خانه فتیحه

موی بافته بریده‌ای که محکم و باریک بافته شده در دستان یک زن سودانی است. در حالیکه با او حرف می‌زنم انگشتانش با آن بازی می‌کنند همانگونه که مردی با تسبیح‌اش بازی می‌کند. این باقیمانده نامشروعی، یادآور همسری ناشناس در میدان شنی بیرون از خانه است، از زمان جنگ‌هایی که سربازان به زنان دست درازی می‌کردند و با حرکت سریع جنجرشان موهای بافته آنها را می‌بریدند.

سربازان کارهای فجیع‌تری نیز می‌کردند و شاید آن کارها را در آن بریدن و این نگاه داشتن بتوان مشاهده نمود. یکسال پس از سرنگونی عمرالبشیر ۱، این موی بافته، تحقیرها و بازگشت خاطره‌ها را زنده می‌کند. اما شاید هنوز برای زنده کردن خاطرات زود باشد. زیرا خیلی چیزها و اصلاً همه چیز در سودانِ جدید تازه هست، از جمله سهم زنان از انقلابی که انقلاب آنان بود.

اطاق نشیمنی در خرطوم، سه نسل زنان و دختران نشسته‌اند، مانند یکسال پیش، هنگامیکه در میدان شنی بیرون از خانه که بعدها آن موی بافته افتاده بود، صحنه‌های خونینی به وقوع پیوست. این خانه که در گوشه میدان در سایه مسجد قرار دارد، مفرّی بود برای ده‌ها تن، در حالیکه زیر رگبار نظامیان پنجره‌ها خرد می‌گشتند. فتیحه محمد احمد که با پارچه‌ای مغز پسته‌ای اندامش را پوشانده است آنروز مادر بزرگی بود که دفاع از آنها را بر عهده داشت، همانطور که امروز بدون آنکه کسی اعتراضی کند سخنوری را بر عهده دارد. می‌گویند او از منزل خارج شده و به سربازان گفته بود: «اینکه ما چه زمانی بمیریم در دست خداست. اما نصیب ما حکومتی قانونی خواهد شد». و لحن او احساساتی نبود.

در روز حضور من صدها صندلی در میدان شنی چیده شده، مراسمی ‌را برای جان‌دادگان انقلاب آماده کرده‌اند. در خانه دو نبش فتیحه ۲ رفت و آمد بسیاری هست. وکلای مدافع سخنان شهود را برای دادرسی متخلفین یادداشت می‌کنند، در حالیکه جوان‌ترها کارتن‌های پر از ساندویچ را به میدان می‌برند. سپس سکوتی به‌یاد کشته‌شدگان به مدت 20 دقیقه برقرار، زنان و نوباوگان در صف ویژه‌ای ایستاده‌اند، باوقار و بی‌حرکت، برخی تابلوهای دست‌نویس در دست دارند: مجازات، انتقام! پس از نماز عشاء دیگر تاریک شده است. اولین گوینده به صحنه می‌آید، او مادر یکی از شهداست، به جز چشمانش پوشیده است، «نقاب» بر تن و دستکش سیاه به دستان، با سخنانی آتشین در میکروفن، با انگشت افراخته سبابه در دستکش به قصد شکایت. تن پوشش در وزش باد، شب هنگام در احتراز، تابش نورافکن بر پیکر سیاه پوشش، سایه‌ای بزرگ تر از او می‌افکند.

یک زن انقلابی سودانی با چهره‌ای پوشیده پرسش‌انگیز است، به‌ویژه در نگرش یک غربی که در جستجوی تصویری واضح است. غالباً آنان را در سودان نمی‌توان یافت. زنان برای سرنگونی نظامی ‌دیکتاتوری که شلوار پوشیدن را با شلاق مجازات می‌نمود با جان خود بازی می‌کردند. در خانه دو نبشِ فتیحه، آزادی در این میان به لباس تازه‌ای ملبس نیست. همه مانند گذشته با پارچه‌های درازی که بدان توبِس ۳ گویند و با دامن‌های بلند، خود را می‌پوشانند. از رفتار فتیحه دیده می‌شود که با پوشیدن شلوار مخالف است.

در نزدیکی خانه او هنرمندانِ گرافیتی، شمایل زنان مبارزی را با اسباب آشپزی بر دیوارها منقش ساخته‌اند. غالب تظاهرکنندگان زن بودند، با سواد و بی‌سواد، پیر و جوان. این امر ، علاوه بر فقدان خشونت، ویژگی برجسته مقاومت آنهاست. اما زنان سودان از توانمندی خویش شگفت‌زده نبودند. ممکن است که ما از فاصله دور آنان را قربانی دیده باشیم، اما در نظر خودشان بیش از اینها بوده و گذشته‌ای از مبارزات را در کوله‌بار خویش به‌همراه دارند.

هنگامی ‌که یکی از فرماندهان خرطوم قصد داشت کار کردن آنها را در پمپ بنزین، هتل و رستوران با صدور فرمانی ممنوع سازد، فریادشان به آسمان رفت و سرانجام فرماندار مجبور به استعفا گشت. این مربوط به 20 سال پیش است. از آن زمان فقر تحت حاکمیت بشیر گسترش یافت. بسیاری از مردان قادر به تأمین هزینه خانواده‌های خویش نیستند، دستکم به تنهایی. شمار زنان شاغل سودان همواره افزایش یافته است و در برخی از خانواده‌ها نان‌آور خانه زنان هستند، در حالیکه از نظر حقوقی این کار، غیرقانونی است.

اینکه تا چه حد اشتغال، روابط اجتماعی و استقلال به یکدیگر وابسته‌اند را می‌توان در وضعیت زنان چای فروش مشاهده نمود. آنان با چند چارپایه سیمی، یک دوجین استکان و یک کتری در بسیاری از تقاطع‌های خرطوم نشسته‌اند.

سخنگوی سندیکای آنها «عوادیه» من را در انبار یکی از بازارچه‌های تعطیل شده پذیرفت. با پنجره‌هایی دارای کرکره فلزی، زمین لکه‌دار سفت و مبل‌های کج و معوج. عوادیه کوکو، ریاست سندیکا، سرفه‌کنان و خسته به‌نظر می‌رسد. او زاده کوه‌های «نوبا» و آواره جنگ‌های داخلی است. وی در سال‌های دهه 1980 به خرطوم آمد، در گوشه‌ای به چای فروشی پرداخت و با سرکوب و اشکال‌تراشی مواجه گشت. عوادیه می‌گوید: نیروهای امنیتی بشیر به زنان چای فروش مانند کثافت کنار خیابان نگریسته، دم و دستگاهشان را تخریب و چای و وسائل‌شان را ضبط می‌کردند که عاقبتِ آن بدهی و زندان بود. عوادیه برای مقاومت، سندیکایی را به‌وجود می‌آورد. این مربوط به سال‌ها پیش است. در این بین در خرطوم 20‌هزار زن چای فروش و فروشندگان سایر کالاها سازمان یافته‌اند. برای بسیاری از آنان پشتیبانی از انقلاب بدیهی بود. عوادیه با یک طباخی خیابانی تبدیل به افسانه‌ای گشت.

طلب برابر حقوقی زن و مرد در این مکان، با زمین سمنتی لکه‌دارش به‌معنی مبارزه سخت برای ادامه حیات است. مگر برای انسان چه حالی باقی می‌ماند، هنگامیکه روزانه 12 ساعت در خیابان داغ و پر گرد و خاک، چای آماده کنی، استکان‌ها را بشویی و با آن تمام هزینه درس خواندن فرزندانت را تأمین کنی؟  زیرا شوهرت همکاری نمی‌کند یا به خاطر اینکه مردی وجود ندارد. در حالیکه او حرف می‌زند اشک در چشمان برخی از آنان جمع می‌شود.

و آنگاه، اِنگار آفتاب شده باشد، دو زن جوان ظاهر می‌شوند، با روسری‌های ابریشم مصنوعی و مانتوهای بلند، پوششی غیر از آن توبس‌های مغز پسته‌ای که زنان مسن‌تر به تن دارند. آن دو، دختران یکی از سندیکالیست‌ها هستند که خُمره می‌فروشد. خمره عطر سنتی سودان است که با له کردن دانه‌های جنگلی، میخک، جوز هندی و چوب صندل تهیه می‌شود. او با سال‌ها خمره فروشی دو دخترش را به دانشگاه فرستاده که اکنون یکی از آن دو وکیل مدافع گشته است. چه تغییر شگفتی در یک نسل؟

اما این تصویر نیز پرسش‌انگیز است. مانتوهای بلند این دختران به عباهای عربی (اَبیا) شباهت دارد. آنان یکی از مدل‌های شیخ‌نشینان عربی را برگزیده‌اند، همانند نقاب‌پوشان که پیش‌تر ذکرشان بود. یکی از دانشیاران می‌گوید افزایش شمار دانشجویان دخترِ نقاب‌پوش چشم‌گیر است. برخی از آنان بزرگ شده خلیج (فارس) می‌باشند، زمانی که والدین آنها آنجا شاغل بوده‌اند. برای برخی از آنان این پوشش علامت تشخص است و میزانی از رفاه را می‌رساند. در مورد دختران این زن فروشنده بازار، نشان‌دهنده ترقی اجتماعی است.

هنگامیکه در ایام مبارزه یک دختر 22 ساله دانشجوی آرشیتکت بنام «الا صلاح» با تن‌پوش سفید از سقفِ خودرویی بانگ خویش را بلند کرد، از جانب روزنامه‌نگاران غربی به «چهره انقلاب» تبدیل گشت. او فرزند یک زن طراح بود که به عمد پوشش خویش را برگزیده بود، اما این کار برای رساندن پیامش به هموطنان خویش بود. با گوشواره زرّینِ آویخته به فرم هلال ماه، مردم را به یاد قامت زنی از پایان دوران آنتیک می‌انداخت: «کانداکه» ملکه مادر در سودان شمالی بود و در مراتبِ قدرتِ مقدس امپراطوری «مِرو»، حاکمیت این جهانی را در دست داشت. در حالیکه پسرش در انزوای عبادتگاه به‌سر می‌برد. این است که برای مردم سودان حاکمیت زنان آشنا بوده، برای خودآگاهی ملی آنان رضایت‌آمیز است، به‌ویژه برای نسلی که با تعلق داشتن به کشوری بدنام رشد نموده است.

پوشش سفیدِ الا صلاح، ردّ پای تازه‌ای به مدرنیته سودان در قرن بیستم ایجاد نمود. در سال‌های 1940 پوشش توب (توبس) تبدیل به نشان زنان شاغل و کنشگران سابق گشت. آنان در لباسی که به هم‌عصران خود پاکی و فروتنی را نشان می‌دهد، فضاهای شغلی، آموزشی و سیاسی را تسخیر نمودند. به گفته «ماری گریس براون» تاریخ‌نگار۴، برخی از مدل‌های توب را «آزادی»، «جمهوری» یا «قمر روسی» نامیده‌اند. هر کس بدانها ملبس می‌گشت، به قصد حضور در عصر جدید هیجان‌انگیر بود.

برابری حقوقی زن و مرد یعنی مبارزه سخت برای زندگی

فاطمه احمد ابراهیم نیز که جلوه تعیین‌کننده زمان و رئیس اتحادیه زنان سودان است همواره سفید‌پوش بود. وی مانند سایر پیشروان زن به حزب بزرگ کمونیست تعلق داشت که پیشگام حمایت از زنان بود. 1965 فاز کوتاهی از دموکراسی به‌دنبال مبارزات آن زمان به‌دست آمده بود. فاطمه اولین زن وکیل در مجلس بود و توانست برخی از اهداف خویش را به تصویب رساند: زنان سودان دستکم بر روی کاغذ بیست سال پیش از آلمان و سویس توانستند به مزد برابر در قبال کار برابر دست یابند. در همان سال قاضی شدن یک زن سودانی در جهان اسلام جلب توجه نمود.

در اطاق نشیمن خانم دکتر احسان فجیری، مدرنیته با مبارزات کنونی پیوند می‌خورند. این خانم پروفسور 65 ساله بارها زندانی شده است. نه به‌خاطر اینکه کمونیست مشهوری است بلکه به‌خاطر اینکه کنشگر مبارزه برای حقوق زنان است. وی با شور تمام شرح می‌دهد چگونه از پیشروان این راه آموخته است. مادر فجیری که یازده ساله به خانه شوهر رفته بود با اتحادیه زنان در تماس قرار می‌گیرد. زیرا فرستاده آنها به خانه‌های زنان بی‌سواد رفته آنها را به رعایت نظافت راهنمایی می‌کردند. چنین بود که دختر وی به آموزشگاه دخترانه‌ای که اتحادیه مزبور تأسیس نموده بود راه یافت.

فجیری از اطاق مجاور، پارچه بزرگش را آورده نشان می‌دهد چگونه آنزمان رسومات تغییر یافتند: مادر، به جز چشمان در زیر نقاب و من، در حالیکه پارچه را تا زانو بالا می‌کشد، اینچنین با دامن. سپس وی با تأمین هزینه تحصیل در پراگ طبابت می‌آموزد. آنجا در سالن دانشگاه در درس آناتومی ‌و در مقابل تندیسی از آلت تناسلی زن، از ختنه بودن خویش آگاهی می‌یابد. این، سوی دیگرِ جامعه‌ای بود که درآن به ظاهر، در آن دهه‌ها آنچنان جریانات مترقی حضور داشتند. فجیری بعدها در فعالیت‌های مبارزه با ختنه زنان شرکت جست که تا امروز نیز ادامه دارد. «ما فقط از سلامت سخن می‌گفتیم و نه هرگز از لذت بردن زنانه. جامعه ما بسیار محافظه‌کار است، ما همواره آهسته و با ملاحظه اقدام می‌کردیم».

از او می‌پرسم امروزه رویکرد زنان جوان فمینیست چگونه است. «ما خواهان اشتغال و آموزش بودیم، آنها خواهان آزادی‌های فردی هستند، آزادی نحوه زندگی. اما محدود گشتن بدان دست‌و‌پا‌ گیر است. من می‌خواهم جامعه، در تمامیتش آزاد گردد». و با لبخندی تمسخر‌آمیز می‌افزاید: «مختار ساختن زنان برای آنکه آنها بتوانند به شراب نوشیدن آغاز نمایند و این کار سختی نیست. اما در دارفور هزاران کودکانی هستند که بدنبال تجاوز به‌دنیا آمده و مادرانشان بی‌سوادند. آنان چگونه توانمند گردند؟»

برابری حقوق برای که و با چه هدفی؟ این گفتمان در قرن بیستم و میان پیشروان زنان آغاز گشت. فاطمه ابراهیم ۵ می‌پرسد: «برای زنانی که فرزندانشان در آغوش آنان گرسنگی می‌کشند آزدای جنسی چه اولویتی دارد؟» وی با نگرش به گذشته می‌نویسد برابری حقوقی زن و مرد به‌معنی تقلید از مدل‌های غربی نیست، بلکه رهایی از بی‌سوادی، عقب‌ماندگی و فقر است و یادآور می‌گردد: «ما بر این تأکید داشتیم که فمینیسم بومی‌ بوده و با فرهنگ ما همخوان باشد و برابری کامل حقوقی مبنای ارزش‌های دینی و فرهنگی ما گردد.»۶

و اکنون پس از گذشت سه دهه خانم دکتر فجیری آنرا تکرار می‌کند: «ما نمی‌توانیم تجربیات زنان غرب را نسخه‌برداری کنیم». این به سازمان‌هایی مربوط است که با مهمّاتی از آنچه بدان ظرفیت پروژه‌های آموزشی گفته می‌شود و در خرطوم جای دارد مجهز میباشند. در دوران بشیر تا زمانیکه آنان هیچ اهداف سیاسی را دنبال نمی‌کردند، کسی به کارشان کاری نداشت. فجیری می‌گوید از کلاس‌های رهبری، غالباً خواصّ مستفیض می‌گردند، زنان طبقات متوسط و بالا. پس از سرنگونی رژیم نیز بودجه حامیان خارجی، ضامن نفوذ بوده و با دقت از آن نگهبانی می‌گردد.

همانگونه که در اواسط قرن بیستم، هنوز نیز سخنوران حقوق زنان متعلق به خانواده‌های برجسته سودان می‌باشند که برخی پیشینه ضد استعماری نیز دارند. زیرا انگلیسی‌ها  فقط مردان را برای مأموران پائین اداری خویش تربیت می‌نمودند. یعنی در رابطه با منشاء ، همان زمان نیز فمینیسم و تعلق طبقاتی درهم تنیده بود. زمانیکه 1956 اولین تحصیل‌کردگان زن از دانشگاه فارغ گشتند هنوز 96 درصد زنان سودان بی‌سواد۷ بودند و این هنوز تا حدّی باقیست. انقلاب صحنه‌ای بود که همه را برای یک لحظه یکسان نمود، علی‌رغم مرزهای اجتماعی و قومی. اما در آینده چگونه مبارزات ممکن است جهت‌گیری نماید، در صورتیکه برابری حقوقی زنان در آمال عمومی از پیشرفت اجتماعی بستر یافته نباشد، همانگونه که بیش از نیم قرن پیش بود؟

در راهرو سازمان پژوهش و توسعه سودان۸ (SORD) کیف‌ها، بسته‌ها و کارتون‌هایی بر روی هم چیده شده‌اند. 17 گروه در حال حرکت به‌سوی مناطق خارج از مرکز می‌باشند. هدف آنها گزینش زنانی است که توانا و خواهان مشارکت در شورای قانونگذاری باشند. کمیسیون 300 نفره مزبور درباره شکل سودان پساانقلاب تصمیم‌گیری خواهد نمود. به زنان مشارکت 40 درصدی تعلق یافته است. عایشه الغریب، مؤسس SORD می‌گوید: «اما ما باید برای تثبیت این میزان مبارزه کنیم، به همین جهت می‌خواهیم حتی‌الامکان زنان بسیاری را برای اینکار عرضه نمائیم». وی کارشناس اقتصاد کشاورزی و دارای تیتر دکترا از انگلستان بوده با قامتی شاهانه، نظراتش سال‌هاست مورد توجه می‌باشند. وی می‌گوید: «ما ناظر بر این هستیم که نفوذ زنان دوباره تحلیل می‌رود» در کابینه دولت موقت فقط 4 مورد از 21 پست بدانها تعلق دارد و به اصلاحات لازم ـ مانند بالا بردن حداقل سن ازدواج دختران به 18 سال ـ هنوز اقدامی نگشته است.

من به او از دیدار خانواده‌ای می‌گویم که در جلو منزل آنها فضایی برای میهمانان مذکر (بیرونی) و در پشت آن حیاط و آشپزخانه برای زنان بود که پخت و پز می‌کردند و ظرف‌ها را می‌شستند. از آنجا که میهمانان مردی که آمده بودند با آنان خویشاوندی نداشتند، هیچیک از زنان به بیرونی نمی‌آمد. مردان مقابل تلویزیون جا خوش کرده و منتظر آوردن غذا بودند. همه آنها نیز از انقلاب حمایت کرده بودند، اما به‌نظر می‌رسید که آن با زندگی معمولی آنها هیچ ربطی نداشته است.

تفسیر الغریب این بود که «مردان می‌خواهند موقعیت و منصب خویش را حفظ نمایند و غذا باید سر وقت سرو شود. اگر ما می‌خواهیم به اندازه کافی زنان آموخته و کارآیی را برای عرصه عمومی ‌داشته باشیم، باید این تقسیم کار تغییر کند؛ مردان باید عهده‌دار وظایف خانه گردند». به گفته او این موضوع حساسی است و بسیاری از خانم‌ها در این باره صحبت نمی‌کنند. «ما در زمینه سنت‌ها در دامی ‌گرفتاریم. مردان باسواد نیز دارای برداشت سنتی از زن هستند و اگر کارهای خانه را بر عهده گیرند، به محض اینکه میهمانی برسد می‌خواهند مطابق سنت عمل نمایند».

اصل ولایت را نیز تاکنون انقلاب تکان نداده است. پدر و سپس شوهر، قیم زن به حساب می‌آیند؛ هنگامی ‌که او بخواهد شاغل گردد یا به خارج سفر نماید احتیاج به اجازه آنها دارد. در طرح خانواده‌ای که SORD پیشنهاد کرده است چنین آمده: در صورتیکه از اشتغال یا دانشگاه رفتن زن جلوگیری شود، اینکار باید دلیل طلاق به حساب آید. تعدد زوجات را SORD نمی‌خواهد ممنوع گردد، اما از طریق یک رشته محدودیت‌ها می‌بایست انجام آن حتی‌الامکان مشکل شود. «بحران به زمان نیاز دارد».

با اینحال در جامعه قشر و گوشه‌ای وجود دارد که با اتکاء بر قرائت مترقیانه‌ای از اسلام مدت‌هاست برابری حقوقی را صمیمانه اجرا می‌کنند. پایه‌گذار آن محمود محمد طاها، یکی از علما و رهبران روحانی سودان بود. او را 1985 به اتهام ارتداد اعدام نمودند. در نظر او قرآن دارای دو سطح از پیام است۹ . به‌گفته طاها سطح اول، پیام اخلاقی است که برای همه عصرهاست. پیام دومی ‌فقط برای هم‌عصران پیامبر در قرن هفتم میلادی قید شده است. آن دسته از اوامر و نواهی که محمد در نقش حاکم جامعه  اولیه اسلامی ‌در مدینه بیان نمود و امروزه تا اندازه‌ای تأثیر کهنه دارد.

تعلیمات طاها کوشش در جهت برابری حقوقی مرد و زن را برای مسلمانان آسان می‌سازد. دیوارهای منزل سابق او پر است از نقل قول‌های زیبایی مانند «هر مرد و هر زن در وجود خویش هدف است». دختر طاها، اسما، این خانه گلی را به مرکزی فرهنگی تبدیل ساخته است. اطاق پدر همانگونه که بوده مانده است. تخت باریکی کنار میزی به رنگ آبی که از آن برای نوشتن کتابهایش استفاده می‌نمود و گاه به گاه به دخترش قدم زنان دیکته می‌کرد.

در گفتگو اسما خود را در پس شخصیت پدر می‌نهد، در حالیکه این خانم حقوقدان، مشهورترین شخصیتِ «خواهران جمهوریت» است. این عنوان از حزب جمهوری گرفته شده است که طاها در 1945 به قصد تبلیغ هدف خویش از جمهوری فدرال سوسیالیستی سودان تأسیس نمود که بعدها به یک انجمن روحانی تبدیل گشت. خواهران به‌شدت تحت تعقیب قرار گرفته و مجبور به هجرت گشتند.

تجاوز جنسی، اسلحه بود

او امروزه  نیز همانند تصاویر گذشته که با پدر دارد، تُوبِ سفیدِ دوران پیشینِ برابری خواهی را بدون زیورهای زرین می‌پوشد. همانگونه که در میان «خواهران» معمول است. زیرا آنان مهریه را نیز رد می‌کنند و به جای طلا برای زنان طالب حقوق هستند. «ما دایره کوچکی در جامعه بوده و به‌گونه‌ای رفتار می‌کنیم که خود می‌پنداریم. در قراردادهای ازدواج ما، حقِ برابر طلاق هست، تعدد زوجات را به کنار نهاده‌ایم و در کارهای خانه شوهرم با من تقسیم کار می‌کند».

از زمان انقلاب بدین سو او دیگر می‌تواند در عرصه عمومی‌فعالیت نماید، همانگونه که پدر می‌خواست. به‌خاطر اینکه کتاب‌های طاها ممنوع بودند بسیاری از سودانی‌ها او را مرتد می‌انگاشتند. اما اکنون در مرکز فرهنگی تدریس می‌شوند. اسما امیدوار است که جوانان از راه تازه‌ای به اهمیت آزادی، دموکراسی و تساهل دینی مانند طاها پی برند. شاید او اشتباه می‌کند و زمانه از پدر محترمش عبور کرده است. اما برای او پدرش ریسمان هدایت است. به‌نظر او اکنون باید آنچه پدر برایش اعدام گشت به قانون تبدیل گردد: برابری حقوقی که شامل ارث نیز می‌گردد.

«سودانی‌ها باید درک نمایند که حقوق به چه میزان در جامعه و خانواده درهم تنیده‌اند. ما باید مواد درسی مدارس و تمامی ‌اتمسفر معنوی آموزش اسلامی ‌را تغییر دهیم. ما باید بار این را که در باطن خویش دموکرات گردیم بر دوش گیرم».

برای سرکوب انقلاب تجاوز به زنان اسلحه‌ای بود که همواره به‌کار می‌رفت. به سربازان و شبه‌نظامیان گفته می‌شد زنان را بشکنید، آنگاه جنبش را شکست خواهید داد. اینکار نتیجه نداد، اما پیروزی انقلاب تاکنون نیز از فشارِ شرم قربانیان نکاسته است. گفته می‌شود به صدها تن در زندان‌ها و در وسائل نقلیه تجاوز گشته است و حتی به نقل از یکی از منابع این به بیش از هزار نیز می‌رسد.

در بازرسی‌های یک کمیسیون دولت موقت فقط تعداد کمی‌از زنان زبان گشودند. از آنجایی که ارتش در اینکار شریک بود و در جناح مقصرین قرار دارد، قربانیان به بررسی‌ها اعتمادی ندارند. رازداری بالاترین اولویت است: یکی از زنان که در حمایت یک سازمان کمکی بود پس از آنکه نامش در میان مردم فاش گشت خودکشی نمود.

من با تاهانی عباس ملاقات می‌کنم، لاغر، کم حرف، مصمم و خوددار است. او در زمان رژیم گذشته به زنان زندانی رسیدگی می‌نمود و اکنون از تجاوزشدگان حمایت نموده، از نادر کسانی است که طرف اعتماد آنهاست.

او می‌گوید: برخی از خانواده‌ها تفاهم داشته، دخترانشان را یاری می‌کنند. اما در بیشتر موارد آنها را متهم می‌سازند که خود در آنچه بر سرشان آمده مقصر بوده‌اند. حتی این را از برخی والدین می‌شنود: «اگر دخترمان کشته شده بود، آنگاه ما صاحب شهید می‌شدیم که برای خانواده حرمت‌آور بود، نه اینکه موجب ننگ‌مان باشد». به اینکه شهرت خانواده را بر محبت نسبت به فرزند خویش ترجیح دهند، بیشتر پدرها گرایش داشتند، و در عین حال شاهد مادران بی‌رحم نیز می‌باشد.

برخی، دختران را از خود رانده و دیگر به خانه راه نمی‌دهند. تاهانی برای آنها منزلی می‌یابد، مکان‌هایی مخفی و مطمئن. در صورتیکه او چنین مکانی بیابد، نشانی آن را کمتر به کسی می‌گوید و برای همسایگان این داستان را می‌سازد که این دختر اطاق خویش را در خوابگاه دانشگاه از دست داده است. از جمله افراد تحت حمایت تاهانی یک دختر مسیحی است که عمویش که پدری روحانی است به او در ملأ‌عام لعنت فرستاده است.

در یکی از خانواده‌ها تاهانی مشاهده می‌کند که دخترشان را به تختخواب طناب بست کرده بودند. او نیز از غذا خوردن امتناع نمود. آنها یاری تاهانی را با داد و فریاد رد می‌کنند. چند روز بعد دخترک در هنگام فقدان مراقبت اقدام به خودکشی می‌نماید. آن وقت است که خانواده وی حاضر می‌شود چاره‌جویی نماید.

آیا می‌توان تصور نمود که در یک چنین جامعه‌ای تحصیل رشته جنسیتی ممکن باشد؟
در سودان گاهی تاریکی و روشنایی به‌طرز وحشیانه‌ای در جوار یکدیگر است.

هنگامیکه اولین دانشجویان دختر در رشته جنسیتی نام‌نویسی کردند ـ این نیز مربوط به چند سال پیش بوده است ـ آنها موهای خویش را کوتاه نموده و آغاز به سیگار کشیدن می‌کنند. به‌نظر می‌آمد این بخشی از فمینیست بودن باشد. «نحله حِزن مدنی» این ماجرا را با لبخند کوتاهی تعریف می‌کند. برای خود او اینگونه ادا و اطوارها بیجاست.

این خانم 32 ساله در دانشکده زنانه غیردولتی «اَهفَد» ماستر خود را در رشته جنسیتی و مدیریت در زمینه مبارزه با فقر گرفته است و این از تأثیر جایگاه اجتماعی او حکایت می‌کند. والدین او به‌خاطر احتیاج مالی، استان قحطی‌زده «کوردوفان» شمالی را ترک نموده، نحله پنج ساله از روستا به ناحیه خرطوم نقل مکان می‌یابد. از آنجایی که سیاه‌پوست است، در دبستان کنار دختران جنوب سودان در صندلی‌های ردیف پشت کلاس جای می‌گیرد. وی می‌گوید: «من این را که نژادپرستی چیست مدت‌ها پیش از آنکه این عبارت را بشناسم لمس کرده‌ام».

در خانه با 6 خواهر و برادر کم‌سن‌تر از خود و مادری که با چای فروشی و پخت و پز برای پولدارها فرزندان خود را بزرگ می‌کرد بود. شریک گشتن در تأمین هزینه زندگی برای نحله کاریست عادی و هنگامیکه مادرش در جوانی فوت می‌کند او مسئولیت زندگی را بر دوش می‌گیرد. او به‌خاطر می‌آورد: «مادرم عبارت حقوق زنان را اولین بار از من شنید».

از پدرش که در رستورانی شاغل است در گفته‌های او یادی نمی‌شود و با او هرگز مشورت نمی‌کند. («کاری بی‌خود می‌بود، او در افکار قدیمی ‌خویش محصور است») و او را در مقابل کارهای انجام شده قرار می‌دهد. درباره قصد سفری که به هندوستان داشته و برای آن محتاج موافقت او بوده است ـ اصل قیم بودن ـ چمدان به‌دست، او را آگاه ساخت. می‌گوید: «در مقابل او بالغ شده بودم».
این عبارت بر جای ماند: در مقابل کس یا محیطی بالغ شدن.

به اینکه آلت تناسلی او ناقص گشته است نحله به‌طور ضمنی اشاره کرده و می‌افزاید: من خود را قربانی نمی‌دانم. او در دانشکده اهفد که با حمایت مالی برای به حاشیه‌ راندگان اداره می‌گردد، مصداق «واسطه انتقالی» از مناسبات سنتی را دارد که آنرا کنایه‌آمیز تکرار می‌نماید. دانشکده مزبور۱۰ متعلق به یک خانواده برجسته سودان است که این نیز یک وجه طبقاتی دارد. با اینحال خروجی آن زنان جوان خودآگاه است. «من آموختم که ارزش خویش را بدانم و با سربلندی سخن گویم». و اینکه «برنامه انتقالی» چیست، موضوع دیگریست.

از او می‌پرسم فمینیسم چیست؟
به‌نظر او برخی از زنان خود را فمینیست می‌دانند، زیرا رشته جنسیتی را تحصیل کرده‌اند یا به‌خاطر اینکه امید دارند در یک موسسه غربی اشتغال یابند. برای وی از اجزاء فمینیست بودن رفتار انسان است. «من اولین نفر در خانواده خود بودم که به دانشگاه راه یافت. آنهای دیگر بعد از من وارد شدند. برای یک زن آنچه بسیار مهم است این است که دارای اراده‌ای قوی باشد، وگرنه قربانی می‌شود».

شاید این اراده ثابت که قربانی نباشد تعیین‌کننده هویت او است، با آن قامت ایستا بسان سرو و با دستانی همواره خُنَک و اندوه ملایم در چشمان که زمان لبخند نیز باقیست.

ما گفت‌وگویمان را بر چارپایه‌های سیمی زنان چای فروش ادامه می‌دهیم و در اطراف‌مان جوانانی گرم بحث و گفت‌وگو که به جز پول یک چای چیزی در بساط ندارند. برای نحله آنچه پیش از انقلاب وجود داشت و آنچه اکنون رخ می‌دهد یا می‌تواند رخ دهد درهم آمیخته‌اند. او می‌گوید: «تجربه انقلاب این بود که زنان همه کارها را می‌توانند انجام دهند». «موانع موجود، روانی بوده و قابل گذرند».  

* https://atlas-der-globalisierung.de/das-haus-von-fathiya

پاورقی‌ها

1ـ سرنگونی در آوریل 2019. از ژوئیه 2019 تقسیم قدرت میان اپوزیسیون غیر نظامی‌و ارتش.
2ـ در اینجا در نام فامیلی‌های صرفا مردانه، نام کوچک آول آمده است.
3ـ از تَوب عربی که تُب، تُبه ، ثبُه نیز گفته می‌شود. 4 متر پارچه نازک.
4ـ  ص 11 به بعد  Marie Grace Brown: Khartoum at Night. Fashion and Body Politics in Imperial Sudan, Stanford University Press 2017.
5ـ به نقل از Magdi El Gizouli ، فاطمه احمد ابراهیم
6ـ به نقل از براون – زیرنویس 4- ص 133
7ـ براون – زیرنویس 4- ص 138    
8ـ Sudanese Organization for Research and Development
9ـ محمود محمد طاها، 
The Second Message of Islam. Translation and Introduction by Abdullah Ahmed An-Na’im. Syracuse University Press, New York 1996
10ـ دانشگاه اهفد Ahfad ادامه کار یک مدرسه دخترانه در زمان استعمار است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *