پیام کیلِب ماپین به هواداران ترامپ
اینها است که مرا به این باور میرسانند که کامالا هریس، معاون ریاست جمهوری آتی، یکی از خطرناکترین سیاستمداران در تاریخ آمریکا است. او ممکن است مدعی حمایت از جنبش «زندگی سیاهان مهم است» و هواداری از حقوق مردم علیه خشونت پلیس باشد، ولی سابقه او به عنوان دادستان کالیفرنیا چیزی است که قطعاً هر انسان پابند اخلاق را باید نگران کند. او سعی کرد با جلوگیری از قبول نتایج دیانای، حکم اعدام مرد بیگناهی را تأیید کند. او سابقهای طولانی در نابود کردن زندگی زحمتکشان بیگناه و لذت بردن از آن دارد. به همین دلیل من یک کتاب کامل برای برملا کردن سابقه کامالا هریس نوشتم، آدمی قسیالقلب، بیوجدان، سادیست و خودشیفته که مطلقا علاقهای به زندگی خانوادههای زحمتکشان در وجود او نیست.
بهعنوان کسی که تمام زندگیاش در تشکیلات چپ سیاسی، با دفاع از سوسیالیسم و مخالفت با امپریالیسم سپری شده است، میخواهم شما و دیگران طرفداران ترامپ بدانید که من از شما متنفر نیستم و فکر نمیکنم که شما تروریست باشید.
در واقع، من فکر میکنم که تصویری که اکنون رسانههای آمریکایی از طرفداران ترامپ ارائه میدهند، بهشدت مشکلساز و کاملاً ناعادلانه است. این تصاویر خالی از تحلیلی روشن از واقعیتی است که در کشور میگذرد، و در آنها از اینکه چه چیزی این همه خشم مردم را برانگیخته است سخنی گفته نمیشود.
مسلماً اکنون من آنچه را که چهارشنبه ۶ ژانويه در ساختمان کنگره اتفاق افتاد تأیید نمیکنم، اما میفهمم که چرا مردم این قدر خشمگین و آماده دست زدن به این چنین اقداماتی هستند.
به کشور نگاه کنید. در هنگامۀ این بیماری همهگیر، خانوادههای زحمتکشان به حال خود رها شدهاند. سیاستمداران، بیاعتنا به مخالفت زحمتکشان آمریکا با توقف فعالیتهای اقتصادی و مبارزه علیه آن، به پا خاسته و خواهان تعطیلی بیشتر فعالیتهای اقتصادی و اِعمال محدودیتهای بیشتر هستند.
بخش بزرگی از پولی که بهمنظور کمک به صاحبان حرفههای کوچک در نظر گرفته شده بود، از کانالهایی توسط آمازون و والمارت بلعیده شد. در نتیجه، در مقابل به چنگ آوردن همه مزایا توسط شرکتها و انحصارهای غول پیکر، خانوادههای زحمتکش به عقب رانده شدهاند. البته این وضع تنها با پاندمی شروع نشده است. سالهاست که مشاغل با دستمزدهای خوب از میان رفتهاند و جادهها در حال ویرانی هستند.
سراسر کشور و همه مردم به وسیله خواص طبقه حاکم به امان خدا رها شدهاند. بهنظر میآید که آنها بهجای قبول مسؤولیت در برابر زندگی زحمتکشان این کشور، هرچه بیشتر در پی سوداندوزی خود در سراسر جهان میباشند.
ادعای چپِ «توبه کرده»، که همه هواداران ترامپ را نازی، تروریست یا روانی و بیسروپا میخواند، برای من بسیار بسیار نگرانیآور و ناراحتکننده است. در این لحظه همچنین، نظراتی هم که از طرف دمکراتها و برخی از جمهوریخواهان مطرح میشوند، عمیقاً ناراحتکننده هستند.
برچسب « تروریست» زدن به معترضان و فعالان از طرف دولت، حرکتی بهشدت خطرناک، اما در تطابق کامل با نسخهای است که برای نابود کردن تمامی آزادیهای شهروندی ما پیچیده شده است. به نظر میآید تحمیل دولت پلیسی گسترده بر کشور از طرف حکومت در پاسخ به ناآرامیهای فزاینده مردم، بجای گوش کردن به آنها، به قصد زهر چشم گرفتن از زحمتکشان است. گرچه من با بسیاری از چیزها، و بیشتر حرفهای «اشلی بابیت» (زن جوان کشته شده در تظاهرات ۶ ژانویه. – م) موافق نیستم، و قطعاً کارهای او را تأیید نمیکنم، اما بیهیچ تردیدی اشلی بابیت را مستحق مرگ نمیدانم. پلیس میتوانست طوری به رفتار او واکنش نشان دهد تا به کشتنش نیانجامد. نیازی نبود در پاسخ به هر کاری که او میکرد یا متهم به انجام آنها بود، به زندگیاش پایان داده شود. اینکه در چنین شرایطی، نیروهای پلیس زندگی زنی را هدف گرفته و او را میکشند، موضوعی به شدت تأسفبار است.
اشلی بابیت باید الان زنده میبود؛ همچنانکه جورج فلوید، همچنانکه مایکل براون، همچنانکه اسکار گرانت، همچنانکه شان بل. (همه سیاهان قربانی خشونت پلیس.- م)
نیروهای پلیس در این کشور، و دستگاه دولت پلیسی کاملاً از کنترل خارج هستند. این تهدیدی برای همه آمریکاییها است که میببینیم نهادهای مجری قانون، چه در سطح محلی و چه در سطح فدرال، این قدر خارج از کنترل و تا این حد نسبت به زندگی مردم بیاعتنا هستند. خارج از کنترل بودن پلیس برای من یک نگرانی جدی است و اینکه تا چه حد حقوق ما سلب می شود.
اینها است که مرا به این باور میرسانند که کامالا هریس، معاون ریاست جمهوری آتی، یکی از خطرناکترین سیاستمداران در تاریخ آمریکا است. او ممکن است مدعی حمایت از جنبش «زندگی سیاهان مهم است» و هواداری از حقوق مردم علیه خشونت پلیس باشد، ولی سابقه او به عنوان دادستان کالیفرنیا چیزی است که قطعاً هر انسان پابند اخلاق را باید نگران کند. او سعی کرد با جلوگیری از قبول نتایج دیانای، حکم اعدام مرد بیگناهی را تأیید کند. او سابقهای طولانی در نابود کردن زندگی زحمتکشان بیگناه و لذت بردن از آن دارد. به همین دلیل من یک کتاب کامل برای برملا کردن سابقه کامالا هریس نوشتم، آدمی قسیالقلب، بیوجدان، سادیست و خودشیفته که مطلقا علاقهای به زندگی خانوادههای زحمتکشان در وجود او نیست.
در حالی که من قاطعانه شیوهای که شما را شیطانی جلوه میدهد؛ آن گونه که شما را به تصویر میکشند و مورد حمله قرار میدهند، و به سرکوب وحشیانه دولت پلیسی تهدید میکنند، قاطعانه محکوم میکنم، اما باید به شما بگویم که کاملاً روشن است که دونالد ترامپ به شما خیانت کرد؛ دونالد ترامپ پشت شما را خالی کرد؛ دونالد ترامپ شما را به دام مرگ فرستاد. چیزی که به نظر نمیآید بسیاری از سیاستمداران و رسانههای جریان اصلی درک کنند، وجود یک سرخوردگی واقعی پشت وقایعی است که چهارشنبه گذشته در ساختمان کنگره اتفاق افتاد.
کودکان گرسنه هستند؛ جادهها آسفالت نشده رها شدهاند و محلات و شهرهای خالی از سکنه، پر از خانههای حراجي هستند. در چنین وضعی زندگی انسانهای بسیاری هم به دلیل اعتیاد مواد مخدر در معرض نابودی است.
بسیاری از آمریکاییها ناتوان از یافتن راهحل احساس استیصال میکنند. احساس استیصال از اینکه چگونه سیاستمداران را وادار کنند تا بفهمند بر آنها چه می گذرد؛ احساس استیصال از اینکه چگونه دولت را وادار سازند تا فریادهای آنها را ناشنیده نگیرند.
مردم میخواهند از این شرایط هولناک خارج شوند. این سرخوردگیها و استیصال است که بسیاری را به آنچه که حامیان ترامپ میگویند و انجام میدهند کشانده است.
در طول چهار سال گذشته، منی که خود را چپ میدانم، میفهمم که چرا شما از این همه لفاظیهای جناح چپ منزجر هستید. شما چپ را اوباشی میبینید که دوست دارند ویران کنند؛ کسانی که به شما حمله شخصی میکنند؛ کسانی که به کشور حمله میکنند، کسانی که به خانوادههای سنتی حمله میکنند؛ کسانی که به مسیحیت حمله میکنند؛ و به چیزهایی حمله میکنند که عمیقاً برای شما مقدس و با اهمیت هستند.
شما چپها را آدمهایی میبینید که میگویند حقیقتی وجود ندارد و چیزی برای باور کردن و ایمان آوردن وجود ندارد. شما چپ را گروهی از مردم میبینید که میخواهند هرچه بیشتر محیط زندگی شما را ویران کنند؛ و چیزهایی را که برای شما مهم هستند نابود کنند.
خوب. من اینجا هستم تا به شما بگویم، که من خواهان دیدن ویرانی ایالات متحده نیستم؛ من خواهان دیدن از هم گسیختگی کشور نیستم؛ و خواهان دیدن بدترشدن زندگی زحمتکشان آمریکایی نیستم. من یک سوسیالیست نیستم تا بخواهم آمریکا را خراب بکنم؛ من يک سوسیالیست هستم برای اینکه میخواهم آمریکا را نجات دهم.
من با شعار دونالد ترامپ برای عظمت بخشیدن دوباره به آمریکا موافق نیستم، اما در عین حال فکر نمیکنم که اندیشههای جناح چپ در تاریخ آمریکا بهگونۀ عادلانهای معرفی شده باشند.
بله، ایالات متحده بر پایه بردهداری و نسلکشی بومیان آمریکایی بنا شده است، اما همان زمانی که بردهداری رایج بود، بسیاری هم هوادار لغو آن بودند؛ و بردههای شورشی قهرمان بسیاری هم وجود داشتند، افرادی مانند «نات ترنر۱» و «جان براون۲» هم بودند که در مبارزه علیه بردهداری جان خود را قهرمانانه فدا کردند. آبراهام لینکلن در مبارزه با بردهداران به قدرت رسید و میلیونها آمریکایی برای شکست نظام وحشیانه بردهداری دست به دست هم دادند. هریت تابمن۳، اولین زنی بود که رهبری سربازان ایالات متحده را در این مبارزات به دست گرفت.
حالا باید پرسید آن مشاغل پر درآمد همراه با مزایای متناسب که زمانی وجود داشتند، چه شدند؟ چرا زمانی کارگران در کارخانههای فولاد و اتومبیلسازی دستمزدهای خوبی داشتند و از پس یک زندگی شرافتمندانه در حومۀ شهرهای آمریکا برمیآمدند؟ اینها دستاورد تلاشها و مبارزات کارگران متشکل و سازمان یافته بود: تحصنهای اعتراضی؛ اعتصابات ۱۹۳۴؛ مبارزات وابلیز۴ و فعالیتهای تیمسترها۵ و تلاشهای فداکارانه و سختکوشانۀ آمریکاییهایی که عاشق کشورشان بودند، عاشق مردمشان بودند، عاشق خانوادهشان بودند. این ها کافی بود تا بتوانند در مقابل ابر شرکتها بایستند و برای دستمزد مناسب مبارزه کنند. همۀ این عوامل، زمانی امریکا را با عظمت کرده بودند. بنابراین عادلانه نیست که تمام تاریخ ایالات متحده را تنها بهعنوان سبعیت، نسلکشی و نژادپرستی توصیف کنیم. مردم آمریکا وجه کاملاً متفاوتی هم دارند.
بسیاری از آمریکاییها زندگی را سپری میکنند بیآنکه بدانند چه کسی هستند؛ بی آنکه بدانند به کجا میروند؛ بی آنکه حتی بدانند زندگی شان چه معنایی دارد. بیماری یأس و ناامیدی کشور را فرا گرفته است. واقعیت این است که دنبال دونالد ترامپ یا رهبران دیگر رفتن مردم، تلاشی است برای برون رفت از این ناامیدی؛ تلاشی برای نجات کشور از چنگ بدبینی و ویرانی که به آن گرفتارش شدهاند.
اینجا یک نکته کاملاً قابل فهم وجود دارد. هرچند مسلماً من چیزی را که چهارشنبه گذشته در کنگره اتفاق افتاد تأیید نمیکنم، اما، در دورانی که به بسیاری از انسانها دائماً گفته میشود: هیچ چیز ارزش مبارزه را ندارد؛ هیچ چیز ارزش فدا شدن را ندارد؛ هیچ حقیقتی وجود ندارد و هیچ امیدی به آینده نیست، دیدن افرادی که چنین فداکارانه و وفادار به نامزد خود و رئیسجمهور خود، از خانه بیرون میآیند و چنین خطر بزرگی را به جان میخرند، در من این اطمینان را تقویت میکند که اتفاقات خوبی در این کشور رخ خواهد داد.
ما در میان خود اختلافنظرهای بسیاری داریم. من فکر نمیکنم کارگران مهاجر دشمنان ما هستند. همچنین فکر میکنم که برخوردهای پلیس مهاجرت و سرکوب مهاجرین، تنها موجب ایجاد باندهای تروریستی نفرتانگیزی مانند «اماس – ۱۳»۶ و تقویت آنها میشود. راندن مهاجران به حاشیه، یا ترساندن مهاجران از گزارش به پلیس، تنها موجب افزایش عناصر خطرناک و ناسالم، و جسورتر شدن آنها میشود و اقتصادهای زیرزمینی میدان عمل بیشتری مییابند تا در آنجا کارگرانِ چه قانونی و چه غیرقانونی را به شکل افسارگسیختهای استثمار کنند.
یکی از اصول بنیادین این کشور، آزادی مذهب و آزادی اعتقاد است. این یعنی که تو حق داری هر خدایی را که میخواهی بپرستی؛ و بنابر اعتقادات خودت زندگی کنی. این شامل پروتستانها، کاتولیکها، مورمنها، یهودیان و همچنین مسلمانان میشود؛ و نیز شامل همجنسگرایان زن و مرد، و تغییر جنسیت دادهها. مذهب و شیوۀ زندگی خصوصی از اصول آزادیهای شهروندی هستند. هر کس حق دارد آزاد باشد تا آنطور که اصول شخصیاش حکم میکند زندگی نماید.
دونالد ترامپ چهارشنبه گذشته شما را به دام مرگ کشاند و به شما خیانت کرد. شما را به کنگره فرستاد و وقتی مورد اهانت و تحقیر رسانههای کشور قرار گرفتید به شما پشت کرد. حالا همۀ طبقه حاکمه آمريکا، دموکراتها و جمهوریخواهان با تشدید تنش با روسیه و چین؛ با تشدید تهدیدها علیه ونزوئلا، ایران و دیگر کشورها در سرتاسر جهان، ما را به سمت دام مرگی به نام جنگ جهانی سوم هدایت میکنند. آنها دارند ما را به شرایطی هدایت میکنند که میتواند تمامی کشور را ویران کند؛ و تمامی سیاره زمین را نابود سازد. جنگ هستهای شوخی و مزاح نیست. جنگ جهانی سوم میتواند یک فاجعه تاریخی و ابدی باشد.
دشمنان ما در چین نیستند؛ آنها در روسیه نیستند؛ آنها در ایران نیستند؛ آنها در ونزوئلا نیستند. دشمن ما در وال استریتِ ما است. آنها میلیاردرها و بانکدارها، شرکت های چند ملیتی غول پیکر هستند که جز پرستش زر و زور، نه هیچ احساس تعهد و دِینی نسبت به این کشور دارند و نه هیچ احساس وفاداری به خدا یا هر چیز دیگری.
من از شما میخواهم آنچه را که دونالد ترامپ و دیگران دربارۀ کمونیسم به شما گفتهاند، عمیقاً بازبینی نمایید. کمونیسم یک ایدئولوژی برای به بردگی کشاندن انسانها نیست؛ کمونیسم یک ایدئولوژی برای به فقر کشاندن مردم نیست. آموزههای کارل مارکس و فردریش انگلس آن است که توسط لنین، مائو در چین، استالین در روسیه، هوشی مین در ویتنام، مردم در کوبا و نیکاراگوئه، قذافی در لیبی، بعثی های عرب در جنبشهای سوسیالیستی در خاورمیانه و بولیوارها در جنبش های سوسیالیستی در آمریکای لاتین، و رهبران چین با نام سوسیالیسم با ویژگیهای چینی به عرصۀ عمل درآمده است.
این آموزهها درباره ریشه کن کردن کمبودها و از میان برداشتن فقر است. سوسیالیسم جنبشی است که خود را در برابر تمامی جامعه متعهد میداند و با زیر کنترل گرفتن مراکز عمده قدرت اقتصادی و سازماندهی بانکها، کارخانهها و مراکز بزرگ صنعتی، نه برای منافع شرکت های چند ملیتی غولپیکر و بانکدارها، بلکه برای تأمین نیاز و رفاه تمامی افراد جامعه بهکار گیرد. سوسیالیسم یعنی اولویت بخشیدن به زندگی مردم و از میان برداشتن حاکمیت سود.
هدف سوسیالیسم داشتن سلطه تمام عیار دولتی بر مردم و ایجاد یک دولت پلیسی اقتدارگرا نیست. برعکس، هدف سوسیالیسم ساختن جامعهای مرفهتر، و آنچنان ثروتمند است که در آن ثروت و رفاه در حدی به وجود آید که پاسخگوی نیاز همه باشد؛ که در آن فراوانی مادی آن قَدَر است که هر کس می تواند به اندازه توانایی خود کار کند و در مقابل نیازهای خود را برآورده سازد.
این هدفی جهانی است که در نهایت شکوفایی، هرکس میتواند از سطحی از آزادی برخوردار باشد که بسیار فراتر از همه آنی است که تاریخ بشریت تاکنون تجربه کرده است.
سوسیالیسم جنبشی است که میخواهد با از بین بردن نظامی که در آن فناوری باعث فقیرتر شدن مردم میشود، همه را ثروتمند نماید. دریک جامعه قانونمند، اتومبیلهای خودکار میتوانند وسیلۀ مفیدی باشند، اما در نظام سرمایهداری که مردم تنها تا زمانی میتوانند زنده بمانند که قادر به فروش نیروی کار خود به کارفرمایان باشند، اتومبیلهای خودکار میتواند موجب بیکاری وسیعتر و فقیرتر شدن میلیونها راننده کامیون و خانوادههایشان گردد.
در نظامهای گذشته مردم گرسنه بودند زیرا غذای کافی وجود نداشت. اما در نظام ما مردم گرسنه هستند برای اینکه مواد غذایی بیش از حد وجود دارد؛ در نظام ما مردم در زمستان در سرما میمانند نه برای اینکه به اندازه کافی سوخت برای گرما نیست، بلکه برای اینکه بیش از حد سوخت وجود دارد؛ مردم بیسر پناه هستند، نه برای اینکه خانه به تعداد کافی نیست، بلکه به خاطر اینکه تعداد خانهها بیش از حد است.
سرمایهداری یک نظام عمیقاً غیرمنطقی و بیقانون است. [امروز] هرچه فناوریها کارایی بیشتری مییابند، با وجود تولید ثروت بیشتر مردم فقیرتر میشوند. این همان نظامی است که باید در نهایت از میان برود و با نظامی هرچه بیشتر منطقی و قانونمند جایگزین شود تا در آن نیازهای مردم به راحتی برآورده گردد و اقتصاد بتواند بر پایههای رشدی پایدار و نه چرخه باطل رونقی غیرمنطقی فعالیت نماید.
جامعه و خانواده شما بسیار ارزشمندتر از آن هستند که به دست نامرئی جادویی بازار رها شوند تا بهراحتی شما را به حاشیه بِرانَند یا به فقر و تهیدستی سوق دهند.
ما نیازمند دولتی اهل عمل هستیم تا به مردم آمریکا اطمینان دهد که از آنها مراقبت خواهد کرد و اقتصاد را چنان مدیریت خواهد کرد که در خدمت همه مردم باشد نه منافع مشتی ثروتمند.
ما نیازمند آمریکای نوینی برای خانوادههای زحمتکشان هستیم. ما نیازمند کشوری کاملاً نو هستیم تا با مردم دلسوزانه و محترمانه رفتار شود و اجازه دهد تا هرکس با بهرهمندی از همه امکانات جامعه در کنار دیگران زندگی کند.
این چیزی استکه به شدت به آن نیاز داریم و من امیدوارم علیرغم اختلاف نظرها، آن عده از شما که در گذشته و یا امروز در جنبش ترامپ بودهاید، به آنچه من لازم میبینم بگویم گوش کنید و در راه جدیدی که ما در پیش داریم به ما بپیوندید.
برخی توضیحات مترجم
۱. Nat Turner، نات ترنر: بردۀ سیاهپوست متولد اکتبر ۱۸۰۰ که قیام موفق چهار روزهای را علیه بردهداری در آمریکا در اکتبر ۱۸۳۱ رهبری کرد و خود ماه بعد در ۱۱ نوامبر به شکل فجیعی به دار آویخته شد.
۲. John Brown، جان براون متولد ۹ ماه می ۱۸۰۰، از رهبران آمریکایی جنبش لغو بردهداری بود که در دوم دسامبر ۱۸۵۹ به دار آویخته شد.
۳. Harriet Tubman، هریت تابمن: (۱۸۲۲-۱۹۱۳)، زن سیاهپوست مبارز خواهان لغو بردهداری، در یک خانواده برده به دنیا آمد. اما فرار کرد و با ۱۳ مأموریت با استفاده از شبکه فعالان ضد بردگی و خانه های امن معروف به «راه آهن زیرزمینی»، حدود ۷۰ برده را از بردگی رها کرد. در طول جنگهای داخلی آمریکا، وی بهعنوان پیشاهنگی مسلح و مأمور اطلاعاتی برای ارتش اتحادیه خدمت می کرد. تابمن در سالهای بعد، یکی از فعالان جنبش حق رأی دادن زنان بود.
۴. Wobblies، وابلیز: اتحادیۀ کارگران صنعتی جهان که در سال ۱۹۰۵ در شیکاگو در ایالت ایلینویز آمریکا تأسیس شد. آنها طرفدار ایجاد اتحادیۀ واحدی از تمام شاخه های صنعت شامل سندیکالیستها، سوسیالیستها و آنارشیستها برای مبارزه با نظام سرمایه داری بودند.
۵. The International Brotherhood of Teamsters (IBT): معروف به اتحادیه تیمسترز، اتحادیه کارگری در ایالات متحده و کانادا که در سال ۱۹۰۳ توسط رانندگان کامیون تشکیل شد. این اتحادیه امروز به اتحادیه کارگران یقه آبی و متخصص در دو بخش خصوصی و دولتی شهرت دارد.
۶. MS-13: باند جنایتکار بینالمللی متشکل از گروهی از فرزندان مهاجرین آمریکای جنوبی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در لسانجلس کالیفرنیا تشکیل شد. آنها در کارهای غیرقانونی و خشونتبار در شهرهای جنوب غربی آمریکا دست دارند.