کارگران و امر سیاسی

در سال‌های اخیر شاید سندیکا نبوده و نهادسازی نشده اما به‌طور مثال در پیگیری موضوع خصوصی‌سازی‌ها جنبش کارگری ناموفق هم نبوده و کارهای مهم دیگری کرده. حلقه‌های شکل گرفته بین فعالان مدنی، فعالان دانشجویی و فعالان زنان با کارگران مستحکم‌تر و بیشتر شده و این یکی از دستاوردهای مهم است. شاید جنبش کارگری به این هوشمندی رسیده که وقتی امکان رسیدن به سندیکا و شورای کارگری وجود ندارد و تشکل‌های موجود در ادبیات رسمی قانون کار، به‌نوعی دولتی هستند و با معیارهای قانون بین‌المللی کار هم تشکل کارگری محسوب نمی‌شوند، مطالباتش را از مسیری دیگر پیگیری کند. حلقه‌های ارتباط بین انواع مزدبگیران و انواع فعالان مدنی که در سال‌های اخیر شکل گرفته و مستحکم شده با وجود هزینه‌هایی که داده‌اند نوعی از موفقیت است که در دسته‌بندی‌های مرسوم و موسوم نمی‌گنجد.


سرآغاز شکل‌گیری جنبش‌های کارگری در ایران چگونه بود؟

اگر بخواهیم مسیر حقوق کار را در نظر بگیریم، طیفی می‌بینیم که یک سر آن در منتهی‌الیه راست و سر دیگر آن در منتهی‌الیه چپ قرار می‌گیرد. در توضیح این‌طور باید گفت که سر راست این طیف تابع توافقات مدنی یا فقه سنتی بوده. توافقات مدنی به معنای آزادی‌های قراردادی و آزادی اراده‌ها و فقه سنتی هم به معنای استفاده از باب اجاره و رابطه موجر و مستأجر است. علی‌رغم تفاوت‌ها در این دو خاستگاه، این دو در جاهایی باهم همپوشانی دارند، یک کاسه می‌شوند و همدیگر را کسر نمی‌کنند. در تاریخ شرایط کار در ایران این منتهی‌الیه راست سرآغاز وضعیت حقوق کار در ایران بوده. در این شرایط آنچه بین کارگر و کارفرما حاکم بوده چیزی بین آزادی اراده طرفین است که در حقوق خصوصی ریشه دارد و یا بحث اجاره کارگر و رابطه موجر و مستأجر بین کارگر و کارفرما یا به شکلی برده‌داری در فقه سنتی است که این مسئله هم تابع توافق طرفین است که در هر دو این‌ها موجر/ کارفرما به‌واسطه داشتن قدرت بیشتر که شامل ابزارآلات و سرمایه و زمین می‌شده، بالادست‌تر بودند و هیچ‌کس بنای دخالت و مداخله در این رابطه نابرابر را ندارد؛ بنابراین شرایط و قوانین کار در ابتدا بدین شکل بوده اما به‌واسطه مبارزات کارگران به سمت حقوق عمومی پیش می‌رود. حقوق عمومی بدین معناست که دولت مدرن از طریق قانون‌گذاری موظف است در شرایط کار مداخله کند و ملزم است با این مداخله آمرانه و حمایت‌گر، جای آزادی اراده و توافق استیجاری را بگیرد و وضعیت کارگر و کارفرما را حداقل متعادل کند. برای رسیدن به شرایط کار از سمت حقوق خصوصی به سمت حقوق عمومی، به‌واسطه اعتراضات و اعتصابات و مقاومت‌ها این حرکت‌ها گاهی هم به جنبش تبدیل شده و توانسته نهاد قدرت، دولت و کارفرما را وادار کند که به وظایف خود عمل کند. مثلاً یکی از مطالبات این اعتصابات در سال 1301 صنعت نفت آبادان است. در آن زمان طبقه کارگر ایران هیچ متحدی یا نماینده‌ای در دستگاه قدرت نداشت. غیر از نمایندگان انگشت‌شماری مثل سلیمان میرزا؛ اما با این حال حرکت از سمت حقوق خصوصی به سمت حقوق عمومی به‌واسطه مبارزات کارگران سوق یافت. در همین سال‌ها که اعتصابات کارگری شکل گرفته، سید یعقوب انوار شیرازی در مجلس در مخالفت با داشتن قانون کار در مملکت می‌گوید: «هنوز در مملکت کارگر نداریم و همه کارفرما هستند»؛ اما هم‌زمان در تاریخ اعتصابات صنعت نفت هم یکسری مطالبات مطرح می‌شود و در سال‌های بعد ادامه می‌یابد. در مقاطع مختلف همین مطالبات را شاهد هستیم. پس در این حرکت از سوی حقوق خصوصی به حقوق عمومی جنبش کارگری معنا می‌یابد.

از نظر تاریخی در دوره‌هایی که آزادی‌های نسبی سیاسی برقرار می‌شود، فعالیت‌های اتحادیه‌ای و فعالیت‌های سازمان‌یافته کارگران توسعه پیدا می‌کند. قبل از انقلاب بعد از سقوط رضاشاه، حزب توده [ایران] تشکیل شد. در تابستان سال 21 اولین کنفرانس شورای متحد مرکزی برگزار شد. هر نگاهی که به حزب توده [ایران] داشته باشیم این اولین تشکل‌یابی کارگران در ایران است. حال هر دوره که اختناق سیاسی بیشتر شده تشکل‌های کارگری هم به حاشیه رانده شدند. در 1302 که رضاخان نخست‌وزیر شد، برای این‌که پایه‌های قدرت فردی‌اش را مستحکم‌تر کند و قوه مجریه هژمونی بیابد، اتحادیه‌های کارگری را در موضع ضعف قرار می‌دهد؛ یعنی حقوق عمومی در شرایط کار ضعیف‌تر می‌شود.

این گزاره که در دوره اختناق کارگران عقب نشسته‌اند و در دوران آزادی‌های نسبی، توسعه یافته‌اند، یک واقعیت هست اما قابلیت تعمیم دادن ندارد؛ چون اولاً) تاریخ نشان می‌دهد هم‌زمان با برخورد، مقاومت هم شکل گرفته و این دوگانه نتیجه‌اش نادیده گرفتن عاملیت کارگران است. ثانیاً) در سال‌هایی که کانال‌های حقوق عمومی در کشور مسدود بوده و مثلاً تشکل‌های کارگری تعطیل شده یا محدود شده‌اند، اشکال دیگری از مقاومت را تجربه کرده‌اند؛ مثلاً در دوم شهریور 1324 مأموران دفاتر مرکزی حزب توده [ایران] را اشغال کردند و دوازده نفر را بازداشت کردند و نزدیک چهارده روزنامه را تعطیل کردند؛ اما در واکنش به این حملات گروه‌هایی از کارگران مبارز مثلاً در استان مازندران کارخانه‌ها و نقاط راه‌آهن را اشغال کردند، حتی در دوره رضاخان کارگران در مجلس نماینده داشتند و با وجود سرکوب، شخص سلیمان میرزا در مجلس برای اولین بار قانون کار را مطرح کرد. درواقع متناسب با سطح سرکوب سطوح مبارزه کارگران هم مدرج است. سلیمان میرزا باعث شد وقتی قانون کار آمد حقوق عمومی پررنگ‌تر شود و تکالیف آن بر عهده دولت باشد و به‌عنوان قوه مجریه مجبور شود اجرا را بر عهده بگیرد. درواقع مجلس باعث باز شدن شریان اصلی حقوق عمومی در کشور در حوزه حقوق کار شود؛ البته آن مجلس و به‌تناسب آن زمان. نمی‌شود نسخه پیچید که ورود پارلمان برای نمایندگان کارگری در همه مقاطع سطحی از مبارزه کارگری و رفتن به سمت حقوق عمومی است؛ چراکه همان استراتژی در زمان حاضر جواب عکس می‌دهد. جنبش کارگری در تأثیر از بعضی وقایع بین‌المللی هم بوده مثلاً انقلاب اکتبر روی این جنبش اثر متقابل خود را گذاشته و شاید باعث سازمان‌یابی‌هایی شده؛ حزب عدالت یا حزب کمونیست در انزلی بی‌ارتباط با انقلاب اکتبر نبودند.

در این مسیر مطالبات جنبش چه بوده؟

مطالبات فعالان کارگری خارج از فضای واقعی نبوده و همواره در هر دوره هوش اجتماعی آن‌ها منجر به مطالباتی هم شده که در چارچوب همان شرایط زمانی نیاز بوده و ضرورت پیدا کرده است. ممکن است گاهی روش دست‌یابی به مطالبات، تدافعی نبوده و تند و تهاجمی بوده، اما مطالبه با توجه به اینکه ضرورت زندگی آن‌ها بوده، همیشه قابل دستیابی و واقعی و مشخص بوده است. این مطالبات در هر دوره‌ای متفاوت بوده است. نه به خصوصی‌سازی شاید در دره اول پهلوی معنای اولویتی نداشته چه از نظر سطح تاریخی چه جنس مطالبات و چه پتانسیل ایجاد سازمان. معمولاً وقتی فضا بسته شده و امکان طرح هر مطالبه‌ای وجود نداشته، مطالباتی که معطوف به امکان تشکل‌یابی و ماندن در شرایط بوده بیشتر مطرح شده است مانند امکان فعالیت صنفی یا داشتن نشریه، اما گاهی هم مطالبات بیشتر بوده و شکل حداکثری‌تری نسبت به این‌ها داشته است. کارگران در مقاطع مختلف این هوش اجتماعی را به خرج داده‌اند که چگونه و در چه سطحی و با چه اولویتی مطالباتشان را مطرح کنند.

جنبش‌های اجتماعی هم سویه‌های سیاسی دارند، هم سویه‌های صنفی. سویه‌های سیاسی جنبش چقدر بوده؟ آیا این سویه‌های سیاسی باعث انحراف از مطالبات صنفی هم شده‌اند؟ آیا این دوگانه درست است؟

گزاره صنفی یا سیاسی همیشه مطرح بوده و در مقاطع مختلف قبل از انقلاب در دوران پهلوی اول و دوم، هم مورد توجه بوده؛ یعنی در برخی زمان‌ها وجوه صنفی پررنگ شده و در برخی زمان‌ها وجوه سیاسی. با توجه به خواسته‌ها و اهداف کارگران و شیوه‌های برخورد شاخص‌ها و فراوانی‌های شیوه عمل کنشگران کارگری متفاوت شده است. فرضیه‌های مختلفی اینجا مطرح می‌شود، اما می‌شود در کلیات مسائلی را تبیین کرد. در مقطعی در خرداد 1326 شاپور بختیار، رئیس اداره کار خوزستان بوده و اتحادیه کارگری تشکیل داد و اطلاعیه‌ای منتشر کرد و در آن نوشته بود که اتحادیه قانونی نباید به هیچ حزب با هیچ سیاستی وابسته باشد. این از سمت مقامات در دولت بود؛ اما از طرف دیگر حتی بعضی از فعالان حزبی هم همین را در مقاطعی دیگر تکرار می‌کردند. با این که مبارزات کارگری را از سوی حزب کانالیزه می‌کردند، اما بسیاری موارد مثل جنگ هم بود که هشدار می‌دادند که فعلاً اعتصابات را تعطیل کنید و تولید کنید؛ بنابراین مطالبات صنفی و سیاسی هم از جهت دولت و هم جهت فعالان همیشه مطرح بوده؛ اما بحث بر سر این است که مطالبات صنفی به چه معناست و مطالبات سیاسی به چه معناست؟ اگر بخواهیم نگاه حداکثری داشته باشیم سیاسی بودن مطالبات کارگری گاهی به معنای انقلاب سیاسی است و گاهی در سطح ورود به سازمان و قدرت و گاهی هم مطالبه سیاسی و حداکثری در سپهر کار. اعتصابات پالایشگاه آبادان در سال‌های منتهی به 57 نوعی ورود به مطالبه سیاسی انقلاب است. انقلاب 57 اوج مشارکت سیاسی طبقه کارگر است و حتی برخی مثل آبراهامیان معتقدند ورود این طبقه به عرصه انقلاب بود که پیروزی را رقم زد؛ یعنی طبقه کارگر هم خواهان تغییر رژیم شده بود. حتی رهبران مذهبی انقلاب در آن روزگار مانند آیت‌الله خمینی، در زمانی که کارگران پالایشگاه به مشکل مالی برخوردند گفتند به این کارگران کمک مالی کنید تا اعتصابات ادامه پیدا کند. این تجربه اتفاق افتاده و کمیته اعتصابات کارگری تشکیل شد و مشخصاً در اعتصابات پالایشگاه نفت خیلی مؤثر بود. بعد از پیروزی انقلاب هم اعتصابات پایان نیافت و باز ایشان پیغام داد که انقلاب پیروز شده و اعتصابات را تمام کنید. این یک سطح است که در تاریخ معاصر ما هم رقم خورده است. سطح دیگر هم ورود به پارلمان است. این‌ها در مقاطع مختلف اما ممکن است معنای دیگری بیابند. چه در سطح اول چه در سطح دوم. یک زمان سلیمان میرزا به مجلس رفت و دستاورد خوبی هم داشت اما امروز در انتخابات مجلس، خانه کارگر کاندید معرفی کرده و تبلیغ هم می‌کنند که نمایندگان کارگران هستند. درحالی‌که نه تشکل‌اند نه نماینده کارگرند و نه مطالبات کارگران را می‌توانند نمایندگی کنند. پس ورود به مجلس و پارلمان هم نوعی مطالبه است. سطح دیگر هم این است که کارگران نسبت به مناسبات سیاسی حاکم و نحوه اداره محل کار خودشان در سپهر کار فعال صنفی شوند و بخواهند اعمال‌نظر کنند که اداره کارگاه چطور باشد. اینجا دیگر نمی‌توانی خط‌کشی وسط صنفی و سیاسی بگذاری. مثلاً مخالفت با خصوصی‌سازی.

کارگر می‌گوید خصوصی‌سازی سیاست اصلی کشور است و باید متوقف شود چون من کارگر دارم استثمار می‌شوم و دارم نتیجه را می‌بینم. این مطالبه هم معطوف به قانون کار است و هم سیاسی‌ترین مطالبه فعال کارگری می‌تواند باشد.

آیا جنبش کارگری توانسته در سیر خودش در نهادسازی موفق باشد؟

اگر از دوگانه‌ای که در این گفت‌وگو بحث شد که همان عقب‌نشینی در شرایط اختناق و پیشروی در فضای باز سیاسی بود، خارج شویم چون گفتیم نقش عاملیت را از کارگر می‌گیرد، بحث این است پس دیگر لزوماً نهادسازی نمی‌تواند ملاک موفقیت جنبش کارگری یا جنبش‌های دیگر باشد. این که الآن مجموعه‌های کارگری سندیکا و شورای کارگری ندارند یا این که داشتند و از دست داده‌اند، به این معنا نیست که شکست خورده‌اند. همان‌طور که برافراشتن تابلوی سندیکا هم لزوماً نشان‌دهنده موفقیت کارگران مجموعه نیست.

این سؤال، نهادسازی را خط‌کشی برای میزان موفقیت در نظر گرفته درحالی‌که شاید باید موفقیت جنبش کارگری را با ملاک‌های دیگری و در وضعیت دیگری بسنجیم. این که چقدر جنبش کارگری توانسته گفتمان‌های رایج سیاسی را متزلزل کند یا مشروعیت پایه این گفتمان‌ها را متزلزل کند یکی از این ملاک‌هاست. در سال‌های اخیر شاید سندیکا نبوده و نهادسازی نشده اما به‌طور مثال در پیگیری موضوع خصوصی‌سازی‌ها جنبش کارگری ناموفق هم نبوده و کارهای مهم دیگری کرده. حلقه‌های شکل گرفته بین فعالان مدنی، فعالان دانشجویی و فعالان زنان با کارگران مستحکم‌تر و بیشتر شده و این یکی از دستاوردهای مهم است. شاید جنبش کارگری به این هوشمندی رسیده که وقتی امکان رسیدن به سندیکا و شورای کارگری وجود ندارد و تشکل‌های موجود در ادبیات رسمی قانون کار، به‌نوعی دولتی هستند و با معیارهای قانون بین‌المللی کار هم تشکل کارگری محسوب نمی‌شوند، مطالباتش را از مسیری دیگر پیگیری کند. حلقه‌های ارتباط بین انواع مزدبگیران و انواع فعالان مدنی که در سال‌های اخیر شکل گرفته و مستحکم شده با وجود هزینه‌هایی که داده‌اند نوعی از موفقیت است که در دسته‌بندی‌های مرسوم و موسوم نمی‌گنجد.

در شرایط امروز ایران، جنبش کارگری در چه مختصاتی قرار دارد؟

با توجه به این که در یکی دو سال اخیر فضا محدودتر شده، فعالیت‌ها و اعتصابات کارگری علیه پیشروی سیاست‌ها برای فرودست‌تر کردن طبقه کارگر بوده. همچنین پیوند بیشتر جنبش کارگری با فعالان دیگر مثل فعالان دانشجویی اتفاق افتاده است. هرچند این پیوند با واکنش مواجه شده است، اما شکل گرفته است. این شکل از مقاومت، ناشی از شرایط است و پیوندهای به‌وجود آمده به این سادگی آسیب نخواهد دید.
وضعیت امروز به نظر من وضعیتی نرمال است. این پیوندها همه طبیعی و از جنس زنجیرهای اجتماعی واقعی‌اند. این پیوندها را نساخته‌اند وجود دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *