ویروس کرونا؛ امپراتور لُخت است​

نتیجه مثبت بحران اخیر این است که پوشش مزورانه‌ای که در مورد نقش واقعی آمریکا در نظم جهانی و ابهام‌افکنی درباره ماهیت حقیقی سرمایه‌داری وجود داشت، در حال از بین‌رفتن است.

 

 

شکست سیستماتیک نظم سرمایه‌داری در شرایط فراگیری ویروس کرونا سبب شده تا این موضوع به‌شکلی روزافزون روشن شود که «نابرابری شدید ثروت» از ویژگی‌های بنیادین سرمایه‌داری است.

در حالی که امپراتور سرمایه‌داری، برهنه و لخت در خیابان‌های افکار عمومی مردم آمریکا قدم می‌زند، برای نخستین باز از دهه 1930 (رکود بزرگ) مردم بیش‌ازپیش در‌میابند که آن‌ها دیوانه نیستند؛ شکست‌های پیاپی نظام سرمایه‌داری ناشی از اوهام آن‌ها یا بازتاب ناکامی‌های فردی‌شان نیست. در وضعیت جدید، مردم با واقعیت وحشتناک ویرانی، انسان‌زدایی و ناامنی اجتماعی که ویژگی درونی سرمایه‌داری است را می‌بینند. بسیاری پیش‌تر از این موضوع آگاه بودند ولی به خودشان اجازه نمی‌دادند آنچه‌ را پیش‌ چشمشان در جریان بود و یا آنچه با گوشت و پوستشان لمس می‌کردند، باور کنند.

12 سال پس از بحران اقتصادی سال 2008 و با وقوع دومین فروپاشی در نظم سرمایه‌داری این تصور که ایالات‌متحده، کشوری استثنایی است و نظم سرمایه‌داری بالاترین مرحله توسعه زندگی بشر است، در هم شکسته شد.

میلیون‌ها نفر بیکار شده‌اند، زنجیره جهانی تأمین کالا مختل شده، میلیاردها دلار در قمار‌خانه سرمایه‌داری ـ که به آن بورس اوراق بهادار می‌گویند ـ دود شد و به هوا رفت.

واکنش ضعیف، مغرورانه و پرافاده دولت آمریکا به بیماری کووید19 یک درس بزرگ درباره ماهیت سیاست طبقاتی ایالت متحده به ما داده است.

در آمریکا، دیکتاتوری طبقه سرمایه‌دار مستقر شد و به حیاتش ادامه داد چرا که واقعیت طبقاتی این دیکتاتوری برایمان مبهم بود. زمینه مادی حیات این دیکتاتوری در بیشتر سال‌های قرن بیستم و بیست و یکم، دموکراسی قطره‌چکانی، دموکراسی اجتماع‌گرا، ناسیونالیسم سفید متبلور در میهن‌پرستی، فساد اتحادیه‌ها، مصالحه نابجا در میانه نزاع کار و سرمایه، مصرف‌گرایی مبتنی بر بدهی و سرکوب حقوق انسانی و دموکراتیک آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار بود.

در این میانه، شکست سیستماتیک نظم سرمایه‌داری به دست ویروس کرونا این آگاهی را در میان مردم افزایش داده است که نابرابری گسترده ثروت، مسئله‌ای نیست که با اصلاح نظام مالیاتی و پی‌گرفتن سیاست‌های بازتوزیع برطرف شود بلکه این نابرابری خصلت بنیادین سیستم سرمایه‌داری است.

برای نمونه، سلسله بحث‌هایی که نهایتاً منجر به تصویب قانون «نجات اقتصادی در زمانه کرونا» شد به ‌صورت چشم‌گیر تنها خواسته‌های طبقه سرمایه‌دار را بازتاب می‌داد و به‌شکلی عینی و ملموس در نقطه مقابل دغدغه‌ها و خواسته‌های عمومی طبقه کارگر، طبقه متوسطِ در حال زوال و فرودستان بود.

عموم مردم مشاهده کردند که میلیاردها دلار به بیزینس‌ها و شرکت‌ها اختصاص یافته است در حالی که میلیون‌ها نفر به‌شکلی فزاینده با وضعیتی ویرانگر دست‌وپنجه نرم می‌کنند. برای دومین ماه متوالی سررسید قبوض و هزینه‌های ماهیانه فرارسیده است در حالی که مردم نتوانسته‌اند دستمزد و حقوقی داشته باشند. در حالی که شرکت‌های چندملیتی از کمک‌های دولتی بهره می‌برند، بدهی مردم عادی در حال افزایش است. موعد پرداخت اجاره و رهن ماه آوریل فرارسیده است در حالی که مردم بدون داشتن درآمد در خانه‌هایشان نشسته‌اند. در حالی که پولی برای تهیه غذا در جیب مردم مانده است، هزاران نفر مجبور به مراجعه به سرپناه‌ها برای خوردن غذای مجانی شده‌اند. در چنین شرایطی پرداخت 1200 دلار، توهین‌آمیز است.

واقعیت غم‌انگیز سیستم بهداشت ناکارآمد آمریکا روزبه‌روز عیان‌تر می‌شود. شایعاتی وجود دارد که حق بیمه شرکت‌های خصوصی در سال آینده به میزان 40 درصد افزایش خواهد یافت. سرمایه‌داران می‌خواهند هرگونه بحث و گفت‌وگو درباره نظام بهداشت و ملی کردن آن را در نطفه خفه کنند.

در حالی که میلیون‌ها نفر به‌دلیل از دست دادن شغلشان، فاقد پوشش بیمه درمانی شده‌اند، جو بایدن، دموکراتِ نئولیبرال، می‌گوید کماکان مخالف نظام درمانی همگانی است.
این موضع‌گیری از دید بسیاری از مردم، پنهان نخواهد ماند.

نتیجه مثبت بحران اخیر این است که پوشش مزورانه‌ای که در مورد نقش واقعی آمریکا در نظم جهانی و ابهام‌افکنی درباره ماهیت حقیقی سرمایه‌داری وجود داشت، در حال از بین‌رفتن است.

همگان شاهد کاهش قدرت و اعتبار ایالات‌متحده هستند. جهان می‌بیند که این چینی‌ها هستند که ونتیلاتور (دستگاه تنفس مصنوعی) به اروپا ارسال می‌کنند. جهان می‌بیند که ایالت‌های آمریکا و آژانس‌های فدرال مانند آژانس امنیت ملی، مجبور به خرید ماسک و دستگاه‌های ونتیلاتور از چین شده‌اند.

جهان همچنین می‌بیند که چگونه ایالات‌متحده به‌رغم در اختیار داشتن ماشین جنگی عظیم، در تغییر رژیم در سوریه ناکام بوده و جنگ عراق و افغانستان را باخته است.

مردمی که در دیگر نقاط جهان زندگی می‌کنند می‌فهمند که آمریکایی‌ها سرشتی ویژه و استثنایی ندارند. مردم جهان، آمریکا را قدرتی روبه‌زوال، از لحاظ اخلاقی ورشکسته و فاسد می‌بینند که هم برای مردم خودش و هم برای جهانیان خطرناک است.

اینکه امپراتور و برهنگی‌اش را می‌بینیم و به ماهیت واقعی‌اش پی می‌بریم نتیجه از بین رفتن «ایدئولوژی استثنایی‌بودن آمریکا و معصومیت آمریکایی» است.

این دگرگونی در درک عمومی، به آهستگی و با شدت و ضعف در حال رخ دادن است. اما هیچ تردیدی درباره فرجام این دگرگونی در رهیافت عمومی وجود ندارد. این به آن معنا نیست که حاکمان به‌راحتی از اریکه قدرت فرود می‌آیند و زمام امور را به دستان توده‌های عصیان‌زده وا‌گذار می‌کنند. نه! این به آن معنا است که آگاهی انقلابی به‌عنوان عامل ذهنی با فاکتور عینی که همان بحران‌آفرینی مداوم سیستم مردسالاری استعماری/ سرمایه‌داری برتری‌طلب سفیدپوستان اروپایی، ممزوج شده است. این همان شرایط لازم برای پیشرفت انقلاب است.

آنک لحظه موعود در افق و پیش روی ما است. می‌توانی آن را ببینی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *