تئوری امپریالیسم و تغییرات آن در قرن بیست و یکم (۱)

در زمانی نه چندان دور، واژه‌ی امپریالیسم، از جمله واژگان پربسامد در ادبیات چپِ جهان و میهن ما بود. پس از فروریزی اتحاد جماهیر شوروی و اردوگاه سوسیالیستی، این مفهوم، موضع‌گیری و تحلیل‌های سیاسی درباره‌ی آن، نه فقط در نزد نیروهای موسوم به ملی، حتی در بین برخی مدعیان چپ هم، اندک‌اندک به محاق رفت. در نزد بعضی از چپ‌نمایان، کار به جایی رسیده است که اکنون نه تنها مبارزه‌ی ضدامپریالیستی محلی از اعراب ندارد، بلکه در نمونه‌های متعددی شاهد حمایت‌های این نوع «چپ» از مداخله‌های امپریالیستی بوده و هستیم. علیرغم کثرت استفاده از این واژه- امپریالیسم- به نظر می‌رسد که در بین نیروهای چپِ جهان و به تَبَع آن ایران، توافق کاملی بر روی مفهوم این پدیده و مصادیق آن وجود ندارد. فقدان درک مشترک از مسئله امپریالیسم، موجب شده تا شاهد تحلیل‌ها و مواضع گوناگون و بعضاً متضاد، درباره‌ی این پدیده، ویژگی‌ها، مصادیق و اهمیت آن، در نزد جریانات مختلف چپ باشیم. به همین علت تلاش می‌کنیم تا در حد حوصله‌ی این نوشتار به شرح چیستی امپریالیسم بپردازیم و با ذکر نمونه‌هایی از تحلیل‌های ارائه شده در پیرامون امپریالیسم، برخی از خطاهای نظری در این‌باره را نشان بدهیم.

برای مطالعه متن کامل این مقاله به فایل پیوست مراجعه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *