زوربای ایرانی
او را بهواسطه ترجمههای فاخری همچون ترجمه دن کیشوت، زوربای یونانی و شازده کوچولو و به پاس زحمات فراوان در حوزه ترجمه متون جهان به زبان فارسی، پدر ترجمه ایران نامیدند و به سبب شوخطبعی و بذلهگویی و طنازی و لطیفهپردازی لقب زوربای ایرانی را به وی دادهاند.
محمد قاضی ملقب به پدر ترجمه ایران در ١٢ مرداد ١٢٩٢ در مهاباد دیده به جهان گشود و پدرش میرزا عبدالخالق قاضی امام جمعه پاوه بود و آنچنان که خود در مقدمه کتاب خاطرات یک مترجم نوشته است: «پدر من ابتدا یک فرزند بهنام محمد داشت که فوت کرد، سپس یک دختر داشت، آن هم فوت کرد، خداوند پسر دیگری به پدر و مادرم داد و به دلیل اینکه پدرم بهنام محمد علاقه داشت نام این کودک را نیز محمد گذاشت، اما این محمد ثانی هم بعد از مدتی فوت کرد، اما پدرم دست از تلاش برنداشت و دوباره صاحب فرزند پسر دیگری شد و نام وی را نیز محمد گذاشت. این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم.»
وی به زبان فارسی و کردی و انگلیسی و فرانسوی تسلط داشت و خود در اینباره میگوید: «تحصیل زبان فرانسه در مهاباد آن زمان گناه کوچکی نبود. مردم آن عصر هنوز تحصیل زبان ملتهای غیرمسلمان را مجاز نمیدانستند. من میبایست ماهی ۵ تومان حقالتدریس میدادم که نداشتم و هیچ روزنه امیدی هم نبود که مرا به این آرزو رهنمون شود. نمیدانم التماسهای معصومانه من باعث شد که «گیو»، دلش نرم شود و مرا مجاناً بپذیرد یا خود او میترسید که اگر این شاگرد را هم رد کند کمکم زبان فرانسه فراموشش شود.»
این شخصیت والا و گرانقدر آنچنان شوخطبع، بذلهگو و خوشمشرب بود که همگی را به همصحبتی با خود فرامیخواند و از هیچ غمی در دنیا باک نداشت و آنچنان مشکلات و ناراحتیهای خود را به شوخی میگرفت و به مصائب دنیا میخندید که به خود لقب زوربای ایرانی را داده بود و در مقدمه کتاب زوربای یونانی و شرح شیطنتهای زوربای یونانی به این نتیجه میرسد که روا بود اگر در پشت جلد کتاب بهجای «زوربای یونانی» ترجمه «محمد قاضی» بنویسند: «زوربای یونانی به ترجمه زوربای ایرانی».
وجه تسمیه محمد قاضی با زوربای یونانی در این است که او نیز همچون زوربای یونانی شخصیت اصلی رمان نیکوس کازانتزاکیس، ناملایمات زندگی را جدی نمیگیرد و در قبال بدبیاریها روحیه شاد خود را از دست نمیدهد، و بهشدت اهل شیطنت، دستانداختن و لطیفهگویی بود و از کنار مصایب دنیا بهراحتی میگذشت و خم به ابرو نمیآورد.
قاضی در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزاجواد قاضی به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ دیپلم خود را در رشته ادبی از دارالفنون گرفت. در سال ۱۳۱۸ در رشته قضایی فارغالتحصیل شد و همواره در طول این دوران جزو شاگردان برتر زبان فرانسه بود.
وی در سال ۱۳۲۰ به استخدام وزارت دارایی درآمد و در سال ۱۳۵۵ از خدمت دولتی بازنشسته شد وی از اعضای حزب توده ایران بود، و تا پایان عمر خود به عقاید خویش وفادار ماند.
محمد قاضی از مترجمان برجسته دوره معاصر ایران
محمد قاضی ۵۰ سال علاوه بر مترجمی، در نوشتن دستی داشت و نتیجه سالها تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است.
با ترجمهٔ اثر «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو، در سال ١٣٢٠ قدم در مسیر مترجمی گذاشت و بعد از آن ١٠ سال با دنیای مترجمی خداحافظی کرد و در سال ١٣٢٩ در طول یک سال و نیم «جزیره پنگوئنها» اثر آناتول فرانس را ترجمه کرد و به سبب شیوایی و روانی کتاب آناتول فرانس را به سبب ترجمه خود از ردیف نویسندگان بیبازار و بیطرفدار خارج کرد.
در سال ۱۳۳۳ کتاب «شازده کوچولو» نوشتهٔ سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمهٔ دورهٔ کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.
وی نخستین مترجم کتاب «شازده کوچولو» اثر سنت اگزوپری است و خود او در کتاب «خاطرات یک مترجم» در اینباره نوشته: «این کتاب را امانت از یک دوست گرفته و یک هفته آن را ترجمه کردم».
مترجمی از تبار کُرد
محمد قاضی که در اصل کُرد بود و همواره به کُرد بودن خود افتخار میکرد، دو کتاب ارزشمند «کرد و کردستان» اثر واسیلی نیکیتین و «صلاحالدین ایوبی» اثر آلبر شاندور را هم به فارسی برگردانده است تا خدمتی نیز به همشهریان خود کرده باشد و منابع ارزشمندی برای تحقیق و پژوهش در زمینه مسائل کرد و کردستان باشد.
محمد قاضی در سال ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را دربر گرفته بود و پس از عمل جراحی نیز بهدلیل از دست دادن تارهای صوتی دیگر قادر به سخن گفتن نبود تا اینکه سرانجام در یک روز سرد زمستانی در تاریخ ٢٤دی ١٣٧٦ ورق عمرش به یکباره بسته شد.
وی در وصیتنامهاش گفته بود که همواره به کُرد بودن خود افتخار میکند و آرزومند است وقتی که درگذشت، در شهر مهاباد به خاک سپرده شود. بههمین منظور براساس وصیت خودش پیکر پاک این مترجم پس از انتقال به زادگاهش با حضور شمار زیادی از هموطنان و همزبانان وفادارش در مقبره الشعرای شهر مهاباد در کنار استادان «ههژار»، «هێمن»، «خاڵەمین» و «ماملێ» در خاک کردستان آرام گرفت.
منابع
کتاب «خاطرات یک مترجم»
کتاب «محمد قاضی کیست و چه کرد؟»
برخی از ترجمهها و کتابهای محمد قاضی
۱ــ خاطرات یک مترجم
۲ــ مهاتما گاندی
نویسنده: رومان رولان
۳ــ ایالات نامتحد
نویسنده: ولادیمیر پوزنر
۴ــ تاریخ مردمی آمریکا
نویسنده: هاروی واسرمن
۵ــ فاجعه سرخپوستان آمریکا
نویسنده: دی براون
۶ــ در نبردی مشکوک
نویسنده: جان اشتاین بک
۷ــ سپید دندان
نویسنده: جک لندن
۸ــ تُپلی و چند داستان دیگر
نویسنده: گی دو مو پاسان