راهکار کمونیست‌های چینی برای غلبه بر عقب‌ماندگی

تجربه تاریخی جمهوری توده‌ای چین منحصر به فرد است: این استراتژی، خروج از توسعه‌ نیافتگی در حدی بی‌مانند و تحت رهبری انحصاری حزب کمونیست است. البته مسائل عظیمی ‌(مانند پیر شدن جمعیت، تناقض شگفت‌آور سوسیالیسم با سرمایه‌داران) برجا مانده است. ولی چین سال ۲٠۱٩ تصمیم دارد راه خود را ادامه دهد. چین می‌خواهد یک جامعه «رفاه نسبی» برپا کند، بازار داخلی را توسعه دهد و گذار اکولوژیک را ارتقاء بخشد. باید این مطلب را پذیرفت: چین تصمیم دارد پرانتز تسلط غرب را برای همیشه ببندد و آرزو دارد جایی را که متعلق به اوست باز یابد.‬
 

 

 

٩۵ درصد از مردم نمی‌دانند که چین امروزه چگونه است. ۵ درصد باقی‌مانده، دیپلومات‌ها، کارخانه‌دارها، بانکدار‌ها، نظامیان هستند که می‌خواهند بدانند با چه کسانی سروکار دارند و برای این مطلب، رسانه‌های مهم را مطالعه می‌کنند.
ایالات متحده آمریکا، چین را دشمن خود خواند. برای ما فرانسوی‌ها مهم است که مناسبات‌مان دوستانه باشد و این هنگامی ‌رُخ می‌دهد که ما به کاریکاتور ستیزه‌جویی پایان بخشیم.‬

 ‬
رسانه‌های غربی بیهوده تلاش می‌کنند این امر آشکار را که عیان است پنهان نمایند: چین موفق شده طی ٧٠ سال آنچه را که هیچ کشوری موفق نشده است طی دو سده انجام دهد، تحقق بخشد. با برگزاری جشن ٧٠ سالگی جمهوری توده‌ای که در تاریخ اول اکتبر ۱٩٤٩ توسط مائو تسه تونگ اعلام شده بود، چینی‌ها به وضعیت کشور خود آگاهی دارند. ولی آنها هم‌چنین می‌دانند که در سال ۱٩٤٩ کشورشان در چه وضعیتی قرار داشت: در پی دهه‌ها جنگ داخلی و هجوم بیگانگان، یک وادی خرابه بود.‬

آلن پره فیت (۱) خاطرنشان می‌سازد: چین پیش از ۱٩٤٩، کشوری متعلق به سده‌های میانه بود: گداهایی با دستان بریده‌شده و درهم لولیده، کودکانی با بدن‌های پوشیده از زخم، خوک‌های سیاه و سگ‌های استخوانی، پارچه‌های‬ کهنه‌ای که در میان آنها چند زری پنهان شده بود. هنگامی ‌که شرایط جوی نامساعد می‌شد، قحطی همه چیز را از بین می‌برد. کشاورزان همه چیز خود را از دست می‌دادند. در صورت خشکسالی یا وقوع سیل، آنها کوچک‌ترین ذخیره‌ای در اختیار نداشتند.‬

سهم کشور از تولید ناخالص داخلی به‌علت فقر غیر‌قابل تصور در مقیاس جهانی بسیار کوچک بود. در حالیکه همان سهم در سال ۱۸۲۰، پیش از انحطاط دودمان کواینگ (۲) به ۳٠ درصد رسیده بود و تهاجم قدرت‌های غارتگر غربی که خیلی زود ژاپن هم به آنها ملحق شد باعث شد که این شکوفایی کاملاً ناپدید گردد. در اثر جنگ، سدها و کانال‌ها ویران شدند. در اثر نبود مرمت، شبکه خطوط آهن به حالت تأثر‌آوری رسیده بود. کشاورزی که به زحمت نیاز‌های روستا را می‌داد به‌صورت فاجعه‌باری کمبود تجهیزات داشت.

۹٠ درصد از روستائیان استخوانی و بیش از حد لاغر و دارای پائین‌ترین سطح زندگی در مقیاس جهانی بودند: از سطح زندگی در هندوستان و آفریقای جنوب صحرا نیز پائین‌تر بود. در این سرزمین که زندگی به یک مو آویزان بود، میانگین عمر بین ۳۶ و ٤۰ سال قرار داشت. با وجود تمدنی به قدمت چندین هزاره، ۸٠ درصد از چینی‌ها که به حال خود رها شده بودند، بی‌سواد بودند.‬

امروزه اقتصاد چین، ۱۸ درصد تولید ناخالص داخلی جهان را در برابری با قدرت خرید نشان می‌دهد و از اقتصاد آمریکا در سال ۲۰۱٤ پیشی گرفته است. چین نخستین اقتصاد صادر‌کننده جهان است. قدرت صنعتی‌اش دو برابر قدرت صنعتی آمریکا و چهار برابر قدرت صنعتی ژاپن است. با وجود این، بدهی کلی کشور (بدهی دولتی و خصوصی) از بدهی کلی آمریکا کمتر است (۲۵٠% در برابر ۳۶۰ %) و بدهی خارجی آن کم است.‬

چین نخستین قدرت وام‌دهنده جهان و بزرگ‌ترین ذخیره مبادلاتی جهان را داراست (۳ هزار میلیارد دلار). نخستین شریک تجاری ۱۳٠ کشور، در بالا بردن رشد اقتصادی جهان به مقدار ۳٠ درصد طی این ده سال اخیر سهیم بوده است. چین نخستین تولید‌کننده فولاد، سیمان، آلومینیم، برنج، گندم و سیب زمینی در جهان است. چین با ٤٠٠ میلیون نفر، بزرگ‌ترین شمار قشر متوسط را در جهان داراست. فقط در سال ۲۰۱۸، ۱٤٠ میلیون نفرچینی برای تعطیلات به خارج از کشور سفر کردند.‬

این توسعه اقتصادی به‌شکل چشم‌گیری شرایط زندگی چینی‌ها را بهبود بخشید. بی‌سوادی تقریباً از بین رفته است. نرخ به مدرسه رفتن کودکان در مدارس ابتدایی ٩۸/۹ درصد و ٩٤/۱ درصد در مدارس متوسطه است.‬

نرخ تنگدستی که در سال ۱۹۸٠ به ٩۵ درصد می‌رسید، در سال ۲۰۱۰ به ۱٧ درصد و در سال ۲٠۱٧ به ۳/۱ درصد رسیده است. «شی جین پینگ» قول داده است که در سال ۲۰۲٠ تنگدستی را کاملاً از بین ببرد. براساس گفته‌های «برانکو میلانویچ» رئیس سابق اقتصاددانان بانک بین‌المللی، بین سال‌های ۱۹۸۸ و ۲۰۰۸، پدیدار شدن یک قشر متوسط عظیم دلیل اصلی کاهش نابرابری‌های جهانی است. در عرض ۲۰ سال، ٧٠٠ میلیون چینی از چنگ تنگدستی رها شدند. دستمزد میانگین از‌جمله تحت تأثیر بسیج کارگری دو برابر شده است و شرکت‌های خارجی که در جست‌و‌جوی دستمزد ارزان‌تر هستند، آغاز به جابه‌جا کردن فعالیت‌های خود کرده‌اند. ‬

یکی از مسائل اساسی توسعه، دستیابی به فن‌آوری امروزین است. چین تحت مائو در ابتدا از کمک‌های اتحاد شوروی بهرهمند شد ولی این کمک‌ها در سال ۱۹۶۰ به‌هنگام بروز اختلاف بین چین و شوروی قطع شد. برای حل همین مسأله بود که «دنگ شیائو پینگ» در سال ۱٩٧۹ اقتصاد چین را به‌تدریج بر روی سرمایه‌های خارجی گشود و در عوض سود‌هایی که شرکت‌های خارجی یاد شده می‌بردند، به‌تدریج فن‌آوری خود را به چینی‌ها منتقل می‌نمودند.‬

در طول ٤۰ سال، چینی‌ها پیچیده‌ترین فن‌آوری‌ها را جذب کردند و به این ترتیب، شاگرد از استاد پیشی گرفت! امروزه سهم چین در فن‌آوری پیش رفته، ۲۸ درصد کل جهان است و در سال ۲٠۲۱ می‌باید از ایالات متحده پیشی بگیرد. این هم درست است که چین دارای منابع انسانی قابل ملاحظه‌ای است. چین ۵۵٠ هزار دانشجو به خارج می‌فرستد و ٤۰۰ هزار دانشجوی بیگانه را می‌پذیرد. چین دارای ۸٠ کانون فنی است و در دنیا در رتبه نخست شمار دیپلمه‌ها در علوم و مهندسی قرار دارد و هرساله چهار بار بیش از ایالات متحده مهندس تربیت می‌کند.‬

این نفوذ فنی غول چینی از این پس پا‌به‌پای انتقال اکولوژیک به پیش می‌رود. امضاء‌کننده پیمان پاریس در مورد آب‌و‌هوا، چین نخستین سرمایه‌گذار جهانی در رشته انرژی‌های جایگزین شونده است. چین دارای ۶۰ درصد پانل‌های خورشیدی و ۵٠ درصد دستگاه‌های تولیدکننده انرژی از نیروی باد در جهان است. ٩٩ درصد اتوبوس‌های برقی درحال کار در دنیا ساخت چین است. ۵۰ درصد از خودرو‌های چین برقی است و سه بار بیش از ایالات متحده خودروی برقی تولید می‌کند.‬
 
چین هم‌چنین دارای طویل‌ترین شبکه خط آهن سریع‌السیر در دنیاست (۳۰ هزار کیلومتر) و هدفش رساندن آن به ٤٠ هزار کیلومتر است. شرکتی که مسئول ساختن قطارهای سریع‌السیر است، بزرگ‌ترین شرکت در جهان است. این شرکت ۲۰۰ قطار در سال تولید می‌کند و برای ۸٠ کشور کار می‌نماید. چین بزرگ‌ترین عملیات درختکاری را در جهان برعهده گرفته است (۳۵ میلیون هکتار). با جدی گرفتن مساله آلودگی فاجعه‌بار هوا در منطقه پکن، موفق شد طی پنج سال از پخش ۵۰ درصد از ریزگرد‌های مسموم‌کننده جلوگیری کند.‬

این پیشرفت چشمگیر جمهوری توده‌ای چین، نتیجه ٧٠ سال تلاش سترگ است. برای رسیدن به چنین نتایجی، چینی‌ها نظام اجتماعی ـ سیاسی بدیعی را برپا نموده‌اند که مقوله‌های متداول در غرب به دشواری می‌توانند به تشریح آنها بپردازند. به دور از یک «دیکتاتوری مستبد»، این نظامی ‌«نو ـ امپراتوری» است که مشروعیت آن منحصراً بر روی بهبود شرایط زندگی خلق‌های چین بنا شده است.‬

حزب کمونیست که از سال ۱٩٤۹ رهبری کشور را در دست دارد به‌خوبی واقف است که کوچک‌ترین انحراف از خط بهبود جمعی قابل درک نخواهد بود و سقوطش را در پی خواهد داشت. غربی‌ها که بر‌حسب عادت تصور می‌کنند که دموکراسی فقط بر روی انتخابات قرار دارد، نظام چینی را درک نمی‌نمایند. آنها نمی‌بینند که «دموکراسی» غربی با تعیین رئیس آن از سوی بانک‌ها مشخص می‌شود در حالی که در چین، این بانک‌ها هستند که از رئیس‌جمهوری پیروی می‌نمایند.‬

برای هدایت توسعه، کمونیست‌های چینی یک اقتصاد مختلط که توسط دولتی نیرومند هدایت می‌شد برپا ساختند که هدف مقدم آن رشدی است که بر روی اصلاحات ۱٩٧٩ یعنی امروزین کردن شرکت‌های دولتی که بخش‌های کلیدی را دربرمی‌گیرند و تشکیل یک بخش نیرومند خصوصی، دستیابی به سرمایه‌های خارجی و انتقال فن‌آوری کشور‌های پیشرفته تکیه دارد. بر خلاف آنچه که گاهی گفته می‌شود، این مائو تسه دونگ بود که این فرایند را هنگامی‌ که در سال ۱۹٧۲ روابط را با ایالات متحده بر قرار کرد، آغاز نمود.‬

اما این نزدیکی به غرب سرمایه‌داری، این «سازش اکروباتیک» که به‌درستی هدف برخی از مارکسیست‌ها بود، فقط یک وسیله بود و نه یک هدف. «ژیانگ زمین»‌ در سال ۱٩٧٧ در عین حالی که این گشایش اقتصادی به‌سوی غرب را توجیه می‌کرد یادآوری می‌نمود که چین ساختمان سوسیالیسم را از نظر دور نگه نمی‌دارد. به‌همین خاطر است که دولت باید توسعه و مالکیت عمومی‌ را در اختیار بگیرد وبخش مالی را تحت کنترل خود داشته باشد.‬

دو سده پیش، چین هنوز کارگاه دنیا بود. امپریالیسم غربی که نتوانسته بود تضاد‌های درونی خود را از بین ببرد، امپراتوری «مانچو» را که ناتوان شده بود، نابود نمود. جنگ‌های سده بیستم به‌نوبه خود، کشور رادر هرج‌ومرج فرو بردند. به‌نظر چینی‌ها، فضیلت جمهوری توده‌ای چین این است که به این سده طولانی بدبختی و تحقیر که در سال ۱۸٤٠ با «جنگ تریاک» آغاز گشته بود، پایان داد. چین که توسط مائو آزاد و متحد گشته بود، وارد راه باریک توسعه شد. کشور که در فقری امروزه غیر‌قابل تصور فرو‌رفته بود، تنها و بدون منابع، راه‌های ناشناخته‌ای را کاوید و به کمک مائوئیسم تلاش کرد جامعه رابه‌گونه‌ای ریشه‌ای متحول نماید.‬

به گونه ای دقیق‌تر و با استفاده از واژه‌نامه مارکسیستی، مائوئیسم را می‌توان به تلاش برای شتاب بخشیدن به توسعه نیروهای مولد و با تکیه بر تغییر انقلابی مناسبات اجتماعی تعریف کرد. به‌عبارت دیگر، با عمومی‌ کردن مبارزه طبقاتی در داخل کشور برای تحکیم سوسیالیسم. این اراده‌گرایی اثرات مثبتی در عمومی‌ کردن آموزش و پرورش داشت ولی در برانگیختن اقتصاد کاملاً شکست خورد. در حالی که در پرتو پیشرفت بهداشت، با رشد جمعیت در تضاد بود. فروریزش تولیدات کشاورزی موجب فاجعه «پرش بزرگ به جلو» شد که به‌همراه شرایط آب‌وهوایی و تحریم‌های غربی مسئول واپسین قحطی در چین شد (سال‌های ۱٩۵٩ تا ۱۹۶۱).‬

با انقلاب فرهنگی که نقطه اوج آن در سال ۶۸ـ۱٩۶۶ بود، مائو و گارد‌های سرخ تصمیم گرفتند دوباره توده‌ها را علیه حزب بسیج کنند تا «مانع بازگرداندن سرمایه‌داری » به چین و «غرق شدن در رویزیونیسمی ‌از نوع شوروی» شوند. این انقلاب در انقلاب به‌سرعت به محدودیت‌های خود برخورد کرد. با اجازه دادن به رشد جوش و خروش ایدئولوژیکی جوانان سرنوشت‌گرا، موجب پدیدار شدن خشونت‌های بیهوده و ویرانی‌هایی شدند که در جهت خلاف تلاش برای توسعه حرکت می‌کرد. این ماشین که در خلاء می‌چرخید، موجب به‌وجود آمدن هرج‌و‌مرجی شد که الزاماً نفی خود می‌طلبید و در‌واقع این ارتش آزادی‌بخش توده‌ای بود که به آن پایان بخشید.‬

