پیرامون توافق‌نامه آمریکا و طالبان

Print Friendly, PDF & Email

این توافق‌نامه نه تنها آورنده صلح نخواهدبود بلکه معادله صلح در کشور را پیچیده‌تر می‌سازد. باید بپذیریم هرآنچه آمریکا در این مورد انجام می‌دهد برای منفعت خودش است و اتفاقاً منفعت خودش در تداوم درگیری‌های حساب شده و محدود (طوریکه در این دودهه بوده است) می‌باشد. با این توافق‌نامه دور دیگری از خونریزی‌ها در افغانستان با پیچیدگی بیشتر وارد میدان خواهد شد. در این عرصه رهبری رسمی ‌طالبان خدمات بزرگی به‌طور غیرمستقیم برای آمریکا انجام داده‌اند و این توافق‌نامه در امتداد این خدمت به ارباب ماورابحار است که وارد صحنه سیاست می‌شود.

 

 

بعد از سروصداهای زیاد تبلیغاتی و پنهانکاری‌های نه چندان ضروری بالاخره موافقت‌نامه‌ای بین طالبان و«زلمی ‌خلیل زاد» که به‌نام مذاکره‌کننده آمریکایی یاد می‌شود به امضا رسید. هنگام امضای این موافقت‌نامه  وزرای خارجه آمریکا و پاکستان و نمایندگان و دیپلومات‌های بیشتر از سی کشور و برخی از سازمان‌های بین‌المللی جهان حضور داشتند. دراین سند طالبان متعهد شده‌اند که در ازای بیرون رفتن عساکر آمریکایی از افغانستان، به هیچ نیرویی (به‌خصوص القاعده) اجازه ندهند تا از سرزمین افغانستان علیه آمریکا و متحدین آن دست به عملیات تروریستی بزنند و به هیچ نیرویی که علیه آمریکا و متحدین آن خطر ایجاد کنند، پناه ندهند؛ آنها متعهد شده‌اند که از سربازگیری، آموزش نیروهای تروریستی و جمع‌آوری امکانات مالی در خاک افغانستان جلوگیری کنند. در این سند حل اساسی‌ترین مسئله یعنی آتش‌بس موکول به مذاکره بعدی طالبان با دولت افغانستان شده است. براساس این توافق‌نامه عده کنونی سربازان آمریکایی از نزدیک به ۱۴۰۰۰ نفر به ۶۸۰۰ نفر در یک فاصله زمانی ۱۳۵ روز تقلیل می‌یابد و بقیه سربازان آمریکایی افغانستان را طی نه ماه ترک می‌کنند. همچنان در این سند ذکر شده که طالبان پای میز مذاکره با دولت افغانستان حاضر شوند. جانب آمریکا متعهد شده که تحریم‌های علیه طالبان را با درنظرداشت پیشرفت مذاکرات بین‌الافغانی رفع نماید. در یکی از بخش‌های این توافق‌نامه چنین آمده است «ایالات متحده و متحدانش از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی افغانستان یا مداخله در امور داخلی این کشور خودداری خواهند کرد.» (!)

قبل از هرگونه ارزیابی‌ای درباره این توافق‌نامه باید به این سئوال‌های عمده و اساسی پاسخ گفت که آیا صلح به‌معنای واقعی کلمه می‌تواند در اوضاع ژئوپولیتیک کنونی افغانستان خواست درونی و صادقانه آمریکایی‌ها و به‌نفع آنها باشد؟ آیا حضور طالبان در صحنه جنگ‌های داخلی افغانستان توانسته است تاکنون تهدیدی جدی برای نیروهای آمریکایی باشد؟ اگر تسلیم این توهم شویم که طالبان آمریکا را شکست داده‌اند پس سیستم سیاسی ایجاد شده به‌وسیله آمریکا در افغانستان با بیرون رفتن نیروهای آمریکایی هیچگونه اقبالی برای تداوم نخواهد داشت. آیا چنین فرضیه‌ای با سیاست و خواست آمریکا می‌خواند؟ برای هیچکسی پوشیده نیست که آمریکا افغانستان را به‌خاطر تنها ترور «اسامه بن لادن» و همراهانش اشغال نکرده است ورنه چنین کاری برایش از راه دور بسیار باصرفه‌تر و آبرومندانه‌تر می‌توانست باشد. بیست سال گذشته نشان داد که اولویت‌های سیاست آمریکا در جهت اشغال افغانستان وابسته به ملحوظات استراتیژیک بوده است و حضور«بن لادن» به‌عنوان یک واقعیت نه چندان بااهمیت از لحاظ سیاست‌های درازمدت آمریکا بهانه‌ای بیش برای اشغال افغانستان نبود؛ همان‌طوری که وجود سلاح‌های کشتارجمعی در عراق نیز بهانه‌ای برای اشغال آن کشور شد. آمریکایی‌ها در طول این نزدیک به بیست سال در افغانستان با این جنگ زرگری خود را مصروف نشان داده‌اند. اگر بپذیریم که طالبان آمریکا را شکست داده‌اند و در نتیجه آمریکا از ترس تن به صلح با آنها داده است، ساده‌اندیشی خواهد بود. درواقع این بزرگ‌نمایی طالبان و مطرح ساختن آنان در لوژ بالایی سیاست جهانی اهداف دیگری را دنبال می‌کند. آمریکایی‌ها بارها گفته‌اند که به این زودی‌ها از افغانستان بیرون نمی‌شوند. نه این توافق‌نامه و نه هیچ سند سیاسی و دیپلوماتیک دیگری نمی‌تواند آمریکایی‌ها را از این خوان نعمت استراتیژیک که همسایگی افغانستان با چین و ایران و کمی ‌دورتر روسیه است، دور براند. امروزه بزرگ‌ترین بازی سیاسی جهانی پیرامون افغانستان در جریان است و از قضا و به انتخاب آمریکایی‌ها طالبان در مرکز این بازی دارای ابعاد تاریخی و استراتیژیک قرار داده شده‌اند. حوادث بعدی نشان خواهد داد که طالبان بنابر طبیعت سیاسی و روانی و اعتقادی خود قادر به اجرای این نقش؛ طوری‌ که آمریکایی‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند، نخواهند بود. مسلماً آمریکایی‌ها مانند هر مورد دیگری برنامه «ب» را در آستین خواهند داشت. ولی در شرایط کنونی شاید آمریکایی‌ها یکی از آخرین واریانت‌های استفاده از کارت طالبان را آزمایش می‌کنند. بازی سیاسی در افغانستان دارد بغرنج‌تر می‌شود. گذشت روزگار نشان خواهد داد که این توافق‌نامه مانند بسیاری از چنین اسنادی سرنوشتی جز رفتن پیش از وقت به بایگانی تاریخ نخواهد داشت.

پایگاه‌های نظامی ‌آمریکایی؛ مهم‌ترین عامل تداوم اشغال افغانستان

در این توافق‌نامه تخلیه پنج پایگاه نظامی ‌آمریکایی قید شده است. مذاکرات و موافقت‌نامه برآمده از آن نشان داد که در ورای بحث ضرورت حفظ سربازان در کشور اشغال شده افغانستان، آمریکایی‌ها در یگانه موردی که عقب‌نشینی نخواهند کرد، مسئله پایگاه‌های نظامی ‌است؛ این پایگاه‌ها نه به اجازه کسی برپا شده‌اند و نه به اجازه کسی نیاز دارند که باقی بمانند و یا نمانند. نفس اشغال افغانستان به‌وسیله آمریکایی‌ها روی مسئله پایگاه‌های نظامی ‌می‌چرخد، فقط تغییر بزرگ تناسب نیروهای جهانی و منطقه‌ای و شکل‌گیری اپوزیسیون واقعی چپ، ملی و وطن‌پرست در داخل افغانستان می‌تواند در سرنوشت این پایگاه‌ها نقش تعین کننده داشته باشد، نه فرآیند جاروجنجال‌های سیرک سیاسی امروزی افغانستان. آنچه آمریکا در افغانستان برای تداوم بی‌دردسر اشغال کشور ما نیاز دارد عبارت است از: ۱ــ سیستم اداری و اقتصادی‌ـ‌اجتماعی وابسته مانند رژیم کنونی، ۲ــ پایگاه اجتماعی در وجود قشر طفیلی مجاهدین قبلی و مقاطعه کاران وابسته به خانواده‌ها و ایل و تبارشان که خاک افغانستان را به آمریکا فروختند و ۳ــ پایگاه‌های نظامی‌ باقدرت. ضرورت حفظ این سیستم سیاسی افغانستان که زمینه پیاده ساختن سیاست‌های آمریکا را فراهم می‌سازد به هر حالی باقی خواهد ماند. مهم نیست چه کسی در رأس آن قرار داشته باشد؛ مهم همان سیستم اداره است که حتی شکل آن هم برایشان بی‌اهمیت است وهر قدر خواسته باشند می‌توانند قانون اساسی و هر چیز دیگری را در آن تغییر بدهند. در این‌صورت وجود سربازان آمریکایی نیاز مبرم نیست. مسئله عمده وجود پایگاه‌های آمریکایی است که فقط پنج تای آن مسدود می‌شوند. آمریکایی‌ها از آغاز هم به طالبان اجازه دادند همین رقم پنج پایگاه رامطرح سازند. آخر چرا پنج تا پایگاه؟ اگر می‌روند چرا با همه پایگاه‌های خود نمی‌روند؟ وانگهی چه کسی می‌داند ویا می‌تواند برود و تحقیق کند که چند تا پایگاه دیگر در افغانستان دارند؟ مزید بر آن پایگاه‌های نظامی ‌آمریکایی، آنهم درکشوری چون افغانستان که بین چین، پاکستان، ایران، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان واقع است می‌توانند بدون وجود افسران و سربازان عمل کنند؟ رهبری رسمی ‌طالبان که با آمریکا در زدوبند‌اند، به این سئوال چگونه می‌توانند جواب بگویند؟ طالبان ماهرانه قیافه فاتح را به‌خود گرفته و می‌گویند ما آمریکایی‌ها را بیرون کردیم! جنابان چنین نیست؛ آمریکایی‌ها از در بیرون می‌شوند از پنجره بازمی‌گردند؛ اینرا شما هم خوب می‌دانید. اگر روزی خود جنابان طالبان یا کسان دیگری پا کج بگذارند و هواپیماهای پیشرفته آمریکایی از این پایگاه‌ها برخیزند و همه را با خاک یکسان کنند، این را چگونه می‌توانید توجیه کنید؟ همچنان ممکن است روزی از همین پایگاه‌ها تجاوز علیه یکی از کشورهای همسایه رخ بدهد.

سرنوشت صلح واقعی و توافق‌نامه آمریکا و طالبان

آنچه در این سند سردرگم است؛ مسئله صلح واقعی می‌باشد. آن قدر کلی‌گویی در آن وجود دارد که بیشتر چهره یک سراب را می‌نماید تا اقدام در جهت صلح واقعی. خصوصیت عمده این سند فقدان پایه و ضمانت اجرایی آن می‌باشد. تاکنون به استثنای افراد ساده لوح و اهل مراد در این زمینه، کسی به محکم بودن این توافق‌نامه اطمینان چندانی ندارد. چنانچه به‌گفته صدای آلمان «دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریكا شنبه به طالبان هشدار داد که اگر آنها (طالبان) به وعده‌هایشان که در توافق‌نامه درج است، وفادار نمانند، ایالات متحده «با قدرتی که تا حال هیچکس تجربه‌اش نکرده، باز خواهد گشت …. همچنین مارك اسپر، وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا در یک کنفرانس مشترک مطبوعاتی با ینس استولتنبرگ دبیرکل ناتو و رئیس‌جمهور اشرف غنی در کابل گفت که اگر اسلامگرایان توافق‌نامه را نقض کنند، ایالات متحده از فسخ آن دریغ نخواهد کرد.»

یعنی که از همین اکنون درباره عمر این ورق‌های امضا شده می‌توان حدس زد. شوخی‌ای در زمینه این توافق‌نامه در شبکه‌های اجتماعی درگردش است که براساس آن در عکسی هنگام امضای موافقت‌نامه، ملابرادر نماینده طالبان را نشان می‌دهد که با پنسل (مداد) توافق‌نامه را امضامی‌کند گویی می‌داند که به هر حال این توافق آینده چندانی ندارد و آسان پاک خواهد شد. ولی اگر جدی صحبت شود؛ واقعیت آشکار روی صحنه این است که فاصله زیادی رهبری رسمی‌ طالبان را از صفوف جنگنده آن جدا می‌کند. به‌طور قطع می‌توان گفت که یکی، دو و یا سه بار نه بلکه صدها بار از آنچه رهبری رسمی ‌طالبان وعده داده است، از جانب صفوف این تنظیم نامتجانس و هیجان‌زده تخطی صورت خواهد گرفت. این را آمریکایی‌ها هم مسلماً خیلی خوب می‌دانند. علاوتاً هر لحظه‌ای که طالبان کوچک‌ترین اشتباه از دید واشنگتن را مرتکب شوند، شمشیر داموکلس سنتکوم آمریکا را بالای سر خود خواهند یافت. هم اکنون آمریکایی‌ها به یک توافق رسمی ‌در جهت برد «ترامپ» در انتخابات آینده و برای انجام بازی‌های اوپراتیفی منطقه‌ای خویش نیاز دارند. یقیناً حوادث باسرعت رخ خواهند داد و ما را منتظر بخش‌های بعدی این سریال پرهیجان نخواهند گذاشت. آمریکایی‌ها به امضای این توافق‌نامه ضرورت داشتند تا به جهانیان و به درجه اول به مردم آمریکا نشان بدهند که گویا طالبان یک نیروی قهار و خطرناک است و شکر باید کشید که سربازان آمریکایی از دم تیغ آنان جان سالم بدربرده و به خانه‌های خود برمی‌گردند، ولی آمریکا پایگاه‌های خود را در آن کشور نگهداشته است تا از مردم افغانستان در صورت خرابی اوضاع دفاع کند (!). عده‌ای ساده‌لوح پیدا خواهد شد که آمریکایی را که به آمریکای جهان‌خوار شهرت یافته است، چنین ساده در نقش نیکوکاری بیابند اما واقعیت‌های سرسخت جهان کنونی چنین تصوری را از بیخ وبن رد می‌کند.

القاعده وطالبان

آمریکایی‌ها ادعا دارند که طالبان را مجبور ساخته‌اند از القاعده دیگر پشتیبانی نکنند. وجود القاعده در افغانستان بعد از اشغال آمریکایی‌ها بیشتر به شوخی شباهت دارد. القاعده که مخلوق آمریکایی‌ها بود، در زمان حاکمیت انقلابی افغانستان در کشور ماحضور سنگینی داشت. در افغانستان چهل تا پنجاه هزار نفر عرب به جنگ علیه حاکمیت انقلابی درگیر بودند. بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکایی‌ها ما که شاهد فعالیت‌های القاعده در افغانستان نبوده‌ایم. تا جایی که در رسانه‌ها چنین مطالب انعکاس می‌یابد، از اشغال افغانستان به‌وسیله آمریکا تاکنون هیچ گزارش مهمی‌ از وجودآنان در افغانستان داده نشده است. (اما داعش باقوت و اطمینان پایگاه‌های خود را در جوار آسیای میانه تحکیم می‌کند. امروز دیگر برای کسانی که از اوضاع بین‌المللی سردرمی‌آورند، امر پوشیده‌ای نیست که آمریکا در این جابجایی داعش از سوریه به افغانستان آنچنان بیگناه هم نیست که ادعامی‌دارد.)

آمریکا چه نوع اسلامی ‌را برای افغانستان درنظر دارد؟

بند سوم بخش سوم این توافق‌نامه چنین اشعار می‌دارد: «ایالات متحده به‌دنبال همکاری اقتصادی با حکومت اسلامی ‌جدید پساتوافق که توسط مذاکرات بین‌الافغانی تعیین می‌شود، برای بازسازی [افغانستان] خواهد بود و در امور داخلی آن دخالت نخواهد کرد.» در اینجا نمی‌توان از وسوسه یادآوری بنیانگذاری حکومت اسلامی ‌افغانستان از طریق کنفرانس سال ۲۰۰۱ در بن آلمان نجات یافت. درواقع آن کنفرانس و این توافق‌نامه که هر دو سنگپایه‌های معماری سیستم دولتی افغانستان در طول این بیست سال اخیراست به‌روشنی نشان می‌دهندکه آمریکایی‌ها نه تنها بی‌علاقه نیستند بلکه در این آرزو می‌سوزند که افغانستان باید حتماً پسوند یا پیشوند اسلامی‌ داشته باشد. در اینجا در ورای موافقت یا مخالفت بر سر اسلامی ‌بودن افغانستان، باید گفت که آمریکایی‌ها علاقه فراوانی دارند تا به‌نحوی اسلام را وسیله پیشبرد سیاست‌های خود بدانند. ورنه در بن برخلاف امروز هیچ اجباری آنها را به‌سوی اسلامی‌ ساختن نام رسمی ‌افغانستان نمی‌کشانید. به اندازه‌ای که آمریکا با اسلام واقعی یعنی اسلام توده‌های ملیونی مردمان کشورهای مختلف و رهبران برخاسته از میان آنها از سال‌های دهه شصت قرن گذشته که مصادف با آغاز روند جهانی استعمارزدایی بوده است تاکنون، دشمنی داشته است، به‌همان اندازه در تلاش برای استفاده از اسلام مطیع زورگویان جهانی بوده است. دوران «جمال عبدالناصر»، «کریم ابوالقاسم»، «حافظ الاسد»، «معمر القذافی»، «سوکارنو» و دیگران و برخورد آمریکا نسبت به آنان را به‌یاد آوریم که همه این مثال‌های تاریخی سیاست دوگانه آمریکا در قبال اسلام را برملا می‌سازد. آمریکایی‌ها دولت اسلامی ‌را برای افغانستان مانند دولت‌های اسلامی ‌مطیع خود چون عربستان سعودی می‌خواهند و در این توافق‌نامه با قوت تمام این تمایل دیده می‌شود. گویی در برابر طالبان یک نیروی ظعیف بی‌اراده قرار دارد نه یک ابرقدرت قهار دارای نیروی عظیم جهانی. بند آخر این پاراگراف قدری خنده‌دار به‌نظر می‌رسد: «در امور داخلی آن دخالت نخواهد کرد» را چگونه می‌توان در وضع کنونی تعبیرکرد؟

در موافقت‌نامه وقتی از آمریکا و متحدینش ذکر می‌شود منظور آمریکا در عمل کدام متحدین است؟ دورتادور افغانستان پر از دشمنان آمریکا است. در توان طالبان به‌عنوان ضرررسان به دیگران که از حدود مرزهای افغانستان فراتر نمی‌رود. دیده می‌شود که «متحدین» آمریکا تنها و تنها دولت کنونی افغانستان است.

جالب این است که در همه جا در این توافق‌نامه طالب را در برابر داعش قرار می‌دهند گویی این داعش بیچاره فرزند نامشروع خود آمریکا نیست؟ خوب این را هم به حساب چاشنی تبلیغاتی سیاست آمریکا در منطقه ما باید گذاشت.

جای دولت کنونی افغانستان در استراتیژی آمریکا در کادر این توافق‌نامه و پیامدهای آن

نقش دولت افغانستان در این میان چه خواهد بود؟ در اینکه این دولت به‌طور عام‌وتام فرمانبردار آمریکا است، حتی ساده‌ترین ارواح هم به آن شکی ندارند. ولی این بیچاره دولتمردان افغانستان در موقعیت ترحم‌انگیزی قرار دارند. مسلماً با امضای این توافق‌نامه رقابت‌ها با طالبان به‌طور طبیعی افزایش می‌یابد. آیا سیاستمدارانی که سکان‌های دولت را در اختیار دارند مانند همیشه به بی‌اعتنایی‌ها و کم‌لطفی‌هایی که ولینعمت به اقتضای ضرورت‌های روز در این گیرودار از خود نشان داده است، سرخمانه تمکین خواهند کرد و یا سر به طغیان خواهند نهاد؟ طبیعی است که آقایان از وضع ناراض هستند چنانچه در برابر تصمیم آمریکا درباره آزاد ساختن پنجهزار زندانی طالبان که در توافق‌نامه درج شده است، آقای «اشرف غنی» باصراحت گفته است: «صلاحیت آزادی زندانیان طالب را تنها دولت افغانستان دارد نه کشوری دیگر.» و «دولت افغانستان هیچ تعهدی برای رهایی زندانیان طالبان ندارد و این موضوع پیش‌شرطی برای آغاز گفت‌وگوهای میان افغانان در پروسه صلح نیست.» «آمریکا در این موضوع صلاحیت ندارد و هیچ کسی دولت افغانستان را مجبور به این کار نمی‌تواند.» برای لحظه‌ای هم نمی‌توان تصور کرد که دولتمردان تکیه زده بر سریر قدرت در کابل، به همه ثروت‌های بادآورده شخصی و نام و نشانی که از برکت آمریکا نصیب شده‌اند به‌یک‌بارگی پشت‌پا زده و سر به طغیان بردارند. به‌خصوص از جنابانی که در آسمان ستاره و در زمین سایه نداشتند و امروزه ثروتمندان چندصدملیون دلاری و ملیارد دلاری شده‌اند، چنین شهامت و به‌گفته خودشان «مردانگی» را بسیار دور و حتی ناممکن می‌توان دانست. نتیجه اینکه هرآنچه آمریکا خواسته باشد، همان خواهد شد.

در سراسر این ماجرا دولت کنونی افغانستان به‌طور بی‌سابقه‌ای مورد توهین قرار گرفته است. یکی از نمونه‌های آن موضعگیری آقای «استانکزی» مذاکره کننده ارشد طالبان است: خبرنگار ازو می‌پرسد: «از یک‌سو شما خواهان آزادی ۵۰۰۰ تن از زندانیان‌تان از زندان‌های افغانستان هستید و سوی دیگر اشرف غنی و حکومتش را به رسمیت نمی‌شناسید، در این حال طبیعی است که آقای غنی اعلام داشت که ۵۰۰۰ زندانیان شما را رها نخواهیم کرد.
استانکزی: 
غنی چه کاره است، آمریکایی‌ها در امضا توافق‌نامه صلح به ما تعهد دادند که ۵۰۰۰ زندانیان ما را رها می‌کنند.»

دو روز قبل «مایک پومپیو» وزیرخارجه آمریکا در صحبت با تلویزیون سی بی اس آمریکا در ارتباط با اظهارات «اشرف غنی» گفت: «توافق صلح با طالبان عملی می‌شود … برخی‌ها برای مطرح شدن خود چیزهایی می‌گویند و سروصدا‌هایی به‌راه می‌اندازند؛ اما آنچه مهم است اقدامات عملی آمریکاست …».

و این گفته سخنگوی طالبان که گفت: «مجاهدین ما به نیــروهای خــارجــی حمله نمی‌کنند، اما عملیات ما علیه نیـــروهای دولت کابل ادامه خواهد یافت.» به اندازه کافی سروته ماجرا را روشن می‌سازد.

برای زمامداران کابل جای شکرش باقی است که همزمان با برگذاری محفل امضای توافق‌نامه صلح بین آمریکا و طالبان در دوحه، برای دلداری آنان «مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا و «ینس استولتبرک» دبیر کل ناتو به کابل آمدند و طی یک کنفرانس خبری با شرکت آقای «اشرف غنی» به حمایت‌شان از افغانستان تأکید کردند.

واقعیت این است که در سایه تبلیغات نیرومند آمریکایی‌ها و به تبع آن دوستان داخلی‌شان، نوعی امید به صلح و آرامش که این قدر مردم ما در آرزوی آن می‌سوزند، در جامعه بیدار شده است ولی حیف که بسیار زود به یأس مبدل خواهد شد.

در نظر است تا این موافقت‌نامه به‌وسیله شورای امنیت سازمان ملل مورد تأیید قرار گیرد. درعمل با درنظرداشت عرف و موقعیت کنونی هر دو نیرو، نیاز چندانی به اینکار نیست علیرغم اینکه از لحاظ شکلی مشکلی نمی‌توان در آن دید ولی هدف از این کار، سیاسی ساختن هرچه بیشتر و درنتیجه هرچه قابل‌قبول‌تر ساختن پدیده طالب در عرصه سیاست بین‌المللی می‌باشد.

عده‌ای خوش‌باورانه وضع کنونی را با وضع اواخر ریاست‌جمهوری دوکتور نجیب‌الله مقایسه می‌کنند و حتی همانند می‌دانند. این حداعلای برخورد تجریدی با تاریخ است که حتی نیازی نیست درباره آن صحبت کرد.

عده‌ای «اشرف غنی» و همقطاران مجاهدش در حاکمیت کنونی را به وحدت عمل فرامی‌خوانند؛ تا جبهه نیرومندی را در برابر طالبان ایجاد کنند. به این طرز تفکر که از روی دلسوزی ابراز می‌گردد باید گفت: این آقایان از خود در چنین مواردی استقلال عمل و اراده خودی ندارند که بتوانند برخلاف سیاست آمریکا عمل کنند. بناً تلاش شریفانه شما به نتیجه‌ای نمی‌رسد.

اوضاع افغانستان پیچیده‌تر می‌شود

این توافق‌نامه نه تنها آورنده صلح نخواهدبود بلکه معادله صلح در کشور را پیچیده‌تر می‌سازد. باید بپذیریم هرآنچه آمریکا در این مورد انجام می‌دهد برای منفعت خودش است و اتفاقاً منفعت خودش در تداوم درگیری‌های حساب شده و محدود (طوریکه در این دودهه بوده است) می‌باشد. با این توافق‌نامه دور دیگری از خونریزی‌ها در افغانستان با پیچیدگی بیشتر وارد میدان خواهد شد. در این عرصه رهبری رسمی ‌طالبان خدمات بزرگی به‌طور غیرمستقیم برای آمریکا انجام داده‌اند و این توافق‌نامه در امتداد این خدمت به ارباب ماورابحار است که وارد صحنه سیاست می‌شود.

قراراست به‌زودی مذاکرات بین‌الافغانی شروع شود. فقط افراد ساده‌اندیش می‌توانند تصور کنند که این مذاکرات به‌اصطلاح بین‌الافغانی می‌تواند معضله امروزی افغانستان را حل  کند و حتی باجرئت و از همین حالا می‌توان گفت که همه با دشمنی و پیشداوری به پیشواز این مذاکرات خواهند رفت. در چنین وضعی آیا می‌توان به دستیابی به نتیجه مطلوب امیدوار بود؟ وانگهی هیچ نیرو و نهادی قادر نخواهد بود از توده طالب که بنابر اعتقادات خشک و متعصبانه دینی و غریزه ابتدایی وطن‌پرستی در کشور محشر برپا کرده است، به‌طور واقعی نمایندگی کند. آیا ماسک‌های این آقایون طالب قطرنشین به‌زودی برداشته نخواهد شد؟ و آیا توده طالب به آنها باور و دَین پیروی خواهند داشت؟ اینها سئوال‌های ساده نیستند. واقعیت امروزی میدانی افغانستان‌اند. روزهای پیشرو به‌درستی از کنه بسیاری موضوعات پرده‌برداری خواهد کرد.

* اندیشه نو: با توجه به موافقت‌نامه امضا شده اخیر بين آمريكا و طالبان از آقای اسدالله کشتمند در مقام يك سياستمدار مترقی، دمکرات و مطلع خواستیم تحليل خود را در این مورد، در قالب مقاله‌اى براى انديشه نو بنويسند. آقای کشتمند از جمله سياستمداران دولت ترقيخواه و دموكرات افغانستان قبل از غلبه نيروهاى اسلامگرا ارتجاعى بودند. علاوه بر مسئولیت‌های ایشان در کمیته مرکزی حزب دمکراتیک خلق افعانستان در دورهٔ حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، آقای کشتمند همچنین در مقام سفیر کشورش در مجارستان، اتیوپی، و ایران انجام وظیفه کرد و تجربه‌های ارزنده‌ای در دیپلماسی منطقه دارد.

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *