودمانی که از سال ١۵٠٢ در ایران حکمفرمایی میکرد، توسط شاه اسماعیل که خود را از اعقاب شاهان ایران میخواند، بنیاد گذاشته شد و بهمدت دو سده قدرت و وقار دولت نیرومندی را پاسداری مینمود تا این که در سال ١٧٢٠ از افغانهای ساکن شرق کشور که سر به شورش گذاشته بودند، شکست سختی خورد. ایران به تصرف آنها درآمد و دو شاهزاده افغان موفق شدند چند سال بر ایران حکمرانی کنند. با وجود این، نادرشاه معروف که ابتدا در سمت ژنرال میجنگید توانست آنها را از ایران براند و خود را پادشاه بخواند. او افغانها را شکست داد، به هندوستان لشکرکشی کرد و سازماندهی امپراتوری مغولها که دیگر دوران افول خود را طی میکرد، از هم پاشاند و به این ترتیب راه را برای تسلط بریتانیا بر هندوستان هموار نمود.
در میان بلبشویی که در سال ١٧٤٧ در پی مرگ نادرشاه و دولت احمد دورانی پدیدار شد، یک دولت مستقل افغانی بهوجود آمد که شامل امیرنشینهای هرات، کابل، قندهار، پیشاور و مجموعه سرزمینهایی میشد که بعدها به تسلط سیکها درآمد. این سرزمین پادشاهی که بنیادهای مستحکمی نداشت، پس از مرگ بنیادگذار آن از هم فروپاشید و بهصورت تکهتکههایی درآمد که در ابتدا تشکیل یافته بود و قبیلههای افغانی مستقلی که هر یک رئیس خود را داشت و خصومتهای پایانناپذیری بین آنها برقرار بود که استثنائاً با تهدید برخورد با ایرانیها با یکدیگر متحد میشدند. این تضاد سیاسی مابین افغانها و ایرانیان که بر پایه تفاوتهای قبیلهای بهوجود آمده بود که باید به آن یادمانهای تاریخی نیز افزوده شود. یادمانهایی که در اثر نبردهای مرزی و ادعاهای رقابتی و همچنین میتوان گفت در اثر تضاد مذهبی زنده نگه داشته میشد؛ زیرا که افغانها سنی، یعنی مسلمانان «درست آئین» هستند در حالی که ایرانیان دژ «شیعه ملحدان» را تشکیل میدهند.
بهرغم این تضاد شدید و جهانشمول، یک نکته تماس بین افغانها و ایرانیان وجود داشت که آن هم خصومت مشترکشان نسبت به روسیه بود. روسیه برای نخستین بار تحت پطر کبیر ایران را اشغال میکند، بدون این که بتواند امتیازهای زیادی بهدست آورد. الکساندر اول، خوشبختتر از پطر کبیر، با امضای عهدنامه گلستان (١) موفق میشود دوازده ایالت را که اکثر آنها در جنوب قفقاز قرار داشتند، از ایران بگیرد … نیکلا، با جنگ سال ۲۷ـ۱۸۲۶ که با عهد نامه ترکمنچای پایان میپذیرد، موفق میشود از ایران چندین ایالت دیگر را بگیرد و کشتیرانی را در طول آبهای ساحلی دریای خزر برای ایران ممنوع سازد. یادمانهای سرزمینهای غصب شده، محدودیتهای کنونی که در اثر آنها ایران صدمه میخورد و هراس از تجاوزهای جدید، شماری از انگیزههایی هستند که ایران را در تضاد مرگآفرین با روسیه قرار میدهند. افغانها، اگرچه هرگز درگیر نبردهای واقعی با روسیه نشده بودند، برحسب معمول روسیه را بهعنوان دشمن همیشگی مذهب خود و غولی که آماده است آسیا را ببلعد، قلمداد میکنند. ایرانیان و افغانها که به روسیه به چشم دشمن ارثی خود مینگرند، بریتانیا را بهعنوان متحد طبیعی خویش در نظر میگیرند. بریتانیا برای حفظ برتری خود، مجبور است بین ایران و افغانستان، نقش میانجی خیرخواه را ایفاء نماید و خود را مخالف مصمم تجاوزهای روسیه نشان دهد. برای این کار، نمایش دوستی از یکسو و مصمم بودن قاطعانه از دیگر سو، کفایت میکرد.
با وجود این، نمیتوان گفت که امتیازهای چنین جایگاهی بهگونه موثری مورد استفاده قرار گرفته باشد. در سال ١٨٣٤ هنگام انتخاب جایگزین برای شاه ایران، بریتانیاییها برای همکاری در مورد شاهزادهای که از سوی روسها پیشنهاد شده بود، ترغیب شدند. و سال بعد از آن، با پول و یاری فعالانه افسران بریتانیایی، از ادعاهای این شاهزاده در مقابله با رقیبش، طرفداری کردند. سفرای انگلیس که به ایران فرستاده شده بودند ماموریت داشتند به دولت ایران در مورد کشانده شدن در جنگ با افغانها هشدار دهند. جنگی که نتیجهای بهجز از بین رفتن منابع ایران نمیداشت. اما هنگامی که همین سفرا بهگونهای جدیتری خواستار دریافت مجوزهای لازم برای آگاه کردن از نتایج چنین جنگی شدند، وزارت مربوطشان به آنها مادهای از پیمان سال ١٨١٤ را یادآوری نمود که براساس آن در حالتی که جنگی بین ایران و افغانستان درگیرد، بریتانیاییها نباید دخالت نمایند مگر این که میانجیگری آنان درخواست شده باشد. این فکر که فرستادهها و مقامات بریتانیایی به هندوستان ارسال شوند از آنجا نشأت میگرفت که این دسیسهای است که توسط روسیه چیده شده که مایل بود از توسعهطلبی ایران بهسوی شرق همانند وسیلهای برای باز کردن جادهای که در پرتو آن، یکی از این روزها ارتش روس بتواند به هندوستان لشگرکشی کند، استفاده نماید. بهنظر میآید که این ملاحظات تأثیر زیادی روی لرد پالمرستون، که در آن زمان در رأس وزارت امور خارجه قرار بود، نکرده باشد چون در سپتامبر سال ١٨٣٧ ارتش ایران به افغانستان حمله کرد و پس از چند پیروزی کوچک به شهر هرات رسید و در آنجا شهر را تحت رهبری شخصی سیمونیچ، سفیر روس در دربار ایران، به محاصره درآورد. طی عملیات جنگی، مک نیل، سفیر بریتانیا بهعلت دریافت رهنمودهای ضد و نقیض نتوانست کاری از پیش ببرد. از سويی لرد پالمرستون از او میخواست که «از روابط ایران با هرات یک موضوع بحث و جدل نسازد»، زیرا بریتانیا هیچ چیزی در این مورد نداشت که بگوید. از دیگر سو، لرد اوکلند، فرماندار عام بریتانیا در هندوستان، میخواست که او شاه ایران را از ادامه عملیات منصرف نماید. در آغاز جنگ، آقای ایلیس تمام افسران بریتانیایی را که در ارتش ایران خدمت میکردند، باز خوانده بود، ولی پالمرستون آنها را دوباره به ارتش وارد کرد. در حالی که فرماندار عام بریتانیا در هندوستان، رهنمودهای خود را به مک نیل در مورد خروج افسران بریتانیایی از ارتش ایران تکرار میکرد، پالمرستون بار دیگر این تصمیم را لغو کرد. روز ٨ مارس سال ١٨٣٨، مک نیل خود را به اردوگاه ایران رساند و میانجیگری خود را نه بهنام بریتانیا بلکه بهنام هندوستان عرضه کرد.
در حولوحوش اواخر سال ١٨٣٨، پس از تقریباً نه ماه محاصره هرات، پالمرستون تلگرامی تهدیدآمیز به دربار ایران فرستاد که در آن برای نخستین بار عملیات ایران را در هرات مورد مواخذه قرار میداد و با خشونت تمام به «ارتباط ایران و روسیه» اعترض میکرد. همزمان، دولت هندوستان به یک کشتی جنگی دستور حرکت بهسوی خلیج فارس و تسخیر جزیره خارک را داد. همان جزیرهای که اخیراً توسط بریتانیاییها اشغال شده بود. در تاریخی نزدیکتر، فرستاده بریتانیا، تهران را به مقصد ارضالروم ترک کرد و از سویی دیگر بریتانیا از پذیرش سفیر ایران در کشورشان خودداری کرد. همزمان، بهرغم محاصره بسیار طولانی، هرات مقاومت کرد و حملات ایران را دفع نمود و سرانجام در روز ١۵ اوت ١٨٣٨، شاه ایران مجبور شد از محاصره هرات دست بکشد و افغانستان را با عجله ترک نماید. بهنظر میرسید که عملیات بریتانیا پایان میپذیرد؛ ولی آنها شکل خارقالعاده دیگری بهخود گرفتند. بریتانیاییها که از بیرون کردن ایرانیان از افغانستان خشنود نبودند به عذر و بهانه این که منافع روسیه ایجاب مینماید که بخشی از خاک افغانستان را تسخیر نماید، تمام کشور را برای خود تسخیر کردند. این رویدادها بهنام جنگ افغانیها (۲) معروف شد که نتایج آن تا اندازه زیادی برای بریتانیاییها فاجعهبار گردید و مسئولیت آن نیز به همان اندازه اسرارآمیز ماند.
جنگ کنونی با ایرانیان تقریباً با همان انگیزههایی رُخ داد که جنگ بریتانیا با افغانستان، یعنی حمله ایرانیان به هرات که این بار با تسخیر هرات پایان پذیرفت. با وجود این، یک وضعیت شگفتانگیز در این جنگ وجود داشت که آن هم این بود که بریتانیاییها این بار بهعنوان متحد و مدافع همان «دوست محمد» وارد کارزار شدند که در نخستین جنگ با افغانها با ناکامی تمام، تلاش در برکنار کردن او از حکومت کرده بودند. آنچه باقی میماند این است که آیا این جنگ نیز مانند جنگ پیشین همان نتایج فاجعهبار و نامنتظره را دربر خواهد داشت.
(١) عهدنامه گلستان در سال ١٢٢٨ به جنگ درازمدت (۱۳ـ۱۸۰۴) روس و ایران پایان داد.
(٢) نخستین جنگ بریتانیا و افغانستان بین سالهای ۴۲ـ۱۸۳۸ رُخ داد که در آن بریتانیا شکست سختی خورد.
* مطلب بالا از کتاب «استعمار» (Le colonialisme) گرفته شده است.
این کتاب حاوی بخشی از مقالهها و نامههای کارل مارکس و فریدریش انگلس است. این مجموعه توجه ویژه مارکس و انگلس را در طول زندگی پُربارشان به مسأله استعمار و خشونت بیحدوحصری که در تمدنهای کهن بهوجود آورد، نشان میدهد. این دو اندیشمند و مبارز رفتار غیرانسانی و بیرحمی قدرتهای اروپایی را نسبت به اهالی کشورهای استعمارزده افشا میکنند و پرده از روی چپاول سازمان داده شده ثروتهای قارهها برمیدارند.
مقالههای این کتاب تقریباً ۴۰۰ صفحهای درباره چین، هندوستان، ایران و افغانستان است.
رمی هرارا (Remy Herrara)، اقتصاددان و پژوهشگر در کانون اقتصاد دانشگاه سوربن مقدمهای بر این کتاب نوشته است.
ناشر کتاب: Editions Critiques
کتاب «استعمار» نخستین بار در آوریل ۲۰۱۸ در پاریس منتشر شده است.