چرا انقلاب مشروطه به فرجام خود نرسید؟
در یک قرن گذشته، به تقریب … [هیچکس] التفاتی به چشمپوشی مشروطه و اغلب رهبران آن نسبت به فلاکت رعایای بیزمین کشور نداشتهاند. طبقهای که در تمام جهان، ذخیره هر انقلاب بورژوا دمکراتیک و داربست توسعه مالکیت خصوصی، و پیشرفت بورژوازی و ممانعت از بازگشت اوضاع پیشین است.
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ضداستبدادی و ضدامپریالیستی ایران، برخی چهرههای مشهور، این سئوال را به میان آوردند که چرا مشروطیت شکست خورد. از آن هنگام بیش از ۴۰ سال میگذرد و بسیاری از اهل قلم فراخور باورهای خود پاسخهایی داده و گذشتهاند.
شکی نیست که علل ناتمام ماندن انقلاب مشروطه را نمیتوان در یک مقاله خلاصه کرد. مجموعه وسیعی از دلایل داخلی و خارجی، عینی و ذهنی، از نفوذ امپریالیستهای روس و بریتانیا در بافت قدرت گرفته تا نقش به حد مخرب وابستگی اقتصاد ایران به دایره سرمایهداری امپریالیستی؛ از عدم حضور مؤثر سازمانهای متکی به طبقات ذینفع تا خیانت بالاترین لایههای بورژوازی؛ و بسیاری از عوامل دیگر، دست بهدست هم دادند و گذار تمام عیار از بنبست شبه قرون وسطایی به مسیر ترقی و توسعه را عقیم گذاشتند.
در این میان، برخی مورخان، پاسخهای بهکلی معوج به این پرسش دادهاند. شاهبیت اعلب این پاسخها فقط یک عبارت است: تندروی مشروطهخواهان. براین اساس هرکس با هر زبانی که میخواست این گروه را به شلاق میبست که «شما با فحاشی به محمدعلی شاه او را به کودتا تحریک کردید». «با تندروی در مطالبات خود و به تقلید از انقلاب فرانسه، رجال معتدل ملی را آزردید. با همسان نمایی میان آزادی و برخی اجکام متشابه دینی، مضامین دمکراسی را تقلیل دادید و به این ترتیب موجب شکست و یا ناکامی مشروطیت شدید».
در ۶۰ سال گذشته، از فریدون آدمیت که مشروطهشناسی علمی را استحکام بخشید؛ تا آنانی که مشروطیت را غول بیرون آمده از چراغ جادوی سفارت بریتانیا نامیدهاند، نظیر مهدی بامداد؛ و آنانی که انقلاب مشروطیت را وقوع پیش از موقع یک تحول اجتماعی خواندهاند، نظیر داریوش رحمانیان؛ و آنانی که مشروطیت را از قبل محکوم به شکست دانستهاند، نظیر داریوش آشوری؛ و آنانی که مشروطیت را فاقد بنیه ملی و عاری از قابلیتهای ساخت و پرداخت مدرنیسم و مدرنیته میشناسند، نظیر داریوش شایگان؛ و آنان که مشروطیت را از بابت التقاط با مذهب و تقلیل مضامین آزادی، شیر بییال و دم و اشکم خودباخته میشناسند، نظیر ماشاءاله آجودانی؛ و کسانی که ناکامی مشروطیت را ناشی از تضاد میان سنت و مدرنیته و غلبه غربگرایی و تنگنظریهای شخصی، صنفی، طبقاتی، مدیریت ضعیف و غلط مشروطهخواهان، نبود حمتیتهای یک طبقه اقتصادی مدرن و ناآگاهی سیاسی اجتماعی مردم زمانه میدانند، نظیر مهدی رهبری؛ و بسیاری کسان دیگر، از هرچه که بخواهید درباره علل و عوامل شکست و ناکامی و توقف و ابتذال و انحطاط و استحاله مشروطیت گفتهاند، جز از یک عنصر حیاتی که در سطور بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
برای مطالعه متن کامل مطلب به فایل پیوست مراجعه کنید.