سال ۱۹۴۳: استالینگراد و شکست باسماچیگری
پیشبینی شده بود که همزمان با سقوط استالینگراد و ورود آلمانیها به باکو در تابستان سال ۱۹۴۳ لشکرکشی علیه بخارا آغاز شود. همزمان قرار بود یک پل هوایی راهاندازی شود که باسماچیها را از طریق هوا با سلاح و با نیروی کمکی اعضای «گردانهای مسلمان» تأمین کند. اما این برنامهها مقدر نشد که به واقعیت بپیوندد، سربازان شوروی از پایگاه ولگا دفاع کردند و ارتش «پائولوس» (فیلد مارشال پائولوس، فرماندهی ارتش ششم آلمان در نبرد استالینگراد را بهعهده داشت، مترجم) را شکست دادند و ارتش سرخ شوروی از این ابتکار استراتژیک پیشگیری کرد و آلمانیها را از قفقاز بیرون راند. این امر خسارت قابلتوجهی به برنامههای برلین و باسماچیها و «ورماخت» وارد کرد. شکست آلمانها در استالینگراد دولت افغانستان را بر سر عقل آورد تا در مبارزه با باسماچیها با متحدان بهطور تنگاتنگی همکاری کند. پس از اقدام رسمی دیگر انگلیس و شوروی، در ماه مه و ژوئن ۱۹۴۳ همه رهبران باسماچیگری توسط پلیس و سازمان اطلاعات دستگیر شدند و سازمان «فائل» منهدم شد.
اگر تاریخ یورشها و حملات مسلحانه سالهای ۳۸ـ۱۹۳۱ که توسط باسماچیها به خاک جمهوریهای شوروی آسیای میانه از خارج انجام شده را بخوانید، پیداست که فرمانده حماسهآفرین «م. س. بودیونی» محق نبود که در سال ۱۹۳۱ انهدام و انحلال حرکت باسماچیگری را اعلام کند. حتی در برخی کتابهای تاریخ معاصر سال ۱۹۳۱ بهعنوان سال شکست باسماچیها و پایان جنگ داخلی در آسیای مرکزی شوروی ذکر شده است. ظاهراً برخی نویسندگان هنوز از مخالفت با فرمانده حماسهآفرین هراس دارند یا وارد جزییات بیشتری نشدهاند. بهویژه مقاومت نیرومند و گسترده و همچنین سازمانیافته باسماچی ترکمن «جنید خان»در دهه ۳۰ که در آن سالها به تبلیغ ایده ناسیونالیسم و فاشیزم شروع کرده بود. عوامل سرویسهای اطلاعاتی فاشیست شروع به برقراری تماس با باشماچیها کردند و سازمان اطلاعات ژاپن بهویژه در این امر فعال بود. معلوم نبود اگر مرگ «جنید خان»، دیکتاتور سابق خیوه و رهبر سیاسی ترکمن باسماچیگری که همچنین تجربه نظامی زیادی در مبارزه علیه نیروهای شوروی داشت، در سال ۱۹۳۸ رُخ نمی داد، چنین رویکرد خطرناک نزدیکی فاشیسم و باسماچیگری به چه چیزی منجر میشد. پس از مرگ او باسماچیگری حتی بیشتر شبیه به دارودسته ۷ـ۵ نفری شد که بیشتر درگیر قاچاق و سرقت بودند. بسیاری از تاریخنگاران این واقعه را پایان حرکت باسماچیگری می دانند، اما این دور از واقعیت است. در ماه اوت سال ۱۹۳۹ سفارت شوروی در کابل گزارشی در مورد مهاجرت باسماچیها به شمال افغانستان به مسکو ارسال کرد. در گزارش از باند باسماچی ترکمن بهعنوان مبارزترین و پُرشمارترین گروه سخن میرود. از این گزارش معلوم میشود که باسماچیهای ترکمن سلاحها و پایگاههای خود را حفظ کردهاند و در عرض یک ماه توانستند یک گروه ۵ هزار نفره (تعداد آنها به غلط کمتر در نظر گرفته شدهاند) مبارزان پُرتجربه، کاملاً مسلح و سواره را بسیج کنند. این در حالی است که در سال ۱۹۳۵ دولت افغانستان از باسماچیها خواسته بود یک بار دیگر خلع سلاح شوند. در سال ۱۹۳۵ نفوذ و همکاری فعال سرویسهای اطلاعاتی ژاپن و آلمان در شمال افغانستان شروع میشود. در سال ۱۹۳۶ آلمانیها موفق شدند از طریق خاک افغانستان یک محموله بزرگ اسلحه به جنبش پان ترکیستها در «سین کیانگ» بفرستند. رهبران این حرکت هدف خود را ایجاد ترکستان متحد و واحد اعلام کردند و «کارزار آزادی» فرعانه را آماده کردند. سازمان اطلاعاتی شوروی از تدارکات آلمان مطلع شد و در کابل رسوایی دیپلماتیک درگرفت. «آبور» (سازمان اطلاعات نظامی ارتش آلمان نازی) یا «اداره اصلی امنیت رایش » دیگر تا آغاز جنگ با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ۱۹۴۱ تلاش نکرد بهطور فعال به باسماچیها کمک کنند.
در عوض ژاپنیها با گستاخی خاصی به ایجاد شبکه جاسوسی در دو طرف مرز و جمعآوری اطلاعات درباره ترکستان شوروی اقدام کردند. ازجمله اجیر شدهها توسط ژاپنیها رهبر غیررسمی باسماچیگری «عالم خان» (میر محمد امیر عالم خان منغیت، از دودمان منغیت بود، مترجم) امیر سابق بخارا و همچنین رهبران ترکمن و ازبک باسماچیها (در میان آنها محمود بیگ ازبک بود، که توانست برای سه سرویس اطلاعاتی ژاپن، آلمان و اتحاد شوروی از ۱۹۴۱ برای پول کار کند) بودند. در ژاپن یک مرکز آموزش برای تدارک جاسوسان از میان باسماچیها راهاندازی شد. ژاپنیها بهویژه در تلاش برای جذب سفیر ترکیه در کابل در سال ۱۹۳۷ و سفیر شوروی در سال ۱۹۳۸ گستاخ بودند. در واکنش به این امر سفیر شوروی توافقنامهای را با رهبری افغانستان در مورد منطقه ای به طول ۳۰ کیلومتر در امتداد مرز افغانستان و شوروی که بازدید خارجیان از آن و پرواز «لوفت هانزا» بر فراز این منطقه ممنوع بود، منعقد کرد. دولت افغانستان همچنین «کیتادو» فرستاده ژاپن را عنصر غیرمطلوب اعلام کرد و وی کابل را ترک کرده راهی مزارشریف ــ هرات شد و در آنجا توسط پلیس افغانستان بازداشت و از کشور اخراج گردید. بدین ترتیب پیش از جنگ سرویسهای جاسوسی «نیروهای محور» (نیروهای متحد اعم از رم ـ برلین ـ توکیو، مترجم) علیرغم چندین شکست بزرگ موفق شدند عمدتاً در سایه سرویس اطلاعاتی ژاپن با باسماچیها ارتباط بر قرار کنند. اوضاع در تابستان سال ۱۹۴۱ هنگامیکه آلمان فاشیستی جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را آغاز کرد، اوج گرفت. لندن در مبارزه با فاشیستها متحد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شد. در تابستان و پاییز سال ۱۹۴۱ هنگامیکه نبردهای شدید با «ورماخت» در جریان بود و هنگامیکه هر سرباز نعمتی به حساب می آمد، استالین بههمراه انگلیسیها تصمیم گرفتند سه ارتش شوروی را به ایران وارد کنند. عملیات خلع سلاح ارتش شاه ایران یکی دو هفتهای طول کشید، اما نیروهای شوروی تا پایان جنگ در ایران ماندند، هرچند انگلیسیها اشاره کرده بودند که قادر هستند ایران را به تنهایی تحت کنترل خود نگه دارند. چه چیزی استالین را به اشغال طولانی مدت ایران سوق داد؟ یکی از دلایل مسلماً پاکسازی مرزها بود. در تابستان سال ۱۹۴۱ انگلیسیها تأمین مالی باسماچیها را متوقف و سرویسهای اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا شروع به همکاری نزدیک در مبارزه با «جاسوسان و عوامل دشمن» کردند. بریتانیاییها بهطور جدی از نفوذ آلمان در ایران و طرحهای سازمان اطلاعات نظامی ارتش آلمان نازی برای ایجاد شورش گسترده پشتونها در هند انگلیس (عملیات «امانالله») نگران بودند. از گزارشهای سفارت شوروی در کابل این نتیجه بهدست آمد که دولت افغانستان با خوشحالی اخبار آغاز جنگ را دریافت کرده است و اعتقاد بر این بود که آلمانها پیروز میشوند و تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان وجود نخواهد داشت و پس از شکست بلشویکها قلمرو ترکستان شوروی باید به افغانستان ملحق میشد. بهمنظور برکات پیروزی آلمان در کابل مناجات و نمازهای بزرگ برگزار شدند. برای این منظور دولت ۱۲۰۰۰ افغانی (واحد پول کشور افغانستان، مترجم) اختصاص داد. خبر آغاز جنگ بهویژه در بین باسماچیها و جوانانی که شروع به آموزش زبان آلمانی کرده بودند بسیار خوشحالکننده بود. در سال ۱۹۴۱ «هاشم خان» نخستوزیر افغانستان جرگه (نشست ـ کنگره) همه رهبران حرکت باسماچیگری را برگزار کرد. ظاهرشاه پادشاه افغانستان با «عالم خان» (امیر سابق بخارا) در مورد مشارکت باسماچیها در «لشکرکشی علیه بخارا» قرارداد محرمانهای را منعقد کرد. بدین ترتیب دولت افغانستان چهره واقعی خود را نشان داد و فقط منتظر سقوط مسکو بود. سفارت آلمان که متشکل از عوامل اطلاعاتی آلمان بودند نیز در کابل فعالتر شد. آلمانها ضمن خواستن شماری جنگجو که قادر به حمله فعال به قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باشند، تماس با رهبران حرکت باسماچیگری را شروع کردند. برای نمونه نیروی واقعی باسماچیهای ترکمن شامل ۱۰هزار جنگجوی مسلح سواره بود. رهبر جدید باسماچیهای ترکمن «قیزیل آیاق» به تقاضای آلمانیها پاسخ داد و گفت که او ۴۰هزار جنگجو دارد، وی سپس برای این «ارتش» پول و اسلحه درخواست کرد. باسماچیها میدانستند که چگونه بر سر پول بیشتر از متولیان و قیمان جدید خود چانه بزنند و رهبران باندهای باقیمانده اعلام کردند که آنها ۲۵۰هزار جنگجو دارند که برای آنها اسلحه، اسب، مهمات و مهمتر از همه پول نیاز دارند. در واقع باسماچیها می توانستند گروهی متشکل از ۴۰هزار شمشیرزن تشکیل دهند. آنها شش برابر پول و اسلحه می خواستند. به راستی که شرق یک موضوع ظریفی است.
آلمانیها تلاش کردند در ارتباط با پشتون شورشی بنام «شامی پیر» (یا پیر شامی از قبیله پشتون و یکی از اعضای خاندان بزرگ گیلانی است که در دنیای اسلام پُرنفوذ بود، مترجم) که حدود ۱۰ سال در جنگ پشتونها علیه هندِ انگلیس جنگیده بود، وارد عمل شوند. اما این تلاش منجر به مرگ فرستاده ویژه سازمان اطلاعاتی آلمان شد که برای ملاقات با «پیر» رفته بود. این آلمانی احتمالا در تیراندازی با افرادی که توسط انگلیسیها استخدام شده بودند کشته شد.این حادثه برملا شد و شواهد فعالیتهای جاسوسی و خرابکاری سفارت آلمان پیمانه صبر را لبریز کرد. این امر منجر به درخواست اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس از دولت افغانستان (رسماً بیطرف) برای اخراج بخش بزرگ کارکنان سفارتهای کشورهای «محور» شد. دولت افغانستان که از ورود اخیر نیروهای متحدین به ایران ترسیده بود، متوجه شد که ممکن است سناریوی مشابهی علیه افغانستان پیش بیاید و در اکتبر ۱۹۴۱ بیشتر کارکنان سفارتخانههای آلمان و ایتالیا را از کشور اخراج کرد. در این میان وقایع جبهه آلمان و شوروی بهطرز تراژیکی در حال وقوع بود. خط جبهه به مسکو نزدیک می شد. شمار زیادی از اسرای جنگی از جمهوریهای مسلمان شوروی به آلمانیها امکان داد کسانی را که مایل به شرکت در «جنگ علیه شوراها» هستند را دستچین کنند. همینطور در سال ۱۹۴۱ به آلمانیها دستور صادر شد که در گروهانهای هر گردان «ورماخت» «داوطلب کمکی» (دستیاران ورماخت) از اسرای جنگی مسلمان تشکیل دهند. در پشت جبهه مرکز آموزشی «اس اس ۲۰» شروع بهکار کرد که در آن کادرهایی را برای ایجاد لژیون «ترکستان» آماده می کردند. «امینالحسینی» مفتی اعظم بیتالمقدس، تأثیر شگرفی بر آلمانیها و متحدان مسلمان آنها در آلمان داشت. این مفتی با کوچ به برلین، ضمن رواج دادن رایش سوم در جهان اسلام و بدین ترتیب کمک به ایجاد تشکیلات نظامی مذهبی مسلمانان، کار تبلیغاتی و مذهبی بزرگی را در بین مسلمانان آغاز کرد. «رزنبرگ»، «هیتلر» و رهبری ارتش با کمال میل به خواستههای مفتی اعظم رضایت دادند. با در نظر گرفتن خواستههای مفتی، در آلمان مدارس ملاها افتتاح شد. بهویژه لازم به ذکر است که در واحدهای نظامی «ورماخت» (نیروهای مسلح کشور آلمان در دوره رایش سوم، مترجم) که در حال پیشروی به استالینگراد بودند، چندین گردان مسلمان از اسرای جنگی شوروی سابق وجود داشت. علاوه بر این «ورماخت» طرح فرستادن آنها را به آسیای میانه ریخت. اما این گردانها در استالینگراد شکست خوردند. به موازات ایجاد «لژیون ترکستان» در سال ۱۹۴۲ و بر پایه لشکر پیاده ۱۶۲ آلمان که تقریباً در نبردها نابود شد، مرکزی بهمنظور تشکیل واحدهای ملی تحت رهبری خاورشناس معروف آلمان پروفسور و ژنرال «اسکار فون نیدرمایر» متخصص در افغانستان ایجاد شده بود.
دولت افغانستان دفعالوقت می کرد. در این میان آلمانیها در افغانستان به فعالیت خود ادامه دادند و با رهبر ازبکستان «محمود بیک» تماس گرفتند. آلمانیها با تأمین مالی سخاوتمندانه «محمود بیگ»، موفق به ایجاد سازمان «اونیون» (اتحادیه باسماچیها) شدند. ولی سازمان اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی موفق شده بود «محمود بیک» را جذب و بخرد و وی ضمن تبدیل کردن «مبارزه مقدس » به تجارت خود، راز را نگه نداشت. آلمانیها به «محمود بیک» پیشنهاد کردند که لیست شرکتکنندگان در حرکت باسماچیگری را بنویسد، که «محمود» آنرا در دو نسخه نوشت. «محمود بیک» بهطور رسمی در آن زمان رهبر باسماچیها بود، چونکه «عالم خان» آشکارا از تماس با سرویسهای اطلاعاتی «نیروهای محور» هراس داشت. پیداست که «محمود» سهواً در امور پشتونها مداخله کرده بود، چونکه سازمان اطلاعات انگلیس ضمن در اختیار قرار دادن شواهدی دال بر فعالیتهای جاسوسی او را در بهار ۱۹۴۲ دستگیر کرد. «اونیون» (اتحادیه بسماچیها) با موافقت مقامات افغانستان منحل شد، اما صدها سازمانده و شرکتکنندگان باسماچیگری همچنان آزاد بودند. این امر برای مدت زمانی باسماچیها را فلج کرده بود. در تابستان ۱۹۴۲ هنگامیکه «ورماخت» حملهای را علیه استالینگراد آغاز کرد، سازمان جدیدی بهنام «فائل» ایجاد شد (رئیس این سازمان سید مبشیر خان تیرازی بود. این سازمان خرابکار ضدِ شوروی بود و فعالیتهای جنگی تشکلهای باسماچیگری را هماهنگ می کرد، مترجم). پیشبینی شده بود که همزمان با سقوط استالینگراد و ورود آلمانیها به باکو در تابستان سال ۱۹۴۳ لشکرکشی علیه بخارا آغاز شود. همزمان قرار بود یک پل هوایی راهاندازی شود که باسماچیها را از طریق هوا با سلاح و با نیروی کمکی اعضای «گردانهای مسلمان» تأمین کند. اما این برنامهها مقدر نشد که به واقعیت بپیوندد، سربازان شوروی از پایگاه ولگا دفاع کردند و ارتش «پائولوس» (فیلد مارشال پائولوس، فرماندهی ارتش ششم آلمان در نبرد استالینگراد را بهعهده داشت، مترجم) را شکست دادند و ارتش سرخ شوروی از این ابتکار استراتژیک پیشگیری کرد و آلمانیها را از قفقاز بیرون راند. این امر خسارت قابلتوجهی به برنامههای برلین و باسماچیها و «ورماخت» وارد کرد. شکست آلمانها در استالینگراد دولت افغانستان را بر سر عقل آورد تا در مبارزه با باسماچیها با متحدان بهطور تنگاتنگی همکاری کند. پس از اقدام رسمی دیگر انگلیس و شوروی، در ماه مه و ژوئن ۱۹۴۳ همه رهبران باسماچیگری توسط پلیس و سازمان اطلاعات دستگیر شدند و سازمان «فائل» منهدم شد. حتی پسر امیر سابق بخارا «عمر خان» دستگیر و محاکمه شد. خود امیر بخارا در سال ۱۹۴۳ درگذشت. احتمالاً بر اثر شوک وارده فوت کرده بود.