در قطعنامه‌ای که در سال ۱٩۸۲ به‌تصویب رسید، حزب کمونیست چین تجربه تاریخی یاد‌شده را به‌سختی مورد انتقاد قرار داد، آن را «لغزش چپ‌روانه» نام نهاد و تدریجاً اصلاحات را برعهده گرفت. «سوسیالیسم با ویژگی‌های‬ چینی» که در سال ۱۹۹٧ مشخص شد، تکیه بر روی این اندیشه قرار گرفته بود که رشد نیروهای مولد شرط ضروری تغییر مناسبات اجتماعی است و نه برعکس آن. ‬

همان‌گونه که «ژان کلود دولونوا» نوشته است، «انقلابی که توسط بنیادگذاران مارکسیسم همانند میوه‌ای طرح‌ریزی شده هنگامی ‌باید چیده شود که رسیده باشد و به احتمال زیاد این میوه رسیده می‌شود زیرا باغ پُر از میوه است.» ولی‬ به‌نظر کمونیست‌های چینی، انقلاب «میوه باغی است که اول باید آن را پرورش داد، سپس درختان را بزرگ کرد و شاخ و برگ اضافی آنها را برید.» مشخصاً، سوسیالیسم فقر دائم نیست! و برای آغاز کردن تغییر مناسبات اجتماعی، باید به سطحی از نیروهای مولد رسید.‬

پس از آزاد سازی کشور و متحد کردن آن، لغو پدرسالاری، اجرا کردن اصلاحات ارضی، آغاز به صنعتی کردن، مجهز کردن کشور به چتر هسته‌ای ، فائق آمدن بر بی‌سوادی، ۲۴ سال امید به زندگی بیشتر، ولی هم‌چنین اشتباهات غم‌انگیزی را باعث شدن که خلق چین از آنها درس‌های لازم را فراگرفت، مائوئیسم پس از ۲۵ سال حکومت (۱٩۷۵ـ١۹۵۰) آن را واگذار نمود. جانشینانش به پیچیدگی‌های زندگی بین‌المللی توجه کردند و بدون آن که یک آن سکان را رها نمایند، از جهانی شدن درس‌های لازم را فراگرفتند. با اندوختن تجارب گذشته، چینی‌ها درآمد ناخالص داخلی خود را افزودند، کشور را صنعتی کردند، فقر را از بین بردند و سطح علمی و فن‌آوری کشور را به‌گونه‌ای چشمگیر بالا بردند. ‬

تجربه تاریخی جمهوری توده‌ای چین منحصر به فرد است: این استراتژی، خروج از توسعه‌ نیافتگی در حدی بی‌مانند و تحت رهبری انحصاری حزب کمونیست است. البته مسائل عظیمی ‌(مانند پیر شدن جمعیت، تناقض شگفت‌آور سوسیالیسم با سرمایه‌داران) برجا مانده است. ولی چین سال ۲٠۱٩ تصمیم دارد راه خود را ادامه دهد. چین می‌خواهد یک جامعه «رفاه نسبی» برپا کند، بازار داخلی را توسعه دهد و گذار اکولوژیک را ارتقاء بخشد. باید این مطلب را پذیرفت: چین تصمیم دارد پرانتز تسلط غرب را برای همیشه ببندد و آرزو دارد جایی را که متعلق به اوست باز یابد.‬

‫۱ـ Alain Peyreffite دولتمرد و نویسنده فرانسوی
۲ـ Qing

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *