مصاحبه با پروفسور آبراهامیان در مورد کتاب خاطرات رفیق عمویی

«۱۰ مهر»:‌ شما به‌عنوان فعالترین و معتبرترین مورخ تاریخ معاصر ایران، چه نظری دربارهٔ کتاب خاطرات رفیق عمویی از دیدگاه یک مورخ دارید. در صحبت کوتاهی با ما اظهار داشتید که کتاب برای شما آموزنده بوده است. لطفاً توضیح دهید چه مسایل تازه‌ای برای شما در این کتاب مطرح شده است؟

یرواند آبراهامیان: خاطرات عمدتاً توسط نخبگان حاکم ـــ رؤسای جمهور، پادشاهان، نخست‌وزیران، وزرا، ژنرال‌ها ، مقامات دولتی، سفرا، بزرگان تجارت و غیره نوشته می‌شود. یادآوری خاطرات اعضای جامعهٔ گسترده‌تر و بزرگتر به‌ندرت انجام می‌گیرد. این مصاحبه‌های جدید با محمدعلی عمویی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است زیرا او بیش از هفت دهه در سیاست ایران فعال بوده و نزدیک به ۴ دهه (۳۷ سال در دو رژیم) را در زندان گذرانده است. همین امر باعث شد که او همراه با مرحوم ماندلا یکی از طولانی‌ترین زندانیان سیاسی در جهان باشد.

خاطرات عمویی نه‌تنها در مورد زندگی در زندان در دوران شاه و رژیم پس از آن، بلکه در مورد حزب توده [ایران] در دوران کودتای ۱۹۵۳ و انقلاب ۱۹۷۹ بسیار ارزشمند است. اگرچه مصاحبه‌ها لزوماً بر روی این موضوعات متمرکز نیستند، اما آنها بسیاری از افسانه‌ها و روایت‌های متعارف را از بین می برند ـــ مفاهیمی مانند این که حزب توده [ایران] مصدق را تضعیف کرد، یا سازمان نظامی حزب توده [ایران] می‌توانست از کودتا جلوگیری کند. برای هر مورخ ایران مدرن، این خاطرات معدن طلایی از اطلاعات برای کنار زدن مه پلمیک‌ها، تحریف‌ها و تصورهای غلط ـــ بیشتر آنها عمدی، و برخی غیر عمدی ـــ است. باید به عمویی و مصاحبه‌کنندگان به‌خاطر در اختیار گذاشتن چنین گزارش ارزشمندی از زبان یک شاهد عینی تبریک گفت.

«۱۰ مهر»: آنچه در خاطرات رفیق عمویی دربارهٔ آیت‌الله خمینی خواندید، با دیدگاه شما در کتاب «خمینیسم» نسبت به رهبر انقلاب بهمن ۱۳۵۷ چه تفاوت‌هایی دارد؟ با توجه به آنچه در دوران حیات آیت‌الله خمینی پس از انقلاب گذشت، آیا ارزیابی شما از خمینی و ماهیت خمینیسم تغییر کرده است؟ یا تغییر سیاست‌های آیت‌الله خمینی را ناشی از عوامل دیگری می‌دانید؟

یرواند آبراهامیان: خمینی نوع پوپولیسم خود را توسعه داد و مانند اکثر پوپولیست‌ها طیف وسیعی از ایده‌ها را از چپ تا راست افراطی به‌کار گرفت. در اوج انقلاب، او بر مفاهیم چپ ـــ امپریالیسم، حتی سرمایه‌داری، نابرابری طبقاتی، عدالت اجتماعی و اصلاحات بنیادی اقتصادی ـــ تأکید کرد. اما، همان‌طور که خاطرات زندان عمویی گواهی می‌دهد، عناصری در جنبش خمینی، حتی قبل از انقلاب، واقعاً از جناح راست افراطی بودند و غیرمذهبی‌ها را «انسان» نمی‌دانستند. در حقیقت، دوست من فرد هالیدی، که با برخی از آنها مصاحبه کرد، نتیجه گرفت که آنها به فاشیسم نزدیکترند. این عنصر راست افراطی بعداً به‌طور قابل توجهی نفوذ را افزایش داد، اما این امر در سال‌های اول از انقلاب قابل پیش‌بینی نبود. بسیاری انتظار داشتند که اسلام‌گرایانی مانند طالقانی و پیروان شریعتی مسیر انقلاب را تعیین کنند. بدیهی است که این امیدی کاذب بود.

«۱۰ مهر»: به‌نظر شما سیاست حزب تودهٔ ایران در سال‌های ۶۱ـ۱۳۵۷ در دفاع از «خط ضدامپریالیستی و مردمی امام» ناشی از خوش‌بینی نسبت به شخص آیت‌الله خمینی بود یا پایه در واقعیات تاریخی داشت؟

یرواند آبراهامیان: می‌توان گفت که این حمایت حزب توده [ایران] به‌معنای حمایت از شخص خمینی و کاریزمای او نبود. این حمایت مبتنی بر سیاست‌های اعلام و اجرا شده در دوران اولیهٔ بعد از انقلاب، مانند برنامه‌های اقتصادی از نوع ملی کردن صنایع، نظام بانکی، بازرگانی خارجی، و همچنین برنامه‌های اجتماعی از نوع گسترش تأمین اجتماعی، به‌ویژه توسعهٔ اقتصادی روستاها، و غیره، بود. طبیعتاً این سیاست‌ها نشانهٔ این بود که دولت از همان ابتدا یک برنامهٔ پیشرو و ضدامپریالیستی را دنبال می‌کند.

اما در پشت این برنامه‌ها، هستهٔ مرکزی ایدئولوژی پوپولیستی خمینیسم، یعنی ایدهٔ ولایت فقیه، هم وجود داشت که می‌بایست حزب را نسبت به آیندهٔ درازمدت‌تر این روند محتاط کند. این ایدئولوژی حاکم، یعنی ایدهٔ ولایت فقیه، با برنامه‌های پیشرویی که به پیش برده می‌شد انطباق نداشت. من مطمئنم که کسانی در رهبری حزب از همان ابتدا نسبت به گرایش حاکم محتاط‌تر برخورد می‌کردند. اما در آن زمان، اغتشاش سیاسی ناشی از سقوط رژیم گذشته و دیگر مسایلی که در آن زمان در دستور کار قرار گرفته بود ــــ مانند شالوده‌ریزی و راه‌اندازی مجدد اقتصاد کشور، جلوگیری از خطر یک کودتای دیگر از سوی سازمان سیا و دیگر مسایل از این نوع ــــ فکر همه را به‌خود مشغول کرده بود و آن را از پرداختن به مسایل درازمدت‌تر باز می‌داشت.

«۱۰ مهر»: اما حزب موضع خود را از همان ابتدا در مورد خطرهای ناشی از گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی اعلام کرد و آن را تنها به‌طور مشروط برای شخص آیت‌الله خمینی، که خواهی نخواهی رهبر انقلاب بود پذیرفت. واقعیت هم این بود که نپذیرفتن قانون اساسی به‌خاطر وجود این اصل در آن زمان تنها به‌معنای رویارویی حزب با کل روند انقلاب و رهبری آن می‌بود. آیا به‌نظر شما حزب در آن مقطع می‌بایست چنین کاری بکند؟

یرواند آبراهامیان: نه، نه. در آن مقطع ایدهٔ ولایت فقیه برای رژیم چنان اهمیت داشت که هرگونه مخالفت آشکار با آن حزب را در مقابل انقلاب قرار می‌داد.

«۱۰ مهر»: دید ما نسبت به نقش آیت‌الله خمینی به‌عنوان ولی فقیه این بوده است که او همواره تلاش می‌کرد با توجه به تعادل نیروها در سطح جامعه و در حاکمیت جمهوری اسلامی، که منافع گوناگون و در بسیاری موارد متضادی با یکدیگر داشتند، سیاستی اتخاذ کند که این نیروها را گرد هم نگهدارد و از بروز شکاف، به ویژه در میان جناح‌های اسلامی، جلوگیری کند. این سیاست، که او زیر شعار «وحدت کلمه» به‌پیش برد، تابعی از تعادل نسبی این نیروها بود. در ابتدای انقلاب، که نیروهای پیشروتر دست بالا را داشتند، آیت‌الله خمینی کارگران را «ستون فقرات انقلاب» نامید و «دست پینه‌بستهٔ دهقانان» را «سند مالکیت» آنان بر زمین اعلام کرد. اما به مرور زمان که به علل مختلف، از جمله جنگ عراق، نیروهای راست قدرت گرفتند، او انقلاب را مدیون تجار دانست. به‌عبارت دیگر، ما در اینجا با یک روند تدریجی چرخش به‌راست ولی فقیه، و به‌تبع آن کل حاکمیت جمهوری اسلامی، روبرو هستیم که در نهایت به حاکمیت مطلق جناح راست منتهی شد. با توجه به این روند تدریجی، به‌نظر شما از چه مقطع تاریخی،حزب توده ایران می‌بایست مشی سیاسی خود را مبنی بر «اتحاد و انتقاد»‌ با «خط ضد امپریالیستی و مردمی امام» تغییر دهد؟

یرواند آبراهامیان: در این تردید نیست که در این روند، پوپولیسم خمینی از پوپولیسم چپ به پوپولیسم راست تغییر کرد. اما برای یک حزب سیاسی، مخالفت با جمهوری اسلامی در شرایط اشغال خاک ایران توسط صدام حسین کاری بسیار غیرمسئولانه می‌بود. این یک جنگ دفاع ملی بود. مانند این بود که ترقی‌خواهان در انگلستان یا فرانسه در طول جنگ جهانی دوم به این دلیل که با رژیم‌های سرمایه‌داری مشکل دارند به مخالفت با دولت‌های خود بپردازند. با آزادسازی خرمشهر و مجبور شدن صدام حسین به خروج از خاک ایران ، اوضاع به‌کلی تغییر کرد و حزب توده [ایران] علناً به مخالفت با ادامهٔ جنگ دست زد. خاطرات عمویی بدون شک نشان می‌دهد که سرکوب حزب توده [ایران] به‌ این دلیل صورت گرفت که حزب با تصمیم برای ادامه جنگ، عبور از مرز و انتقال جنگ به عراق مخالفت کرد. شعار‌ها دیگر در دفاع از ایران نبود، بلکه به «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «راه اورشلیم از بغداد می‌گذرد» بدل شد. جنگ از یک جنگ دفاعی به یک حمله تهاجمی بدل شد. مخالفت حزب توده [ایران] در عمل از آن مقطع آغاز شد.

«۱۰ مهر»: اما مخالفت با ادامهٔ جنگ اولین مخالفت حزب با سیاست‌های حاکم نبود. هدف حزب از همان ابتدا تأثیرگذاری بر سیاست‌های دولت در جهت حفظ و گسترش دستاوردهای انقلاب، ایجاد و گسترش پیوند حزب با توده‌های زحمت‌کش، به‌ویژه کارگران، و سازمان‌دهی آنها، و تأثیرگذاری بر افکار عمومی در سطح جامعه بود. همان‌طور که رفیق عمویی در خاطرات خود بارها و بارها تأکید کرده است، پیشبرد این سیاست مستلزم حفظ علنیت حزب و تضمین ادامهٔ فعالیت آن در سطح جامعه بود. حزب با قانون کار توکلی مخالفت کرد، برای ایجاد سندیکاهای کارگری مبارزه کرد، با قشری‌گری اسلامی رزمید، و …. چرا به‌‌خاطر هیچ‌یک از این اقدامات سرکوب نشد ولی مخالفت با ادامهٔ جنگ به سرکوب حزب منجر شد؟

یرواند آبراهامیان: رژیم محدودیت‌های شدیدی را روی میزان تحرک هر حزبی که در جهت سازمان‌دهی افکار عمومی و گروه‌ها عمل می‌کرد اعمال نمود. در نتیجه، فعالیت‌های حزب توده [ایران] از همان ابتدا محدود و کنترل شد. بعید بود که رژیم به حزب اجازه دهد در سازماندهی اتحادیه‌ها، روزهای اول ماه مه یا حتی فعالیت‌های اجتماعی قدرت بیشتری پیدا کند.

فکر می‌کنم عمویی به این مسأله اشاره کرده است که رهبری حزب حدس می‌زد که عده‌ای در حاکمیت با این موضع حزب توده [ایران] در مورد ادامهٔ جنگ موافق باشند. اما این افراد گامی در این مورد برنداشتند، چون می‌دانستند هرکس با نظر ولی فقیه مخالفت کند از نظام رانده خواهد شد. وقتی خمینی حمایت قاطع خود را از ادامهٔ جنگ اعلام کرد، دیگر کسی نمی‌بایست از این تصمیم انتقاد کند.

مسأله این بود که حزب با این مخالفت اتوریتهٔ خمینی را زیر سؤال برد. در مورد مخالفت‌های دیگر حزب، مثلاً قانون کار، خمینی هیچ موضع مشخصی اعلام نکرده بود و مخالف و موافق در مجلس روی آن بحث می‌کردند. اما مخالفت با ادامهٔ جنگ، هنگامی که خمینی موضع خود را اعلام کرده بود، به‌معنای مخالفت با ولایت فقیه بود.

«۱۰ مهر»: پس آیا مخالفت علنی حزب با ادامهٔ جنگ، که به قیمت قربانی کردن علنیت و جان بسیاری از اعضای رهبری آن تمام شد، یک اشتباه تاکتیکی بود؟

یرواند آبراهامیان: نه. به‌هیچوجه. به‌نظر من آنچه حزب می بایست بکند این بود که پیش از اعلام این موضع، رهبری خود را از ایران خارج کند.در این مورد شاید خوشبینی هم قدری نقش داشته است.

«۱۰ مهر»: آیا به‌نظر شما در دوران چهارسالهٔ از مقطع انقلاب تا سرکوب حزب تودهٔ ایران، هیچ عامل دیگری وجود داشت که حزب به‌خاطر آن می‌بایست سیاست «اتحاد و انتقاد» خود را با «خط ضدمپریالیستی و مردمی امام» تغییر دهد و در موضع اپوزیسیون قرار گیرد؟

یرواند آبراهامیان: به‌نظر من خیر.

«۱۰ مهر»: پس از سرکوب حزب تودهٔ ایران، بسیاری، از‌ جمله بخشی از اعضا و علاقه‌مندان سابق و کنونی حزب تودهٔ ایران، این موضوع را مطرح می‌کنند که مشی سیاسی مورد نظر زنده‌یاد ایرج اسکندری ــ «اتحاد با بورژوازی ملی» ــ می‌بایست توسط حزب تودهٔ ایران پس از پیروزی انقلاب بهمن در پیش گرفته می‌شد. به‌نظر شما آیا نیروهای سیاسی بورژوازی ملی ایران در مقطع بهمن ۱۳۵۷، عملاً دارای چنان ظرفیتی بودند که به اتحاد سیاسی با نیروهای چپ و حزب تودهٔ ایران اقدام کنند؟

یرواند آبراهامیان: موضع ایرج اسکندری منطق آشکاری داشت. منفعت حزب توده [ایران] در حمایت از «بورژوازی ملی» به رهبری جبههٔ ملی و نهضت آزادی بود  ـــ هرچه باشد حزب توده [ایران] مانند این سازمان‌های ملی‌گرا از وارثان انقلاب مشروطه بود. همهٔ آنها مخالف خودکامگی شاه بودند. با این حال، مشکل اصلی موضع اسکندری این بود که دقیقاً همین نمایندگان بورژوازی ملی از همان ابتدا تسلیم خمینی شده بودند و خط مستقلی نداشتند که حزب توده [ایران] بخواهد از آن در مقابل خمینی دفاع کند. حزب توده [ایران] از دیدگاه مواضع ضدامپریالیستی خود، و همچنین اصول پایه‌ای سیاست اقتصادی، هیچ فصل مشترکی با بورژوازی ملی نداشت که بتواند در مقابل خمینی در کنار آن قرار گیرد.

«۱۰ مهر»: رفیق عمویی در کتاب «صبرِ تلخ» اینجا و آنجا به برخی اشتباهات حزب در این روند چهار ساله اشاره می‌کند و یکی از این اشتباهات را محکوم نکردن قاطعانهٔ سرکوب سازمان مجاهدین خلق می‌داند. نظر شما در این‌باره چیست؟

یرواند آبراهامیان: مجاهدین پس از انقلاب به یک اسلحهٔ غیرقابل کنترل خطرناک بدل شد که تنها توسط چند نفر هدایت می‌شد. بدون مشورت با دیگران تصمیمات عمده‌ای گرفت، و خطرناک‌تر از همه، به آنچه «مقاومت مسلحانه» توصیف کرد ـــ ترورها، بمب‌گذاری‌ها و درگیری‌های خیابانی ــــ روی آورد. هیچ حزب مسئولی نمی‌خواست به نزدیکی با آنها متهم شود. تحولات بعدی ــــ پس از تبدیل شدن مجاهدین به یک فرقه مذهبی ـــ این احتیاط را تأیید کرد.

«۱۰ مهر»: چه اسناد تازه‌ای درباره توافق غرب با آیت‌الله خمینی، در زمان اقامت او در فرانسه، منتشر شده است؟ در برابر بی‌طرفی ارتش، آیا آیت‌الله خمینی متعهد شد که کمونیست‌ها را میدان ندهد و سرکوب نماید؟ آیا ارتشبد فردوست ـــ هماهنگ‌‌کننده دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم شاه و رابط با عمده‌ترین سازمانهای جاسوسی غرب ـــ و ادارات سوم و هشتم ساواک در همین چارچوب حفظ شدند؟*

یرواند آبراهامیان: در مورد به‌اصطلاح معاملات مخفیانه پنهانی ایالات متحده با خمینی در پاریس داستان‌های زیادی ساخته شده است. سالیوان، سفیر آمریكا در تهران، توصیه كرد كه ایالات متحده باید با خمینی ارتباط برقرار كند بدین امید كه هنگام عزیمت شاه، انتقال قدرت انتقال به‌نرمی صورت گیرد. اما این توصیه در واشنگتن توسط کارتر و برژینسکی، با حمایت زاهدی، در نطفه خفه شد. واشنگتن به همان اندازهٔ دیگران در مه گرفتار بود. انتظار می‌رفت ارتش بختیار را حفظ و تقویت کند. خمینی به‌اندازهٔ کافی زیرک بود که گهگاه اظهاراتی ضدکمونیستی را به‌عنوان نشانه‌هایی برای واشنگتن مبنی بر اینکه طرفدار شوروی نخواهد بود و ایالات متحده نیازی به حمایت فعال از شاه ندارد، مطرح می کرد. اما در حقیقت، تا پایان سال ۱۹۷۸ ایالات متحده نمی‌توانست هیچ کاری برای شاه بكند. اسناد دیپلماتیک آمریكا و انگلیس نشان می‌دهد كه این دو قدرت نسبت به آنچه در خیابان‌های ایران اتفاق می افتاد كاملاً در تاریكی بودند. من مطمئن هستم كه اسناد شوروی پس از باز شدن همین را در مورد كرملین نیز نشان خواهد داد.

«۱۰ مهر»: رفیق عمویی در خاطرات خود خیلی گذرا از استفاده از داروهای روان‌گردانی در زندان صحبت می‌کند. اما ما به یاد داریم که پس از پخش «اعترافات تلویزیونی» رفقای رهبری حزب، آنجلا دیویس، معروف‌ترین زندانی سیاسی آمریکا و عضو رهبری وقت حزب کمونیست آمریکا، همراه با دو پزشک متخصص عضو آن حزب طی سخنرانی‌هایی در شهرهای مختلف، با اشاره به صحنه‌های مکرر ویدیوهای پخش شده در تلویزیون جمهوری اسلامی، علایم آشکار استفاده از این داروها را روی رفقای ما به طور مستند نشان دادند و حتی نام هر دارو را در هر مورد ذکر کردند. شما کتابی درباره زندان و شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی دارید. با خواندن جلد سوم «صبرِ تلخ» چه نکات جدیدی در رابطه با آنچه در زندان‌های جمهوری اسلامی گذشت، به‌نظرتان می‌رسد؟

یرواند آبراهامیان: وقتی فعالان کهنه‌کار «اعترافات» پوچی می‌کنند، طبیعتاً این با بینندگان در بیرون است که نتیجه بگیرند آیا از روش‌های خارق‌العاده‌ ـــ مانند داروهای مخفی ـــ استفاده شده است یا خیر. بینندگان باید با دقت به آنچه در واقع گفته شده گوش دهند. یکی از رهبران حزب توده [ایران]، در زمانی که کا.گ.ب. وجود نداشت، به در استخدام آن بودن «اعتراف» کرد. او این را می‌دانست اما بازجویانش نمی‌دانستند. کیانوری و دیگران اذعان کردند که جدی‌ترین اقدام «خیانت» آنها عدم مطالعه درست و جدی تاریخ ایران بوده است. اگر عدم مطالعهٔ تاریخ نشانهٔ «خیانت» باشد، بسیاری کسان باید به این جرم مقصر شناخته شوند. در این صورت، مورخان در نهایت به قاضی، دادستان، بازجو، و حتی جلاد بدل می‌شوند. بسیاری از «اعترافات» پر از کلی‌گویی و خالی از  نمونه‌های مشخص بودند. این نشان می‌دهد که چرا تقریباً تمام رهبران حزب توده [ایران]، که بعداً توسط تفتیش عقاید محکوم به مرگ شدند، به‌خاطر امتناع از خواندن نماز، نفی ماوراءالطبیعه و زندگی پس از مرگ و معاد نیز مقصر شناخته شدند.

خاطرات عمویی یک بار دیگر ثابت می‌کند که اعترافات عمومی به‌طور قابل ملاحظه‌ای از طریق فشارهای جسمی وحشیانه، شکنجهٔ روانی (تهدید صدمهٔ جسمی به اقوام نزدیک) و گهگاه از طریق معامله کسب شده‌اند. زندانیان به‌ندرت موضع واقعی خود را تغییر می‌دهند یا داوطلبانه دست به «اعتراف واقعی» می‌زنند. این در همه دنیا همین‌طور است.

«۱۰ مهر»: آخرین سؤال ما قدری شخصی است: آن‌طور که در مقدمه کتاب خاطرات رفیق عمویی آمده است «انجمن تاریخ شفاهی چپ ایران» که گفت‌و‌گوی با رفیق عمویی را انجام داده است، متشکل از اولین نسل از جوانان چپ پس از سرکوب حزب تودهٔ ایران است، که یا پس از یورش جمهوری اسلامی به حزب به‌دنیا آمده‌اند یا در آن اوان کودکی بیش نبوده‌اند. آنها کتاب خاطرات رفیق عمویی را که حاصل گفت‌و‌گوی آنهاست، به شما به‌عنوان کسی که «تاریخ حزب و جنبش» را برای «نسل» آنها «حفظ کرد»، تقدیم کرده‌اند. در این مورد چه احساسی دارید و ارزیابی شما از این قدردانی چیست؟

یرواند آبراهامیان: من از این تقدیم احساس افتخار و شگفتی می‌کنم: مفتخرم زیرا من احترام زیادی برای عمویی، و دیگر کسانی که سال‌ها و حتی همهٔ زندگی خود را برای ایده‌های سیاسی خود فدا کردند، قائلم. شگفت‌زده از این که خوانندگان جوان، تاریخ را نه‌تنها جالب بلکه برای شناخت دنیای امروز و معاصر نیز ارزشمند می‌دانند. برای تغییر جهان ابتدا باید آن را درک کنیم.

ــــــــــــــــ
* اداره سوم: از سال ۱۳۵۲ به‌ریاست پرویز ثابتی و مسئول امنیت داخلی بود. فعالیت اصلی آن علیه نیروهای چپ و در رأس همه حزب توده ایران بود. اداره هشتم: مسئول کنترل اتباع خارجی و سفارتخانه‌ها بود. فعالیت اصلی آن «ضدِ جاسوسی» و علیه اتحاد شوروی بود [۱۰ مهر].

یک نظر

  • هادی حسین زاده

    نظر در باره یکی از پرسش ها از پروفسور آبراهامیان
    در پرسش از پروفسور آبراهامیان
    به‌عبارت دیگر، ما در اینجا با یک روند تدریجی چرخش به‌راست ولی فقیه، و به‌تبع آن کل حاکمیت جمهوری
    اسلامی، روبرو هستیم که در نهایت به حاکمیت مطلق جناح راست منتهی شد. ( از نظر حزب توده ی ایران پس از انقلاب بهمن 1357 ولی فقیه ، یعنی خمینی رهبر انقلابِ ملی دموکراتیک یعنی ضد سلطنت وضد سلطه ی امپریالیسم بود. چرخش به راست به معنی چرخش به سوی نظام سرمایه داری لیبرال را باز ماندگان از سلسله ی پهلوی وطرفداران سرمایه داریِ مشارکت کننده ی در انقلاب انجام دادند. در اینجا نمی توان با این نظرموافق بود.چون واقعیت آن سال ها می گوید نمایندگان سرمایه داری تجاری وقتی با تهدید جدی نظرات دموکرات های انقلابی وهمسویی خمینی با آن ها روبرو شدند بلافاصله گفتند همانطور که خمینی را آوردیم همان طور می بریم(حسین زاده). با توجه به این روند تدریجی، به‌نظر شما از چه مقطع تاریخی،حزب توده ایران می‌بایست مشی سیاسی خود را مبنی بر «اتحاد و انتقاد»‌ با «خط ضد امپریالیستی و مردمی امام» تغییر دهد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *