رومن رولان: دشمن تمام فاشیسم‌ها

رومن رولان، برنده جایزه نوبل ادبیات، نویسنده‌ای متعهد در زمینه صلح بود که در سال‌های ١٩٣٠ یک مقام اخلاقی به‌شمار می‌رفت.

رومن رولان به صلح‌طلبی خود که پس از جنگ جهانی اول در او به‌وجود آمده بود وداع گفت تا خود را کاملاً وقف مبارزه با فاشیسم نماید.

«من دشمن تمام فاشیسم‌ها هستم.» در سال ١٩٣٣، او نامه‌ای سر‌گشاده به یکی از طرفداران هیتلر می‌نویسد که یک کیفر‌خواست واقعی است و این در حالی است که نازی‌ها در برلین قدرت را در دست گرفته‌اند. او که در سال ١٩١۵ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده بود، تمام مقام اخلاقی خود را، که بسیار بزرگ است، در این نامه می‌گذارد. به‌گونه‌ای که «اشتفان تسوایک»، نویسنده معروف اتریشی آن را به «بزرگ‌ترین رویداد اخلاقی عصر ما» تعبیر می‌کند. او در کتاب پُر‌آوازه «ژان کریستف» برای نسل‌های متوالی، قهرمانی را توصیف می‌کند که جنگ و ملی‌گرایی را نمی‌پذیرد. او پس از آن که مدت زمانی بسیار کوتاه جنگ جهانی اول را پذیرفت، اما خیلی زود به کشت و کشتار عظیم و محاسبات مالی نفرت‌انگیزی که به‌دنبال آن بود پی برد. روز ۳ اوت ١٩١٤ در دفترچه خاطرات خود نوشت: «من به ستوه آمده‌ام و مرگ خود را آرزو می‌کنم. زندگی در میان این بشریت دیوانه و بدون آن که بتوان کاری کرد و شاهد از بین رفتن تمدن بودن، وحشتناک است.» او اکنون ٤٨ سال دارد و دیگر نمی‌توان او را برای جنگ بسیج کرد. پس این، توسط قلم است که با چاپ «در بالای نبرد» در مقابل «قصابی بزرگ» می‌ایستد و اتهامات خیانت و تهدیدهای راست‌گراهای ملی‌گرا را به جان می‌خرد.

جست‌وجوی دنیایی بدون خشونت و جست‌و‌جوی انسان‌گرایی، او را در آغاز به‌سوی لئون تولستوی و فیلسوف‌های هندوستان ـ از‌جمله گاندی و رابیندرانات تاگور ـ هدایت می‌کند. در سال ١٩١٩، او مانیفستی منتشر می‌کند و تمام زحمت‌کشان را دعوت می‌کند که آن را امضاء کنند. این متن که «اعلامیه استقلال ذهن» نام داشت درس‌های جنگ را می‌گیرد و چگونگی به خدمت درآوردن روشنفکران به‌نفع جنگ را با تعریف یک راه آزاد، فراتر از ملل و منافع طبقاتی بیان می‌نماید. به‌وجود آمدن اتحاد شوروی در او امید به یک دنیای نوین را زنده می‌کند. مقاومتش در مقابل قدرت‌هایی که آن را محاصره کرده بودند و سپس صعود فاشیسم‌های ایتالیا، آلمان و اسپانیا او را از صلح‌طلبی‌اش دور می‌کند و «وارد نبرد» می‌نماید. او که دوست‌دار اُپراست موسیقی و تاریخ آن را در دانشگاه سوربن درس می‌دهد، با ظرافت ولی قاطعیت خود را متعهد می‌کند.

بنیادگذار «جنبش صلح‌طلبان آمستردام ـ پله یل»، او مرجعی اخلاقی است و بالاتر از کمیته‌های آنتی فاشیست که توسط روشنفکرانی مانند «پل ویان کوتوریه» و «لویی آراگون» سرپرستی می‌شود، قرار دارد. او به طرفداری از جبهه توده‌ای فرانسه برمی‌خیزد و به یکی از چهره‌های متولی آن تبدیل می‌گردد. در ٣١ ژانویه سال ١٩٣٦، به‌مناسبت هفتادمین سالگرد تولد او، جشن بزرگی در «موتوآلیته» پاریس برگزار می‌شود. میشل وینوک این جشن را «زایش جبهه توده‌ای فرانسه» می‌نامد. نمایشنامه او به‌نام «١٤ ژوئیه» که در ژوئیه ١٩٣٦ در تئاتر الآمبرا در پاریس اجرا می‌شود به‌عنوان نمادی از جهش نوینی که فرانسه را دربرگرفته است مورد استقبال قرار می‌گیرد.

بزه علیه انترناسیونالیسم و خلق

نامه سرگشاده او به یکی از طرفداران هیتلر که در تاریخ ٩ آوریل ١٩٣٣ انتشار می‌یابد، نشان از روشن‌بینی او دارد.

«من تنفر و انزجار خود را از هر نوع نژادپرستی ابراز می‌دارم که در شرایط کنونی بشریت، یک حماقت و یک بزه است. بدون این که بخواهم در اینجا در باره مفهوم پوچ و فریبنده نژادها بحث کنم، که دیگر امروز به حالت ناب وجود ندارد مگر در اقلیت‌های بسیار کوچک دور‌افتاده و عقب‌مانده، چون آنها از جریان زندگی جهان‌شمول بریده شده‌اند. تمام تمدن امروزین حاصل تلاش‌ها و دست‌آوردهای مشترک تمام خلق‌ها و تمام نژادها است که در‌هم ادغام شده است. تفکیک آنها، کاری عبث و بی‌ارزش است … گوته شما بدون اسپینوزا چه خواهد بود؟ آیا فکر می‌کنید این انیشتن، که گورینگ شما از بلندای برج خشونتش او را بد‌نام و بی‌اعتبار می‌کند، در اندیشه بشریت امروزین جای یک نیوتن را در سده هجدهم می‌گیرد؟ … ستم‌ها، ستمکاران را و بیش از آن، آنانی را که از این وضعیت سود می‌برند، بی‌آبرو می‌کند … هیتلریسم تحت عنوان دفاع از ملت، با ستم به عناصر یهودی آن و با اخراجشان از کشور، یکی از ثروت‌های روشنفکری و مادی کشور را نابود می‌نماید. آلمان برای مدتی مدید نتایج این اشتباه استبدادی را تحمل خواهد کرد که یک بزه، نه تنها علیه انترناسیونالیسم است بلکه علیه خلق نیز به‌شمار می‌آید.»

رومن رولان کوچک‌ترین سازش را با نازی‌ها نمی‌پذیرد. در سال ١٩٣٣، با دوست خود اشتفان تسوایک که از سال‌ها پیش از آن با او نامه‌نگاری می‌کرد، قطع رابطه می‌نماید: «این بیش از حد نمایان است که راه‌های ما از یکدیگر جدا شده‌اند. او به‌گونه‌ای غریب، ملاحظه فاشیسم هیتلری را می‌نماید که با وجود این، ملاحظه او را نخواهد کرد…».

احساس پیش از وقوع رویداد: اشتفان تسوایک در سال ١٩۳٤ مجبور به ترک اتریش می‌شود و سال ١٩٤٢ در اوج نا امیدی، در برزیل به زندگی خود پایان می‌بخشد.

Rabindranath Tagore
Amsterdam-Pleyel
Paul Vaillant Couturier
Louis Aragon
Goethe
Goering
Stefan Zweig
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *