به‌یاد زنده‌یاد ماشااله ورقا

Print Friendly, PDF & Email

نویسنده این دفتر خود را نه ادیب و هنرمند، و نه پژوهشگر و کارشناس امور سیاسی، اجتماعی، و تاریخی می‌داند. نویسنده حرفه‌ای هم نیستم. از نوجوانی با طرز فکر و باور به برابری انسان و یکایک مردم پرورش یافته‌ام. از آغاز کار و پیشه حرفه‌یی‌ام با ستیزهای گوناگون فردی و اجتماعی و اختلاف و نبرد طبقاتی آشنا و روبه‌رو شده‌ام. بدین روی به نوشتن این یادمانده‌ها پرداخته‌ام.

در خانواده‌ای زیسته‌ام که از مهر مادری هوشیار به نام «فیروزه» و پدری نیک سرشت، ساده‌دل، خوش چهره، و بلند اندام به ‌نام «هُرمُزدیار» برخوردار بوده‌ام که حتّی یک بار از زبان آنان سخنی درشت، تا چه رسد به سرزنش یا پرخاش، نشنیده‌ام. با برادر و خواهرانی خوش‌رفتار بزرگ شده‌ام که از محبت و کمک و یاری‌های یکدیگر از خردسالی تا سالمندی بهره‌مند بوده‌ایم و تا کنون نیز از کمک‌های مالی آنان بهره‌وَرَم.

تا کلاس ۴ دورهٔ تحصیل ابتدایی را در دبستان زرتشتیان یزد و کرمان خواندم، و ادامهٔ دورهٔ دبستان و سپس تحصیل متوسطه را در دبیرستان ابن سینا در شیراز گذراندم. دبیرستان ابن سینا مدرسه‌ای بود که کلیمی‌ها، زرتشتیان، بهاییان، مسیحیان، و دیگر اقلیت‌های مذهبی یا نژادها به آن می‌رفتند، ولی اکثریت شاگردان از مسلمانان بودند. این دبیرستان در کنار دبیرستان نمازی شیراز از بهترین دبیرستان‌های آن شهر شمرده می‌شد. محیطی داشت که نمونهٔ همزیستی و پیوندهای دوستانه میان دانش‌آموزان با آیین‌ها و اعتقادهای گوناگون بود. دورهٔ دوم را در دبیرستان‌های شاهپور و حیات در شیراز به پایان بردم.

پس از آغاز تحصیل در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۴، به تشویق و توصیه دانشجویان آموزشگاه عالی شهربانی که برای گرفتن امتیازهایی به دانشکدهٔ حقوق پناهنده شده بودند و می‌کوشیدند تا شماری از دانشجویان حقوق را به آموزشگاه عالی شهربانی جلب کنند، به همراه دو دانشجوی دیگر دانشکدهٔ حقوق به نام «نورالله شفا» و «روح‌الله مقیمی» پس از گذراندن آزمون‌های ورودی، در آن آموزشگاه نیز پذیرفته شدم، در حالی که در آن زمان از وظایف شهربانی، به‌جز وظیفهٔ کشف دزدی و رسیدگی به زدوخوردها چیز بیشتری نمی‌دانستم.

در دانشکدهٔ حقوق و آموزشگاه شهربانی، برخورد و آشنا شدن تدریجی‌ام با ستیزهای اجتماعی و شخصی و اختلاف و نبرد طبقاتی که در آن سال‌ها در کشور جریان داشت، برگ نوینی در دفتر زندگانی شخصی و اجتماعی‌ام گشود. پس از پایان تحصیل در آموزشگاه عالی شهربانی و دانشکدهٔ حقوق در فاصلهٔ چند ماه، نخست در ادارهٔ آگاهی شهربانی کل کشور وارد خدمت و مشغول به کار شدم. پس از چند ماه، رویداد تاریخی تیراندازی به شاه در برابر دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران به‌وقوع پیوست.

از سرآغاز این بزه تاریخی که در سرنوشت سیاسی و اجتماعی افراد، احزاب، و کشور آثار و پیامدهای بی‌درنگ و درازمدت بر جای نهاد، گواهِ چند و چون رویدادها، از بازداشت‌ها و بازجویی‌ها و به زندان فرستادن ده‌ها و ده‌ها تن بیگناه شدم. اتهام ناروای بدون سند و مدرک و به گفتهٔ حقوقی حتی بدون قرائن و امارات بدانان، اتهام آگاهی تا دست داشتن در تیراندازی به شاه، و شیوهٔ عمل ادارهٔ آگاهی و فرمانداری نظامی که بی‌درنگ بعد از تیراندازی برقرار گردید، نه‌فقط مخالف اصل قانونی مبنی بر «برائت» بود، بلکه بر اساس و پایه «عدم برائت» و گناهکار بودن قرار داشت. برای نمونه، به دستور و توصیهٔ «یوسف بهرامی» رئیس باسابقهٔ ادارهٔ آگاهی، در بازپرسی از بازداشت‌شدگان می‌بایست اقرار گرفته شود که عضو حزب تودهٔ ایران هستند، و علاوه بر آن، در تمهید و توطئهٔ حزب توده برای به قتل رساندن شاه دست داشته‌اند یا از آن آگاه بوده‌اند. این دستور اداری را از این جهت خوب به‌یاد دارم که آن را با دیگر دستورها یادداشت کرده بودم. روز بعد، کارمندی قدیمی با در دست داشتن این یادداشت تذکر داد که مسثولیت این دستور محرمانه که روی میز جا گذاشته‌ای زیاد است، و چون جوان و بی‌تجربه هستی آن را برداشته‌ام، و به صلاحت است که آن را پاره کنی. پس از تشکر از او، بیدرنگ آن یادداشت پاره‌پاره شد.

پاسخ‌های متهمان در بازجویی گوناگون بود. برخی با شهامت عضویت در حزب تودهٔ ایران یا دیگر احزاب را حق قانونی هر شهروند می‌دانستند، و شماری به عضویت در یکی از سازمان‌های وابسته به حزب اعتراف می‌کردند. همهٔ متهمان منکر اطلاع یا خبردار بودن از تیراندازی به شاه بودند.

شگفت اینکه هنگامی که گزارش نهایی بازجویی‌ها به افسر فرمانداری نظامی داده می‌شد که در ادارهٔ آگاهی حضور داشت، او بدون خواندن یک سطر از گزارش، حکم ادامه بازداشت را صادر می‌کرد و پرونده را روی انبوه دیگر پرونده‌ها می‌گذاشت.

آنچه آورده شد گوشه‌ای از انگیزه‌های نوشتن این دفتر به‌شمار می‌رود. در کتاب جامعه از «عهد عتیق» آمده است: «زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست. آیا چیزی هست که درباره‌اش گفته شود ببین این تازه است؟» با این همه، توصیه شده است: «هرچه برای انجام رساندن به دستت می‌رسد، همان را با توانایی خود به عمل آور، چون که در جهان مردگان که بدان می‌روی، نه کار و نه خرد و نه علم و نه حکمت است … و برای انسان چیزی بهتر از این نیست که از اعمال خود خشنود شود، چون‌که نصیبش همین است.» در اَوِستا بخش «گاتاها» یسنای ۳۱، بند ۱۷، سروده شده است: «دانا [آگاه] باید حقیقت را برای مردم آشکار سازد تا نادان نتواند مردم ناآگاه را گمراه کند ….» با به یاد داشتن این سرودهٔ فردوسی که
 

    به گیتی به از راستی پیشه نیست
    ز کژّی بَـتَـر هیـچ اندیشـه نیست
 

به هنگام نوشتن این دفترکوشش شده است که ازذهن‌گرایی، خیال‌پردازی، کوچک و بزرگ نشان دادن رویدادها، و پیشداوری پرهیز شود. نوشته بیان سادهٔ رویدادها و واقعه‌نگاری نیست، زیرا رویه و نمای برونی رخدادها که دیدنی‌اند، نمی‌تواند گویای ماهیت و همه حقیقت باشد، بلکه پی بردن به درونمایهٔ پوشیده و پیچیدهٔ رویدادهای به‌هم‌پیوسته و پرتضاد اجتماعی از اهمیت بیشتری برخوردار است. بدین روی، لازم است که از خشک‌اندیشی، تعصب‌گرایی، و یکتا و درست و جاویدان شمردن عقاید شخصی و دوران‌های تاریخی گذشته که با دستاوردهای علمی ـ عینی و ثابت‌شدهٔ جهان کنونی سازش ندارند، پرهیز شود تا نوشته در حدّ توانایی و امکان، مستند، علمی، و منطقی باشد.

در جهان به‌هم‌پیوستهٔ سدهٔ اخیر، رویدادهای درون و برون مرزهای کشورها پیوندهای ظاهری و درونی پرشمار و اثرگذاری‌های متقابل هم‌هسویه و گوناگون دارند. بدین علت، بخش‌هایی از این نوشته، دفتری شده است از شماری از رویدادها و پیوندهای متقابل سیاسی ـ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ذهنی، و عقیدتی عیان و پنهان میهن ما یا جهان، شامل ظهور و رشد فاشیسم و نازیسم و جنگ دوّم بین‌المللی که بزرگترین فاجعهٔ تاریخ در جهان است.

در این دفتر، با اینکه به بیان خطاها و گناهان عقیدتی، اجتماعی، و سیاسی دولتمردانی پرداخته شده است که از آنها نام برده شده است و به دیار رفتگان پیوسته‌اند، بر پایهٔ رعایت اصول بی‌طرفی و احترام به سرفرازی و شرافت انسان، از ناسزاگویی به آنها پرهیز شده است.

«راز ناگشوده» در بر گیرندهٔ یادمانده‌هایی است از رویدادهایی که نویسنده درگیر آنها و گواه عینی آنها بوده است، یا اینکه روایت‌هایی تاریخی است که به استناد اسناد و مدارک معتبر تهیه و تنظیم شده است. انگیزهٔ کار، انجام دادن وظیفه‌ای اجتماعی است، به این امید که برخی اطلاعات تاریخی به آگاهی هم‌میهنان و نسل‌های جوان و آینده‌ای که به دانستن تاریخ میهن خود علاقه‌مند هستند، برسد. با این تذکر که نویسندهٔ این دفتر فیلسوف و تاریخ‌دان و تئوریسین، یا آگاه از انواع نظریه‌ها و جهان‌بینی‌های گوناگون نیست.

این نوشته بر پایهٔ باور به فرهنگ آزادی و پیامدهای خجستهُ آن، از جمله برابری یکایک انسان‌ها (نه یکسان بودن آنها)، و دستیابی به نظام مردم‌سالارانه و برقراری عدالت اجتماعی نوشته شده است. این نوشته از کمبودهای گوناگون در شیوهٔ نگارش و جمله‌های طولانی به سبب به‌هم‌پیوسته بودن موضوع‌ها یا تکرار آنها در پیوند با مسائل دیگر، و نارسایی‌ها بری نیست.

این نوشته در نودسالگی۱ ودر مدّت دو سال و اندی، با نوشتن، تجدیدنظر کردن چندباره در هر جمله و بند آن، تا نوشتن و تنظیم نهایی فراهم شده است. بدین روی، یگانه کسی که جواب‌گوی هرگونه کمبود، لغزش، یا انحراف از واقعیت‌هاست، خود این نویسنده است و نه فرد و سازمان و حزب و گروه و شخصیت دیگری. به سبب سابقهٔ نیم قرن کار دانشگاهی و تدریس و نوشتن کتاب‌ها برای تدریس و غیر آن، این نوشته نیز خواه‌ناخواه از روش توضیح و تشریح مسائل که در نشریات دانشگاهی به‌کار می‌رود برکنار نمانده است. بدین روی، بخشی از گفته‌ها برای برخی از خوانندگان از دانسته‌های آنان خواهد بود. با اینکه ساده‌نویسی برگزیده شده است، پی بردن به ژرفا و کُنه بسی از مسائل اجتماعی ـ سیاسی بیان شده، بردباری و بذل توجه بیشتری می‌طلبد.
 

پراگ، جمهوری چک ژانویه ۲۰۱۶ ـــ دی ماه ۱۳۹۴
ـــــــــــــــــــ

۱+ ازنیکبختی‌های زندگی اینکه از زمان بازنشسته شدن تا کنون پیوند منظم و همیشگی‌ام با دانشگاه علوم اقتصاد پراگ برقرار بوده است. سالگرد نود ساله شدنم در دانشگاه همراه با شادباش‌ها ودریافت دسته‌گل‌ها و هدایا برگزار شد. نمایندگان «انجمن شهر» در پراگ نیز با آوردن پیام و تبریک شهردار و دسته‌گل و هدایا به خانه مسکونی‌ام، با من دیدار کردند و تبریک سالزاد گفتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *